چالش دموکراسی، مسئله قومی ـ ملی

دکتر مهران براتی

از ملیت گرایی تا ملت سازی

۱. از قوم فارس و دیگر اقوام

در گفتمان مربوط به احقاق حقوق اقلیت های قومی و یا به تعبیری ملی وجود قومی به نام قوم فارس پیش داده متصور می شود، قومی که دیگر اقوام ایرانی را تحت ستم سیاسی و فرهنگی و اقتصادی قرار داده است. اما در واقعیت تاریخ کشور ما قومی تحت عنوان فارس وجود ندارد و اگر منظور از قوم فارس کسانی هستند که در دودمان های پادشاهی هخامنشیان و ساسانیان از ایالت پارس یا فارس برخاسته بودند این فارس ها در دوهزار سال گذشته در جامعه چند فرهنگی ایران تحلیل رفته و به معنی در مقابل عرب و ترک تعریف شده اند. در زیرگروههای آنچه پارسیان نام داشتند اقوام کرد و لک و لرو بختیاری را هم می توان از فرس های قدیم دانست.

اما در ادبیات کسانی که اصرار در جدایی فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی ساکنین سرزمین ایران دارند، در کنار ملت مفروض و شوینیست فارس از ملت های ترکمن، کرد، بلوچ، عرب و ترک آذری هم نام برده می شود، در عین حال برای لرها و گیلانی ها به دلایلی شرایط ملت بودن را قائل نیستند.

اگر برای اعمال شوینیسم داشتن ابزار زور و قدرت را لازم بدانیم در پانزده قرن گذشته نود در صد حاکمین ایران ترک بودند. از صفاریان و آل زیار و آل بویه که شمالی بودند و زند که لر بودند، و یکی دو حکومت کوچک دیگر و جکومت پهلوی، تمامی حکومت ها از سامانیان گرفته تا سلجوقیان، غزنویان، خوارزمشاهیان، مغولان، تیموریانُ صفویان، چوپانیان، مظفریان، افشاریه و قاجاریان و سلسله های ریز و درشت دیگر ترک تبار و ترک زبان بودند و بد خوب حکومت و جنایاتشان همه را در بر می گرفت.

۲. از ملت سازی تا کنفدراسیون فدرال ملت ها

از آنچه که از گفته ها و نوشته های رهبران احزاب کرد بر می آید کاپایه سیاسی آنان تنها تعهد به حق تعیین سرنوشت مردمان اقلیم کردستان است و نه التزام به تمامیت ارضی ایران. برای تامین حقپق مردم کردستان و آذربایجان و بلوچستان وخوزستان و ترکمن صحرا هم نظام فدرالیستی را به این معنی میدانند که ملت های شش گانه فارس، کرد،

آذری، بلوچ، خوزستانی و ترکمن حکومت های منطقه ای خود را داشته و در ارتباط کشوری کنفدراسیون چند ملیتی ایران را تشکیل خواهند داد.

در اینجا دیگر نگرانی بسیاری از ایرانیان که روز به روز بیشتر تشدید میشود بی جا نیست. آنچه تا امروز مورد تفاهم و حمایت نیروهای سیاسی ایران برای دستیابی اقوام ایرانی به حقوق اشان بوده در فهم جدید رهبران احزاب کردستان ایران از حضور ملت های جداگانه در خاک ایران و لزوم دستیابی به استقلال ملی اشان به میانجی دولت ـ کشور شدن، دیگر قابل تفاهم نیست.

همینجا اگر نگاهی به سخنرانی رامبد لطفی پور، یکی از اعضای بلند پایه حزب دموکرات کردستان که دو ماه پس از سخنرانی آقای هجری در کنفرانس استقلال کرد ایراد شده بیاندازیم متوجه خطراتی خواهیم شد که می تواند گریبانگیر امنیت و ثبات کشوری ایران شود. ایشان بخش بزرگی از استان آذربایجان غربی را کرد می داند، می گوید “نقده، میاندوآب، سلماس و شهرهای کردستان مانند ارومیه از ترکیب بافت جمعیتی دو ملت کرد و ترک به وجود آمده است، همچنانکه جمعیت کرکوک در کردستان جنوبی را کرد و ترک و عرب تشکیل می دهند. اما واقعیت این است که کرکوک شهری کردستانی است، به همین صورت ماکو، ارومیه، نقده، میاندوآب، سلماس و …هم شهرهای کردستانی هستند. این واقعیت مناقشه بردار نیست. این شهرها هرچند که ساکنان ترک زبان هم داشته باشند، اما سرزمین کرد هستند و ترک ها در آنجا مهمانند و قابل احترام و باید با آنها محترمانه رفتار نمود، همچون اقلیتی ساکن این سرزمینند، در سر زمین کردها به سر می برند. بر این مسئله هیچ ایرادی نیست” (پایان نقل قول).

