مصاحبۀ منتشر نشده ای از ابوالفضل قاسمی

تقدیمی یاران خراسانی

آنچه که می تواند راهگشای مردم ایران باشد همانا نیروی ملی گرایان می باشد که این نیرو صدها سال است که در صحنۀ اجتماعی ایران ، پاسدار سنن و مواریث ملی و استقلال و آزادی و هنر و ادب و تمدن و فرهنگ ما بوده و دیده شده که هیچ عاملی با هیچ نیرویی نمی تواند به طور کامل جایگزین این نیروی طبیعی گردد و این نیروی ملی را از میدان به در کند.

به نام خدا ، به نام ایران ، به نام آزادی

امروز چهل روز است که ما یاری را از دست داده ایم که شاید ارزش وجودیش در میان ما برایمان هنوز روشن نیست . به اصطلاح هنوز زخم هامان گرم است و سوزش کمبود ابوالفضل قاسمی دارد شروع می شود.

ابوالفضل قاسمی (که نامش جاویدان باد) مبارزی خستگی ناپذیر و توانفرسا بود که عمرش را در راه استقلال ایران قلم زد ، نویسنده ای که نقطۀ دیدش آزادی ملت ایران بود و آنچه می نگاشت در همین راه بود.

نشانگر سلاحش رجال و اعیانی را نشانه گرفته بود که حتّی زمانی که از حبّ وطن دم می زدند ، منظورشان منافع شخصی بود ، منافعی که جز با رضایت اجانب حاصل نمی شد . کتاب های "سیر الیگارشی یا خاندان های حکومتگر ایران" را ببینید که چطور سابقۀ آنها و اجدادشان را که درخت خیانت را در این سرزمین بارور کرده اند برملا می کند یا کتاب های دیگرش مانند "هزار ماه سیاه" را بخوانید که آیینه ای به دست گرفته و ظلم و ستم را بر نهاد یزید ابن معاویه می نمایاند.

او از هیچ عاملی باک نداشت و نمی هراسید و در انتقاد از روش ها ، حتی مصدق کبیر را که به پیرویش افتخار می کرد فراموش نمی نماید . همچنانکه در مصاحبه اش ملاحظه می کنید علل شکست نهضت ملی را دقیقاً بیان می نماید . او از آزاد اندیشی به این گران سنگی دشمنان و دوستان را با یک چشم می بیند . در جایی که دشمنان به انواع حِیَل متوصل می شود و شرکت نفت بریتانیایی افراد را می خرد و به سلک توده ای های روسی در می آورد گله می کند . خودی و بیگانه در انتقاد برایش تفاوت ندارد.

او به همراه دوست نزدیکش شادروان "عباس محمودی" و دیگر همفکران و یارانش در مبارزات ملی کردن صنعت نفت در حزب ایران مبارزه ای بی امان داشت.

حزب ایران حزب یاور مصدق در ملی کردن صنعت نفت بود و بدانسان که زنده یاد قاسمی شرح می دهد بار جلوگیری از تصویب قرار داد گس ـ گلشاییان را به دوش کشید که این در حقیقت هموار کنندۀ راه ملی شدن نفت بود و در اینجا باید از فداکاریهای آن زمان عضو دیگر حزب ایران زنده یاد "مهندس حسیبی" نیز یاد و تقدیر شود.

برخلاف اکثریتی که عشق به میهن برایشان از هدف های روزمرّه است ، او همچنان که در مقدمۀ مصاحبه اش می گوید ، آزاده ای بود که میهن دوستی هدف اصلیش بود و کارها همه در پرتو آن صورت می گرفت و حتی از دست دادن دو برادر رشید نتوانست اندک کاهشی در این شعله به وجود آورد و این آتش نامیرای عشق به وطن تا لحظات آخر حیات ، در سینه اش شعله ور بود و من دعا می کنم که خداوند پیش از سرد شدن زخم فقدان او پرتویی از آن آتش را در وجودمان فروزان کند تا مانند خورشید ضد ناپاکی شویم و آلودگی ها را بپالاییم و این کشور مقدس را همانطور که او در نظر داشت به تعالی برسانیم . که این پاداش نیکویی برای این مرد گرانمایه است.

با توجه به اینکه در این مدت کوتاه نمی توانستیم یاد نامه ای شایستۀ آن بزرگمردِ تحقیق ، قلم و اندیشه تقدیم رهروان میهن دوست او بنماییم ، امیدواریم این برگ سبز را با گذشت بپذیرید ، باشد که در سالروز فقدان آن عزیز ، پایمردی همکاران آن استاد یادنامه ای در خور برایش آماده نمایند و ما را نیز با بضاعت اندک در این کار سهیم بدارند.

 


 

 

متن مصاحبه

 

 جناب آقای قاسمی با عرض سلام ، مختصری از سوابق خودتان بفرمایید.

من عاشـق به میهن و میهن شعـــار مــن           مـردن به راه عشــق بود افتخــار مـن

عشق وطن ز دل نرود باهراس و مـرگ           کین هدیه ایست از طرف کردگار من

در راه یــار دادن جـــان کی کنم دریـــغ           کین بوده راه و رسم صغار و کبار من 

اشعاری که شنیدید در یکی از بی نظیر ترین زندان های ایران ، زندان مخوف قوچان سروده شده است . در آن موقع ایران تحت الشعاع اشغال بیگانگان بود . بیگانگان شمال و جنوب را حریم امنیت خود به حساب می آوردند . بنابراین به حکم اولویت ، میهن پرستی و استقلال طلبی یکی از بارزترین ابعاد عقیدۀ ما بود که وقتی مرا در درگز توقیف کردند و به زندان مخوف قوچان آوردند و این زندان بود که در آن موقع زندانیان غل و زنجیر به پا داشتند این اشعار آن موقع سروده شده است.

