تجربه‌ای برای مصریان- آزادی و گونی!

استقلال، آزادی وعدالت، سه مفهوم جنجال برانگیزی هستند که در کشورهایی مانند ایران و مصر روی آنها بسیارتأکید میشود.

در کشورهایی که با این سه مفهوم دچار چالش همیشگی هستند کنشگران سیاسی از روی مواضعی که در این موارد اتخاذ میکنند، قضاوت می شوند. اما به نظر میآید شهروند آمریکایی یا اروپایی به جز بر آزادی و دمکراسی نیازی بر تأکید بر دو مفهوم دیگر در نوشتار و گفتار خود نمی بیند. چرا؟

مداخلات سفارتهای خارجی در امور داخلی جوامع مورد مثال، مسبوق به سابقه می‌باشد و برای کنش گران سیاسی این جوامع امری همیشه ملال آور بوده است که منجر به خارج شدن روال درونی در برآیند نیروها در این جوامع شده که نتیجه تاریخی آن  تأکید بر «استقلال« را  در این جوامع قابل درک می کند.

سهم خواهی نیروهای اجتماعی در کشمکشهای سیاسی که انگیزه مشارکت در امور سیاسی تلقی می‌شود، تأکید بر «عدالت»  را به‌ خصوص برای اقشار متوسط و زیرین اجتماعی توجیه می‌کند، اما شهروند آمریکایی و اروپایی نیازی به اثبات استقلال طلبی و عدالت جویی، حداقل در انگیزه خود  نمی‌بیند، چراکه در جامعه او قانون که بر آمده از سازوکار دمکراتیک است چگونگی این تفسیر و حدود آنرا به گونه‌ای روشن ساخته که اگر در مورد نتیجه آن تفسیر اختلافی موجود باشد آن شهروند راه اصلاح آن و امکانات واقعی برای آن اصلاح را از طریق قانون به خوبی می شناسد.

به دیگر سخن استقلال و عدالت را قانون تفسیر کرده و نیروهای اجتماعی خود را در این تفسیر محروم نیافته اند اما برای مشارکت در این تفسیر و یا ذی نفع بودن از آن تفسیر، به نظر میآید داشتن وکیل مجرب و برخورداری از پشتیبانی رأی دیگر شهروندان کفایت می‌کند.

قانون پیشنهادی در ابتدا در سایه آزادی مطبوعات و رسانه می‌تواند بررسی شود و توسط اقشار ذی نفع به چالش نظری گرفته شود و زمانی که در منظرهمگان موجه و مفید شناخته شد به خواستی عمومی تبدیل شود و جهت درج در قانون کشوری در پارلمان طرح گردد اما در کشورهای مشابه مثال فوق، قصه از آنجا شروع می‌شود که مبتکر آن نظریه دمکراسی خواه، یا استقلال طلبانه و یا عدالت جویانه، پیش از تمامی این مراحل به طورمثال در حمام  فین کاشان ایران (امیر کبیر صدر اعظم ناصرالدین شاه) قطع شریان می‌شود و یا برای داشتن یک پادشاهی مشروطه و پارلمان قائم به رأی ملت ومطبوعات آزاد، دمکراسی خواهان باید با قشون حکومتی به جنگ درآیند و نه جنگی در قرون ۱۸ و۱۹ بلکه در قرن ۲۰  و در میانه این  تجدید  حیات ملی، پارلمان تازه تأسیس شده توسط ارتش وفادار به شاه با مشاوره نماینده سفارت خارجی (روسی)  به توپ بسته میشود.

آزادی خواهان هنوز به پایان کشمکش بر سر مشروطه خواهی نرسیده بودند که مواجه با کودتای یک فرمانده ارتش می‌شوند با حمایت و مشاوره یک سفارت خارجی دیگر (بریتانیا).

آن رئیس حکومت خود خوانده، تعیین می‌کند که چه کسانی برای عضویت در پارلمان کاندید بشوند ویا نشوند و اینبار با توصیه چند سفارت، البته جهت حفظ توازن قوا!

