آیا رای ندادن هم نوعی فعالیت سیاسی است؟

 دانشگاهیان همراه جنبش سبز: 

نزدیک‌شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری این پرسش را پررنگ‌تر می‌کند که چگونه مواجهه‌ای با این رخداد در راستای اهداف جنبش سبز است و چگونه می‌توان از این فرصت برای نمایش توانایی‌ها و ظرفیت‌های جنبش استفاده نمود. این پرسش البته‌ پرسشی از سر تردید و یا ناامیدی نیست، پرسشی است که به ما یادآور می‌شود ظرفیت‌های بالقوه جنبش آنقدر زیاد است که حتی در موقعیت‌هایی که برای حذف سبزها از عرصه سیاسی پدید می‌آید هم نوآوری‌ها و بازآرایی سرمایه‌های سبز ایرانیان می‌تواند از تهدید فرصت بسازد و راه را برای نفوذ بیشتر در اجتماع هموار سازد.

رویکردی که اقتدارگرایان حاکم در برابر نهاد انتخابات در سال‌های اخیر برگزیده‌اند نیز موید این ماجراست. از حذف و تاخیر غیرقانونی در برگزاری انتخابات شوراها و همزمان کردن انتخابات مختلف به‌منظور کاستن از مخاطرات رجوع به عرصه عمومی گرفته تا ردصلاحیت‌ها و تهدیدهای شگفت‌آوری که برای فعالان سیاسی متمایل به جنبش سبز ایجاد می‌شود همگی نشان از آن دارند که انتخابات در این سال‌ها به کابوسی برای اقتدارگرایان بدل شده است و آنها از هر روزنی برای رهایی از این کابوس تلاش می‌کنند.

بر این اساس، مسئله مهم آن است که ببینیم چه رویکردی در قبال انتخابات ریاست‌جمهوری می‌تواند به بهینه‌شدن فرصت برای سبزها و بهره‌برداری حداکثری در مسیر یادآوری و اشاعه پیام جنبش در لایه‌های مختلف اجتماع یاری رساند؟ از جمله رویکردهایی که در این زمینه مورد توجه فعالان قرار گرفته و در ماه‌های اخیر نیز گسترش یافته بود، مشارکت فعال در انتخابات با معرفی کاندیدایی است که بتواند حامل این پیام و نماینده صالحی برای همراهان محصور جنبش باشد. روی‌آوردن به آقای خاتمی و همچنین آقای هاشمی در این راستا قابل ارزیابی است که شور و هیجان فراگیری که بلافاصله پس از آغاز بحث‌ها درباره این اقدام و یا پس از ثبت‌نام آقای هاشمی در انتخابات در جامعه پدید آمد، نشان داد این ظرفیت در صورت برخورداری از راهبرد مناسب می‌تواند به بسیج متعهدان به سبک سبز زندگی رهنمون شود و فضای سیاسی را به گونه‌ای متاثر نماید که حتی رویارویی تمام‌قد اصحاب قدرت و انحصار نیز ذره‌ای از اهمیت آن نتواند کاست.

اما عملکرد غیرمسئولانه و غیرقانونی اقتدارگرایان در رد صلاحیت آقای هاشمی برای ریاست‌جمهوری، همچون آب سردی بود که تا چند روز سیاست را در کشور به اغما برد و پس از آن نیز تاکنون نشانه‌ای از سلامت مجدد آن فراهم نیامده است. اما سوال این است که آیا این روش تنها امکان موجود برای سبزها بود یا شیوه‌های دیگری نیز در این زمینه متصور است؟‌

