برآمدن حزب زحمتکشان ملت ایران ( نیروی سوم) 

مرتضی مظفری

نشریه سیاوشان در آخرین شماره خود مطلبی از" مرتضی مظفری" از اعضای حزب زحمتکشان منتشر کرده که مظفری در این مجال گوشه های تاریک تاریخ سیاسی حزب زحمتکشان به رهبری خلیل ملکی را برای مخاطبین روشن می کند. اما آنچه که در این مبحث بسیار قابل توجه است، مطرح شدن نقش" خنجی و مسعود حجازی" در تحرکات نفاق افکانانه در بین صفوف نیروهای ملی است که به آشکارا آن را بازگو می نماید .

مسئله ای که در طی چند دهه مبارزات جبهه ملی ایران هماره در راستای ایستایی این سازمان نقش اساسی داشته و در شرایط کنونی نیز بازماندگان آن جریان که به باندمعروف شده می باشند در پی ایفای همان نقش مخرب تاریخی خویش اند.

نقشی که شوربختانه در شهرآشوب ترین روزهای میهن به بدترین شکل همچون همیشه تاریخ پیدایش باند مانع پویایی و انجام رسالت تاریخی نیروهای ملی در راستای مبارزات ملت گرایانه بوده است.


شادروان مرتضی مظفری از اعضای جناح ملکی در حزب زحمتکشان ملت ایران و فعالان نیروی سوم که پس از کودتای ۲۸ امرداد و تشکیل نهضت مقاومت ملی، به عنوان نماینده و سخنگوی نیرودر نهضت مقاومت شرکت داشت در دهه پنجاه در وزارت امور خارجه اشتغال داشت و مدتی کنسول ایران در بغداد بود. در سال ۱۳۵۸ دو نامه از خلیل ملکی با عنوان آن چه بر نهضت ملی ایران پس از۲۸ امرداد ۱۳۳۲ گذشته است. به اهتمام او انتشار یافت.

من در سال ۱۳۲۹ به صورت فعال وارد جریان های سیاسی شدم. البته روزنامه شاهد قبل از این تاریخ چاپ می شد و هنگامیکه استیضاح دکتر بقایی مطرح شد، در این مملکت بُرد زیادی داشت. بعد که مجلس پانزدهم تمام شد و انتخابات مجلس شانزدهم شروع شد، دکتر بقایی سازمانی به نام "نگهبانان نظارت برآزادی انتخابات" تشکیل دادند. وقتی انتخابات دوره شانزدهم برگزار شد، در مرحله ی اول مشغول خواندن آراء شدند. آقای هژیر در آن زمان وزیر دربار بود و مجلس عزاداری دربار را به مناسبت دهم عاشورا درمسجد سپهسالار برقرار می کنند.

در شبستان مسجد مشغول خواندن آراء دوره شانزدهم بودند و کاندیداهای جبهه ی ملّی که ۸ نفربودند، اکثریت آراء را داشتند. )آقای صالح از کاشان و ۷ نفر از تهران(.ایادی دولت در فکر تقلب بودند. هم زمان نگهبانان نظارت بر آزادی انتخابات، ناظر بودند. آقای هژیرکه مراسم عزاداری را از طرف دربار در مسجد برقرار کرد، ناگزیر صندوق های انتخاباتی را به ساختمان فرهنگستان در کنار مسجد سپهسالار انتقال داد. البتّه قبل از آن هم تعویض صندوق ها را شروع کرده بودند.

در آنجا صندوق ها دستکاری شد و به هر حال انتخابات قلابی از آب در آمد.وکلای جبهه ملّی که در بالای جدول آراء بودند به پایین آورده شدند و کاندیداهای دولت بالا آمدند.که بعد ترور هژیر توسط امامی در شب عاشورا پیش آمد.بعد حکومت نظامی شد و سپس امامی را قبل از آن که ۱۰ روز تجدید نظرش تمام شود در خانه به دار کشیدند.

آقای سید محمد صادق طباطبایی که رئیس انجمن نظارت بود، به دلیل فضاحت انتخابات و فشارهای بعدی، انتخابات را باطل اعلام کرد.

تا انتخابات بعدی دوره شانزدهم، مجلس بدون حضور نمایندگان تهران افتتاح شد. بدین صورت که برای ساعد یک کلاه شرعی درست کردند، از دیوان کشور رأی عمومی صادر و به استناد آن مجلس شانزدهم افتتاح شد.

در انتخابات مرحله دوم باز هم اختلاف بود. مسئله صندوق لواسانات مطرح شد. دکتر بقایی در مراسم سخنرانی میدان ارک که برای اصرار جهت ابطال صندوق لواسانات برقرار گردید گفت: بعد از این به جای قاسم پوری بگویید وکیل لواسان! صندوق لواسانات برای نریمان و ۳- ۲ نفر دیگر از جبهه ملّی نظیر شایگان تعیین کننده بود. اگر انتخابات لواسانات باطل نمی شد، آن ها انتخاب نمی شدند. ناگزیر در نتیجه فشارافکار عمومی و دکتر مصدق صندوق لواسانات باطل شد. و بدین ترتیب برای دوره شانزدهم تهران این وکلاانتخاب شدند  ۷ نفر از جبهه ملّی و بقیه وابستگان به دولت بودند.

این مجلس با برکناری آقای ساعد از نخست وزیری و شروع نخست وزیری منصور مصادف شده بود.اوّلین باری بود، که شاه، نخست وزیر را با فرمان انتخاب کرد. قبلاً مجلس رأی تمایل می گرفت. وکلای جبهه ملی وارد مجلس شدند و روال کار مجلس شروع شد. هم زمان در روزنامه های آن زمان آمده است.که هر چه از منصور راجع به نفت سوال کردند هیچ چیزی "در نفی" یا "اثبات" اظهار نکرد. در همین زمان لیست تصفیه کارمندان منتشر شد. )بند الف- ب- ج(. بطور مثال آقای بوذری که معاون وزارت دادگستری بود و در زمان رزم آرا وزیر دادگستری شده بود جزء "بند ب" بود و این موضوع خود جنجالی راه انداخت. به هر حال از طرف آقای منصور پیشنهاد شد، کمیسیون مخصوصی برای رسیدگی به لایحه نفت که در اواخردوره پانزدهم بنام "گس گلشائیان" مطرح شده و بلاتکلیف مانده بود، تشکیل گردد. در آن زمان با سخنرانی مفصّل مکّی و فعالیّت بقایی عمر مجلس به پایان رسید و به خصوص تذکر نظامنامه ای دکتر معظّمی تعیین

کننده بود. که در این مورد دکتر بقایی می گفت: من دیدم، تا سردار فاخر می خواست اعلام رأی بکند،معظّمی روی میز می زند و می گوید اخطار نظامپایه ای دارم. دکتر بقایی در ادامه می گوید: سردار فاخرانتظار همه چیز را داشت به غیر از اینکه نایب رئیس ایشان آقای دکتر معظّمی اخطار نظامنامه ای بکند!

اخطار به این لحن بود که آقای مکّی هر مسئله ای دارند، مسئله سرنوشت ملّی است. بدا به حال ملّتی که زعمای قومش نشسته باشند و یک امتیاز و قراردادی با خارجه را، اینطور در مضیقه بگذارند.آقای بقایی در ادامه می گوید: من دیدم که وقتی ایشان بلند می شود تمام بار محافظه کاری که روی دوشش هست، سنگینی اش را می ریزد و بلند می شود و تذکر را می دهد و عمر آن مجلس تمام می شود.

لذا در زمان آقای منصور تکلیف قرارداد نفت "گس گلشائیان" معین نگردیده بود.در مجلس شانزدهم هنوز شعار ملّی شدن نفت عنوان نشده بود. حتی به خاطر دارم که بقایی می گفت: ما نفت را در دست رجال فعلی مثل آقای ابتهاج و امثال ایشان بگذاریم که اینها اداره کنند؟ ما بایدحداکثر منافع را در نظر بگیریم. هنوز مسئله ملی شدن در اذهان جا نیفتاده بود. آقای منصور هم اظهارنظر صریحی در مقوله نفت و قرارداد گس گلشائیان نمی کند که موافق است یا مخالف. و می گوید هرطورمجلس تصمیم بگیرد. مجلس هم کمیسیون نفت انتخاب می کند که آقای دکتر مصدق رئیس و آقای مکّی هم منشی آن می شوند. ۴- ۳ نفر از اعضای جبهه ملّی در کمیسیون نفت حضور داشتند: آقایان صالح،نریمان، مکّی، دکتر مصدق؛ هنگامی که دکتر مصدق در مجلس سخنرانی می کرد )جهت ابطال تصمیمات

مجلس مؤسسان که به شاه حق انحلال مجلس را داده بودند(، دکتر علوی ناگهان نطق آقای دکتر مصدق راقطع می کند. دکتر مصدق می پرسد: آقا کی بود؟ در مجلس گفتند: دکتر علوی مصدق پرسید: وکیل کجاهستند؟ گفتند: وکیل بوشهر.به هر حال کمیسیون تشکیل شد و آقای ناصر ذوالفقاری و خسرو قشقایی هم عضو کمیسیون بودند.اگر اشتباه نکنم آقای کشاورز صدر هم عضو بودند، چون ایشان از چاقو کشهای رزم آرا بود و بعداً در زمان مصدق استاندار شد. می دانید که تمام مبنای استیضاح دکتر بقایی این بود،

که رزم آرا می خواهد دیکتاتور شود. بعدها از قرائن به نظر می رسید که از طریق دربار تقویت می شد وخلیل ملکی و مرتضی مظفری به همراه دیگر اعضای حزب سرهنگ دیهیم به ایشان کمک می کرد. وی بعد از ترور رزم آرا سرتیپ شد. استیضاح دکتر بقایی در آن زمان و شرایط یکی از شجاعت های بعد از اختناق بود.