فرمانده ارتش، پادشاه جدید می‌شود و نخست وزیراو با مشاوره سفارت (انگلیس) کمک به پیشرفت تجدد در ایران می کند.

۲۰ سال مردم میآموزند که اگردر مطبوعات یا کتاب، خلاف نظر حکومت مطلبی بنویسند مردان زحمتکشی! هستند که میآیند و آنان را در گونی می‌کنند و با خود به نقطه نامعلومی می‌برند....گونی تاریک است و درون آن بو میدهد و در آن وحشت زیاد است، چون شما نمی‌دانید به کجا می روید....

پس از ۲۰ سال که مردم سعی کردند  قانع بشوند «گونی» از ملزومات حکومتی است! و مصرف زیاد آن باعث اشتغال زایی می شود! باز سفارت خانها سعی به کمک ما، در درک وضعیت جدید جهانی کردند! و اینبار پادشاهی که پس از ۲۰ سال مجرب شده بود وگرچه استعداد مشروطه پذیری نداشت اما  تازه به نیکویی، مفهوم موازنه سیاسی را فرا گرفته بود و با آزمایش و خطا برملت خود به بهره وری ملی رسیده بود ساقط گرداندند و ملت را از بهره مندی تجربه پادشاهی که از جنس و فرهنگ خودشان بود و مردم قانع شده بودند که او به خاطر رفاه خود آنان زور می گوید! محروم ساختند، پادشاهی که بر استفاده از وطنی بودن الیاف گونی تعصب داشت و این سقوط بی موقع مصادف بود با جنگ دوم جهانی!

۱۲ سالی (از ۱۳۲۰) مردم و بویژه اهل قلم بدون کابوس «گونی» نفس می‌کشیدند و جز چند مورد گزارش معدود، استفاده فله ای از گونی مانند سالهای قبل وجود نداشت. در اساس،  دنیا بدون گونی جای بهتری برای زندگی است! گرچه هرکس بدون سایه پادشاه مسئول امنیت خود بود ولی دیگر کسی آنان را به بردن با گونی، تهدید نمی کرد. علیرغم اضطراب از جنگ و آینده‌ای مبهم با وجود مهمانان خود دعوت شده (شوروی، انگلیس، آمریکا)، کمبود نان و گونی، برابری می کرد و زنان محجبه شاد از آزادی برای حجاب اختیاری و اهل قلم،  شاد برای آزاد نوشتن و البته عصبانی از رقیب یا دشمن قلمی خود. پس، شادی در کنار جای خالی نان، در سفره یافت می شد.

احزاب سیاسی متولد شده بودند برخی طبیعی و برخی با سزارین مامای موجود در سفارت خارجی و البته بهداشتی!

در غیاب سایه گونی، مردان سیاست به مردان حقوق بدل گشتند و نه با زبان سیاسی که معطوف به قدرت است بلکه با زبان «حقوق» که معطوف به عقلانیت است حق ربوده شده شاهزادهِ گدا شده (ملت) را، از سفارت مطالبه کردند.

یک وکیل اختیاری بسیار گرانقیمت رایگان پیشه که حق الوکاله خود را با جاودانگی در احترام ملی، تعویض کرد تا شاید جبران مافات شاهزادگی خود کند و شاید عشق، حق الوکاله گرانقیمتی بود که کس توان پرداخت نداشت مگرتمامی ملت با اشارت به او، به نام «فرزند صدیق» ملت، که توقع هر فرزند از مادر یا پدر خود به جز رضایت نباشد.

دکتر محمد مصدق فقید به وکالت ملت به دادگاه خارجه رفت که به جز قدرت استدلال حقوق، هیچ پشتیبان دیگری در آن توازن قوا! نداشت و به جز اهل قلم و سیاست و گونیداران بازنشسته! کسی از عشایرو رعیا  او را نمی شناخت که او همه دردهای آنان را می شناخت. مصدق با دست پر، از دادگاه بازگشت و میراث خاک ایرانی را (نفت) برای مردم، بنام زد و چه شیرین است با زبان و قلم برنده شدن از حریف پر مدعا.

