تجربه بیش از صد سال مبارزات آزادی
خواهانه ملت ایران، بیانگر قرار گرفتن اسلام (حوزه عمومی آن) در برابر
مبارزات آزادی خواهانه ایرانیان برای دست یابی به حقوق شهروندی است.
نمونه آن را در سه دوره مختلف تاریخی میتوانیم در وجود شیخ فضل الله،
حاج سید ابوالقاسم کاشی و سید روح الله خمینی به روشنی ببینیم و از آن
تجربه بیاموزیم.
اگر بخواهیم نگاهی همراه با حقیقت داشته باشیم و با درس آموزی از تاریخ
معاصر کشورمان دریچه ای رو به آینده و استقرار حاکمیت ملت داشته باشیم
نوای اسلام سیاسی چه از نوع سنتی و حوزوی و چه از نوع روشنفکرانه آن
را باید خطری جدی بگیریم و بکوشیم اسلام را به عنوان یک اعتقاد شخصی به
حوزه خصوصی معتقدان به آن به عنوان یک اعتقاد شخصی راهنمایی کنیم.
از دید نکارنده این مطلب، بیش از سه دهه حکومت اسلامی به اندازه زیادی
تکلیف اسلام سنتی و اندیشه سیاسی بر آمده از آن را مشخص کرده و دیری
نیست که با فروپاشی این سیستم فاجعه بار که در اواخر قرن بیستم در کشور
ما روی داد و همچنان در قرن بیست و یکم به فرمانروایی خود ادامه میدهد،
به درون غارهایی که از آن بیرون آمده بودند بازگردد.
اما، موضوع روشنفکران اسلامی، و گروهها و فعالان سیاسی متعلق به این
نحله فکری به عنوان جریانی که بر این نظرند که از آنجایی که ملت ایران،
ملتی سنتی و مذهبی است و مردم زبان اسلام را بهتر میفهمند، باید با
ارائه شکلی زیبا و امروزی تر، از ظرفیت اسلام برای بسیج مردم استفاده
کرد.
اکر وظیفه روشنفکر و یک فرد آزادی خواه را این بدانیم که در ابتدا باید
چند قدمی از نظر فکری از سایر مردم جلوتر باشد تا بتوان اسم روشنفکر و
یا آزادی خواه را بر خود قرار دهد، باید بگویم افرادی که سعی در هم رنگ
شدن با جامعه، استفاده از مفاهیم سنتی با مالیدن رنگی بر آن میکنند را
نمیتوان روشنفکر نامید!
یکی از مهمترین وظایف روشنفکر و آزادیخواه بیان واقعیت برای مردم و
آشنا کردن هرچه بیشتر آنان با حقیقت مفاهیم است، حتی اگر این حقیقت به
ضرر خود روشنفکر تمام شود است.
دستاورد بزرگ روشنفکران دینی، که در ابتدا به دلیل اینکه دغدغه دین
داشتند و فضای دانشگاه را در مسیر فاصله گرفتن از اسلام سنتی میدیدند
شکل گرفت، در بهترین حالت میتوانیم در فاجعه ای به نام جمهوری اسلامی
جستجو کنیم.
تاریخ نشان داده است که اسلام و یا هر اعتقاد دینی دیگری هرگاه از حوزه
شخصی خارج و به حوزه عمومی وارد شد نه تنها دستاورد خیری برای مردم
نداشته است، بلکه بزرگترین فاجعه های بشری را ایجاد کرده.
نگاهی به این تجربه تاریخ به خوبی به ما می آموزد، برای اینکه اسلام
به عنوان یک اعتقاد مورد احترام باشد باید از آسیب رساندن به دیگران
فاصله بگیرد و برای این امر هیچ راهی وجود ندارد به غیر از اینکه اسلام
را به حوزه شخصی راهنمایی کنیم و با ورق زدن آخرین صفحه، دفتر آن را
ببندیم.
خلق عرب چه میگوید ؟
مصاحبه اخیر آقای یوسف عزیزی بنی طرف با تلوزیون صدای آمریکا بهانه ای فراهم کرد که در این یادداشت پیرامون هم میهنان عرب خود بنویسم.
در لزوم بازنشستگی سیاسی
مصاحبه اخیر یکی
از بزرگواران عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران و
همچنین پرسش هایی که بعضی هم میهنان عزیز از راه
ای میل برای من میفرستند من را بر آن داشت که از
این امکان استفاده کنم و به صورت مختصر و مفید نظر
خود را پیرامون زمان مناسب حضور در عرصه سیاست و
همچنین بازنشستگی سیاسی که حاصل نه کاری علمی و
آکادمیک، بلکه تجربه میدانی خودم در ایران و
فرانسه است، را در اینجا بنویسم.
فعالیت سیاسی و کار سیاسی کردن، نه محلی برای تفنن
و سرگرمی است و نه کلوپی برای بازنشستگان، بلکه
محلیست برای مجموعه ای از کنش های برنامه ریزی شده
و اصولی برای رسیدن به یک سری برنامه های از قبل
تعیین شده که برای هر فرد و گروه سیاسی میتواند
مشخصات ویژه خود را داشته باشد.
در ایران ما، بعضی عزیزان که میتوانند انسان های
شریفی نیز باشند از نوجوانی وارد به یک جریان
سیاسی شده اند و بنا به وابستگی های احساسی حاصل
از آن، تا ثانیه آخر حیات، بدون هیچ برنامه و
راهکار مشخصی با عنوان کنشگر سیاسی در حال رفت و
آمد هستند و بعضاً تیری نیز در تاریکی شلیک
میکنند.
این حضرات، بیش از هر چیز شخص من را به یاد
متولیان امامزاده های فراوان کشور عزیزمان، می
اندازند.
هر فردی، حتی اگر در دورانی از حیات سیاسی خود،
لیاقت وشایستگی مقام و جایگاه ای را داشته باشد به
این معنی نیست که تا آخر عمر، این شایستگی را
بتواند حفظ کند، حتی اگر فرد و علاقه مندان به او
بخواهند، جسم و روح انسان توان اجرای درست آن
مسئولیت را نخواهد داشت.
چه زمانی آمدن و چه زمانی رفتن، از مهمترین
اصولیست که یک فعال سیاسی ابتدا برای پیشبرد
برنامه هایی که سالها برای آنها کوشیده و سپس برای
حفظ احترام خود لازم است آن را رعایت کند.
amirrezabakhtiar.blogspot.fr