توسط خود حضرت عالی ؟

بله این اشعار را خود بنده سروده ام و بیش از بیست سطر است که فقط پنج سطر خوانده شد و به هنگام محاکمه تجدید نظر نظامی در سال ۱۳۲۸ در شهر مشهد که من به همراه دو تن از همرزمان آقای "رحیم شریفی" و "عبدالحسین ثنائی" باز داشت دادگاه تجدید نظر نظامی بودیم ، این اشعار به وسیلۀ آقای شریفی به عنوان آخرین دفاع در محکمه خوانده شد . مبارزات من یک سال قبل از این موقع یعنی ۱۳۲۳ در تهران با عضویت در "حزب میهن" شروع شد که اندک زمانی بعد به عنوان نمایندۀ حزب به درگز آمده شعبه حزب را در این شهرستان برگزار کردم و حزب میهن که بعداً تغییر نام داد به نام "حزب ایران" همان حزبی هست که تابه حال باقیست .  چهل و پنج سال در این حزب مبارزات سیاسی خود را ادامه دادم . اصولاً مبارزات سیاسی من به طور کلی در دو بعد خلاصه می شود ، یکی بعد نویسندگی ، و دیگر بعد سیاسی و حزبی من بود . اولین کتابی که منتشر کردم در سال ۱۳۲۳ بود که در مشهد کتاب فروشی "رحمانیان" چاپ کرد . تحت اسم "فدا کاری های مسلم ابن عقیل" یا دو حزب مخالف که الان یک جلد از این در کتابخانۀ فرهنگ خراسان وجود دارد . از همان موقع من در تهران ابتدا در روزنامۀ " آتش اسلام "، روزنامۀ " فروغ " و روزنامۀ " نور دانش " شروع کردم . و این مبارزات در این دو بعد ادامه پیدا کرد تا اخیراً که مشاهده کردید نامۀ سرگشادۀ من به آقای " محتشمی " آخرین نماد مبارزۀ من می باشد . سخن گفتن از این تاریخ طولانی چهل و پنج ساله کار بسیار دشوار و طولانیست ، بنابراین من می کوشم هرچه مختصرتر از این جریان مبارزات چهل و پنج ساله بگویم . در این چهل و پنج سال مبارزه من بیش از شش ـ هفت بار محاکمه ، حبس و تبعید شده ام . برادرم ایّوب قاسمی را در بیست و هشت مرداد کشتند و برادر دیگرم را به همراه سی و پنج تن از همرزمان شجاع و همشهریان آزاده در درگز در سال ۱۳۶۰ به جرم محاربه با خدا ، مفسد فی الارض با عنوان حزب آمریکایی ایران تیرباران کردند . مهم این است که در تمام دوران شش سال که من در زندان ارتجاع بودم هیچ کس ، هیچ مقام و مرجع و بازپرس و دادیار و دادستان جرأت نکرد به من به عنوان یک عضو یا دبیرکل حزب آمریکایی ایران اتهامی ببندد تا روز آخر . یک هفته بعد از توقیف من در سال ۱۳۵۷ وقتی به دستور ارتجاع لمپن ها سرازیر به حزب ایران شدند و آنجا را غارت کردند در سرود حزب ایران این شعر به چشم می خورد " مرگ بر آمریکای جهان خوار " . باری در این مدت به طوریکه گفته شد حبس های متعدد ، محرومیت ها ، ضرب و جرح ها و انفصال خدمت ها و هزاران گزند و آسیب های که به خیال دستگاه حاکمه همیشه می تواند مشکل مبارزات افراد سیاسی باشد ، این دشواری ها را برای من به وجود آوردند ، ولی خوشحالم که تا به حال ذرّه ای در راه عقاید سیاسی خود که به سه اصل دموکراسی ، ناسیونالیسم و سوسیالیسم خلاصه می شود و در امتداد خط مشی حزب ایران و جبهۀ ملی بوده حرکت کرده ام ، از هیچ مشکلی نهراسیده ام . همانطور که اشاره شد در این مبارزات که ابتدا در درگز شروع شد و در سال ۱۳۲۸ در محکمه نظامی که به آن اشاره شد من تبعید از خراسان به تهران شدم . مبارزات در تهران ادامه پیدا کرد و تا به آستانۀ انقلاب بزرگ ایران رسید ، به همراه همین مبارزات سیاسی و حزبی و مبارزۀ جبهۀ ملی ، من هیچگاه فعالیت های مطبوعاتی خود را ترک نکردم و همیشه از راه قلم روزنامه نگاری و کتاب نویسی مبارزات خود را دنبال کردم و در این مدّت ، سی جلد کتاب تألیف کردم که مهمترین این کتاب ها تقریباً شهرت جهانی دارد ؛ کتاب " سیر الیگارشی و خاندان های حکومتگر در ایران " و از این جمله " قربانیان استعمار در ایران" می باشد.

جناب آقای قاسمی ! محبت بفرمایید راجع به مبارزات خودتان در دوران شادروان مصدق و دوران ملّی شدن صنعت نفت مختصری توضیح بفرمایید.