آنجا معلوم می شود که اسناد و مدارکی که در استیضاح معروفش از دولت ساعد ارائه می دهد، حاکی از آن بود که دربار علیه رزم آرا اقدام می کرده است که حتی یادم است مرحوم ملکی گفت: بعد از ترور رزم آرا، وقتی بقایی شاه را دیده بود، شاه گفته بود، به شما تبریک می گویم که او هم از بین رفت.

یادم هست که درست در روز انتخابات ریاست جمهوری سوم، بعد از ترور مرحوم رجایی در تهرانپارس منزل آقای هنرمند که کرمانی بودند دعوت شدم. آقای بقایی هم آمد. پس از صرف نوشیدنی، از ایشان سوال کردیم که آیا چنین چیزی را شاه به شما گفته بود؟ گفت: بله، شاه این موضوع را تبریک گفته بود.

اینها همه نشانه ها و قرائنی هستند که نشان می دهند استیضاح با پشتوانه دربار بوده است.در هر حال، در آن شرایط، با توجه به داستان ۱۵ بهمن، انحلال حزب توده و سخت گیری های آن موقع بارقه ی امیدی برای مردم بود و بقایی از این موضوع سود برد، به نحوی که نماینده دوم تهران شد.

بعد از اینکه مجلس دوره پانزدهم تمام شد، امتیاز روزنامه شاهد به دکتر بقایی واگذار شد و انتشار آن روزنامه شروع شد.

در داستان ترور احمد دهقان، دکتر بقایی از جمله وکلای حسین جعفری بود که در دادگاه جنایی درحین دفاع از او مدام به رزم آرا حمله می کرد تا اینکه آقای علی منصور "سفارت رم"را با رزم آرا معامله میکند. با استعفا از نخست وزیریش، به عنوان سفیر در رم منصوب می شود و فرمان نخست وزیری رزم آراصادر می گردد که عصر همان روز کابینه اش را معرفی می کند و فردایش هم به مجلس می آید.

یادم هست درست در همان روز که به مجلس آمد، ما جلوی مجلس همراه شمس قنات آبادی بودیم وبه داخل مجلس رفتیم. تا رزم آرا وارد مجلس شد، وکلای جبهه ی ملّی مدام روی دسته صندلی می زدند تاآنجا که دسته صندلی دکتر مصدق شکست و در این اوضاع و احوال دکتر مصدق غش کرد. مرحوم کریم پورکه در لُژ روزنامه نگاران بود خود را از بالا به پایین پرت کرد و گفت: وا محمدا ... وا اسلاما، "پیشوا را کشتند"بعد هم مکّی مدام گفت: دکتر "طبا" بدو دکتر بدو پیشوا مرد. آمدند و آمپولش زدند و این بهترین تاکتیک

بود در زمانیکه نخست وزیر می خواست کابینه اش را معرفی کند. اینها هم به میز و صندلی کوبیدند و فضارا شلوغ می کردند. بعد مجلس منحل شد و دکتر مصدق بیرون رفت. رزم آرا آمد و صحبت کرد. یادم هست که همیشه بقایی با کلمه "بله" در روزنامه اش آقای رزم آرا را مسخره می کرد )بله را با مخرج ادا می کرد(

و اینطوری رزم آرا را دست می انداخت. این وقایع با نوشتن "کندوکاو" مرحوم آل احمد در روزنامه شاهدمصادف می شود. او خود اشاره کرده است که در روزنامه شاهد، سایر روزنامه ها را کندوکاو می کند و پولی هم از این بابت می گیرد. و همین باعث می شود که مرحوم ملکی را هم به میان می آورند که وی سلسله مقالات "برخورد آرا و عقاید" را در روزنامه شاهد می نویسد.

به هر حال در شرایطی قرار داریم که کمیسیون نفتی هست و رزم آرا نخست وزیر می باشد و تابستان است و مجلس پس از دادن رأی اعتماد، تعطیلات تابستانی اش را می گذراند. کم کم تب نفت بالا گرفت و شعار ملّی شدن صنعت نفت مطرح شد و جبهه ملّی شروع کرد به حمایت از شعار ملی شدن نفت )درکمیسیون نفت(. در این کمیسیون جبهه ملّی نظر می دهد که چون قرار داد گس گلشائیان، منافع ملی راتأمین نمی کند، کمیسیون این قرارداد را رد می کند.

وزیر دارایی ابتدا آقای دکتر تقی نصر بود که در سازمان ملل )در راه شرکت در بانک بین المللی( دراروپا استعفایش را تلگرافی می فرستد و مدّتی شعاعی کفیل وزارت مالیه می شود و بعد غلامحسین خان فروهر را به عنوان وزیر دارایی معرفی می کند که مأموریتش این بود که از لایحه نفت دفاع کند. بعد ازاینکه گزارش کمیسیون به دلیل عدم تأمین منافع ملّی در جهت ردّ قرارداد گس گلشائیان مطرح می شود،ایشان پشت تریبون می رود و خطاب به دکتر بقایی می گوید:

بیا که موسم صلح است و لطف و عنایت به شرط آن که نگوییم از آن که رفت حکایت

وی لایحه را تا انجام مذاکرات جدید مسترد می کند. در این اوضاع و احوال، محاصره روزنامه شاهد درکوچه خدابنده لوها بوجود می آید. چون تنها روزنامه فعّال آن زمان بود.

رزم آرا چاپخانه شاهد را یک شب محاصره می کند و تمام حروفها را به هم می زنند تا فردایش این روزنامه در نیاید. دکتر بقایی اعلام می کند، آن جا منزل او است و در آنجا ساکن می شود. و یک عده رابه نام نگهبانان آزادی دعوت می کند. )از جمله بنده، و آقایان حاج مهدی عراقی، خلیل طهماسبی( آن جاچون کوچه پس کوچه بود و پشت بام ها به هم راه داشت، می شد به منزل آقای آیت اللّه کاشانی رفت.

یادم است آقای احمد عشقی که انسان لمپنی بود و به غلط چاقوکش معرفی شده بود، آنجا میان دار شده،ماشین چاپخانه آنها را راه می انداخت. البته رئیس کلانتری هم که احتمالاً سرهنگ اردلان نامی بود،

شبانه به بقایی می گوید که من به هر حال اغماض می کنم، شما هم آبروی من را حفظ کنید. روزنامه چاپ شد و افسران مراقب رفت و آمد به رئیس کلانتری گفتند که شما خوابید؟! روزنامه منزل آیت اللّه کاشانی توزیع شده است.

حتی یادم است که دکتر بقایی و عده ای از وکلای جبهه ملّی مثل مکّی در خیابان راه افتادند، ما هم دنبالشان بودیم، روزنامه شاهد فروختند. آقای فروهر که لایحه را پس گرفت، تشنج عجیبی در مجلس به وجود آمد، فروهر ناگزیر شد استعفا بدهد. در جلسه بعدی مجلس )فردای آن روز( لایحه ای با قید ۳فوریت گذراندند و اظهارات وزیر دارایی "کان لم یکن" تلقی شد و مدّت کمیسیون را هم تمدید کردند تا راه حل بهتری را که کمیسیون صلاح می داند، پیدا کنند. جریان ملی شدن و مبارزه و میتینگ ها در میدانبهارستان شروع شد و استمرار یافت.

حزب توده اولین حزبی بود که با شعار ملی شدن نفت مخالفت کرد. شعار اصلی اش هم این بود که امتیاز قرارداد نفت جنوب باید الغاء شود. کم کم که کمیسیون اصل ملی شدن را تصویب کرد، شعار حزب توده شد: "الغای امتیاز نفت جنوب و ملّی کردن آن". هیچ مسئله صنعت نفت سراسری مطرح نبود. آنهاهم سازمانی به نام مبارزه با استعمار درست کردند که جزواتش را بنده دارم. بسیار به مصدق و جبهه ملی و بقایی دشنام می دادند. ترور رزم آرا چهارشنبه در مسجد شاه رخ داد. علت ترور در مسجد شاه این بود

که رزم آرا برای برچیدن ختم "آیت اللّه فیض" که در مسجد شاه از طرف دولت برگزار شده بود، باید طبق معمول نخست وزیر می رفت و مجلس را ور می چید.(به اصطلاح جمع می کرد(. رزم آرا دیر می کند. آقای اعلم می بیند رزم آرا نیامده، به نخست وزیری باز می گردد. مدّتی بیرون می نشیند. رزم آرا می رسد و اعلم از او می پرسد: نمی روید ختم را جمع کنید؟رزم آرا می گوید: خوب شد یادم آوردید. بعد راه می افتند و به مسجد شاه می روند. )به اتفاق وزیر کار(به هر حال گفته می شود. توسط آقای خلیل طهماسبی در صحن مسجد ترور می شود البتّه در کتاب اسرارقتل رزم آرا نوشته ترکمان، دیده ام که سرهنگ "مصوّر رحمانی" در کتاب کهنه سرباز، مسائلی در این موردکه گلوله ها با هم فرق داشته اند نوشته است. به هر حال، رزم آرا آنجا نقش بر زمین می شود. من سال آخرمدرسه بودم. البتّه ناگفته نگذارم، در آن برهه از زمان، یکی از دموکرات ترین دولت ها، رزم آرا بود چون به

مجلس می رفتند، به هم می زدند، شلوغ می کردند، میتینگ می دادند.

