وهابيها و کشوری بنام عربستان سعودی و شیخ نشینهای عربی

امیر هوشنگ آریان پور

در اواسط قرن هيجدهم فرقه تازه ای در عربستان ظهور کرد که موسس آن محمد بن عبد الوهاب از اهالی "عينه" نجد بود و چون مخالفين اين فرقه نمی خواستند آنرا در جزو مذهب اسلام بشمارند لهذا فرقه جديد به مناسبت اسم موسس آن بنام وهابی موسوم گرديد.
مذهب وهابی در ابتدا اصلاح و تجددی از آئين اسلام بود و شعار اصلی آن اين بود که بايد ديانت اسلامی بصفا و طهارت اوليه خود برگردد و ريشه موهومات و تجمل پرستی از عالم اسلام کنده شود. وهابيها قيد احاديث و روايات را گسسته و مصمم گرديدند که معايبی را که در طول زمان در ديانت اسلام رخنه پيدا کرده بود از ميان بردارند. وهابيها به نبوت حضرت محمد اعتقاد کامل داشتند ليکن به احترام فوق العاده ايکه مسلمين به او می گذاشتند معتقد نبودند. پرستش ائمه و مقدسين را بت پرستی می دانستند و هر جا که می رفتند قبور ائمه و اماکن مقدسين را خراب می نمودند.( به همين علت چندين بار اماکن مقدسه شيعيان را در کربلا و نجف خراب کردند. ضمناٌ پيروان طالبان آنها در افغانستان چندی قبل مجسمه قديمی سنگی بودا را منفجر کردند.) ) منظور اصلی آنها آن بود که بساطت و سادگی صدر اسلام را دوباره تجديد کنند. مثلاٌ پوشيدن حرير و پارچه های ابريشمی را اکيداٌ منع و تحريم کرده و استعمال دخانيات را به عنوان بدعت حرام می دانستند.
وهابيها احکام قران را بهترين قوانين اخلاقی و سياسی می دانستند و در اجرای آن منتهای تعصب و جديت را بخرج می دادند. بهمين جهت بود که احکام جهاد با کفار و اشاعه اسلام بوسيله شمشير و آتش و مسلط بودن بر جان و مال محبوسين را در ميان پيروان خود ترويج کرده و اجرای آنرا از فرائض و واجبات دينيه آنها محسوب می داشتند.
بدين ترتيب وهابيها معتقد هستند که هرکس با اصول مذهب آنها مخالف باشد بايد خود او را کشت و اموالش را غارت کرد و مسلمانانی را که به آئين آنها نمی گرويدند از يهوديان و مسيحيان بدتر دانسته و بهيچوجه رحم و شفقت را درباره ايشان جايز نمی شمردند.
مذهب وهابی که به تدريج جنبه يک نهضت ملی بخود گرفت، دائره نفوذ و استيلای آن توسعه يافت و در اوايل قرن نوزدهم مکه و مدينه و شبه جزيره عربستان به انضمام حسا و بحرين و قسمتی از عمان به تصرف آن در آمد و حتی وهابيها بين النهرين و شامات را نيز تهديد می کردند. پس از تصرف " قطيف" قدرت خود را تا سواحل خليج فارس رسانيده سواحل عمان و ايران را نيز مورد مخاطره قرار دادند. در سال 1803 وهابيها نفوذ خود را بر تمامی سواحل شرقی عربستان که در مجاورت خليج فارس واقع است توسعه داده و نواحی معروف به " ساحل دزدان" را نيز که طوايف جواسم در آنجا سکونت دارند به استيلای خود در آوردند.
در سال 1809 قدرت و نفوذ وهابيها در خليج فارس به منتهی درجه ترقی رسيد . در سال 1811 "محمد علی" که از طرف سلطان عثمانی حکومت مصر داشت به جنگ وهابيها آمد و سال بعد مکه و مدينه و جده را از تصرف آنها خارج نمود. در سال 1814 سرکرده مقتدر وهابيها بنام "سعود" ( يکی از نوادگان محمد ابن عبد الوهاب پايه گذار فرقه وهابی) وفات يافت. ( يکی از نوادگان سعود بنام عبد العزيز بن سعود در سال 1926 توسط دولت انگليس به عنوان حکمران مکه ، مدينه و حجازدر شبه جزيره عربستان گمارده شد . در سال 1932 ابن سعود نام سرزمين عربستان را به " عربستان سعودی" تغيير داد و توانست عربستان را در تحت لوای واحد به صورت يک کشور مستقل در آورده و استقلال اقتصادی به آن دهد، و اين کاری است که از زمان حضرت محمد تا آن زمان هيچ يک از اسلاف عبد العزيز موفق به اجرای آن نگرديده بودند.)