از روز اول که مسألۀ ملی شدن نفت و استیفای حقوق ملت از نفت جنوب و مبارزه با امپریالیسم انگلیس مطرح شد ، من در کنار همرزمان بزرگ و حق طلب ملت ایران در تهران قرار داشتم ، از نظرم نمی رود که قبل از پایان دورۀ یازدهم مجلس شورای ملی دستگاه حاکم کوشید قراردادی را که به عنوان قرار داد گس ـ گلشاییان معروف شده بود به تصویب مجلس برساند ، از همان روزها ما به گونه ای فعالانه در این جهت حرکت می کردیم و نگذاشتیم استعمار جای پای خود را باتصویب قرار داد گس ـ گلشاییان ، محکم کند . دنبالۀ این مبارزات به طرح مسألۀ ملی شدن نفت انجامید .  ملت ایران به رهبری دکتر مصدق ، مظهر مبارزات ملت ما در قرون اخیر ، توانست نفت خود را ملی کند . گفتم که من را در سال ۱۳۲۸ به تهران تبعید کردند ، من در تهران بودم تا اینکه دولت مصدق روی کار آمد . من به دلیل این که حاکمیت ملی در ایران مستقر شده بود ، احکام صادرۀ دورۀ حکومت های ارتجاعی را ملغی دانستم و برای بازدید از زادگاه خودم به خراسان آمدم و در مدتی که ما در تهران به همراه دوستان خود که از خراسان به تهران آمده بودند فعالیت می کردیم ، یکی از مبارزات بزرگی که ما آنجا پایه اش را گذاشتیم ، مبارزات ضد فئودالیستی در خراسان بود . فئودالیسم یکی از اهرم های دیرین نفوذ امپریالیسم در ایران بوده است و هر وقت امپریالیسم خواسته به هیأت حاکمه فشاری بیاورد ، این اهرم ها را کارساز نقشه ها و طرح های ضد ملی ایران قرار داده است . ما در تهران مبارزات ضد فئودالیسم خود را از جنوب خراسان تا شمال خراسان ادامه دادیم و با ضربات کوبنده و افشاگری ها ، مردم زیر ستم را از فئودالیسم آگاه و تهییج به مبارزات بیشتر می کردیم در دیدار کوتاهی که من از خراسان کردم ، مرا از درگز به بجنورد دعوت کردند که به رفقای حزبی که در آنجا مبارزه می کردند سری بزنم ، غافل از این که فئودال های خودفروختۀ خراسان همیشه دنبال مستمسکی بودند تا ضربات مرگبار خود را به مبارزات ضد فئودالیستی فرود آورند . در این شهرستان با یک دسیسۀ وسیع ، که دست های نمایندگان مجلس ، دربار و حتّی قنسولخانۀ انگلیس نمایان بود ، به ما که به عنوان هواخوری به باغ شاه پسند (بجنورد) رفته بودیم هجوم آوردند و تا آستانۀ مرگ ما را زیر ضربات کوبنده خود قرار دادند که عدّه ای از رفقای ما منجمله دوست گرامی و عزیز "عباس محمودی" به سختی مجروح و مضروب شدند و آنها را به مشهد آوردند و در بیمارستان بستری کردند و شرح این وقایع در مرداد ۱۳۳۰ در جراید تهران و مشهد منعکس شد . باری ما در ضمن مبارزات ضد فئودالیستی همیشه پاسخگوی دعوت های رهبر ملت ایران بودیم و در تمام دوران مبارزات ملت ایران این مبارزه را ادامه دادیم تا جایی که کودتای ننگین بیست و هشت مرداد روی داد و مبارزات ملت ایران متوقّف شد.

در آن لحظه ، روز کودتای بیست و هشت مرداد شما کجا بودید ؟

در روز کودتای بیست و هشت مرداد یعنی در واقع آن ایام من مدیر روزنامۀ "جبهۀ آزادی" ارگان حزب بودم . روز قبل از آن من در حزب فعالیت می کردم که فردای آن روز بود که کودتای ننگین به دست کثیف ترین و ننگین ترین و رسوا ترین افراد در تهران با مشارکت عوامل ارتجاع و نمایندگان امپریالیسم و افسران خود فروخته انجام گرفت و یورش به حزب آوردند ، که ما عدّه ای به دفاع پرداختیم ولی چون رفقای ما باخبر نشده بودند و این یورش پیش از ظهر آغاز شد ، توانستند ما رامتفرق کنند و حزب را تصرف کنند که از آن به بعد من متواری شدم و مدت ها پنهان زندگی می کردم و یک بار هم مرا توقیف کردند ، ولی این توقیف دو سه روز بیشتر طول نکشید و مرا آزاد کردند . یکی از مهمترین کارهایی که ما بعد از بیست و هشت مرداد انجام دادیم ، فعالیت های مطبوعاتی کم نظیری است که تاریخ مطبوعات ایران داشت . بعد از بیست و هشت مرداد ما نگذاشتیم تشکیلات ما از هم بپاشد . به صورت پنهانی افرادی را در خیابان می دیدیم ، ما با پیک نیک آن ها را به خارج تهران می کشیدیم و با آن ها در رابطه بودیم ، روزهای بسیار تاریک و مدهشی بود . روزهایی که عده ای از شخصیت های ملی و وزیران و وکیلان مصدق را گرفته بودند . خود مصدق نیز در زندان بود ما در همین روزها بود که دست به یک مبارزۀ بزرگ مطبوعاتی زدیم . روزنامۀ  "صرصر" که مدیر و صاحب امتیاز آن جناب آقای "علی اردلان" بودند ، آن روزنامه را انتشار دادیم . انتشار این روزنامه از همان شب اوّل منجر به این شد که حکومت نظامی به محل ادارۀ روزنامه که در سه راه شاه سابق بود حمله ور شد و دفتر روزنامه را غارت کردند ولی ما این مبارزات را ادامه دادیم و صر صر توقیف نشد و به جای آن هفت ـ هشت روزنامۀ دیگر مرتب یکی بعد از دیگری قربانی شد روزنامه ها انتشار یافت و صدای ملت ایران در آن محیط خفقان آور به وسیلۀ این رشته مبارزۀ مطبوعاتی در دنیا منعکس گردید.