مانند سینه زنی زمان رضا شاه و کاه روی سر پاشیدن او و نظایر اینها. در آن زمان هیچ مزاحمتی نبودکه جلوی میتینگ یا تظاهرات را بگیرند. البته نسبت به بقایی اختلافاتی داشتند و مضیقه هایی برای اوفراهم می کردند. از آن شرایط مردم هم استفاده می کردند. از جمله یادم هست که توده ای ها در جریانمبارزات ضد استعماریشان تجمعاتی تشکیل می دادند. آقایان پرتو علوی و مهندس عقیلی از این زمره بودند.جمعه ای رفتم و دیدم که طرفداران توده ای ها خیلی کمتر از طرفداران جبهه ی ملی بودند ولی توده

ای ها روزنامه های قد و نیم قد زیادی اعّم از "پیک صلح" "بسوی آینده" "شهباز" داشتند و تبلیغاتشان وسیع بود.

آغاز میتینگ های جبهه ملی از محضری بود که به عموی آقای حجازی تعلق داشت. نزدیک مطب دکتر لقمان ادهم، در میدان بهارستان محضری بود که اعضای میتینگ و سخنرانان آنجا جمع می شدند.

آنجا بالکنی بود و از آنجا سخنرانی می کردند. و زمان نخست وزیری دکتر مصدق میتینگ ها را به میدان فوزیه آن موقع منتقل کردند. دلیل آن ترافیک در میدان بهارستان و تحریکات و آشوبهای توده ای

ها بود که تظاهرات راه می انداختند.۲-۳ روز بعد کمیسیون مخصوص نفت در مجلس، طرح ملی شدن نفت را با این عنوان که پیشنهادهای رسیده، در مورد اصل ملی شدن صنعت نفت، مورد تأیید است، تصویب می کند و برای اجرایش تقاضای تمدید مهلت می نماید.

یادم هست که ناصر ذوالفقاری تعریف می کند، خبر ترور رزم آرا را که در کمیسیون نفت دادند، دکترمصدق گفت: در را قفل کنید، کسی بیرون نرود. دکتر علوی می ترسد. دکتر مصدق ایشان را می نشاند وهمانجا رأی می گیرند و از قرار در آن کمیسیون به اتفاق آرا تصویب می شود.جلسه بعد، گزارش کمیسیون را در مجلس مطرح می کنند و از طرف کمیسیون عنوان می کنند که اصل "ملی شدن صنعت نفت" مورد تصویب کمیسیون قرار گرفته است و چون مهلت ۲ ماهه کمیسیون منتفی شد، از مجلس اجازه می خواهند که نحوه اجرای این اصل را کمیسیون تنظیم کند.

و البتّه در آن جلسه، در مجلس شورای ملّی به اتفاق آرا، این اصل تصویب می شود.به خاطرم می آید، صبح جمعه ای که آقای بقایی جهت ایجاد سازمان نظارت بر ملّی شدن صنعتنفت در همان کوچه خدابنده لوها دعوت کرده بود، یک شماره مخصوص شاهد را منتشر کرد که دیروزپنج شنبه اصل ملی شدن صنعت نفت در مجلس تصویب شد و عکس اعضای کمیسیون نفت را روی آن انداخته بود. در یادداشت هایم نوشته ام که وقتی اصل ملی شدن صنعت نفت به اتفاق آرا در مجلس به تصویب رسید دکتر بقایی بلند شد و جلوی مصدّق تعظیم کرد و دست ایشان را بوسید و دکتر مصدّق هم

صورت ایشان را بوسید )به نقل از روزنامه شاهد.( بعد از آن هم در مجلس سنا به اتفاق آرا تصویب شد.

در آن زمان دربار در حداقل موضع قدرتش بود. در نتیجه دربار آقای فهیم الملک را به عنوان کفیل نخست وزیری، به صورت دستوری تعیین می کند.

آقای آشتیانی زاده در مجلس می گوید که دولت اگر استعفا بدهد نمی توان بجای ایشان نایب یا کفیل تعیین نمود، ایشان که دیگر فوت کرده است. )بالاتر از استعفا( بنابراین فهیم الملک نمی تواند مسئولیت وزراء را به عهده داشته باشد و باید کابینه جدید تشکیل بشود، که ناگزیر دربار علاء را منصوب می کند،که ایشان باز سومین نخست وزیر است که بعد از ۱۵ بهمن با فرمان منصوب می شود. بدون اینکه رأی تمایل مجلس، طبق سنّت پارلمانی خواسته شود. و این مسائل مصادف است با تعطیلات نوروزی مجلس تاپانزدهم. شانزدهم فروردین در این اوضاع و احوال، انگلیسی ها در شرکت نفت در شب عید، حقوق کارگران را تقلیل می دهند و یا به میزانی که باید افزایش نمی دهند که باعث می شود کارگران در شرکت نفت اعتصاب کنند.علاء ناگزیر می شود در آبادان حکومت نظامی اعلام کند. یادآوری می کنم جبهه ملی وقتی وارد مجلس شد آقای دکتر مصدق ۳ برنامه داشتند:

-۱ مسئله نفت ۲- مسئله اصلاح قانون حکومت نظامی ۳- اصلاح قانون انتخابات مسئله قانون حکومت نظامی از این جهت مهم بود که هر حادثه ایی پیش می آمد دولت ها بدون هیچ مقدمه قانونی، بلافاصله اعلام حکومت نظامی می کردند و داستانهای ماده ۵ و بگیر و ببند و ماده ۸ هم که

توقیف جراید بود، پیش می آمد.

مسئله حکومت نظامی: در مجلس قانونی گذراندند که دولت نمی تواند حکومت نظامی اعلام کند مگربا تصویب مجلس و اگر هم اعلام کرد باید حدوداً تا یک ماه تأیید مجلسین را بگیرد )برای اجرای حکومت نظامی( و این مسائل قبل از حکومت دکتر مصدق پیش آمده بود )در زمان حکومت رزم آرا، که جزو برنامه های جبهه ملّی بود( بنابراین چون این قانون تصویب شده بود، در زمان ترور رزم آرا نتوانستند اعلام حکومت نظامی بکنند.

اما وقتی هژیر که وزیر دربار بود، ترور شد، ساعد بلافاصله حکومت نظامی اعلام کرد.آقای حسین علاء حکومت نظامی اعلام نکرد، تا اینکه اعتصابات شرکت نفت، به همان دلایل ذکر شده آغاز شد و برای جلوگیری از شلوغی ها، در خوزستان حکومت نظامی اعلام کردند.

وقتی علاء سرکار آمد از جمله شرایط دکتر مصدق این بود که هیچ یک از وزراء دوره رزم آرا در کابینه نباشند. بنابراین کسی از وزراء کابینه رزم آرا در کابینه علاء که به عنوان محلّل نخست وزیر شده بود،شرکت نداشت.

بعد از تعطیلات نوروزی که مجلس تشکیل شد، دکتر مصدق نطقی کرد و گفت: به دوست چهل ساله ام آقای علاء گفته ام که اگر حکومت نظامی ادامه پیدا می کرد، ما مخالفت می کردیم که خوشبختانه حکومت نظامی در خوزستان را ایشان لغو کردند.

حکومت علاء ادامه داشت و کمیسیون نفت هم مشغول بررسی راه های اجرای قانون ملّی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بود. ) ۹ ماده اجرایی قانون ملّی شدن صنعت نفت(دکتر مصدق اخطار می کند که مسائلی در مملکت هست که ممکن است خطراتی را پیش بیاورد،بنابراین از اعضای کمیسیون تقاضا می کند که به طور فوق العاده جلسه کمیسیون را تشکیل بدهند تاترتیب تصویب این قوانین اجرایی ملی شدن نفت داده شود و از آقای سردار فاخر، رئیس مجلس تقاضا کردتا جلسه فوق العاده تشکیل شود، چون مملکت در خطر است و اگر نجنبیم حوادثی اتفاق خواهد افتاد.تصادفاً انبار مهمات ارتش در شیراز منفجر شد و آتش سوزی شد و انبار مهمات سوخت که آقای فرامرزی در مجلس به عنوان طرفداری از مصدق گفت: در رابطه با همین اتمام حجّتی که دکتر مصدق کرد، چه چیزی مهمتر از اینکه انبار مهمات ارتش در شیراز با آن همه نگهبان آتش گرفت و سوخت. )این اتفاقات

در زمان حکومت علاء رخ داد.براساس اسناد و مدارکی که خوانده ام سفیر انگلیس در ایران، به علاء فشار می آورد البته کمیسیون طرح ۹ ماده را تصویب می کند که باید مجلس هم تصویب بکند.