شيخ نشينهای جديد التاسيس سواحل غربی خليج فارس:

جواسم يا قواسم نام کليه طوايفی است که در سواحل جنوب غربی خليج فارس و دريای عمان که معروف به ( ساحل دزدان ) است سکونت داشته و به دزدی و راه زنی دريايی مشغول بوده اند.
سرجان ملکم تاريخ نويس انگليسی نوشته است:
" کلمه جواسم به کليه پيروان شيخ قاسمی مقيم شارجه اطلاق می شود و محل سکونت آنها در نواحی ساحلی مجاور راس الخيمه است. اين طايفه از فرقه وهابی و بنام جواسم معروفند ولی خداوند بندگان خود را از شر آنها محفوظ نگاهدارد زيرا آنها ديوان واقعی هستند. مشغله آنها دزدی و راهزنی است و تفريح آنها قتل و غارت و آدم کشی است و از همه بدتر آنکه جنايات و شرارتهای خود را به لباس مذهب و ديانت جلوه می دهند. اين طايفه به نص مطلق کتاب مقدس خود ( قرآن) تمسک جسته و هرگونه اخبار و احاديث ديگری را رد می کنند. اگر کسی بدست آنها اسير شود و تمام دارائی خود را به آنها بدهد که از کشتن او صرف نظر کنند نمی پذيرند و می گويند چاپيدن اموال زندگان در قرآن نهی شده است ليکن لخت کردن اموات منع نشده و به اينجهت با چماق خود ضربتی بسر او زده و او را به قتل می رسانند. اما اين ها در تبهکاريهای خود مقصر نيستند زيرا که از اولاد غولند و به اقتضای فطرت و طبيعت خود رفتار می کنند".
پس از مرگ نادر شاه در سال 1747 ميلادی نفوذ و تسلط ايران در خليج فارس شروع به انحطاط و زوال کرد و جواسم ميدان بی منازعی بدست آوردند و دامنه ترکتازی و تجاوزات خود را توسعه داده و تا نزديکی سواحل ايران رساندند. در سال 1760 جزيره قشم را نيز متصرف شدند. در سال 1763 کريمخان زند آنها را از سواحل ايران بيرون راند.
در اواخر قرن هيجدهم به علت نفوذ و تسلط وهابيها در سواحل خليج فارس، طايفه جواسم به تابعيت فرقه وهابی در آمدند. جواسم ابتدا فقط کشتيهای تجارتی بومی را مورد حمله و نهاجم قرار می دادندو کارکنان آنها را مجبور می کردند آئين آنها را قبول کنند و در صورت امتناع همه را به قتل می رساندند.
دزدان دريايی ابتدا کشتی مصادره شده را با آب و عطريات تطهير نموده و بعد اسرا را دست و پا بسته پيش می آورند و يک نفر از اشرار در راه خدا گلوی آنها را می بريد.
شيخ راس الخيمه که در حقيقت رئيس دزدان دريايی بود به حکومت بمبی پيشنهاد کرد که برای مصون ماندن کشتی های انگليسی از دستبرد و غارت دزدان دريايی، حکومت مزبور ساليانه مبلغی به عنوان خراج به او بپردازد.
بعد ها هر چه قدرت آنها بيشتر شد بر جرات و جسارتشان افزوده گرديد . چنانکه در سال 1797 يکی از کشتی های انگليسی را اسير کرده و آنرا در راس الخيمه نگاه داشتند. بهترين بلاد آنها يکی شارجه بود که روسای معروف آنها در آنجا اقامت داشتند و ديگری راس الخيمه بوده است.