جناب آقای قاسمی یکی از مهمتری خاطره های دوران مبارزۀ خودتان را بیان بفرمایید.

مهمترین خاطره ای که من از دوران مبارزۀ خودم دارم و شاید برای ملت ایران آن ساعات جالب ترین و شنیدنی ترین ساعات تاریخ باشد ، روز و شب آخر در دورۀ پانزدهم مجلس شورای ملی بود که وقتی ساعت بزرگ مجلس نواخته شد و ساعت دوازده شب ساعت پایان دوران مجلس پانزدهم اعلام گردید افرادی که در محل بهارستان جمع شده بودند همدیگر را در آغوش گرفتند و می بوسیدند ، از پیروزی بزرگی که نصیبشان شده بود شاد بودند ممکن است بپرسید این چه پیروزی بزرگی است ؟ بعد از پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ که به سوی شاه در دانشگاه تیر اندازی شد و به جهت این حادثه یک محیط ترور و خفقان ایجاد گردید ، احزاب بسته شد جراید تعطیل گردید ، امپریالیسم انگلیس بزرگترین استفاده را از این فرصت برد ، شاه را به انگلستان دعوت کردند در کاخ بوکینگهام قرار دادی گذاشته شد ، شاه به ایران برگشت .  در ماه هایی که خفقان و ترور شدید بود به گونه ای محرمانه قرارداد گس ـ گلشاییان تنظیم و تهیه گردید که در یک فرصت خیلی کم که به مجلس شورای ملی داده شد ، تصویب گردید . دوباره جای پای امپریالیسم انگلیس برای مدتی (مثل قرار داد "دارسی" در زمان رضاه شاه) محکم می گردید و چهار روز بیشتر به دوره پایانی مجلس شورای ملی نمانده بود . امپریالیسم با خود اندیشید این بهترین فرصت است بدون اینکه کسی باخبر شود یا اطلاعی پیدا کند دولت یک باره قرارداد گس ـ گلشاییان را در مجلس مطرح کند و مجلس و روزنامه نگاران و احزاب باقی مانده را تحت عمل انجام شده قرار دهد . با تقدیم قرار داد به مجلس یکی از اعضإِ آن ، "حسین مکی" ، اعتراض کرد و این اعتراض برای انگلستان مهم نبود ، برای اینکه یک نفر اعتراض کرده بود و چهار روز وقت بود و این با اطلاع کمی که داشت نمی توانست بیش از هفت هشت ساعت از نفت صحبت کند ، بنابراین مذاکرات تمام می شد . رأی گرفتند ، چون رأی لازم را در مجلس پانزدهم داشتند قرار داد گس ـ گلشاییان به تصویب می رسید . در این روزها بود که مکی به حزب ایران آمد و از حزب ایران کمک خواست و کمیسیون نفت ایران به وسیلۀ آقای مهندس "حسیبی" علیه قرار داد اسناد و مدارک لازم را به مکی می داد و مکی در مجلس شورای ملی می خواند ، مهندس حسیبی خودش بری من که با وی مصاحبه می کردم تعریف می کرد که از روز اول که مکی پیش من آمد ، شب های ماه رمضان بود شب ها من مطالب را می نوشتم به ایشان می دادم ، ایشان جلوی من مثل شاگردی می خواندند و باز می گشتند به منزل . که آقای دکتر مصدق در این موقع پندی داده بود که ایشان مواظب وضع خودش باشد ، هرجایی که می خوابد (منظورش مجلس شورای ملی بود) . آقای مهندس می گفت چون من اطمینان به اطلاعات مکی نداشتم ، مبادا افراد مطلع ، مانند وزیر دارایی ، سؤال هایی بکنند و ایشان نتوانند در مجلس جواب بدهند (منظور سؤال های فنی است) . من همیشه در همان حوالی مجلس شورای ملی قرار داشتم تا اگر سؤالاتی بکنند من جواب آن ها را به مکی برسانم تا پاسخگوی مقامات دولتی و فنی باشد . امپریالیسم ، حساب خودش ، تمام فکرش را کرده بود . مکی هم از این سخنرانی ها زیاد نگران نبود ولی مهندس حسیبی مرتب مطالب لازم را در جواب قرار داد گس ـ گلشاییان می رساند و سخنران به سخنرانی خود ادامه می داد . و روز ها پشت سر هم می گذشت ، تا آن ساعات پایان مجلس شورای ملی که عدۀ زیادی که نگران سرنوشت ملت ایران بودند جلوی مجلس جمع شده بودند و همینکه ساعت مجلس پایان روز آخر مجلس را اعلام کرد و ساعت دوازده زنگ خود را زد ، مجلس تمام شد . مجلس تعطیل شد ، ما اطلاع پیدا کردیم با همۀ پیش بینی هایی که امپریالیسم کرده بود ، شکست خورده و نتوانسته بود قرار داد را به رأی برساند . یعنی اگر دقایق آخر نیز به پایان نمی رسید و چند دقیق می ماند ، می توانستند از مجلس شورای ملی که اکثریت آن را نمایندگان خود فروخته پر کرده بود رأی به قرار داد گس ـ گلشاییان بدهند یعنی افتادن یوغ استعمار برای سالیان دراز به گردن مردم ما و نفی مبارزات بعدی ملت ایران ، یعنی طرح مسألۀ ملی شدن نفت که منجر به نجات ملت ایران از یوغ استعمار انگلستان می باشد.