دکتر مصدق می گوید روز جمعه، علاء پیش من بود، هیچ صحبتی از استعفایش نبود و راجع به مملکت صحبت می کردیم، بعد علاء پیش شاه رفت و استعفایش را تقدیم کرد و مستعفی شد. در جلسه خصوصی مجلس قرار بود که به سیّد ضیاء اظهار تمایل بکنند، به دکتر مصدق می گویند سیّد در دربار منتظر خبر رأی تمایل مجلس است. گویا خسرو قشقایی از طریق دکتر معظّمی، به مصدق خبر می دهد.

جمال امامی از قبل در منزلش با دکتر مصدق مشغول مذاکره بود که نخست وزیری را قبول کند، حتی در زمان نخست وزیری رزم آرا.

دکتر مصدق همواره پیشنهاد نخست وزیری را رد می کرد، چنان چه در دوره چهاردهم با آن شرایط قبول نکرد.

جمال امامی روی آن سابقه که دکتر مصدق قبول نخواهد کرد، پیشنهاد می کند دکتر مصدق این بارنخست وزیری را قبول کرد.

مصدق همانجا می گوید: من حاضرم نخست وزیری را قبول کنم، شرط آنکه قانون ۹ ماده ای در مجلس تصویب شود. اگر این قانون از تصویب مجلس نگذرد، من قبول نمی کنم.که همانجا برایش کف می زنند و سردار فاخر به جای آنکه خبر تمایل سید ضیاء برای نخست وزیری را به دربار ببرد، خبر تمایل دکتر مصدق را به دربار می برد!حتی یادم است که در جلسات صبح و عصر آن موقع مجلس که به عنوان تماشاچی حاضر بودم، بهانه سرود حزب زحمتکشان ملت ایران )نیروی سوم(۳۰

می آوردند که نماینده دولت باید در مجلس باشد و آقای فروزان را که معاون وزارت دارایی بود، به عنوان نماینده دولت در جلسات مجلس احضار کردند.

ایشان در جلسات مجلس شرکت کرد و تصویب قانون ۹ شب طول کشید. پس از آن مجلس سنارأی تمایل به نخست وزیری مصدق داد و فرمان نخست وزیری ایشان صادر شد، آقای دکتر مصدق، دراردیبهشت ماه، کابینه اش را به مجلس معرفی کرد. در ترکیب کابینه اولیه اش به عنوان مثال، آقای زاهدیرا وزیر کشور و آقای امیر اعلایی را به عنوان وزیر اقتصاد معرفی می کند. ترکیب کابینه از لحاظ تاکتیکی در آن شرایط بسیار مناسب بود، برای اینکه بتواند در مقابل مخالفان بایستد. تنها کسی که مخالف ترکیببود، آقای آشتیانی زاده بود که می گفت این رأی کبود برای وزراست، این رأی سفید هم برای خود دکترمصدق است.به هر حال، آقای دکتر مصدق، مرحوم دکتر فاطمی را به عنوان معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت انتخاب کرد.

در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۰ ، بقایی از سازمانهای مختلفی که تأسیس کرده بود:

سازمان نظارت بر آزادی انتخابات

سازمان نگهبانان آزادی (در زمان محاصره چاپخانه شاهد)

سازمان نظارت برای ملی کردن صنعت نفت

دعوت می کند که حزب "زحمتکشان ملت ایران" را تشکیل بدهند و حزب زحمتکشان ملّت ایران در این روز اعلام موجودیت می کند. روزنامه شاهد به جای صبح، بعد از ظهر چاپ می شود. بقایی در جلسه عمومی سخنرانی در کلوپ حزب، در خیابان اکباتان سخنرانی و تشکیل حزب را اعلام می کند.

دکتر خنجی، بنده را به عنوان نماینده سازمان جوانان مبارز، تعیین کرده و متنی را نوشته بود که آن جا نوشته را خواندم.

پس از آن در خیابان به راه افتادیم و روزنامه را فروختیم. به خاطر دارم بقایی در ماه رمضان برای اجرای خلع ید دعوتی می کند، که اتفاقاً دکتر مصدق ۳- ۲ روز قبل از آن دستور خلع ید را می دهد. تابلوهای شرکت نفت را پایین می آورند و تابلوهای "شرکت ملّی نفت ایران" را در همه جا می زنند.

درست در زمانیکه ناو جنگی انگلیس به آبادان آمده بود، دکتر بقایی از روانشناسی توده مردم استفاده می کند و می گوید برای اینکه به انگلیسی ها نشان دهیم خرابکار نیستیم، یک دقیقه سکوت در میدان بهارستان اعلام می کنیم و واقعاً هیچ جنبنده ای تکان نمی خورد و همه ساکت می ایستند.

آن میتینگ جهت پشتیبانی از مصدق و اجرای مقدمات ملّی شدن صنعت نفت و خلع ید به دعوت بقایی صورت گرفته بود.

در بعد از ظهر یکی از روزهای ماه رمضان، قبل از افطار قطعنامه میتینگ صادر می شود. مردم هم استقبال می کنند تب مردم تند است، در این اوضاع و احوال توده ای ها هم مشغول حادثه آفرینی و اشکال تراشی هستند. درگیری های متفرقه در خیابانها بود. به عنوان مثال "هاله" شعری با این مضموم ساخته بود

بعد از این اجنبی دق کند، دق بعد از این زنده دکتر مصدق

که البته "هاله" در خیابان کتک خورده و در بیمارستان سینا بستری شده بود.آقای بقایی برای تشکیل حزب به خوزستان می رود، آقای مکّی هم مأمور خلع ید بود و در آنجا قهرمانو سرباز ملّی می شود. هر چند بعداً چهره ی واقعی آن ها آشکار شد.چون محیط خوزستان کارگری بود، بقایی به خوزستان می رود که شعبه حزب را تشکیل بدهد. از جمله شهرها، شهر دزفول بود.

دراهواز آقای حسین یاسری حزب را تشکیل می دهد و شروع به فعالیت می کند.البته دزفول از لحاظ شهریت و موقعیتش )به دلیل حضور خان ها(، ولی آنطور که باید و شاید بُرِدینداشت. یکی از دلایل حضور توده ای ها بود، که به عنوان مثال به بقایی می گفتند. رهبر ۱۲۰ کیلوییزحمتکشان! یا مورد دیگر، دشنام دادن به ملکی بود. این جریان ها ادامه داشت تا زمانی که دکتر مصدق در مجلس متحصّن می شود و اعلام می کند: می خواستند من را بکشند. شاه گفته بود به من خبر رسیده که فدائیان اسلام می خواهند مصدق را ترور کنند )براساس گزارش شهربانی( مصدق به شاه می گوید: اگرفدائیان اسلام رزم آرا را می کشند، برای این است که نوکر انگلیس است، اگر هژیر را کشتند برای این است که اعلی حضرت را بردند به انگلستان و برگرداندند.من را چرا بکشند که جزء خدمت به مردم کاری نکرده ام؟!

شاه به ایشان می گوید: می خواهید مأمور برایتان بگذارم؟ که ایشان می گوید من از همان مأمور میترسم. به هر حال ایشان در مجلس متحصّن می شود تا بتواند کار نفت را زودتر انجام بدهد.بعد از آن هم دفتر نخست وزیری را که در کاخ گلستان و میدان ارک بود به منزل خودش منتقل میکند. )اواخر دوره شانزدهم(دکتر مصدق جریان دعوای شرکت نفت را علیه انگلستان اول در لاهه مطرح می کند، که دولت ایران تأیید قضاوت اجباری را پس می گیرد و بعد در شورای امنیّت مطرح می کند، شورای امنیّت رأیش رابه نظر دیوان داوری لاهه موکول می کند. دیوان داوری لاهه هم انگلستان را محقّ نمی داند و حق را به ایران می دهد.

این جریان ها ادامه دارد تا به سال ۱۳۳۱ می رسیم که در این زمان دکتر مصدق به شورای امنیّت رفته و سخنرانی کرده است و همزمان در تهران خرابکاری های حزب توده و موضوعات ۱۴ آذر و شلوغکاری هایشان رخ داد و نزاع بین دو طرف ادامه یافت.البته بقایی برای خود حوزه هایی داشت ولی جناح ملکی و انتخابیون با این جناح چاقوکشان همکاری نداشتند. یادم است که روزنامه بسوی آینده عکسی از یک مجلس مهمانی انتشار داده بود که دکتر بقایی و حسین عرب و غیره در آنجا شرکت داشتند و دکتر بقایی مشغول می خوارگی بود.آقای بقایی این چنین ارتباطاتی داشت، به طور مثال با شعبان بی مخ و امثالهم ارتباط داشت. البته نهاز طریق حزب، جداگانه و براساس روابط و تکروی های خاصّ خودش.نحوه پیوستن ملکی به حزب را، هم خودش و هم آل احمد نوشته اند. )در "خدمت و خیانت روشنفکران"به صورت مختصر اشاره شده است(

آل احمد مشغول نوشتن کندوکاو در روزنامه شاهد بود. جلال آل احمد قبل از مطرح شدن این مسائل،در روزنامه حقوق می گرفت و به عنوان کندوکاو سایر روزنامه ها را نقد می کرد که بعدها میراث کندوکاوبه محمود عنایت رسید.اولین مقاله ی ملکی با عنوان در پیشگاه تاریخ در حدود ۲ ماه در بایگانی شاهد خاک می خورد و دلیل آن این بود که خود دکتر بقایی باید در مورد مسائل جدی مثل نفت نظر می داد که در روزنامه چاپ بشودیا نشود. مقاله ملکی که قرار بود توسط آقای میر محمد صادقی در روزنامه چاپ شود و حتی حروف آن هم چیده می شود، توسط آقای بقایی اجازه چاپ نمی یابد.

