منشور پارسوماش،  کوروش هخامنش

کورش خواهد آمد

 و مرا نجات خواهد داد(دانیال نبی)

 

این منم کوروش
پسر ماندانا و کمبوجیه
پادشاهِ جهان
پادشاهِ پهناورترین سرزمین های آدمی
از بلندی های پارسوماش تا بابلِ بزرگ.

این منم پیشوایِ خِرد، خوشی، پاکی و پارسایی
نواده ی بی بدیلِ نور، توتیای ترانه، سرآمدِ سلطنت
بَعل با من است و نَبو با من است
من آرامشِ بی پایان اَنشان* و
شکوه ملتِ خویشم.
من پیام آور برگزیده اَهورا و عدالتم
که جز آزادی
آوازدیگری نیاموخته ام
و جز آزادی
آواز دیگری نخواهم آموخت.
پس شادمان باشید
زیرا به یاریِ ستم دیدگان خسته خواهم آمد
من شریک در هم شکستگانِ سرزمین شما هستم
زودا از این ورطه بر خواهید خاست
من این شب وحشت را در هم خواهم شکست
و روز را به خاطر خاموشان بازخواهم خواند
و آزادی آدمی را رقم خواهم زد
و به خنیاگران خواهم گفت
برای گوشه گیران و گمنامان بخوانند
من آمده ی عدالت و میزبان آزادیم.

چنین پنداشته
چنین گفته
چنین کرده ام
که پروردگارِ بزرگ
به اسم هفت آسمان بلند آوازم داد
تا پیشوای دانایان و برادر دریادلان شوم.

من امنیتِ بی پایان آوارگان زمینم
که به احترام آزادی
دیوان و درندگان را به دوزخ درافکنده ام.
پس اهریمن نابکار بداند
که سرزمین من،ساحت بی انتهای آفتاب و آرامش آدمی ست
تا پرده دران و دیوان بدانند
من دولت دریا و دلالت داناییم
من منجی منتظران بی ماه و مونسم
که آشتی آسمان و زمین را به زندگان خواهم بخشید
من قانون گذار بزرگِ بارانم
که رحمت و رهایی را به ارمغان آورده ام.
برای من
که جهان را را به جانب علاقه فراخوانده ام
چوپان به کوه و
پیر به خانه و
پیشه ور به شهر ... یکی است
همه برادران من اند.

برای من
که بر بینایان و غم خوار خستگانم
زنان به جالیز
دبیران به دیر و
سواران به صحرا یکی ست
همه خان و مان من اند.
من کوروشم
و تنها نجات جهان به آرامشم باز خواهد آورد
من پسر پادشاه انشان و
مشعل دار مردمانم
من برگزیده گلبرگ و شبنم خالصم
که خداوند
به شادمانی سپیده دم سوگند داده است
من پیام آور آن حقیقت بی پرده ام
که پروردگار همه رودها ف راه ها ، دامنه ها و دریا ها را
به فرمانم آورده است .

از پهنه های پارسوماش
تا جلگه های جلیل انزان*
سواران من از کشتزار بی کرانه برنج و
عطر گندم نو می گذرند .
فرشتگان نان و شفا
شبانه به شوشیانا رسیده اند

پس ای ستم دیدگان فراوانی ها و خوشی ها تان بسیار باد
آسایش و امید هاتان بسیار باد
فرزندان برومند و
برکت نانتان بسیار باد .
نان و نمک ، خواب آرام و
بیداری بارانتان باد .
من برگزیده ی زمین و اولاد آسمان ،
آزادی شما را رقم خواهم زد
زیرا من نگهبان بی مرگ محبتم
رهاورد من
رهایی مردمان شماست .
من اورشلیم ویران را
واژه به واژه و سنگ به سنگ
باز خواهم ساخت
زنجیر از دو دست فرزندانتان خواهم گشود
و بر این صخره سترگ
خواهم نوشت :
آزادی آدمی
آخرین آوازه اولین من است .