جناب آقای قاسمی در مورد خاطرات خود در داخل زندان ، مختصری بفرمایید.

یکی از بازداشت های من که شش سال به طول انجامید و همه اش برایم خاطره است ، فقط چون شما فرمودید برای اینکه روده درازی نکرده باشم ، یکی از خاطرات خودم که شاید الان دلیل عینی آن هم جلوی چشم شما باشد اشاره می کنم و آن این بود که پس از آنکه مرا توقیف کردند ، با شکنجه و آزارهای مختلفی که روی من آوردند ، چه از لحاظ دارویی و چه از لحاظ روانی ، نتوانستند نتیجه بگیرند ، فقط یک روز بازپرسی که داشتم آمد پیش من و گفت " من دیگر خداحافظی می کنم و می روم ، دیدار به قیامت " . پرسیدم یعنی چه ؟ گفت " از من می خواهند به ناحق قرار مجرمیت برای شما صادر کنم ، ولی من در پروندۀ شما چیزی نمی بینم و این فشار از طرف دولت و عوامل آنهاست ، بنابراین من لازم دانستم که استعفإ بدهم" و به دنبال استعفای او بود که بازپرسی تعیین کردند که وقتی این بازپرس مرا خواست و چشمم به قیافۀ آن افتاد ، فهمیدم این بازپرس نیست شکنجه گر معروف است . برای این که گردن ستبر و سفید تنومند و از لحن صحبت لمپنیستی که داشت فهمیدم که آن شخص را فرستاده اند که با شکنجه از من اقرار بگیرد ، و او از من خواست که من آنچه را که او نوشته به خط خودم بنویسم و امضإ کنم و من هم انجام ندادم . بنابراین او هم مرا زد و بر اثر این ضربه ها دندان های مصنوعی من تکه تکه شد و سپس در یک اتاقی که اطرافش ، همۀ دیوارهایش  پر از اکوستیک بود من را روی تخت خواباند و یک نفر را طلبید و آن یک نفر شروع کرد به کشیدن ناخن های من ، که من در لحظات اول بیهوش شدم و همینقدر شنیدم که اعتراض به آن مأمور کرد که : من نگفتم این کار به سرش بیاد . خواستم بترسانیدش ، این چه کاری بود ؟" و بعد هم مرا ، در حالی که از دهانم خون می آمد ، لباسم خونی بود ، پاهایم مجروح بود و ناخن هایم از جایشان حرکت کرده بود ، آوردند و در سلولم انداختند و دیگر هیچ سراغ از من نگرفتند.

جناب آقای قاسمی خاطرۀ جالبی بود ، مزد وطن دوستی و وطن پرستی در حکومت ضد ملی و ارتجاعی جز این نیست . به نظر شما علت پیروزی کودتای بیست و هشت مرداد چه بود ؟