به نوشته آل احمد و به گفته ملکی، ابتدا جلسات متعددی در منزل آل احمد در خیابان امیریه، تشکیل می شود، بعد در جلسات دیگری که ملکی، جلال آل احمد و بقایی با هم داشتند، بقایی مدعی بود که این ملّی شدن نفت شعار انگلیسی هاست.ملکی می گوید که در آن نامه سرگشاده اش به آیت اللّه کاشانی که در خاطرات سیاسی ایشان چاپ شده است، بقایی دم از پذیرش درصد و سازش با انگلیسی ها می زند، ولی من برایش استدلال کردم که ملی شدن بهترین راه است.

ملکی می گوید: به خانه بقایی در خیابان ژاله رفتم که به من گفت: این شعار انگلیسی هاست.من ناراحت شدم و از آنجا تا چهار راه پهلوی پیاده آمدم.

- ملکی می افزاید: بقایی در جلسات متعددی قانع شد که ملی شدن بهترین راه است.البته دکتر مصدق اظهار می کند که در جبهه ملی، دکتر فاطمی مبتکر ملّی شدن نفت بود.دکتر بقایی بطور کلی نسبت به مرحوم دکتر فاطمی مشکوک بود.بقایی در وصیت نامه اش که ۲- ۳ نوار است،اشاره می کند که آخر شب با ملکی برگشتیم و به منزل دکتر فاطمی رفتیم و حکومت نظامی را آنجا ماندیم. صبح زود شاهرخ به منزل ایشان آمد و به خیال این که من خوابم به اتاق رفتند و با هم صحبت کردند.به هر حال منظورم این بود، که چون آن موقع، دکتر فاطمی برای او زیر سوال بود و مطرح کننده شعارهم مرحوم دکتر فاطمی بود، فکر می کرد این شعار خود انگلیسی هاست. به شعور بقایی نمی رسید که ملی شدن بهترین و کم ضررترین راه است.

ملکی می گوید وقتی این را شنیدم، خیلی ناراحت شدم که چطور جوان یک مملکت چنین فکری میکند؟! باز ناامید نشدم تا اینکه بعد از ۳- ۲ جلسه ایشان را قانع کردم و اجازه داد تا مقاله در پیشگاه تاریخ در روزنامه شاهد چاپ شود.

هم زمان ملکی نوشتن یک رشته مقاله علیه حزب توده را آغاز کرد. با عنوان "برخورد آرا و عقاید" درروزنامه شاهد، که بعداً بصورت کتاب درآمد.

در آن برهه، علامت ممیّزه ملّیّون این بود که شاهد در جیب یا دستشان باشد و علامت توده ای هاروزنامه بسوی آینده و شهباز بود که در خیابانها دیده می شد.ما در روز یکشنبه ۲۰ مهر از بقایی جدا شدیم. ۴۸ ساعت بعد در روز سه شنبه ۲۲ مهرماه سال ۱۳۳۱شماره اول روزنامه نیروی سوم منتشر کردیم.قبل از جدایی از دکتر بقایی روزنامه نیروی سوم ارگان سازمان جوانان حزب زحمتکشان ملت ایران بودو روزهای جمعه منتشر می شد و تا آن زمان هشت شماره از آن چاپ شده بود که این شماره نهم محسوب می شد و از آن زمان به بعد به صورت روزانه منتشر کردیم که عملاً ارگان نیروی سوم بود.در این شماره از روزنامه در قسمت کادر اخراج از حزب زحمتکشان ملت ایران نوشته شده بود، آقای دکتر عیسی سپهبدی به جرم ملاقات با قوام در روز ۲۹ تیرماه و همچنین آقای عباس دیوشلی بدلیل اخلال در امور حزب، عملاً از حزب زحمتکشان ملت ایران اخراج شده بودند ولی به واسطه ممانعت دکتر بقایی اعلام اخراج ایشان متأسفانه تا بحال به اطلاع عموم نرسیده بود، حال که آقای دکتر بقایی از حزب زحمتکشان ملت ایران، استعفا داده اند، و استعفای ایشان مورد قبول واقع شده است و آن مانع برطرف گردیده، مسئولین حزب طبق تصمیم شورای فعالین، نامبردگان را از حزب اخراج و بدینوسیله به اطلاع عموم افراد حزبی می رسانند.

امضاء- حزب زحمتکشان ملت ایران

در آنجا یک بیانه ای چاپ می کنیم به عنوان بیانیه حزب زحمتکشان ملت ایران که جداگانه چاپ می شود و در این بیانیه که اکثریت قریب به اتفاق کادرها آن را امضاء می کنیم، اسامی امضاء کنندگان

بدین شرح است:

-۱ بیداریان(مسئول تشکیلات تهران حزب زحمتکشان)

-۲ عبدالله زمانی (مسئول تشکیلات شهرستان های حزب)

-۳ دکتر قدسی (منشی و عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۴ مهندس وفایی (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۵ امیرقلی (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان و هیئت تحریریه شاهد)

-۶ یوسف جلالی (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان و هیئت تحریریه شاهد و مسئول تبلیغات)

-۷ مسعود حجازی (مسئول تشکیلات و عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۸ شمس آل احمد (سردبیر روزنامه نیروی سوم و عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۹ مهندس سعدالله پیرشفیعی (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۱۰ مهندس ایرج زندی (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان)

-۱۱ مرتضی مظفری (عضو کمیته ایالتی سازمان جوانان و مدیر داخلی روزنامه شاهد)

-۱۲ ناصر مفخم(مسئول دایره ورزشی سازمان جوانان)

-۱۳ سیف الدین بنی صدر (مدیر داخلی روزنامه نیروی سوم)

-۱۴ علی اکبر بدیعی )سردبیر روزنامه شاهد(

-۱۵ شهدوست )مسئول امور مالی روزنامه شاهد(

-۱۶ دکتر خنجی )عضو هیئت تحریریه و سرمقاله نویس شاهد(

-۱۷ خلیل ملکی )عضو هیئت تحریریه و سرمقاله نویس شاهد(

-۱۸ ناصر وثوقی )عضو هیئت تحریریه و سرمقاله نویس شاهد(

-۱۹ سیروس متوجه

-۲۰ محمود عنایت )کند و کاوچی شاهد(

-۲۱ علی اصغر صدر حاج سید جوادی )نویسنده شاهد(

-۲۲ میرهاشم )عضو هیئت تحریریه شاهد(

-۲۳ منوچهر بهار صفت )عضو هیئت تحریریه شاهد(

-۲۴ حسن علی مرتضوی )مسئول نامه های وارده(

-۲۵ میر فخرایی )مسئول اخبار دهقانی و کارگری(

-۲۶ شمس ایلی )عضو هیئت تحریریه شاهد و بازرس اعتصاب و مسئول حوزه ۳۰ کارگری(

-۲۷ طاهرزاده )عضو هیئت تحریریه شاهد(

-۲۸ رحمان زاده )عضو هیئت تحریریه شاهد و مسئول امور چاپی روزنامه(

-۲۹ نجم عراقی )مسئول اخبار(

-۳۰ کمال قائمی )مفسّر سیاسی(

-۳۱ مهندس ابوالقاسم قندهاریان )عضو کمیته و مسئول تبلیغات و تعلیمات دهقانی(

-۳۲ معظّمی )عضو هیئت تحریریه روزنامه شاهد(

-۳۳ عزّت الله شهیدا )مسئول کمیته کارگران نفت(

-۳۴ غضنفری )از طرف کارگران دوزنده(

-۳۵ جعفری )از طرف کارگران دوزنده(

-۳۶ سکاکی )مسئول کارگران چاپ خانه(

-۳۷ احسان موجدی )مسئول کمیته رانندگان دولتی(

-۳۸ عرب زاده )مسئول کمیته کارگران سررشته داری ارتش(

-۳۹ درودیان )مسئول کمیته کارگران کفاشی(

-۴۰ بهزادی )مسئول کمیته کارگران(

-۴۱ بادیانت )مسئول کمیته کارگران دهقانی(

-۴۲ زارع یزدی )مسئول تشکیلات دهقانی شهریار(

-۴۳ امیر بهمن )مسئول تشکیلات دهقانی سازمان(

-۴۴ کامزا )مسئول امور دهقانی ورامین(

-۴۵ پرویز نراقی )مسئول دبیرخانه تشکیلات حزب(

-۴۶ عباس صالحون )مسئول دبیرخانه تشکیلات سازمان(

-۴۷ سیروس نکویی )مسئول تشکیلات شهرستان های سازمان(

-۴۸ امیر نیک جو )مسئول دایره مبارزه با بیسوادی(

-۴۹ امیر پیشداد )مسئول کمیته دانشگاه(

-۵۰ عباس ضرابی )مسئول حوزه های سازمان(

-۵۱ سیروس رحیمی موقر )مسئول امور دهقانی حسن آباد(

-۵۲ محمد توکلیان )مسئول بازرسی حوزه های حزب(

-۵۳ هوشنگ ساعدلو )مسئول تفتیش حزب(

-۵۴ نادر نادرپور )سردبیر علم و زندگی(

-۵۵ بهمن موسس )عضو هیئت تحریریه نیروی سوم(

که امضاء کردیم و زیرش هم نوشته شده که امضاء مسئولین و فعالین بعداً اعلام خواهد شد.یعنی عملاً ما به عنوان همه حزب بقایی را ترک کردیم.