خوب پیام پنهان و آشکار فدرال کردستان از ایلام تا ارومیه و قانون اساسی کرد که براین پشتوانه نوشته شود جز راه گشایی برای جنگ داخلی و فراتر از آن نخواهد بود.

آقای هجری در” کنفرانس استقلال کرد، دموکراسی و آرامش منطقه” (نوامبر ۲۰۰۵) استدلال می کنند که به چه دلیل تا کنون شعار کردستان مستقل را مطرح نساخته اند. از جمله می گویند “…حزب دموکرات کردستان ایران حق تعیین سرنوشت در همه اشکال آن منجمله کسب یکپارچگی همه بخش های کردستان و ایجاد دولت مستقل کردی در خاورمیانه را حق مسلم ملت کرد دانسته و سوای آن بر این باور است که همه بخش های کردستان نیز حق تشکیل دولت مستقل در شمال، جنوب، شرق و غرب کردستان را دارا می باشند. اما

علیرغم اعتقاد راسخ حزب دموکرات کردستان ایران به این حقوق تا کنون این حزب مبارز شعار کردستان مستقل را مطرح نساخته است…”

کسب یکپارچگی همه بخش های کردستان در رابطه با ایجاد حکومت فدرال کردستان و ایجاد دولت مستقل کردی در خاورمیانه به چه معنی است؟ باید پرسید، من هنوز معنی آن را نمی دانم.

۳. هویت ملی و ملت سازی

اگر این درست باشد که دموکراسی متکی بر آرای آزاد شهروندان، نهادینه شدن حقوق و آزادیهای دموکراتیک و تطبیق قوانین کشور با موازین جهانی حقوق بشر از الزامات مشروعیت بخشیدن به یک نظام حکومتی است، و اگر این نیز درست باشد که مشکل مشترک همه ایرانیان در شرایط کنونی استبداد دینی و حاکمیت نظام ولایت فقیهی است، آنوقت دیگر نمی توان گونه ای ملیت و هویت ملی را تعبیه کرد که در حوزه حاکمیت قرار دارد و بر ملیت های دیگری که در این حوزه قرار ندارند قدرت تمرکز گرای خود را تحمیل می کند. آن بازتعریفی هویت ایرانی که لزوم آن از طرف هموطنان کرد ما در احزاب سیاسی کردستان ایران مطرح می شود تنها با تقسیم قدرتی که دموکراتیک نیست و واگذار کردن آن به “ملیت های خارج از حوزه حاکمیت” حاصل شدنی نیست. این باز تعریفی را باید در برقراری دموکراسی و احقاق حقوق شهروندانه همه ایرانیان جست. هیچ ایرانی به دلیل کرد و بلوچ و آذری و ترکمن و لر و گیلک بودن از حقوق ویژه ای برخوردار نیست. ولی همه ایرانیان از حقوق شهروندانه ای برخوردارند که در سازماندهی ساختار قدرت حکومتی، تقسیم قدرت، تمرکزگریزی و پاسخ گویی به نیازها و نابرابری ها تبلور عملی میابند.

در میان روشتفکران سیاسی کرد تبار این تفکر پا گرفته که پروسه تکوین ملت صرفا یک پروژه سیاسی است (عبدالله حجاب، چلش دموکراسی در ایران) و در ایران ملت سازی با استفاده از نیروی نظامی و متکی بر قدرت دولت از آغاز سلطنت پهلوی به پیش برده شده و تکوین ملت ایران با سرکوب معترضان حاشیه نشین در کردستان و بلوچستان و مناطق عرب نشین همراه بوده و تا کنون ناکام مانده است. عجیب اینجاست که نظریه پردازان کرد تبارهمزمان برای ایجاد هویت ملی تمایل به ارتقای همبستگی سیاسی و اجتماعی و   ایجاد یک واحد مشترک ملی نقش اساسی قائلند و بر آنند که برای این تمایل در شرایطی که ملت

سازی به عنوان پروژه سیاسی نخبگان تعریف می شود استفاده از واژه قوم و قومیت کاربردی ندارد و چنین واژگانی در مراحل پیش از تکویت ملت کاربرد داشته و پاسخگوی نیاز ملی مردمانی نیست که در ایران به دلیل تعلقات ملی و فرهنگی اشان با تبعیض مضاعف روبرو هستند. این روشنفکران به علاوه اعتقاد دارند که حتی به کابرد واژه خلق به جای ملت برای واحدهای اجتماعی که خود را کرد ایرانی، بلوچ ایرانی، آذربایجانی ایرانی یا عرب ایرانی می شناسند و برای تثبت هویت ملی خود مبارزه می کنند تنها ابهامات حقوقی ایجاد کرده و جایگاه حقوقی ملت کرد و دیگر ملل ساکن ایران را از نظر حقوق بین الملل تضعیف می کند. نتیجه آنکه هویت مشترک ایرانی و یا حتی هویت قومی اقوام ایرانی چنانچه تنها به هنجارهای فرهنگی و سنتی و روانی برگردند تنها به عامل مخدوش کننده در اصل لزوم ملت سازی به عنوان پروژه سیاسی نخبگان اقوام ایرانی تبدیل می شوند.