باری قصه مصدق ملی و دقِ ملی او، حکایت تلخ و شیرین  ایران است که دوستدار تاریخ ایران باید از قلم شایسته ای بخواند که تبحرمن نباشد. در هر حال در این ۱۲ سال (۱۳۲۰-۱۳۳۲) اختلافات بسیار بین اهل قلم پدید آمد که در نهایت، آن اختلاف با مداخله سفارت خارجی (آمریکا)  بین نظریه پردازان از اختلاف قلمی در حوزه عملی! با تانک بیگانه به جای سرویس روزنامه در کف خیابان حل شد! و افسران متحد جای سر دبیران متفرق را گرفتند و پس از ارسال گزارش امور به سفارت مطبوع، سفارت هم مشاوره رایگان! می‌داد و باز هم قصه ارتباط روزنامه‌نگار و گونی! آغاز شد تا بیست و پنج سال بعد (۱۳۵۷) که فریاد زدیم گونی نمی خواهیم نه بافت روسی نه انگلیسی نه آمریکایی، نه ایرانی، اصلن گونی نمی خواهیم.

چند ماهی بدون گونی خوش گذشت و از آرزوها و قوانین آینده نوشتیم تا شاید با عنایت به آرأ همگان، این آرزوها قانون شود (استقلال، آزادی، عدالت)، تا ما هم مانند جوامع سفارتداران، بحث و تفسیر از استقلال و عدالت را به جدل‌های پارلمانی بسپاریم و با مقالات خود از وکلای پارلمانی هم سنخ خود حمایت کنیم و در آزادی غرقه شویم.

بالا دستی (اقشار مرفه بی درد!) مطبوعه خود و سر دبیر خود، اقشار متوسط یا میان دستی (نوکیسه!) مطبوعه خود و سردبیر خود، و اقشار پایین دستی و آسیب پذیر (مستضعف، پابرهنه، رادیکال، چرک، عصبی، شاد، کوچه بازاری!) مطبوعه خود و سردبیر خود، چه اشکالی دارد؟

اشکال در گونی شدن و به ناکجا رفتن بود که رفع شده، بلعخره هرکس و سنخی پشتیبان خود را دارد، بالا دستیها حساب بانکی، میان دستیها حقوق مکفی آخر ماه، و پایین دستیها به برکت جمعیت زیاد، قانع به همیاری خرده ریزخود ولی  پر تعداد در صندوق مشترک رفقا..... و هر سر دبیری، کت و شلوار مارک قابل بضاعت خود و در نبود گونی، خیلی هم عالی.

گرچه پس از چند ماهی باز تلفنهای مشکوک به صدا در آمد و نویسندگان را تهدید کردند که اگر باز هم اینگونه بنویسید میآییم و شما را در گونی کرده و می بریم و غم انگیز آنکه به تهدید خود عمل کردند و این قصه باز شروع شد.

آنچه مشهود است نیازمندی «آزادی» به داشتن «ضمانت اجرایی است» حداقل تا ایجاد یک فرهنگ عمومی که رفتار جمعی آنرا ضامن باشد.

دمکراسی در دنیای غرب به توسط ارتش غرب محافظت می‌شود و نه به اتکا ایمان غربیان به صحیح بودن دمکراسی، همچنانکه «نقض دمکراسی» در جوامع شرقی با قدرت «آتش سلاح»، توسط مستبدین انجام پذیر بوده است نه با تهدید یا تطمیع دمکراسی خواهان، در این نقض از مشاوره رایگان! سفارتی بگذریم.

به دیگر سخن، هر دو نیرو از قوی قهریه سود می جویند گرچه رابطه یکی با قوه قهریه بر مبنای مشروعیت حاصل شده از سازوکار دمکراتیک است (دمکراسی)  و دیگری همیشه متهم به نقض خرد جمعی و حذف دیگران جهت پایداری وضعیت نامیمون خود (استبداد).