در اوايل قرن نوزدهم رئيس وهابی ها بنام " سعود" که بر تمام سواحل دزدان دريايی استيلا يافته بود ، شخصی به نام "حسين بن علی" را به رياست طايفه جواسم منصوب نمود که هر چه کشتی متعلق به روسای جزء موجود است همه را به کمک کشتيهای وهابی روانه سازد تا کشتی هائی را که به خليج فارس می آيند بدون استثناء غارت نمايند. قوای دريايی جواسم در اين موقع عبارت از شصت و سه کشتی بزرگ و متجاوز از هشتصد قايق بوده است و کشتيهای مزبور جمعاٌ نوزده هزار مرد مسلح داشته اند. اين کشتيها حتی بندر بوشهر را هم مورد تهديد و مخاطره قرا داده بودند. طولی نکشيد که جواسم با پشتيبانی وهابی ها دائره عمليات خود را تا بحر احمر و دريای هند توسعه دادند. فتوحات و پيشرفتهای جواسم بقدری بر قوت و اقتدار آنها افزود که غالب بنادر ديگر خليج فارس به تاسی از عمليات آنها تحريک و ترغيب شدند چنانکه شيخ جزيره خارک با دزدان راس الخيمه عهدنامه دوستی و معاضدت بست و رئيس بحرين نيز صريحاٌ اظهار داشت که برای بدست آوردن اقتدار و تمول از آن به بعد به راهزنی و دزدی دريايی خواهد پرداخت.
بالاخره در سال 1819 حکوکت انگليسی بمبی قشون بزرگی تحت فرماندهی " سر ويليام گرانت کر " روانه خليج فارس نمود. ( عده نفرات اين قشون به سه هزار و شصت نفر بالغ می گرديد. نه فروند کشتی بزرگ جنگی و عده زيادی واحد های کوچکتر در اين عمليات شرکت داشتند. اين بزرگترين عمليات جنگ دريايی بود که تا آن زمان به خليج فارس آمده بود). اين واحد دريايی روانه راس الخيمه شد. بعد از شش روز محصره دريايی و بمباران شديد شهر بالاخره جواسم مجبور به تسليم شده و در نهم دسامبر 1819 شهر را تسليم کردند. انگليسی ها کليه کشتيهای جواسم را سوزانده و قلاع و استحکامات آنها را با خاک يکسان کردند. بعد از آن قوای انگليس عازم ساير بنادر دزدان شده و پس از دفع و سرکوبی ايشان به بمبی مراجعت کرد.
عاقبت مذاکرات راجع به عقد صلح شروع شد و معاهده مزبور در هشتم ژانويه 1820 منعقد گرديد و جزيره بحرين نيز آنرا امضا و قبول نمود.
در طول زمان ثابت گرديد که معاهده صلح سال 1820 به واسطه نزاع دائمی شيوخ عرب با يکديگر نمی تواند حافظ امنيت و آرامش مطلق آبهای خليج باشد و لازم است تجديد نظری در اوضاع جاری آنجا به عمل آيد. معاهده مزبور به روسا و مشايخ بومی اجازه می داد که در دريا با يکديگر بجنگند و فقط تجاوز به کشتی های مسافری و تجارتی را در حکم دزدی قرار داده و آنرا منع نموده بود، ليکن اغلب روسای عشاير به عنوان و بهانه جنگ به شرارت و راهزنی مشغول می شدند و مخصوصاٌ در موسم صيد مرواريد علناٌ شروع به غارتگری و دزدی می کردند. به اين علت بالاخره در سال 1853 قرار داد ديگری بنام " معاهده صلح دائمی" منعقد گرديد. شرايط اين مصالحه تقريباٌ شبيه به مواد عهد نامه اولی بود جز آنکه يک ماده مهم ديگر بدين مضمون به آن افزوده شده یود که "مصالحه دريايی کنونی مصالحه دائمی و هميشگی بوده و دولت انگليس در اجرای کامل آن نظارت خواهد کرد" بر طبق اين ماده هر وقت نزاع و اختلافی ما بين قبايل (عرب) رخ می داد بجای آنکه طرفين متشبت بجنگ و خونريزی شوند بمصادر امور انگليس در خليج فارس مراجعه و احقاق حق خود را می نمودند. ( پر واضح است که هنوز هم مفاد اين معاهده ها پا برجاست و در کليه امور شيخ نشين های تازه تاسيس شده دولت انگليس حق دخالت و اظهار نظر دارند !)