طبق اعلامیه ای که دادیم:

«آقای دکتر بقایی از بیمارستان خارج گردید و در استقبال از ایشان ۲ جریان متمایز به خوبی دیده میشد، علی رغم افرادی که می خواستند از دکتر بقایی استقبال کنند، عناصر منفور و حتی چاقوکشان نیزشرکت داشتند و هیچ گونه بستگی قبلی به حزب زحمتکشان ملت ایران نداشتند و اینها بودند که توطئه ناشیانه پریشب را برپا کردند و کلوپ مرکزی حزب را به اشغال درآوردند. »

گفتم که شعبان بی مخ و دوستانش آمده بودند و من جلو ایشان را گرفته بودم که عکسش نیافتد.

به عنوان مثال نوشته بودیم:

توطئه ساقط کردن دولت مصدق:

حزب زحمتکشان ملت ایران از چند هفته قبل به این طرف اطلاع پیدا کرد که عناصر مشکوکی به منظورهای مبهم (عناصری که خودشان را وابسته به جبهه ملی نشان می دادند) جلساتی تشکیل می دادند.

بدنبال این جلسات بود که زمزمه هایی بلند گردید و انتقادات بی موقع و موزیانه ای از دولت دکترمصدق بعمل آمد. با اینکه در طول این مدت حزب ما انتقاداتی اصولی و خیرخواهانه ای از سیاست داخلی آقای دکتر مصدق )تا آنجاییکه موجب تضعیف دولت ایشان در مقابل استعمارگران نگردد( بعمل می آورد،لیکن به مجرد استحضار از وجود توطئه هایی اعلام نمود که پیوند حزب زحمتکشان ملت ایران از دکترمصدق رهبر نهضت ملی ایران ناگسستنی است و تمام کوششهایی که برای برانگیختن حزب زحمتکشان برای مخالفت با دولت دکتر مصدق می شود، بی نتیجه خواهند ماند.مخصوصاً آنهایی که روزنامه شاهد و نیروی سوم را تا این اواخر (یعنی تا روزی که ارگان حزب ما بود) مطالعه کرده اند می توانند از خلال مقالات در آخرین شماره های آن حقیقت آنچه را که ما در بالا بدان اشاره کردیم، دریابند.

می خواستند روی حزب ما معامله بکنند.

نقش آقای دکتر بقایی:

همانطور که اشاره شد، بزرگترین مانع نیرومندی که در برابر چنین توطئه هایی مقاومت می ورزید ویا برای توطئه کنندگان احتمال مقاومت حتمی می داد، )حزب زحمتکشان ملت ایران( به همین جهت کوشش بسیاری بکار بردند که یا حزب ما را غیرمستقیم )به سکوت( وادارند، یا اینکه با یک نقشه ماهرانه این حزب بزرگ را دچار تفرقه و نفاق گردانند.

خوشبختانه در همان زمان که داشت روی حزب ما معامله می شد، حزب ما بوسیله روزنامه شاهد ومخصوصاً «نیروی سوم هفتگی » بار دیگر پیوند ناگسستنی و صادقانه خود را با دکتر مصدق اعلام داشت و مرحله اول نقشه را خنثی کرد.

بدنبال این جریان زمزمه نخست وزیری شخصیت جدیدی بلند شد و کم کم معروف گردید که متأسفانه چنین فکری برای آقای دکتر بقایی نیز پیدا شده است ولی این نکته خطرناک برای رهبران وفعالین حزب ما که در تماسهای روزانه با توده حزبی که افکار و سیاست عمومی حزب ما را تعیین می کنند، به هیچ وجه قابل قبول نبود.

به همین جهت روزنامه شاهد و «نیروی سوم » در این چند روز اخیر سرسخت تر از همیشه اقدام به پشتیبانی از دولت دکتر مصدق نمودند.

حزب ما معتقد بود و معتقد است که شرایط فعلی جریانها و اوضاع و احوال تاریخی، تمام هدفهای نهضت ملی ایران را با شخصیت و موجودیت دکتر مصدق پیوند داده است و جدایی از دکتر مصدق درشرایط فعلی خیانت آشکار و جبران ناپذیر به نهضت ملی ایران خواهد بود.

آقای دکتر بقایی از بیمارستان خارج گردید و در استقبال از ایشان دو جریان متمایز به خوبی دیده میشد. علی رغم افرادی که می خواستند از دکتر بقایی استقبال کنند، عناصر منفور و حتی چاقوکشان نیزشرکت داشتند. )منظور همان شعبان بی مخ و امثالهم بود.( و هیچ گونه بستگی قبلی به حزب زحمتکشانملت ایران نداشتند و همین ها بودند که توطئه ناشیانه پریشب را برپا کردند و کلوپ حزب را به اشغال درآوردند.

بقایی در کتاب وصیت نامه اش که یک نوار ۳ ساعته است، (و آن نوار را پیاده کرده اند) (بنام: افول یک سیاستمدار) می گوید که من آن موقع که در بیمارستان بودم، از طرف دربار آمدند و مرا با آن حال بردندبه دربار و شاه به من پیشنهاد نخست وزیری کرد، من گفتم با این حالت من نمی توانم جواب بدهم، اجازه بدهید فکر کنم و در بیمارستان که بودم این فرصت برای من بود که قبول نکنم (در حالیکه واقعاً و شدیداًشال و کلاه کرده بود که نخست وزیر بشود.)

«روز پنجشنبه بر طبق معمول حوزه گویندگان نمونه در کلوپ حزب تشکیل گردید، و آقای دکتر بقایی نیز در جلسه شرکت کرد. در این جلسه دکتر بقایی شروع به صحبت کرده پس از ذکر شمّه ای از جریانهای گذشته و پس از حملاتی به ارگانهای حزبی و شخص آقای خلیل ملکی که مرتباً با اعتراض افراد حاضرمواجه می گشت، بدون مقدمه و ناگهان اعلام نمود که از حزب استعفا می دهد.آقای دکتر بقایی به آقای خلیل ملکی نسبت «فراکسیون بازی » دادند و این تهمت ایشان با اعتراض عمومی مواجه گردید. ما صریحاً اعلام می کنیم که آقای خلیل ملکی از این تهمت ها مبرّاست. ملکی در حزب ما به عنوان «ایدئولوگ » بزرگ و معلم آموزنده و مدیر مورد احترام و حبّ عمومی افراد حزبزحمتکشان ملت ایران می باشد. ملکی نیازی به دسته بندی در داخل حزب ندارد. شخصیت وی در حزب ما و نقش حساس او در تعیین جهات مکتب اجتماعی و تئوری حزب، محبوبیت زایدالوصفی در قلوب آحادو افراد حزب ما نسبت به او بوجود آورده است ... ولی اشخاص دیگری هستند که حزب را می خواهندمنحرف سازند و آنها را وادار به حفظ منافع خصوصی خود کنند و نمی توانند. مردم ایران این اشخاص رامی شناسند لازم به معرفی نیست.

به هر حال آقای دکتر بقایی اعلام استعفا کرد ولی به لحاظ موقعیت حساس کنونی، سعی گردید کهفکر استعفای ایشان از حزب که بدون شک مورد سوءاستفاده دشمنان نهضت ملی می گشت از مغز ایشان خارج شود و حربه ای به دست مخالفین داده شود.(منظور از اشخاص دیگر، همان دارو دسته خطیبی و دارودسته خود بقایی بود.)

بهانه هایی که آقای دکتر بقایی آن را علل استعفای خود ذکر می کرد، به هیچ وجه قانع کننده نبود.باید توجه داشت که از مدتهاست افکار عمومی حزب برای اینکه پایه های داخلی حزب ما نیز با مکتب زنده و مترقی آن متناسب گردد، فشار می آورد که هر چه زودتر وضع نامتناسب و انتصابی کنونی خاتمه یابد وسیستم انتخابی مانند سیستم هر حزب مترقی، جانشین آن بشود.قرار بود که حزب وسیله ای برای تأمین منافع روزمرّه شخصی نگردد. در سازمان جوانان حزب که گروه زیادی از جوانان روشنفکر در آن عضویت دارند، انتخابات زودتر عملی گردید.

در بهمن ماه سال گذشته کنفرانس ایالتی سازمان حزب، با انتخابات تشکیل گردید و از طرف افراد جمعی از زنان حزب نیروی سوم و خلیل ملکی بسازمان جوانان، تشکیل شد و شروع به کار نمود و اکنون در داخل حزب تنها مرجع رسمی و قانونی حزب، همان کمیته ایالتی سازمان جوانان حزب زحمتکشان ملت ایران می باشد و اعضای این کمیته نیز، همان کسانی هستند که سابقاً در سازمانهای اولیه و تشکیل دهنده حزب که تحت رهبری آقای دکتر بقایی بود،عضویت داشتند.

در شورای فعالین پس از انتخاب کمیته ایالتی سازمان جوانان ما، با اینکه توده حزبی برای انتخاب کمیته ایالتی حزب نیز فشار می آورد. معذالک آقای دکتر بقایی حاضر نبود سیستم انتصابی را ترک گویدو به رأی عمومی افراد حزب تسلیم گردد.

افراد حزب استدلال می کردند که باید آنها در تعیین سرنوشت خویش مستقیماً شرکت داشته باشندو اصول فردی و تبعیت و اطاعت از دستورات یک فرد مکتوب گردد ولی آقای بقایی نه تنها به خواستهای توده حزبی توجه نکرد، بلکه هنوز از پشتیبانی افراد مطرودی مانند دکتر «سپهبدی » دکتر «عباس ریاضی »نیز دست بر نداشت.

مدتهاست که دکتر «عیسی سپهبدی » به علت سرپیچی از مقررات حزبی و ملاقات با خیانتکاران (قوام خائن) در روز ۲۹ تیر با فشار افکار عمومی از حزب زحمتکشان ملت ایران رانده شده است.

معذالک آقای دکتر بقایی به عنوان داشتن سوابق دوستی ۲۰ ساله با ایشان و امثال آنها، حاضر نبودندکه از پشتیبانی چنین عناصر منفور دست بردارند و خود را در ماوراء دوستیها و تمایلات خصوصی با راه ومشی عمومی حزب وفق دهند، با توجه به جریان فوق و با توجه به اینکه توده حزبی به هیچ وجه حاضربه مخالفت با حکومت دکتر مصدق نبود، آقای دکتر بقایی اعلام جدایی از حزب کرد و از روز پنجشنبه سعی گردید که آقای دکتر با طرح چنین افکاری، از استعفای از حزب خودداری ورزد، حتی افراد حزب برای اینکه یک مسئله ملی و اساسی مطرح است، حاضر شدند که موقتاً در داخل حزب نظریات آقای دکتربقایی را پذیرفته بشرط اینکه حزب زحمتکشان کما فی السابق سیاست عمومی خود را مبنی بر پشتیبانی از سیاست دکتر مصدق ادامه دهد.

علی الرغم این کوششها آقای دکتر بقایی از حزب استعفا داد و استعفای ایشان نیز مورد قبول واقع گردید. ولی دیشب که بر طبق معمول حوزه های حزبی جریان داشت. ناگهان عده ای چاقوکش به رهبری عشقی » و «حاج سید محمد موسوی » و برخی افراد منتصب به مجاهدین اسلام و حتی عده ای از توده ایها به کلوپ مرکزی حزب هجوم آوردند و چون برق چاقوهای آنها وقوع حادثه خونین را محتمل می کرد.افراد حزب به تصمیم عمومی، از کلوپ مرکزی خارج شدند و کلوپ حزب هنوز هم در تصرف چاقوکشان

می باشد.چون صاحب امتیاز روزنامه شاهد آقای «زُهری » است و ایشان نیز تصمیم بر کناره گیری دارد، بههمین جهت تصمیم گرفته شد که از این پس روزنامه شاهد ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران نباشد و بااینکه همان شب به ایشان اخطار گردید، معذالک طبق اطلاع، روزنامه شاهد را امروز آقای «زهری » و چند تن دیگر، به عنوان ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران انتشار دادند.

ولی علی الرغم این یورشهای وحشیانه، هزاران نفر از افراد حزب، ارگانها و سازمانهای حزب، کارگران و دهقانان حزب، روشنفکران و جوانان، دانشجویان و دانش آموزان، همچنان راه پر افتخار خود را ادامه خواهند داد.

در آینده نیز مانند گذشته حزب زحمتکشان ملت ایران در پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق ورهبری نیروهای ضداستعمار در مبارزه با عناصر ارتجاعی و باند خائن «نفتی- توده ای » همچنان سرسخت و پابرجا خواهند ماند.

از آنجا به بعد ارتباط با بقایی قطع شد و ما مشغول فعالیت های خودمان شویم و ایشان هم حزب خودش را داشت. فعالیت حزب ما تا ۲۸ مرداد ادامه داشت.

در جریانات ۲۸ مرداد مسئله اختلاف با آقای «خنجی » و اطرافیان ایشان، یک مسئله درونی بود که متأسفانه عوارض خارجی آن خیلی وسیعتر از آن بود که فکر می کردیم.

در گزارش تهیه شده هیئت اجرائیه، منهای آقای خنجی و حجازی (آقای خنجی جزء هیئت اجرائیه بود) بقیه همه امضاء کردند. در آنجا ما هر چه به آقای خنجی التماس کردیم(من به عنوان مسئول تشکیلات حزب) که چون تنها کسی را که از رهبران گرفتند و تبعید کردند آقای ملکی بود (به فلک الافلاک کنار توده ای ها). بعد هم که «ناظرزاده » را که در تظاهرات مسجد جامع تهران گرفتند و ایشان راهم بعداً فرستاند به فلک الافلاک.

طبق نقل آقای «مهرداد بهار » که ایشان هم در فلک الافلاک بود (که آقای ملکی در خاطراتش در مجله فردوسی نوشته) آقای بهار به ایشان می گوید ما خیلی دموکراتیک قرار بود در مورد شما عمل کنیم، (درآنجا مرتب می گفتند قشقایی ها قیام خواهند  کرد و خواهند آمد و ...)و بعد از اینکه قیام شد و فلک الافلاک را تصرف کردند، در مورد شما که دموکراتیک رفتار خواهیم کرد، این است که شما را محاکمه خواهیم کرد.(البته بهار بعداً از حزب توده بر می گردد و نسبت به ملکی خیلی ارادت پیدا می کند ...) (مهردادبهار- پسر ملک الشعرای بهار است) سپس ملکی می گفت: «بزرگترین تراژدی این بود که من در مقابل دشمن خود (توده ای ها) که البته یک عده جوان بودند بی تجربه و هیچ گناهی نداشتند- همه به من به عنوان کینه و نفرت نگاه می کردندمی گفتند این خائن است و انشعابی است و ... قرار گرفته بودم. روحیه انسانی را مجسم کنید که در مقابل این جوانها و یک عده مانند دکتر عقیلی و امثالهم، با هم آنجا بودیم، آنها کلّاً بایکوت کرده بودند و ۶ ماه

در زندان فلک الافلاک بودیم. »به هر حال بنده به عنوان مسئول تشکیلات و کمیته های ایالتی به آقای «خنجی » التماس می کردیم،که آقای دکتر «خنجی » در مورد این اختلاف، هر چه که شما می گویید، ما قبول داریم، آقای ملکی هم که نیست، شما این مسائل را فعلاً مطرح نکنید، اجازه بدهید که این مسائل باشد، تا ملکی که از فلک الافلاک آمد، در حضور ایشان مطرح کنید.

از جمله اتهامات این بود که روز ۲۷ مرداد آقای ملکی دستور داده که روز ۲۸ مرداد به خیابان ها نیایید.هر چه ما می گفتیم این دستور از سوی دکتر مصدق بوسیله دکتر سنجابی ابلاغ شده بود، که چون دولت مصمم است اخلال گران را دستگیر کند، و از ظاهر افراد مشخص نیست که طرفدار دکتر مصدق است یامخالف ایشان، بنابراین شما به رفقای حزبی دستور بدهید روز ۲۸ مرداد در خیابانها تظاهراتی نکنند.(حتی دکتر مصدق این موضوع را خود در دادگاه گفته بود.(

اینها جرم را به گردن ملکی انداخته بودند که گفته بیرون نیایید، و بنابراین اوضاع به این ترتیب شد. وهمچنین در مورد پایین آوردن مجسمه ها، بنده خودم به کتابخانه مجلس رفته بودم تا مطلبی از روزنامه رهبر » برای چاپ در روزنامه نیروی سوم در بیاورم، وقتی آمدم بیرون دیدم میدان بهارستان شلوغ استو مجسمه ها را دارند پایین می کشند، تلفن کردم به مرحوم ملکی و گفتم این مسئله شاید از طرف توده ایها باشد، گفت: «نه، آقای دکتر مصدق بوسیله آقای دکتر سنجابی گفته اند، که قبل از اینکه توده ای هامجسمه ها را بیاورند پایین، ملیّون این کار را انجام دهند.بنابراین ایرادی نداشت و ما هم آمدیم )برای پایین آوردن مجسمه ها( و حتی یادم است که با آقای داریوش فروهر اختلاف پیدا کردیم که آیا مجسمه میدان بهارستان را ما به کلوپ حزب ببریم یا آنها.