زندان ها را درهم خواهم شکست
دژها را خواهم گشود
و بیداد گران را خانه نشین شکست خویش خواهم کرد .
تسلیم شدگان را خواهیم بخشید
خشم آوران خاموش را خواهیم بخشید
خستگان را شفا خواهم داد
و عدالت خواهم آورد
پس شما شکست خوردگان
به خانه های خویش باز گردید
دانایی و محبت را به یاد آورید
منزلت آدمی را به یاد آورید
من خشنودی بی پایان خداونم
برای کشتن و کینه توزی نیامده ام
فرمانروایی که همدل مردمان خویش
سینه روز تر از همیشه
سرنگون خواهد شد .

پس از قول من بگویید
به جباران جهان بگویید
که از ظلمت خویش
حتی پلاس پاره ای به گور نخواهید برد.
به آن ها بگویید
که از گرده ی ، کبود ِ تازیانه فرو شوید
ور نه عطر هوا حتی
با شما همدلی نخواهد کرد .

هشدارتان می دهم
او که به کشتن آزادی بیاید
هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد
بخشوده نخواهد شد
بزرگ نخواهد شد
این سخن من است
من پسر ماندانا و کمبوجیه
که جهان را به جانب عدالت و آزادی فرا خوانده ام .
که انسان را به جانب آرامش و اعتماد فرا خوانده ام .

پس فرمان دادم تا صخره های سخمگین را
از مقابل گام های خستگان بردارند
رود ها را روانه کنند
جلگه ها را بیارایند
پرندگان در آزادی و
آدمی به آسودگی شود .
من ، کورش هخامنش
فرمان دادم که بر مردمان ملال مرود
زیرا ملال مردمان
ملال من است
زیرا شادمانی مردم
شادمانی من است .

من پیام آور امید و شادمانی را
دوست می دارم
پیروزی باد بر سکون را سایه را
دوست می دارم
وزیدن زنده ی گندم زاران را دوست می دارم
خنیا گران و گهواره بانان را
دوست می دارم
خوشه چینان و درو گران را
دوست می دارم
محبت مردمان و آزادی آوازشان را
دوست می دارم
من راستی و درستی را
دوست می دارم .

پس به آیندگان و نیامدگان بگویید
او که دوست دارد
دوست داشته خواهد شد
و او که بر مردمانش ستم کند
دیری نمی رود که راه به دوزخ خواهد گشود

برای من

که جهان را به جانب علاقه فراخوانده ام

چوپان به کوه و

پیر به خانه و

و پیشه ور به شهر... یکی است

همه برادران من اند.

 

برای من که برادر بینایان و غم خوار خستگانم

زنان به جالیز و

 دبیران به دیر و

سواران به صحرا یکی است.

همه خان و مان من اند.

من کوروشم

و تنها نجات جهان به آرامشم باز خواهد آورد.

من پسر پادشاه اَنشان و

مشعل دار مردمانم

من برگزیده ی گلبرگ و شبنم خالصم

که خداوند

به شادمانی سپیده دم سوگندم داده است

من پیام آور آن حقیقت بی پرده ام

که پروردگار

همه ی رودها، راه ها، دامنه ها و دریاها را

به فرمانم آورده است.

 

از پهنه های پارسوماش

تا جلگه های جلیل انزان

سواران من از کشتزار بی کرانه ی برنج و

عطر گندم نو می گذرند.

فرشتگان نان و شفا

شبانه به شوشیانا رسیده اند.

 

پس ای ستم دیدگان

فراوانی و خوشی هاتان بسیار باد

آسایش و امیدهاتان بسیار باد

فرزندان برومند و

برکت نانتان بسیار باد.

نان و نمک، خواب آرام و

بیداری بارانتان بسیار باد.

 

من برگزیده ی زمین و اولاد آسمان

آزادی شما را رقم خواهم زد

زیرا من نگهبان بی مرگ محبتم

رهاورد من

رهایی مردمان شماست.

من اورشلیم ویران را

واژه به واژه و سنگ به سنگ

باز خواهم ساخت

زنجیر از دو دست فرزندانتان خواهم گشود

و بر این صخره ی سترگ خواهم نوشت:

آزادی آدمی

آخرین آواز اولینِ من است.

 

زندان ها را در هم خواهم شکست

دژها را خواهم گشود

و بیدادگران را خانه نشین شکست خویش خواهم کرد.

 

*)عیلام                                                         

سروده علی صالحی