مباحث عقلی و نظری، مصر را در انقلاب اول از استبداد پادشاهی آزاد نساخت بلکه قدرت تشکیلاتی و نظامی افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر و البته پشتیبانی مردم آن روزگار مصر، آزاد ساخت (۱۹۵۲).

ساختار به ارث رسیده از دوران ناصر، مبرا از استبداد نبود و حسنی مبارک به  وجه استبدادی آن پس از انور سادات افزون کرد تا کاسته باشد، وی سازوکار دمکراسی را بیشتر معیوب کرد که نتیجه آن انقلاب دوم مردم در۲۰۱۱  بود اما پایداری ارتش در دفاع از خود و جدا ساختن خرج خود از اشتباهات مبارک و اعلان بی‌طرفی در منازعات و رقابتهای سیاسی، ضامن بقای ارتش و دور ماندن گرایشات سیاسی متضاد از قوه قهریه شد. این (ارتش بیطرف) همان «ناداشته» مردم ایران در انقلاب ۱۳۵۷ بود که ضمانت اجرایی قانون، ولو قانون نو نوشته توسط ملت را خنثی کرد و ایرانیان را  در پذیرش هرقانونی توسط هر به ظاهر عقلی! در هر حد سخیفی، تقلیل داد که آن مردمان شایسته آن نبودند و آنان مجبور به تحمل رفتار خود سرانه گروهای شبه نظامی،  تحت عنوان کمیته های انقلاب اسلامی شدند که معمّمین شیعه و در رأس، آقای خمینی، آنها را رهبری می کرد.

ارتش در اوج انقلاب ایران اعلان بیطرفی کرده بود ولی قادر به دفاع از خود نشد چراکه بیطرفی را با انفعال اشتباه گرفته بود و شاید چون فرماندهان آن عادت به مشاوره رایگان! سفارتی داشتند و حریف حق مشاوره خوب پرداخته بود و سفارت اینبار آنان را فروخته بود؟! هرچه بود افسران ارشد آن که خود را تسلیم کرده بودند، کشته، زندانی، متواری یا در بهترین حالت زیر نظر افراد غیر نظامی مجبور به اطاعت شدند و در اندک مدتی با اتکا به پول فروش نفت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به مثابه گارد شخصی و ایدئولوژیکی آقای خمینی بود متولد و مبدل به اصلی‌ترین قوه قهریه در موازنه سیاسی کشور شد و با انتقام از فرماندهان سابق ارتش و تحقیر ادبیات آنان وتضعیف بدنه ارتش و نابودی بقایای گروهای اپوزسیون سیاسی- نظامی، بازمانده از دوران پادشاهی پهلوی که تهدید جدی برای یک حکومت دینی محسوب می شدند و در دستور کار خود قرار دادن این روند و با گرایشات آن روز این گروها که درصورت  موفقیت در تسلط بر امور سیاسی، لاجرم در سیاست خارجی، گرایش به شوروی سابق داشتند، سکوت جهان غرب در انجام آن نابود سازی آنان، قابل پیش‌بینی بود.

چه اقشار پایین دستی و نمایندگان رادیکال آنان و چه اقشار متوسط و نمایندگان تکنوکرات آنان و چه اقشار مرفه و نمایندگان سیاسی آنان که همگی در داشتن دمکراسی و دوری از حکومت دینی، مشترک بودند به دلیل فقدان نیروی نظامی بی‌طرف یا ملی، صحنه مدیریت کلان سیاسی را به نفع معمّمین و تجار خرده پا (در آنزمان) شیعه نما و هوادار آقای خمینی خالی کردند و باز هم با حمایت یک سفارت خارجی (شوروی) که از هیچ کمکی به این حکومت دینی ضد اپریالیستی! کوتاهی نمی کرد، اشتغال زایی در امر گونی بافی! وگونی بری! پر رونق شد و اینبار گونی با بافت روسی به انواع اجناس گذشته افزوده شد وگرچه سعی به برپایی مقاومتهای مسلحانه و غیر مسلحانه، توسط برخی از نیروهای اپوزسیون انجام شد اما به دلایل خارج از حوصله این مقال، شکست خورد.