۴. پژاک و تشدید گرایش های جدایی طلبانه

جمهوری اسلامی از ابتدای پیدایش خود تمامی خواست های مشارکت جویانه ودموکراتیک ملت ایران را سرکوب کرد و این سرکوب به ویژه در مورد نیروهای سیاسی کردستان ایران که در پی پیروزی انقلاب امید به احقاق حقوق حقه خود بسته بودند صدق می کند. این درست است که رشد باستانگرایی و تباریابی آریایی برای همه ساکنین سرزمین ایران از آغاز حکومت پهلوی به نوعی عرب ستیزی و ترک ستیزی در ایران بال وپر داد و به ویژه پس از شهریور بیست حوادث کردستان و آذربایجان و ایجاد حکومت های ایالتی به تشدید تمرکزگرایی منجر شد و واگذاری امور محلی و منطقه ای به مردمان ایالات و ولایات از دستور کار خارج گردید و بر این روال نه تنها کمکی به رشد و پرورش فرهنگ و زبان مادری اقوام ایرانی انجام نگرفت که بیش از آن با ممنوعیت انتشار کتاب و نشریات و آموزش زبان های غیر فارسی یکسان سازی فرهنگی حاکم شد. این سیاست در جمهوری اسلامی ادامه یافت و عامل سیاسی بر عامل فرهنگی غلبه کرد و دشمنی با نمایندگان سیاسی و فرهنگی مردم کردستان به سیاست حاکم تبدیل شد و رودر رویی با احزاب و نهادهای کرد تا آنجا پیش رفت که حکومت جمهوری اسلامی هم میهنان کرد ما و نمایندگان سیاسی اشان را زمینه اعمال سیاست های منطقه ای و امنیتی ماجراجویانه خود قرار داد و در این سو با نیروهای پ ک ک به اتحاد عملی رسید که تنها خائنانه اش می توان نامید.

اولین گروههای پ ک ک اوائل دهه شصت، در شرایط جنگ میان عراق و ایران وارد ایران شدند. از ۱۳۸۳ به بعد پ ک ک با تغییر نام شاخه ایران خود به پژاک و به دعوت

نیروهای نظامی امنیتی سپاه پاسداران درکردستان و مناطق دیگر اسکان گزیدند. در ریشه یابی این سیاست اگر از آنچه که به سازمان مجاهدین خلق و رقابت و اختلاف با ترکیه مربوط می شود بگذریم، فکر اصلی سپاه رقیب تراشیدن برای حزب دموکرات کردستان و حزب کومله و بریدن ارتباط این احزاب با پایه های محلی و ایالتی اشان بود. پژاک با عضو گیری میان جوانان کرد، به ویژه کسانی که امیدی به تغییر به میانجی احزاب کرد ایرانی نداشتند، با استخدام “پیشمرگه” با بودجه کلانی که در اختیار داشتند و سوء استفاده از اختلاف ها و انشعاب های احزاب کرد ایرانی پایگاه محکمی برای خود در کردستان ایران ساختند. حدس من این است که در عکس العمل به پیشروی پژاک احزاب کرد ایرانی نیز دچار تحولاتی شدند که یکی از آثار آن توافقنامه میان حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران است.

از منظری دیگر می توان گفت که قمار سیاسی و نظامی سپاه پاسداران با پژاک و حضور نیروهای پژاک در قرارگاه رمضان و حمزه، در ارومیه و ماکو و تسهیل عضوگیری میان دانشجویان کرد ایرانی به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ کردنشین به تضعیف نیروهای احزاب اصلی کرد و نفوذ پژاک در میان هواداران این احزاب انجامید و در پی رقابت نابرابری که میان پژاک و احزاب کرد ایرانی به وجود آمد شعارهای راهبردی این احزاب نیز تغییر یافت و شعار “دموکراسی برای ایران خودمختاری برای کردستان” به کلی از دستور خارج شد. ادامه رقابت نابرابری که با حمایت سپاه از پژاک آغاز شده بود در سال گذشته با پشتیبانی جمهوری اسلامی از شاخه سوری پ ک ک، حزب یکیتی یا حزب وحدت در اشکال دیگری متبلور شد. حزب وحدت کردستان سوریه که برای دستیابی به خودمختاری در مناطق مرزی کردنشین همکاری با بشار اسد را به هم جبهه شدن با مخالفین اسد ترجیح می دهد از طرف جمهوری اسلامی حمایت می شود. گفته می شود که بخش قابل توحهی از افراد چند هزارنفری پژاک در ایران کرد سوری هستند. به هر رو ما در سال گذشته شاهد این واقعیت بوده ایم که به دلایل نامبرده سخنان رهبران کردستان ایران در مجامع و کنفرانس های کرد در کردستان ایران و یا کردستان عراق با آنچه با آنچه در مجامع ملی اپوزیسیون می گویند همخوانی ندارد و شعارها و خواست ها بیشتر از آنچه در گذشته بوده مورد اختلاف قرار گرفته اند.