از علل متوقف شدن مبارزات نهضت ملی ایران بعد از دسیسۀ ننگین بیست و هشت مرداد صحبت کردن کار آسانی نیست . صحبت کردن دربارۀ علل شکست یا متوقف ماندن مبارزات نهضت ملت ایران کار سهل و ممتنعی است ، سهل است که انسان مسائل بسیار کوچک را عنوان کند و مشکل است اینکه با یک تحقیق ژرف به واقعیت بنگرد . از آغاز قرن نوزده که چهرۀ کریهِ امپریالیست های روس و انگلیس نمایان شد ، اولین برنامه آنان این بود که از ایران بزرگ یک ایران کوچک درست کنند . سیاستی که مطرح بود سیاست موازنۀ مثبت بود که در برابر قرارداد ترکمانچای ، انگلیسی ها نیز از طرف شرق خاک های ملت ایران را از ایران جدا کنند . و به تدریج تا جایی که می بینیم الان تمام مرزهای جغرافیایی ما مرزهای امپریالیستی است و امپریالیست ها این مرزها را تعیین کرده اند . این سیاست موازنه مثبت در تمام دوران قرن نوزدهم ادامه داشت و اولین کسی که بعد از امیرکبیر توانست به صورت بارزی علیه این سیاست پا به میدان گذارد دکتر مصدق مظهر ملی گرایی و اسطورۀ بزرگ مبارزۀ ضد استعماری تاریخ ایران می باشد . او در مقابل سیاست موازنۀ مثبت سیاست موازنۀ منفی را آورد و به طور خیلی عامیانه گفت "اگر یکی از خارجیان دست ما را بریدند ، نباید برای راضی کردن آن دیگری ، دست دیگر را داد" به دنبال طرح این مسأله که یکی از آرزوهای ملت ایران بود ، که به وسیلۀ دکتر مصدق مطرح شد ، دکتر مصدق ، استقلال واقعی را به ایران بازگرداند . بنابراین اگر ما به خوبی بیاندیشیم و آن روز که واقعۀ بیست و هشت مرداد روی داد و امپریالیست های آمریکایی ، روسی و انگلیسی ، هرسه با ماندن دکتر مصدق در در صحنه مخالف بودند و منافع خود را در کشورهای دیگر در خطر می دیدند ، واقعۀ بیست و هشت مرداد اجتناب ناپذیر بود ، مگر اینکه دکتر مصدق دست از سیاست موازنۀ منفی خود بر می داشت یا با یکی از بیگانگان علیۀ بیگانۀ دیگر سازش می کرد . و این آن چیزی بود که نه ملت ایران قبول داشت ، نه دکتر مصدق به آن معتقد بود ، بنابراین باوجود همۀ حوادثی که بر ما بعد از بیست و هشت مرداد گذشت ، نام دکتر مصدق همیشه به عنوان یک چهرۀ جاوید رهبر مبارزات ضد استعماری ملت ایران در دنیا باقی خواهد ماند و هیچ عاملی نمی تواند این جایگاه دکتر مصدق را از بین ببرد و شما ببینید چه عواملی سبب می شد که این کودتا انجام نشود یا به عبارت بهتر این کودتا به عقب بیافتد ؟ به عقیدۀ من یکی از عوامل مهم اولیه اعتقاد دکتر مصدق به آزادی بود ، دکتر مصدق یک دموکراسی افراطی در کشور به وجود آورد . و اعتقادش بر این بود . مخالفان سوء استفاده کردند و خودشان را تجهیز کردند . من یادم نمی رود که در کمیسیون تقسیم آگهی ها برای جراید شرکت می کردم و شاید روش دکتر مصدق در دنیای امروز هم کم نظیر باشد . دکتر مصدق گفت که در کمیسیون ، آگهی ها به تساوی بین جراید تقسیم شود ، وقتی ما اعتراض می کردیم می گفت نه ، مخلف من هم باید مثل شما بنیه مالی داشته باشد . تا بتواند به من فحش بدهد . تاریخ سیاسی جهان و تاریخ سیر آزادی در دنیا ، همیشه نشان داده است که دموکراسی افراطی ؛ آزادی بی حدّ حصر ؛ موجب جسارت دشمنان و از بین رفتن آزادی شده است . از تاریخ حکومت های دموکراسی در زمان یونان  تا انقلاب فرانسه ، دلایل زیادی در رابطه با این آزادی بی حد و حصر دیده شده است که به دنبال آن ها اسکندرها و ناپلئون ها پیدا شده اند که ازادی را از بین برده اند . شما ببینید چطور نهم اسفند هزار و سیصد و سی و یک عده ای از افسران بازنشسته ، چاقوکش ها ، لمپن ها حمله می کنند به خانۀ دکتر مصدق و با جیپ می زنند در خانۀ او را می شکنند ، که خودشان گفتند آمده ایم تا دکتر مصدق را بکشیم . در زمان حکومت دکتر مصدق دادگاه و قوۀ قضاییۀ آن زمان ، به آنها بیش از چند ماه زندان ، کیفر دیگری نداد ، بنابراین همین آزادی بی حد و حصر سبب شد که دشمنان از همه سو ، چه چپ و چه راست ، موجب تضعیف ملیون و حاکمیت ملی ایران گردند . دومین مسأله ای که سبب شد تا بیست و هشت مرداد به وجود آمد ، نبودن مردم در صحنۀ مبارزه بود . با کمال تأسف بعد از آنکه دولت ملی مستقر شد ، دولت ملی و شخصیت های مستقل هیچ کدام به فکر این نبودند که یک تشکیلات نیرومند سیاسی در ایران به وجود بیاورند و به قول معروف مردم را در صحنه نگه دارند . در حقیقت دکتر مصدق تمام وظایف مردم را به دوش خود گرفته بود و انجام می داد و حق هم این بود که دولت ملی کارهایی را که مردم می خواهد ، خودش انجام بدهد . ولی در کشور هایی که پیشرف نکرده اند ، مردم نباید دور از صحنه باشند . باید یک حزب قوی ، متشکل و نیرومند به وجود می آمد که ستون فقرات نهضت ملی ایران را تشکیل می داد . متأسفانه آن کار نشد و احزاب دیگری که باقی بودند توجّهی به نیرومند کردن و متشکل کردن ملت ایران نداشتند.