در مواجه با نیروی مستبد غیرایدئولوژیک، مردم  باید فساد ناشی از آن استبداد و یا اصل مصونیت سیاسی مستبد را افشا ساخته و خواهان برکناری آن شوند ولی در صورت اسیر شدن مردم به دست یک نیروی ایدئولوژیک، که ظرفیت پشتیبانی نظامی هم دارد طبق تجارب تاریخی فاجعه آمیز است مانند تاریخ ایران باستان که حکومت  ساسانی با پشتیبانی  «ارتش وفادار به موبدان مذهب زرتشتی» آنقدر به شهروندان خود ظلم نمود که فساد آنچنان اشاعه یافت تا با حمله اقوام خارجی، تمامی اقتدار یک تمدن دیرین فرو ریخت و یا در قرون وسطی، سپاهیان نظامی دراروپا با حمایت  کلیسا برای صد ها سال عامل  جنگهای صلیبی شدند که در نتیجه آن یک قاره، در آتش جنگ، فساد، بیماری، جهل و خرافات و شکنجه مردمان خود دست و پا می زد و یا تجربه سالیان اخیربعد از انقلاب اسلامی۱۳۵۷ ایران که در پی از دست رفتن رهبری ارتش ایران وتولد سپاه پاسداران  و حمایت آن ازمعمّمین حکومتی، رها سازی ایران از استبداد و فساد مخفی شده در پشت دین، دشوار می نماید.

اگر مردم با نظامیان ایدئولوژیک وحامی دین حکومتی تنها بمانند، یعنی خطرناکترین حالت برای هرملتی چراکه «ترکیب اقتدار دین حکومتی  و نیروی نظامی حامی آن حال در هر لباسی» طبق تجربه تاریخی، تنها « زمین سوخته» به جا می گذارد.

آنچه امروز از وقایع مصر البته از دور، به نظر میآید موضع گیری مجموع مردم مذهبی در مقابل غیر مذهبیون است که مقابله ای خطرناک می نماید. ارتش مصر در ایفای نقش میانجی و ناظر بر رعایت قوانین حقوقی که بر آمده از عالی ترین مرجع حقوقی مصرمی باشد و با به همه‌پرسی گذاشتن «مفاد اعلانیه حقوق بشر» می تواند «کنه» دمکراسی را در مصر بیمه کند و خود را از اتهام ضددیت با دین و حمایت از طرف درگیر با بنیادگرایان در منازعه سیاسی مبرا ساخته وانگیزه کافی در میان مردم برای حمایت بیابد ونقش بالنده ای در تاریخ سیاسی مصر ایفا کرده و به الگوی مناسبی برای منطقه، تبدیل گردد.

گروهای سیاسی اعم از دینی یا غیر دینی به قدرت می رسند و نه بر اساس شعارهای مطروحه  بلکه بر اساس «بیلان اعمال خود» قضاوت شده و در انتخابات بعدی در کسب آرأ موفق یا نا موفق می‌شوند و نظارت بر حسن انجام «انتخابات آزاد و امن» که قوه قهریه ارتش، ضمانت اجرایی نهایی آن تواند بود یک مدل، برای پیروزی منطقه آشوب زده ناشی از دین سالاری و دین ستیزی است.

به امید آزادی تمامی ملتها از انواع  گونی های تولید شده!

تاریخ:  سه شنبه ۰۶ اوت ۲۰۱۳ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۲

بهروز قاسمی - تحلیلگر سیاسی

 (Behrooz Ghasemi)

Behrooz4ghasemi@gmail.com



تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .