طرح مسأله: با انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ چه باید کرد؟ این پرسش پاسخ واحدی ندارد. افراد و گروهها استراتژیهای متفاوتی را دنبال میکنند. استراتژیهای متفاوت، رویاروییهای متعارضی پدید میآورند.
طرحهای
متعارض
یکم- سرنگونی خواهان همسو: مطابق این رویکرد، جمهوری
اسلامی باید سرنگون شود. منتها معتقدان به این ایده، نمیتوانند جمهوری
اسلامی را سرنگون سازند. تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی حمایت و دخالت
خارجی- همانند لیبی و سوریه- است. یعنی دولتهای خارجی باید به طور همزمان
چند طرح را پیش برند:
الف- تحریمهای اقتصادی فلج کننده.
ب- ساختن اپوزیسیون همسوی با خود و به رسمیت شناختن آن به عنوان تنها
نماینده مردم ایران.
پ- کمکهای مالی و تسلیحاتی به اپوزیسیون همسو.
ت- ایجاد در گیری مسلحانه در برخی مناطق و سرکوب آن توسط رژیم.
ث- برقراری منطقه پرواز ممنوع و تهاجم نظامی به دلیل سرکوب اپوزیسیونی
که مسلحانه میجنگد.
در این چارچوب، کمترین اقدام آزادیخواهانه، دموکراتیک، حقوق بشری و تنش زدایانه از سوی رژیم قابل قبول نیست. مذاکره مستقیم ایران و آمریکا و حل کلیه مسائل مورد نزاع و برقراری روابط رسمی دوستانه نیز رد میگردد، چون گمان میرود که موضوع سرنگونی از طریق تهاجم نظامی را منتفی میسازد.
انتخابات ریاست جمهوری- حتی اگر به پیروزی چهرههایی چون خاتمی و نوری و کروبی و موسوی بینجامد و به شرایطی چون دوران ۸ ساله ریاست جمهوری خاتمی منتهی شود- کاملاً مردود است و باید تحریم شود. رژیم اصلاح ناپذیر است و اصلاح طلبان با ورودشان به قدرت، فروپاشی را عقب میاندازند. به جای رنگارنگ کردن چهره رژیم، باید تأکید کرد که رژیم اهریمنی در حال ساخت بمب اتم و خطری بالفعل برای صلح و امنیت جهانی است.
دوم- سرنگونی خواهان ملی: این رویکرد نیز به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. منتها حفظ تمامیت ارضی ایران و مردماش- یعنی ایران و ایرانیان- برای اینها استراتژیک است. به همین دلیل، به شدت مخالفت افغانی/ عراقی/سوریهای/لیبیایی کردن ایران هستند. «سرنگونی خواهان ملی» مخالف تجاوز نظامی خارجی و اپوزیسیون سازی توسط بیگانگان است. موضع این گروه هم تحریم انتخابات است. هدف این گروه این است که به دست مردم ایران از شر جمهوری اسلامی خلاص شود.
سوم- سبزها: اگر سرنگونی خواهان سبز را جدا کرده و به دو گروه بالا متصل سازیم، سبزهای باقی مانده به دو گروه تقسیم میشوند. یک گروه از سبزها شرکت در انتخابات- در صورت در حصر بودن موسوی و کروبی و رهنورد و بقیه بازداشت شدگان- را «ناجوانمردی» به شمار آورده و مشارکت را منوط به آزادی آنان میسازند. این گروه مخالف نامزدی محمد خاتمی، عبدالله نوری و هر فرد دیگری هستند. موضع اینان، تحریم همه جانبه انتخابات است. وقتی از این گروه پرسیده میشود: در طول تاریخ جمهوری اسلامی همیشه زندانی سیاسی و حصر (آیت الله شریعتمداری، آیت الله قمی، آیت الله روحانی، آیت الله منتظری) داشتهایم، پس چرا موسوی و کروبی و سبزها شرکت در انتخابات پیشین- از جمله انتخابات ۸۸- را منوط به آزادی زندانیان نکرده و به جای تحریم در انتخابات شرکت کردند؟ پاسخ میگویند: گذشتگان به دلیل مشارکت در انتخابات و رهبری حرکت اعتراضی به نتیجه انتخابات زندانی و محصور نشده بودند، اما انتخابات متقلبانه دلیل حصر و زندان اینان است. گروه دوم سبزها، از مواضع خاتمی و عبدالله نوری حمایت به عمل میآورند.
چهارم- اصلاح طلبان: اصلاح طلبان طیفی را تشکیل میدهند که درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات اختلاف نظرهای جدی دارند. اصول مشترک این گروه به قرار زیر است:
الف- همه گروههای اصلاح طلب مخالف توسل به خشونت بوده و هستند.
ب- براندازی حتی اگر موجه و مفید بود، واقعیت این است که نیروهای مخالف قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند.