قیام سیِ تیر اوج مبارزات نهضت ملی به حساب می آید . این عقیدۀ من است که از روز سیِ تیر منحنی قدرت ملیون رو به افول نهاد ، چرا ؟ برای اینکه قیام سیِ تیر در واقع یک انقلاب تمام عیار بود . ما نه این قیام را شناختیم و نه پیام های انقلاب را دریافت کردیم . مهندس حسیبی در مجلس شورای ملی وقتی راجع به سیِ تیر صحبت می کرد ، حادثه ای را شرح داد که من الان که می خواهم شرح دهم دچار تأثّر هستم . گفت "در میدان شهیدانِ سیِ تیر من جوانی را پیدا کردم که یک شلوار به پا و یک پیراهن به تن داشت و تکه نانی زیر پیراهن خود پنهان کرده بود . با این جیرۀ خودش از منزل راه افتاده بود در راه استقرار و بازگشت حکومت ملی مبارزه کند." ولی همین که موفق شدیم ، با کمال تأسف باید این حقیقت را عرض کنم که ما در قدم اول ملت را فراموش کردیم ، برای اینکه کابینه ای که دکتر مصدق در وهلۀ اول تشکیل داد ، افرادی در این کابینه شرکت کردند که یک ساعت هم در راه ملت ایران و حاکمیت ملت ایران قدم برنداشتند ، که این خودش نشان می دهد که ما پیام های انقلابی شهیدان سیِ تیر را دریافت نکردیم . گرچه دکتر مصدق بعد سیِ تیر در راه حقوق کارگران و کشاروزان گام هایی برداشت ولی این گام ها گام های بسیار کوچکی بود . در نتیجه دشمنان ما بسیار بیشتر از ما از حادثۀ سیِ تیر پند گرفتند و آنها خودشان را متشکل کردند و اختلاف در سطوح نهضت ملی بوجود آوردند و دربار قدرت خودش را زیادتر کرد . امپریالیست های آمریکا و انگلیس هم همینطور . از آنجا به بعد کم کم قدرت ملی ایران رو به ضعف نهاد و چون ما در صحنۀ مبارزه هم نبودیم ، در روزهای نزدیک به بیست و هشت مرداد نتوانستیم به آن صورتی که مردم در صحنه باشند از وجودشان برای قلع و قمع عوامل چپ و راست استفاده کنیم.

 جناب آقای قاسمی ، به نظر شما افرادی از اعضای دولت که از ابتدا به نفع ملت قدم برنداشته بودند چه کسانی بودند و در مقابل این ها کدام وزیران بودند که هم وغمشان خدمت به مملکت و مردم بود ؟

در کابینۀ دکتر مصدق افرادی بودند که از شخصیت برتر و والاتری برخوردار بودند که همیشه برای ملت ایران محترمند . از آن جمله چهره برجسته و روشن این شخصیت ها می شود از "دکتر صدیقی" و "دکتر فاطمی" نام برد ، ولی ملت ایران هیچ انتظار نداشت کسانی وزیر بشوند که نه تنها پیام انقلاب را درک نکرده اند بلکه یک گام کوچک برای ملت ایران برنداشته اند و یک قلم روی کاغذ نیاورده باشند و هیچ زمانی حمایت از جبهۀ ملی و آزادی نکرده باشند . نمونۀ این افراد "مهندس رجبی" وزیر راه ، "دکتر علمی" وزیر کار و "دکتر فرمانفرماییان" وزیر بهداری بود ، که دیدیم دو نفر از این ها یعنی مهندس رجبی و دکتر علمی بعد از بیست و هشت مرداد به یاوه گویی علیه حکوت ملی ایران پرداختند و نظایر این افراد را ما در شهرستان ها و استان ها می بینیم از آن جمله شخصی به نام "امامی" استاندار خراسان بود که می توان گفت ضعیف ترین و بی اعتقاد ترین افراد به جبهۀ ملی ایران بود.

استاد به نظر سر کار چه دلیلی باعث انتخاب این افراد از طرف مظهر مقاومت و شجاعت (جناب آقای دکتر مصدق) بود آیا کمبود رجال سیاسی بود یا عوامل دیگر ؟

به عقیدۀ من یکی از مسائل ، که دکتر مصدق با دید خاص خودش به آن می نگریست ظواهر خود افراد بود که او می اندیشید که این ها با این قیافه متجددانه و روشنفکرانه ای که دارند می توانند برای نهضت ملت ایران کارساز باشند . یکی از عوامل دیگری که در نهضت دکتر مصدق مؤثر بود ، دربار بود که دکتر مصدق مخصوصاً بعد از حادثۀ نهم اسفند باید تکلیف خودش را با دربار به کلی روشن می کرد نه اینکه کمیسیون هشت هفت نفری که مجلس انتخاب کرده بود بیایند وسط دکتر مصدق و شاه را بگیرند . شاه یک عامل شناخته شدۀ استعمار بود و شاه عاملی بود که با قدرت های مادی و نظامی که در اختیار داشت می توانست عوامل تضعیف دکتر مصدق را به طور مؤثر انجام دهد . از عوامل مهم دیگر یکی ارتجاع داخلی بود و در واقع می شد گفت ارتجاع بین المللی ، کسانی که در موقع حادثۀ نهم اسفند چهرۀ خودشان را نشان دادند و به نام مذهب عدّه ای از افراد ساده را تحریک کردند و آوردند جلوی کاخ . دکتر مصدق در این مورد می توانست به خوبی افشاگری کند و تاحدّی که این ها در جریانات مؤثر نباشند آن ها را از صحنه جدا کند.