برخی از همراهان اصلاح‌طلب و سبز گفتگو درباره نامزد جایگزین و حتی روی‌آوردن به نامزدی حداقلی که ضرورتا در زمره اصلاح‌طلبان تعریف نشود را به‌عنوان راه‌حل مطرح نمودند. این امر از یک‌سو با واکنش سرد جامعه روبرو شد که پس از ردصلاحیت آقای هاشمی اساسا اعتماد خود به حاکمیت و برگزارکنندگان انتخابات را از دست داده بود، و از سوی دیگر با توجه به آنکه هیچ‌یک از نامزدهای باقیمانده ویژگی برجسته‌ای که اجماع بر سر آن میسر باشد را از خود بروز نداد، تا حدود زیادی با شکست مواجه شد. مقایسه فضای سیاسی و اجتماعی در روزهای پس از ثبت‌نام آقای هاشمی در انتخابات و روزهای اخیر که کاندیداها اصلی‌ترین برنامه‌های خود را از طریق رسانه‌ها عرضه کرده‌اند به‌خوبی نشان‌گر آن است که اتخاذ رویکرد حمایت از کاندیدای حداقلی به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند مورد قبول بدنه اجتماعی جنبش سبز قرار گیرد و این‌کار تنها می‌تواند به‌مثابه دستاویز تخریبی برای اقتداگرایان و همچنین گسترش فضای ناامیدی در بطن جامعه عمل نماید. به تعبیر دیگر، وقتی یک کاندیدای قابل اجماع وجود ندارد و عموم صاحبان حق رای تمایلی به هزینه کردن رای خود در پای کاندیدایی که قرار نیست نماینده مطالبات آنها در حاکمیت باشد، ندارند، اعلام مشارکت در انتخابات با معرفی نامزد، پذیرشِ شکست در آغاز راه است و نتیجه‌ای جز دلسردی و یاس نخواهد داشت.

اما در این میان راه دیگری نیز وجود دارد که اگرچه در فضای پرآشوب رسانه‌ای در این روزها تا حدود زیادی به حاشیه رفته است، اما در میان مردم به‌عنوان رویکرد غالب انتخاب شده است. مراجعه به فضاهای عمومی در شهرها و روستاها نشان می‌دهد که مردم رای دادن در این انتخابات را از دغدغه‌های خویش حذف کرده‌اند و بدون آنکه ضرورتا اجماعی برای تحریم انتخابات تاکنون مطرح شده باشد، ذهنیت فراگیر جامعه این گزینه را به‌عنوان رویکرد موجه در انتخابات پیش‌رو برگزیده است. اما نباید تصور کرد که این رویکرد ضرورتا به‌معنای پرهیز جامعه از سیاست یا تعهدات مربوط بدان است. اتفاقا برعکس، جامعه در این روزها به‌طور پراکنده در جستجوی خاطرات و خطراتی است که از مشارکت در انتخابات مختلف و همچنین دستاوردها و هزینه‌های آنها به یاد دارد. بسیاری این روزها را با رخدادهای سال ۸۸ مقایسه می‌کنند و ضمن یادآوری آن روزها به دنبال تبیین جدیدی از این کارنامه در پرتو تحولات سال‌های اخیر هستند و این همان نقطه‌ای است که با بهره‌مندی از آن می‌توان ضمن سازمان‌بندی مجدد سرمایه‌ها و داشته‌ها، با ظرافت در راستای افزون‌سازی آنها تلاش نمود.