پ- بدیل جمهوری اسلامی در این شرایط، افغانی/عراقی/سوریهای/لیبیایی شدن ایران بوده که مطرود است.
ت- حکومت همه راههای فعالیت را به روی اصلاح طلبان بسته است و به چهرههای شاخص اصلاح طلب هم اجازه کاندیداتوری نخواهد داد.
ث- با همه اینها، هیچ راهی جز پروژه اصلاح طلبی وجود ندارد. اصلاح طلبان تنها راه به سامان کردن جمهوری اسلامی و نجات کشور هستند.
از اینها که بگذریم، اختلاف نظرها درباره انتخابات ریاست جمهوری آغاز میشود.
یک گروه براین باور است که فقط و فقط به شرط تأیید صلاحیت چهرههای شاخص- خصوصاً خاتمی- باید در انتخابات شرکت کرد. چهرههای رده دوم، رأی آور نیستند و فقط میتوانند تنور انتخابات را به سود آیت الله خامنهای گرم کنند. اینها اگر چه رسماً انتخابات را تحریم نخواهند کرد، اما رأی خود را هم به صندوقها نخواهند ریخت. احساس- شاید هم آرزو- به آنها میگوید که بحرانهای عدیده و لاینحل نظام، آقای خامنهای را دیر یا زود مجبور میسازد که دست یاری به سوی اصلاح طلبان دراز کند و برای نجات جمهوری اسلامی فضا را بگشاید. باید منتظر ماند تا بحرانها هرچه بیشتر حکومت را در چنبره خود گرفتار سازد.
گروه دیگر بر این باور است که راهی جز آشتی با نظام و ورود به حکومت جهت اصلاح امور و نجات کشور وجود ندارد. نه تنها اصلاح طلبان به زمامداران اعتماد ندارند، نظام هم به اصلاح طلبان هیچ اعتمادی ندارد. دیوار بیاعتمادی را باید فروریخت. اصلاح طلبان در این شرایط، باید از خودگذشتگی نشان دهند و به نوعی حرکت کنند که راه بازگشت گشوده شود. به جای کاندیداتوری چهرههای شاخص- که مقابله با نظام تلقی خواهد شد- از چهرههای رده دوم باید آغاز کرد.
راه حلها
وقتی از راه حل سخن گفته میشود، باید دید کدام گروه مد
نظر است؟ تکلیف سرنگونی خواهان همسو و ملی و سبزها تا حدود زیادی روشن
است. اصلاح طلبان چه باید بکنند؟
یکم- تبدیل به حاشیه قدرت شدن: از دست دادن فرصت انتخابات و نشستن به این امید که نظام به سراغ اصلاح طلبان بیاید، در شرایط کنونی، ناواقع گرایی است. آیت الله خامنهای هزینه بسیاری بابت اخراج اصلاح طلبان از نظام پرداخت کرد. از منظری که او به تحولات توازن قوا در ایران، منطقه و جهان مینگرد، نه تنها هیچ نیازی به اصلاح طلبان ندارد، بلکه آنان را پر کننده جدول دشمن قلمداد میکند.
در سخنرانی ۱۹/۱۰/۹۱ میگوید: «هى نگویند انتخابات باید آزاد باشد. خب، معلوم است که انتخابات باید آزاد باشد. ما از اول انقلاب تا حالا سى و چند تا انتخابات داشتهایم؛ کدامش آزاد نبوده است؟ در کدام کشور دیگر، انتخابات از آنچه که در ایران میگذرد، آزادتر است؟ کجا صلاحیتها ملاحظه نمیشود، که اینجا روى این مسائل هى تکیه بکنند، هى تکیه بکنند، هى بگویند، هى تکرار کنند و یواش یواش این ذهنیت را به خیال خودشان در مردم به وجود بیاورند که خب، این انتخابات فایدهاى ندارد؟ این یکى از خواستههاى دشمن است. آن کسانى که در داخل، این حرفها را میزنند، ممکن است غفلت کنند. من میگویم غفلت نکنید، حواستان باشد، کار شما جدول مورد نظر دشمن را پر نکند؛ مقصود او را تکمیل و تتمیم نکند».
سپس برخی از رفتارهای گذشته اصلاح طلبان را مجدداً به آنها گوشزد کرده و حکم نهایی زمینی و آسمانیشان را هم روشن میسازد: «یک بار بعضىها تلاش کردند که انتخابات مجلس را عقب بیندازند؛ حتى به ما گفتند اگر میشود، دو هفته عقب بیندازید. گفتیم نمیشود؛ انتخابات باید در همان روز خودش انجام بگیرد؛ یک روز هم نباید عقب بیفتد. نتوانستند، دستشان به جائى نرسید. آنها این را تجربه کردهاند، میدانند انتخابات عقبافتادنى نیست؛ لذا دنبال راههاى دیگرند... در سال ۸۸ از راههاى غیر قانونى وارد شدند، کشور را دچار هزینه کردند، براى مردم اسباب زحمت درست کردند، براى خودشان هم اسباب بدبختى و سرشکستگى در زمین و در ملأ اعلى شدند».
با توجه به این شرایط، اگر فرصت انتخابات ریاست جمهوری از دست برود، اصلاح طلبان هم به گروهی همانند نهضت آزادی تبدیل خواهند شد. انسانهایی دلسوز، شایسته و مبارز، اما فاقد قدرت، در حاشیه نظام و تأثیرناگذار. وقتی اصلاح طلبان قصد ندارند مانند آیت الله خمینی از طریق انقلاب جمهوری اسلامی را سرنگون سازند، کنار کشیدن و به انتظار نشستن چه معنایی دارد؟
دوم- بازی باخت- باخت: اصلاح طلبان اگر بخواهند انتخابات را برای رژیم هزینهمند سازند، باید چهرههای شاخص خود (خاتمی، نوری، خوئینیها، احمد منتظری، و...) را کاندیدا سازند. همه آنها رد صلاحیت خواهند شد، اما این عمل برای رژیم نیز هزینه دارد. اگر قرار است اصلاح طلبان حذف شوند، رژیم هم باید با رد صلاحیت بزرگان هزینهای بپردازد و پیروزیاش به باخت تبدیل شود. رد صلاحیت خودیها و مومنانی چون اینها بهترین دلیل غیر آزاد و غیر رقابتی بودن انتخابات است. خواست آزادی کلیه زندانیان سیاسی و رفع حصر همچنان باید به عنوان مطالبه اساسی مطرح شود.
سوم- بازی برد- برد: اصلاح طلبان اگر بخواهند به نظام بازگردند، چارهای جز کاندیداتوری چهرههای رده دوم خود ندارند. آنان تأیید صلاحیت شده و راه آشتی و بازگشت گشوده خواهد شد.
الف- واقعیت این است که در شرایط کنونی تجدید دوران اصلاحات ناممکن است. آیت الله خامنهای و پیروانش اجازه نمیدهند تا چنان شرایطی دوباره تجدید شود. او در سال ۱۳۸۴ هم به دنبال فردی جوان، پر انرژی و کاری بود که به جای سیاست، مسائل و مشکلات اقتصادی کشور را حل و رفع کند.
او در سخنرانی ۱۷/۱۰/۹۱ مجدداً این نکته را گوشزد کرد و گفت: «هر کسى که در خود صلاحیتى احساس میکند و کار اجرائى بلد است، مىآید و خود را در معرض انتخاب مردم میگذارد. اداره مملکت و کار اجرائى، کار کوچکى نیست. کارهاى بزرگ و بارهاى سنگینى بر دوش مجریان سطوح بالاست. ممکن است کسانى که در سطوح دیگرى کار میکنند، ابعاد این سنگینى را هم بعضاً تشخیص ندهند که چقدر این بار سنگین است. آن کسانى که وارد میدان میشوند، باید کسانى باشند که در خود توانایی کشیدن این بار را بیابند».
بدین ترتیب، افرادی چون محمد علی نجفی- که سوابق مدیریت سازمان برنامه و بودجه و وزارت آموزش و پرورش را در کارنامهاش دارد- میتوانند به عنوان نامزد اصلاح طلبان وارد رقابت شوند. البته اصلاح طلبان باید چندین کاندیدا داشته باشند که در نهایت همه به نفع یک تن کنار روند.
ب- اگر همه اصلاح طلبان مدافع این رویکرد باشند، نامزدها معرفی و ستادهای سراسر کشور شکل خواهند گرفت. اگر ستادها تشکیل شوند، شبکههای اجتماعی بالفعل تشکیل خواهند شد. سخنرانی، مصاحبه، مناظره و نقد وضع موجود در سراسر کشور میتواند ارتباطات را مجدداً برقرار سازد.
پ- نامزد اصلاح طلبان اگر پیروز شود، در چارچوب بسته فعلی، مهمترین حوزه فعالیتش، حوزه اقتصاد خواهد بود. البته، سر ندادن شعارهای ابلهانه از سوی رئیس جمهور بعدی، از هزینههای گزاف مردم ایران خواهد کاست.
ت- فرض کنیم نامزد اصلاح طلبان با ۱۵-۱۰ میلیون رأی بازنده انتخابات باشد. در این صورت براساس این پایگاه اجتماعی میتوان با آیت الله خامنهای درباره آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از موسوی و کروبی و رهنورد وارد گفتوگو شد. در شرایط کنونی، رژیم مدعی است که اصلاح طلبان و سبزها به کلی پایگاه اجتماعی خود را از دست دادهاند. انتخابات هر اندازه هم که متقلبانه باشد، میتواند تا حدودی میزان پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان را روشن سازد.
2013-01-17
BBC
* اکبر گنجی روزنامه نگار و فعال سیاسی ساکن آمریکاست.