و همین عوامل که با نزدیکی با عوامل چپ که به نام تودۀ نفتی خوانده می شد و من آن موقع در روزنامه ، آنها را انگلوکمونیست نامیده بودم از عوامل مهم دیگر بود . از روز اول که جبهۀ ملی به وجود آمد و دکتر مصدق در صحنۀ مبارزه وارد شد اگر دقت کنیم می بینیم یک ماه بعد از آن تمام عوامل چپ به طور مؤثر روی این حکومت نظر منفی داشتند و با تمام توان کارشکنی می کردند .اقای دکتر کیانوری کتابی نوشته به نام "بیست و هشت مرداد" و واقعاً این کتاب از لحاظ مسخ و قلب حقایق ، شاهکار به شمار می آید و ایشان در این کتاب ادعا کرده است که از روز اول در کنار دکتر مصدق و جبهۀ ملی بوده تا روز آخر . مدارک و اسناد زیادی وجود دارند همین که دکتر مصدق در صحنه ظاهر شد و جبهۀ ملی تشکیل گردید (بلافاصله وسائل و تجهیزات لازم در اختیار گروه های چپ قرار گرفت . چاپخانه از روسیه برایشان فرستاده شد ، کاغذ مجانی به آن ها دادند و پشت سر هم جراید در آوردند و جمعیت ها پشت سر هم از جمعیت هواداران صلح گرفته تا جمعیت های مبارزۀ به اصطلاح ضد استعماری شروع به کار کردند و برای اولین مرتبه روزنامه "مردم" به طور مخفی انتشار یافت و هنگامی که که دکتر مصدق ، جبهۀ ملی را تشکیل داد روزنامه های چپ بدترین و رکیک ترین فحش ها را به جبهۀ ملی دادند و مصدق را یک عمل شناخته شده امپریالیسم قلمداد کردند که تا روزهای آخر این مبارزه را با ملیون ادامه می دادند) و در این دوره دکتر مصدق با مبارزات مردمی می توانست این گروه را از صحنه خارج کند و خود این عمل می توانست باعث جلب بسیاری از نیروها اعم از داخلی و خارجی به نفع نهضت ملی باشد و اگر بخواهیم مسائل بیست و هشت مرداد را ریشه یابی کنیم باید بسیاری از مطالب شکافته شود که من به اهم موارد پرداختم.

 جناب آقای قاسمی ، با توجه به ذیق وقت حضرت عالی چه راهی را برای خروج ایران از بن بست فعلی پیشنهاد می فرمایید و خواهشمندیم پاسخ خود را در دو بعد داخلی و جهانی بیان بفرمایید.

 من در حقیقت انقلاب مردم ایران را یک انقلاب مداوم می دانم که ضد انقلاب با کمک ها و ترفند های پیشنهادی ابرقدرت ها سعی در انحراف این انقلاب دارد و ما باید بکوشیم این انقلاب تکمیل شود و با تجاربی که بعد از انقلاب به دست آمده ، آنچه که می تواند راهگشای مردم ایران باشد همانا نیروی ملی گرایان می باشد که این نیرو صدها سال است که در صحنۀ اجتماعی ایران ، پاسدار سنن و مواریث ملی و استقلال و آزادی و هنر و ادب و تمدن و فرهنگ ما بوده و دیده شده که هیچ عاملی با هیچ نیرویی نمی تواند به طور کامل جایگزین این نیروی طبیعی گردد و این نیروی ملی را از میدان به در کند. خود من در زندان شاهد بوده ام عدّه ای مرتجع سال های اول می خواستند از برگزاری مراسم عید نوروز جلوگیری کنند ولیکن خود این عده هم در سال های آخر در این مراسم شرکت می کردند این یکی از مظاهر برجسته و جاودانۀ ملی در ایران است . و به همین دلیل یک حاکمیت ناب ملی و مردمی و مترقی می تواند راهگشای ملت ایران باشد به سوی خلاقیت های تاریخی ، بهروزی و بهزیستی.

 ( من در این جمله اشاره به یک حاکمیت ملی و مردمی کردم و چون بسیاری از مردم هستند که ملی گرایی را از نظر خاک پرستی و اعتقاد به آداب و سنن ، خشک و جامد می دانند و این نوع ملی گرایی که خارجی ها به آن شووینیسم می گویند و از اسم شخصی به نام شوون ، از ارتشیان ناپلئون گرفته شده است یک نوع ملی گرایی منفی و ارتجاعی است . فقط آن نوع ملی گرایی می تواند در صحنۀ ایران نقش اساسی خودش را بازی کند که ملی گرایی مردمی باشد . یعنی به تمام حقوق یکایک افراد و اقوام ملت ایران توجه کند و تمام آرمان های ملت ایران را بدون در نظر گرفتن رنگ پوست و نژاد افراد و دین و لباس و قوم برآورده سازد.)

در این انقلاب ملی توجه اصلی به این مسأله باید باشد که هرگاه خرافه پرستی و خرافات وارد دین شد و به حکومت راه پیدا کرد عامل اضمحلال مملکت را فراهم می آورد و نمونه اش را در حکومت هخامنشیان که بیش از پانصد سال به طول انجامید ، می بینیم مغ ها از آتشکده ای به نام آناهیتا توانستند پایه های آن حکومت را لرزانده و آن سلسله را سرنگون کنند و خود آنها هم دیدیم که چه شدند . بنابراین باید تکلیف ما با آن هایی که از دین برای خود دکه و دکانی درست کرده اند مشخص شود تا آنها نتوانند تحت لوای دین و مذهب خود را به دین و مذهب تحمیل کنند و از نظر خارجی هم بهترین راه همان است که دکتر مصدق نشان داد و آن سیاست موازنۀ منفی بود ، هرکشوری که به حقوق ملی و استقلال و آزادی ما احترام گذاشت ماهم متقابلاً به او احترام می گذاریم و هر کس کوچکترین قدمی علیه استقلال و آزادی ما برداشت باید در روابظ خارجی خود با آن ، معقول ، سنجیده و متقابل عمل نمود . در پایان از شما متشکرم که به من فرصت دادید تا مقداری از مکنونات قلبی ام را برای شما و دیگر دوستان بازگو کنم و امیدوارم که مردم ایران عزیز همیشه پیروز و سربلند و موفق باشند . متشکرم

 جناب استاد از این که وقتتان را به ما دادید از صمیم قلب تشکر کرده و امیدوارم صاحب حق ، شما را در پناه خودش محفوظ دارد.