آيا انتخابات اخير آزاد بود؟ همراهان را چه می شود!

فرامرز دادور و جمشيد کوثری

تا قبل از روز انتخابات، بيشتر کوشندگانِ راه آزادی و دمکراسی و از جمله نويسندگانِ اين سطور بر اين نظر بوديم که علی رغم آزاد نبودن انتخابات و پيشاپيش تعيين شدنِ تعداد محدودی از خودمانيها و دست اندرکارانِ متعهد به نظام از طرف حاکمان رژيم به مثابه "کانديدهای" رياست جمهوری، عمدتا بخاطر عدم وجود يک اپوزيسيونِ قدرتمند و مورد قبول بخش گسترده ای از مردمِ ايران که حامل اساسيترين مطالبات مردم (ب.م. آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی/اقتصادی) باشد، بدرستی از صدور بيانيه های رهنمود دهنده از خارج خودداری گردد. مردم با اتکا بر منطق برخاسته از مجموعه مولفه های موجود در شئون زندگی در داخلِ کشور، خود تصميم گرفتند و خواهند گرفت که در انتخابات و ساير فرصتهای تاريخی چگونه شرکت نموده، در صورتِ تصميم به عدم تحريم، با انتخاب مصلحت گرا ترين فرد ممکن از ميانِ "کانديدهای" تحميلی ( که در اين مقطع حسن روحانی بود) مخالفت خود را با حاکمانِ اصلیِ نظام و نمايندگانِ سمبوليک آنها نشان دهند.

امکانات يکی ديگر از دلايل برای انتخاب شخصيتی ميانه روتر در مقايسه با ديگر دستچين شدگان، وضعيت وخيم اقتصادی و ارتباط آن با تحريمها از طرف قدرتهای غربی است که تصور ميگردد باعث ايجاد زمينه های مستعدتری جهت پيشبرد مذاکرات "سازنده" در مورد سياست اتمی و احتمالا عادی تر شدن روابط بين المللی و نتيجتا بهبودی در شرايط اقتصادی بشود. وجودِ اين نوع محاسبات فکری در ميان بخشهای قابل ملاحظه ای از جمعيت، البته قابل درک است. تقريبا نيمی از رای دهندگان و ۳۰ درصد از جمعيت صاحب رای با توسل به منطقِ مرتبط با ويژه گيهای جامعه در اين مقطعِ انتخاباتی، به حسن روحانی رای دادند. از طرف ديگر احتمال دارد که علی خامنه ای و طيف حاکم با توجه به بحرانی بودن شرايط سياسی و اقتصادی و با اين چشم انداز که "انتخاب" فردی عملگرا و مطيع ( و البته نه رفسنجانی که در صورت انتخابِ وی قطب قدرتمندی در مقابل خامنه ای تشکيل ميگرديد) نظام را از مخمصه کنونی نجات خواهد داد، با رضايت به "عادی تر" نمودن روندِ انتخابات در مرحله آخر( البته بعد از تصفيه کامل ديگران)، اين انتظار را داشته باشد که روحانی صاحب بيشترين رای گشته، بر فراز اين حرکت استراتژيک، با ظهور سطح محدودی از اصلاحات رقيق و توهم آور، در نتيجه به حيات اين رژيم خودکامه وغيرمردمی افزوده گردد. ولی بهرحال، اکنون اميد است که اين حرکت انتخاباتی از طرف اکثريتِ رای دهندگان، رژيم را که آماده برای عقب نشينيهای تاکتيکی ميباشد، در معرض اعتراضات و مبارزاتِ دمکراسی خواهانهِ موثرتری به مانند آنچه که در کشورهای عربی بوده و بويژه اخيرا در ترکيه در جريان است، قرار داده، حکومتگران را به بازتر نمودن فضای سياسی/اجتماعی وادار نمايد.اين را سمت گيریِ تحولات در آينده نشان خواهد داد.

اما سوال مهم در اينجا اين است که اپوزيسيونِ مدعی عبور از نظام حاضر چگونه ميبايست به اين واقعهِ تاريخی برخورد نمايد. آيا ميتوان هر قدم موثر و حساب شده از طرف مردم را که هنوز تا هدف اصلی که برچيدن بساط اين نظام ارتجاعی بوده، فاصله زيادی دارد را، نه فقط يک حرکت تاکتيکی موفقيت آميز، بلکه آنرا، حتی يک "پيروزی" اعلام نمود. آيا ميشود تا اين اندازه دچار احساسات شده باشيم که بدور از خط فکری و سياستهایِ تابحال حاکم در ميان ما، موضعگيری دولت کانادا در رابطه با آزاد نبودن انتخابات در ايران را به باد انتقاد گرفته و آنرا "شرم آور" بدانيم و اينکه آنرا "دخالت در فرايند سياسی ايران" معرفی نماييم. مگر در طول حيات جمهوری اسلامی و از جمله در هفته گذشته انتخابات در ايران، دمکراتيک بوده و مبتنی بر اصول انتخاباتی درج شده در بيانيه جهانی حقوق بشر انجام گرفته است که انتظار رود که از "پشتيبانی دولتها از حقوق بشر در ايران" استقبال گردد اما ارزيابی درباره چگونگی انتخابات در ايران ( که موضوع اصلی در ماده ۲۱ اعلانيه جهانی حقوق بشر است) در حوزهِ سياستهای قدرتهای خارجی جای نداشته باشد. پس اصلا چرا کارزارهایِ بين المللی مرتبط با دفاع از حقوق دمکراتيک در ايران از طرف بخشی از جمهوريخواهان، نه فقط به درستی در راستای طلبِ همبستگیِ افراد و جريانات مترقی و مستقلِ مردمی در جهان، بلکه به نادرستی در جهت جلب حمايت از دول، نمايندگانِ پارلمانی و سياستمداران خارجی سمت گيری داشته است. سرنوشت سياسی جامعه ايران ميبايست تنها از طرفِ خودِ مردم رقم بخورد که بدرستی نيازی به "قيم" ندارند. شايد ظهور اين نوع وقايع سياسی در ماهيت و روند فعاليتهای آزاديخواهان در خارج از کشور تاثير تصحيح کننده داشته باشد.

با اينکه در هفته گذشته اکثريت مردم بطور خلاق و سازنده در روند سياسی ايران مداخله نموده، در ازای عقب نشينیِ اجباری از طرف خامنه ای و باندِ قدرتمندِ وی، به عريض تر شدن شکافهای جناحی افزودند، اما اين حرکت سياسی و موفقيت نسبی در مقابله با رژيم را تنها وقتی ميتوان به مثابه "پيروزی" در راه دمکراسی تلقی نمود، که بدور از فرو رفتن در هاله توهم از قابل اصلاح بودن اين نظام، مردم در خيزشهای بعدی برای تصرف فضاها و امکاناتِ بيشتری در اين جبهه، توانسته باشند که با حرکتهای اعتراضی گسترده و ميليونی، برگزاری انتخابات آزاد را که در آنصورت، در واقع رفرندامی برای نفی کل نظام خواهد بود را به رژيم تحميل کرده با تشکيل يک مجلس موسسان دمکراتيک، ساختمان جامعهِ آزاد، سکولار و متعهد به موازين جهانی حقوق بشر را پی ريزی نمايند. در آن زمان اعلام پيروزی و تبريک به مردم ايران معنی ژرفتری پيدا ميکند. تاريخ می آموزد که سرانجام حکومتهای استبدادی فروميريزند و دمکراسیِ اجتماعی آيندهِ بشريت است.

 

پنجشنبه 30 خرداد 1392