از چه زمانی عربستان سعودی و ساير شيخ نشينهای عربی رسماٌ تشکيل شده و ظاهراٌ استقلال يافته اند؟
عربستان سعودی:
ابن سعود در 1901 رياض را تسخير کرده و خود را بنام "ليدر ملی گرايان عرب" ناميد!
در 1906 با تسخير حجاز تسلط فرقه وهابی را در نجد برقرار نمود.
در سال 1925 بدستور و رضايت دولت انگليس، ابن سعود با يک پارچه کردن نجد و حجاز خود را حکمران آن مناطق ناميد.
ابن سعود پس از آنکه توانست به زور شمشير بر ساير قسمتهای شبه جزيره عربستان خاصه در بخش جنوبی و شرقی دست يابد، نام اين سرزمين را"عربستان سعودی" گذارد. حکومت عربستان بر پايه قوانين اسلامی و نص صريح قران و مراعات اکيد قوانين اسلامی مربوط به فرقه وهابی زير نظر مستقيم سلطان مطلق مستبد و خودکامه به مرحله اجرا در می آيد. عربستان فاقد قوانين مدنی است.
درآمد ناخالص عربستان (GDP )بالغ بر 434 بيليون دلار در سال است و در آمد ساليانه هر خانواده) Per capita ) بالغ بر 10400 دلار است.

عمان:
دارای حکومت خودکامه مطلقی است که بر پايه قوانين اسلامی و نص صريح قران عمل می کند. دارای قوانين مدنی نيست. در سال 1971 پس از آنکه ظاهراٌ از تحت الحمايگی دولت انگليس خارج شد ، توانست به عضويت سازمان ملل متحد در آيد.
درآمد ناخالص عمان بالغ بر 21 بيليون دلار و در آمد سرآنه هر خانواده بالغ بر 8000 دلار است.

بحرين:
ظاهراٌ دارای حکومت پارلمانی است. صاحب اين شيخ نشين حامد بن عيسی آل خليف است .
در تاريخ 14 اوت 1971 به استقلال ظاهری دست يافت.
درآمد ناخالص بحرين بالغ بر 22بيليون دلار و در آمد ساليانه هر خانواده بالغ بر 14100 دلار است.

قطر:
از سال 1916 قطر تحت الحمايه انگليس بود. در سال 1971 قطر همراه با ساير شيخ نشينهای عربی ظاهراٌ از تحت الحمايکی انگليس خارج گرديد. شيخ قطر بنام حامد بن خليف ال ثانی خوانده می شود.
دارای يک نوع حکومت موروثي است.
در آمد ناخالص قطر بالغ بر 125 بيليون دلار و در آمد سرانه هر خانواده بالغ بر 81466 دلار است. ( بالاترین درآمد سرانه در جهان)

امارات متحده عربی:
شامل 7 شيخ نشين به نامهای : ابو ذبی، دوبی، شارجه، عجمان، فجيره، راس الخيمه و ام القوين می گردد.
در سال 1971 پس از خروج انگلستان از خليج فارس، ظاهراٌ اين شيخ نشينها از تحت الحمايگی خارج شده و با تشکيل اتحاديه ای به يکديگر پيوستند. رئيس اين اتحاديه شيخی است بنام زايد بن سلطان آل ثانی.
در آمد ناخالص اين فدراسيون بالغ بر 240 بيليون دلار و در آمد سرانه بالغ بر 18000 دلار است .

در آمد ناخالص ایران 331 بیلیون دلار و در آمد سرانه بالغ بر 2300 دلار است.

امیر هوشنگ آریان پور
تهیه شده در اندیشگاه ملی ایرانیان
8 مه 2012

 19 اردیبهشت 1391  

خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m