به‌عنوان مثال، فرصت انتخابات امسال، زمان مناسبی را در اختیار ما قرار می‌دهد که با گسترش گفتگوهای عمومی، به یکدیگر یادآوری کنیم که در سال‌های اخیر چه دستاوردهای گرانبهایی را در عرصه سیاست فراهم آورده‌ایم که اینک جریان حاکم برای انکار و چشم‌پوشی از آنها، حاضر به رسوا نمودن خود شده است. می‌توانیم به یکدیگر یادآوری کنیم که ما در انتخابات سال ۸۸ نشان داده‌ایم که حاضر به تبدیل‌شدن به سیاهی‌لشگر بازی اقتدارگرایان نیستیم و آنها اگر به‌راستی حضور ما در پای صندوق‌های رای را می‌خواهند باید حداقل خواست‌های ما را برآورده سازند. می‌توانیم به یکدیگر یادآور شویم که ما تمکین غیرمسئولانه از هر آنچه ناظران ناعادل به‌عنوان نتیجه آرا در انتخابات اعلام می‌کنند را به عتیقه‌ای در تاریخ سپرده‌ایم و آگاهی خود را به‌عنوان چشم اسفندیار آنها در برابرشان به رخ کشیده‌ایم. می‌توانیم یادآور آن باشیم که تمام تلاش‌های ناجوانمردانه رسانه‌ای، قضایی، امنیتی، نظامی، و سیاسی اقتدارگرایان نتوانسته‌ است فهم ما از ضرورت‌های سیاست در جامعه را تغییر دهد و ما همچنان با وجود پذیرش هزینه‌های فراوان، در دل‌ها و جان‌های خویش به عهد و ایمان‌مان به آزادی و کرامت شهروندی پایبند مانده‌ایم. این زمانی است که باید نشان دهیم اگرچه اقتدارگرایان تصمیم دارند با تبدیل کردن انتخابات به مضحکه‌ای نمایشی، اصالت و اهمیت آن در تعیین سرنوشت جامعه را تقلیل بخشند، ما با رد این تلاش ناشایست، از همراهی آنها در به آتش کشیدن کشور و سرمایه‌های اجتماعی‌اش کناره می‌گیریم؛ و این فرصتی است برای آنکه هم از انتخابات، این نهاد اجتماعی ارزشمند –که در طول صد و اندی سال اخیر با خون‌ شهیدان به دست آمده و پاسداری شده است- دفاع کنیم و آن‌را به‌عنوان خط‌قرمز حیات شهروندی خویش مطرح نماییم و هم با رسوا کردن کسانی که به‌دنبال تقلیل اعتبار و اهمیت انتخابات هستند، در فرایندی بلندمدت‌تر، آنها را نیز به دست‌برداشتن از این شیوه مخاطره‌آمیز مجبور کنیم. در این روزها می‌توان با گفتگو و تامل، گام‌های بعدی در راه سبز امید را تبیین و صورت‌بندی نمود و با بهره‌گیری از طرح‌های نوآورانه شهروندان، شبکه‌های اجتماعی سبزها در جامعه را تقویت کرد. علاوه بر اینها می‌توان با انجام کارهایی مانند حضور در میتینگ‌های نامزدهای مختلف و فریاد کردن نام همراهان محصور و محبوس جنبش سبز، ضرورت احقاق حقوق شهروندی و سیاسی آنها را فریاد زد. از این دست امکانات در این روزها بسیار است و کافی است هر کدام از ما در خلوت یا در جمع دوستان و همشهریان، ضرورت تدبر در آن را به یاد آوریم و در این راه چاره‌جویی کنیم.

این انتخابات فرصتی است تا به اقتداگرایان نشان دهیم که جامعه بدون تمکین به آرزوهای آنها –مبنی بر رای دادن در انتخابات و افزایش آمارها- شیوه‌های بدیل برای تعمیق آرمان‌های سبز و تجدید پیمان فراگیر اجتماعی بر سر عهد و سبک سبز زندگی را می‌آزماید و از آن پلی می‌سازد برای بازسازی و بازآرایی پیوندهایی که در طول سال‌های اخیر در مقابله با دروغ و دورویی و چپاول در این سرزمین شکل گرفته است.

باور کنیم این تقدیر تاریخ است که روزگار استبداد هر مقتدری روزی به پایان می‌رسد و او چاره‌ای جز بازگشت به مردم به‌عنوان منشاء اصیل و بی‌بدیل مشروعیت ندارد؛ تا آن زمان ضروری است که ضمن پرهیز از تثبیت شیوه‌های ناپسندی که نهادها و ارزش‌های اجتماعی‌مان را مسخ می‌کند، از فرصت‌ها برای تعمیق و پاسداری از ارزش‌هایی بهره ببریم که هویت سبزمان را بر اساس آنها تعریف نموده‌ایم.

مشارکت در انتخابات حق ماست و ما این حق را به‌هیچ وجه واگذار نخواهیم کرد. اما این حق دو وجه مشخص و به‌لحاظ ارزشی همسان دارد که برگزیدن هریک از آنها لوازم و ضروریات خود را می‌طلبد: رای دادن/رای ندادن! زمانی که رای دادن به ابزاری برای تداوم سرکوب و ارزش‌زدایی از هنجارهای سیاسی بدل می‌شود، رای ندادن با برنامه و مبتنی بر فرصت‌شناسی می‌تواند در احقاق حق شهروندی ما مبنی بر مشارکت در انتخابات، کارآمدی خویش را نشان دهد.

پنجشنبه, ۱۶ خرداد, ۱۳۹۲ ، کلمه

دانشگاهیان همراه جنبش سبز