۵. چه باید کرد و ما چه می خواهیم

اکنون زمان آن رسیده است که احزاب دموکرات کردستان و کومله و حتی انشعاب های برآمده از این دو حزب دوباره در متن دیالگ ملی قرارگرفته و با حمایت اپوزیسیون دموکرات ایران ابتکار عمل را در کردستان ایران و مناطق کرد نشین به دست گیرند. تضعیف پایه های سیاسی و اجتماعی پژاک که حزبی بیگانه است با منافع ملی ما همخوانی داردو بر ما است که دیالگ ملی با احزاب کرد ایرانی را در سطح انجمن دموکراسی ایرانیان و به روایتی دیگر در کنگره ملی ایران برای دموکراسی به پیش بریم.

آنچه در ایران هیچگاه به تفاهم ملی نخواهد رسید پروژه ملت سازی است، پروژه ای که از آن پیشتر تحت عنوان کنفدراسیون ملت های مستقل ششگانه نام بردیم.

از دیدگاه سازماندهی دموکراتیک قدرت و حکومت در ایران نظام فدرالی که در اروپا تجربه شده و از محسنات بیشماری برخورد، قابل گفتگو و قابل تامل است. در همین رابطه باید به این مسئله نیز اندیشید که ایران امروز ایران پنجاه سال پیش یا حتی سی سال پیش هم نیست. امروز در شهرهای بزرگ در هم آمیزی قومی، زبانی و مذهبی با تمامی مختصات تولید و توزیع مراکز تمرکز جمعیت بسیار پیش رفته است. در صد قابل توجهی از هم وطنان کرد و آذری در این مراکز وتولید و توزیع اقتصاد و فرهنگ یا بهتر بگویم مراکز ملی تولید و توزیع حضور دارند و به همین دلیل از دیدگاه تمرکزگریزی و ”ملت گرایی دموکراتیک” و مدرن شهرهای بزرگ چند فرهنگی و استان هایی که پیرامون این شهرها شکل گرفته اند پایگاه اصلی دموکرات سازی قدرت و حکومت هستند. امروزه دیگر نمی توان اقوام ایرانی را از نظر جغرافیایی تقسیم بندی کرد. برهمین اساس هرچند فدرالیسم منطقه ای و استانی به ظاهر راحت ترین شکل تقسیم قدرت به نظر می رسند، در عمل ”خود مدیری شهرها” و در ابعاد گسترده تر ولایات زمینه بهتری برای رعایت حقوق شهروندی به وجود می آورند.

به قول بیژن حکمت در همین رابطه و به طور مثال آموزش زبان مادری و يا آموزش به زبان مادری همانقدر در تهران مطرح است که در کردستان یا آذربایجان.

همینجا برمیگردم به قانون اساسی مشروطه و متمم آن و قانون انجمن های ایالتی و ولایتی که حقوق شهروندی را بنا بر برابری حقوقی همه شهروندان بنا می کند و نه به وابستگی قومی اشان. از دیدگاه دموکراسی مدرن ادغام تبارها و همزیستی دموکراتیک اصل است ونه جداسازی تبارهایی که قرار است به کمک اهرم سیاست و نخبگان سیاسی ملت های جدا از هم باشند.

و باز بر می گردم به پیشنهاد بیژن حکمت که می گوید “ما می توانیم با الهام از قانون انجمن ها مصوب ۲۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ و تجربه اخیر در جمهوری اسلامی و منطبق ساختنشان با شرایط امروزی، با ایجاد شوراهای شهر و استان، اختیارات گسترده ای برای واحدهای محلی در زمینه اداری، اقتصادی و فرهنگی در نظر بگیریم".

این پیشنهاد حتی در چهارچوب بحث فدرالیسم قابل توجه است چه تنها با تقسیم قدرت فدرالی همه آنچه که برای تامین حقوق شهروندی لازم است حاصل نمی شود. برای آنکه نظام فدرالی برای احقاق حقوق همه شهروندان ایران به کار آید می باید مدل کلی فدرالیسم اروپایی را برای شرایط ویژه ایران و تبارهای گوناگون آن ترجمه و تمایزجویی کرد. احزاب مدرن سیاسی وظیفه ای فراتر از شعارهای عام پسند و خواست های  پارتیکولار محلی و اقلیمی دارند.