چون کلوپ آنها به میدان بهارستان نزدیک تر بود، مجسمه بهارستان را آنها بردند و مجسمه توپخانه راما با جرثقیل بردیم به کلوپ خودمان )توسط آقای نایب حسینی( و من یادم است که می گفتند مجسمه ها را هم ملکی دستور داده است، گفتم من خودم آنجا بودم )دکتر سنجابی که غایب و مخفی بود( )محاکمه دکتر مصدق هم هنوز شروع نشده بود( و تلفن کردم به آقای ملکی و به من این طور گفت ... گفتند: «بله به همان دلیل که از نام دکتر مصدق سوءاستفاده کرده که بگوید مجسمه ها را بیاورید پایین ... ملکی خیانت کرده و این دستور مصدق نبوده و ملکی خودسرانه دستور داده ... »تا اینکه دکتر مصدق در محکمه گفت که من خودم دستور دادم. )برای پایین آوردن مجسمه ها( تا آن روز اینها بابت این موضوع به ما حملاتی می کردند و ما مرتب به آقای خنجی التماس می کردیم که این کار را نکند، که البته او به نوعی آلت دست بود ...

ضمناً لازم است که بگویم که آقای خنجی همانند بقایی که بلامنازعه اگر راه راست خود را می رفت جانشین بحق دکتر مصدق می توانست بشود، ایشان هم از لحاظ سواد و هم از لحاظ بیان گرم و بحث می توانست جانشین بلافصل ملکی شود و خیلی هم مورد احترام جوانها بود )گوینده حوزه ۱۶ دانشجویان حقوق بود و من هم عضوش بودم( و من هم بسیار از معلومات ایشان استفاده کردم.ولی بسیار انسان شکاک و بدبینی بود و همه چیز را در قالب تئوری توطئه می دید.

آقای خنجی در این مقوله، با نهایت ساده لوحی و با نهایت بدبینی آلت دست آقای «مسعود حجازی »شد. آقای حجازی هم حداکثر استفاده را از وجهه و سواد آقای خنجی کرد و او را تحریک کرد که این جریانات را راه انداخت، می توانست همه اینها را مسکوت بگذارد تا اینکه ملکی از فلک الافلاک برگردد ودر حضور خودش این مسائل را مطرح بکند و هر جوابی دارد بگوید.ما مرتب به ایشان می گفتیم ما الآن تشکیلاتی داریم و می توانیم فعالیت بکنیم، کاری نکنید که تشکیلات از هم بپاشد، که متأسفانه از هم پاشیدند.مسعود حجازی مأموریت خاص داشت و دکتر خنجی آلت دست شدۀ حجازی بود.

سوال: جناب آقای مظفری، در مصاحبه های قبلی بعضی از آقایان گفته اند که آقای ملکی برای فرار از زیر این سوالات، با همه امکاناتی که احتمالاً داشته است، خود را معرفی کرده استکه مسئله تا حدودی مسکوت گذاشته شود. تا این سر و صداها و درگیری ها بین ۲ جناح نیروی سوم کم شود، نظر شما چیست؟

جواب: در جواب شما را ارجاع می دهم به گزارش هیئت اجرائیه. در هیئت اجرائیه و کمیته ایالتی که جلسات تشکیل می شد، )بصورت مشترک( هیچ وقت کار به رأی گیری نمی رسید، همیشه و واقعاً توافق کلّی وجود داشت و به اتفاق آراء تصمیمات گرفته می شد. به جز ۲ مورد:که پیشنهاد دهنده ها خنجی و حجازی بودند.یکی از این ۲ مورد این بود که خنجی و حجازی مدعی بودند که ما باید لبه تیز حمله مان را به جای حزب توده، متوجه دربار بکنیم و به جای انتقاد جزیی احیاناً به عنوان مثال در مورد سهم مالکین و ... ازدکتر مصدق ۱۰۰ درصد پشتیبانی بکنیم. این ۲ مورد در هیئت اجرائیه رأی گرفته شد. )قبل از ۲۸ مرداد(در مورد اول، استدلال این بود که ما از رهبری نهضت نباید جلوتر بیافتیم. یعنی اگر دکتر مصدق تمایل دارد شاه را بردارد و با شاه مبارزه کند، ما نباید شروع کننده باشیم تا اینکه دکتر مصدق اقدام کند و مادنبالش باشیم.در مورد دوم، که انتقاد احیاناً از دکتر مصدق حتی جزیی هم نشود، ملکی استدلالش این بود که ما درعین اینکه دفاع می کنیم از دکتر مصدق، جاهایی هست که منطقی هم هست که از دستگاههای دولتی(غیر از خود دکتر مصدق( انتقادات خود را داشته باشیم. این ۲ مورد رأی گرفته شد، به غیر از حجازی وخنجی بقیه رأی دادیم که همان خط مشی ادامه پیدا بکند.این اختلافات از آن زمان وجود داشت، تا اینکه ۲۸ مرداد می شود، آقای ملکی خانه به خانه آواره بود وجایی نداشت که پنهان شود، ما هم چون اکثراً نوجوان و مجرد بودیم و خودمان سربار خانواده مان بودیم،جا و مکانی نداشتیم که ایشان را پناه بدهیم تا فرضاً یک هفته این خانه، یک هفته آن خانه ... تا آبها ازآسیاب بیافتد و ایشان خود را معرفی کند تا مانند بقیه یا آزاد شود یا محاکمه شود ...و لذا در خانه ای که بود، منزل دانشجوی دانشکده افسری بود )خواهرزاده ایشان( و صاحب خانه معذّب بود، در نتیجه آقای ملکی می رود و خود را معرفی می کند.قبل از رفتن و معرفی کردن خود، اعلامیه ای هم می دهد. )مستند و چاپ شده است(

سوال: شما فرمودید که آقای دکتر حجازی، بدلایل خاصی، به آقای خنجی خط می داده است چنین چیزی صحیح است؟

جواب: صد در صد، چون خنجی یک انسان بدبین بود، خنجی آلت دست آن شخص شد. مضاف بر اینکه عقده هایی هم از ملکی پیدا کرده بود.در گزارش هیئت اجرائیه نوشته شده است که خنجی سیاست را یک زمانی، دور از شرافت می دانسته و حاضر نبود بیاید، )بعد از اینکه ما از بقایی جدا شدیم( و فعالیت بکند ... و هر چه التماس می کردند، به جلسات نمی آمد. بعد ناگهان، برخلاف انتظار )که آن همه به ایشان اصرار کرده بودند( بسیار فعال شروع کرد به فعالیت کردن و این ۳ روزه هم هر چه مقاله بود بر علیه دربار و جمهوری و ... بقلم آقای خنجی بود.یادم هست که در روز ۲۸ مرداد رفتم از آقای «عزّالدینی » که کارمند وزارت دارایی بود، کتاب قانون اساسی دکتر «قاسم زاده » را گرفتم و دادم به آقای حجازی تا نوع جمهوریّتی را که باید اعلام بشود ازداخل آن استخراج نموده و مقاله اش را بنویسد.که بعد برخورد کردیم به مسائل آن چاقوکشها و موضوع کلّاً منتفی شد.و نیز یادم هست که در روز ۲۶ مرداد در کلوپ حزب به آقای حجازی با خنده گفتم: «پس تعطیلات۴ آبان کنسل شد؟ » گفت: «بجایش تعطیلات ۲۵ مرداد می آید » )که همان روز رفتن شاه بود.(این آقای حجازی با این تندی و تیزی، بلافاصله بعد از ۲۸ مرداد به عنوان مشاور حقوقی بوسیله آقای «صیرفی » که مدیرعامل بیمه شده بود. )قبلاً مدیر روزنامه «مرد آسیا » بود که طرفدار زاهدی بود(استخدام شد.در حالیکه آقای حسین ملک را از اداره آمار اصل ۴ بیرون می کنند، مهندس قندهاریان و موجدیان رادستگیر می کنند، در این شرایط آقای خنجی را حتی یک روز هم نمی گیرند.مفهوم این صحبت ها این است که آقای حجازی، عاملاً و عامداً مرتکب اعمال فوق شده است.آقای ملکی در نامه اش به دکتر مصدق در سال ۱۳۴۰ می گوید:پدر بزرگوار ملّت ایران ... » پس از توضیح جریانات آن روزها، می نویسد: «کسانیکه اجدادشان از حجازآمده، اگر پدر نصیب آن پدر بزرگوار شد، پسر نیز نصیب بنده بود! »

سوال: سوال این است که نقش آقای حجازی در این مسئله و به هم خوردن روابط دو وزنه حزب یعنی آقای خنجی و آقای خلیل ملکی دقیقاً چه بوده است؟

جواب: نقش اساسی آقای حجازی این بود که حزب را به هم زد و تشکیلات منسجمی که بعد از حزب توده وجود داشت را به تعطیلی کشاندبجای اینکه مبارزه برای سازماندهی و هماهنگی با بازار، نهضت مقاومت و برخوردهای فعالانه)اکتیو(، درحزب صورت گیرد، بحث بر سر این بود که فرضاً ملکی از دربار پول گرفته است، شاه رفته است به ملاقات دکتر مصدق بعد دکتر مصدق از زیر تشک چه اش چکی را درآورده ...، بقایی به ملکی نشان داده است که شما که پول از جای دیگر می گیرید ...عقل سلیم می گوید که دربار چرا چک را به نام ملکی بدهد؟!اگر چنین بود، این چک را به امثال بنده می دادند تا بروم نقدش کنم و آن را بیاورم برای حزب به هرحال از این مسائل خیلی گفته شده بود.ما فعالین حزب اعتقاد داشته و داریم که آقای مسعود حجازی مأمور بود و کار و هدفش ایستایی درحزب و برهم زدن تشکیلات نیروی سوم بود.