دکتر پرویز ورجاوند

چهره ماندگار فرهنگ و تمدن ایرانی

 20 خرداد 1390       

                                                                        دکتر پرویز ورجاوند نمونه برجسته ای از روشنفکران آگاه ،منتقد ،متعهد و مسوول زمانه ما بود که شاید بسیار گمنام تر از بسیاری از هنرپیشگان تلویزیون درگذشت. نه کسی او را «چهره ماندگار» خطاب کرد؛ نه منزلت و توان علمی و دانش اش در حوزه باستان شناسی و ایران شناسی چنان که باید و شاید قدر دید و مورد توجه و استفاده مراکز و نهادهای مربوطه قرار گرفت؛ و نه روزی آرامش لازم یک پژوهشگر را به جان لمس کرد و چشید...

دکتر پرویز ورجاوند، با نامی ماندگارتر از آن که نیازمند «چهره ماندگار» شدن باشد و با کارنامه ای پربار از پژوهش های علمی و تحلیل های راهبردی، و با یادی نیک در میان یاران و دوستان و شاگردان، در 19 خرداد ماه 1386به خاک و گهواره «ایران زمین» پیوست.

یک ایراندوست آزاده دیگر، در ابتدای هزاره سوم میلادی، از «ایران» رخت سفر بست؛ آن که «ورجاوند» نام ارجمند و برازنده اش بود.نوزدهم خرداد ماه چهارمین سالگشت درگذشت دکتر پرویز ورجاوند سوگ باد و کیست نداند او برای تاریخ و فرهنگ و داشته های پر بار این مرز و بوم و شناسانیدن آن به جهانیان چه رنج ها و کوشش هایی را به جان خرید .و اگر او نبود اینک تخت جمشید و پاسارگاد و نقش جهان در فهرست میراث جهانی یونسکو نبودند....هنوز مردم با فرهنگ مراغه، کوششهای چندین ساله استاد را در حفاری ها و رمز گشایی گوشه های باستان شناختی رصد خانه مراغه به یاد دارند که پی آمد آن کتاب ارجمند رصد خانه مراغه بود...به راستی که فقدان این بزرگمرد فرهنگ و تاریخ و باستان شناسی ایرانزمین ضربه بزرگی برای ایران وایرانی است و به راستی که بایستی گفت...مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد ...به راستی که ورجاوند برازنده لقب ناسیونالیست سده بیستمی در ابتدای سده بیست و یکم بود....او پیوسته در کادر یک ملی گرای دموکرات و آزادی خواه که ایرانزمین و منافع ملی همواره برایش یک نقطه عزیمت و سکوی رشد و پرتاب بود می اندیشیدو چه تهمت و نارواها که جریان های تجزیه طلب و فدرالیست های قوم گرای افراطی به او وارد نکردند زیرا می دانستند که تا زمانی که ورجاوند ها زنده اند ،بازار سیاه و پلیدشان بی مشتری خواهد ماند.شادروان ورجاوند ،همواره به موزاییک زیبای تکثر فرهنگی مردمان ملت ایران باوری ژرف داشت و در یکی از مصاحبه هایش چنین گفته بود..چگونه مي‌توان فرزندان سلحشور لر و كرد اين سرزمين كه مادها از ميان‌شان برخاسته و يكي از چند سلسله قدرت‌مند ايراني را تشكيل داده‌اند, مليتي و خلقي جدا از شيرازي و اصفهاني و كرماني و آذربايجاني به شمار آورد؟ چگونه و با چه معيار علمي و سند تاريخي مي‌توان به خود اجازه داد تا از آذربايجانيان, اين پاسداران هميشه بيدار آزادي و استقلال ايران و حماسه آفرينان نهضت مشروطيت به عنوان خلقي متفاوت با ديگر مردم ايران سخن گفت؟ چنين است درباره مردم خوزستان و بلوچ‌هاي آزاده و ديگر باشندگان اين سرزمين. در جريان هشت سال جنگ با عراق, مردم جاي جاي اين سرزمين كهن‌سال از سرخس گرفته تا كنار بهمن شير، و از ارس گرفته تا گواتر, يك بار ديگر حماسه‌هاي گذشته فرزندان اين سرزمين در جان باختن براي دفاع از وجب به وجب خاك اين سرزمين زنده ساختند. آن‌ها نمي‌خواستند تا بار ديگر عهدنامه‌اي ننگين چون تركمانچاي و گلستان بر اين مردم تحميل گردد. در جبهه‌اي نبود كه اصفهاني و كرد و لر و شيرازي و كرماني و آذربايجاني و گيلاني و بلوچ و بوشهري و غيره در كنار هم, مشتاقانه و با تمامي وجود بر دشمن نتازند و از يكپارچگي ميهن و استقلال آن دفاع نكنند.
با نگرشي بر تاريخ اين سرزمين, هيچ گاه در ايران زبان فارسي از سوي هيچ حكومتي بر هيچ مردمي تحميل نشده است, در حالي كه برخي زبان‌ها در طي جريان‌هاي خاص تاريخي بر اثر يورش قبايل غير ايراني و اعمال فشارهاي شديد سياسي و نظامي به زور در بخش‌هايي از اين سرزمين جايگزين فارسي و يا گويش‌هايي از آن گرديده است. حال, اين دردناك است كه جماعتي متعصب و تني چند مغرض بخواهند گسترش زبان فارسي و پويا ساختن هرچه بيش‌تر آن را براي پاسخ‌گويي به نيازهاي روز افزون علمي و انتقال پيام‌هاي فرهنگي در داخل و سرزمين‌هاي همجوار را به عنوان سلطه فارسي زبانان تلقي كنند. تبريزي و زنجاني و مهابادي و سنندجي و تايبادي و بجنوردي و گيلاني و مازندراني و بلوچ و خوزستاني و شيرازي و اصفهاني و كرماني همه و همه باشندگان اين سرزمين پهناور با زبان‌ها و گويش‌هاي‌شان هريك گل‌هاي خوش رنگ و بويي دراين پهنه بي‌انتها به شمار مي‌روند كه با آثار فلكوريك خود در افسانه, ترانه و موسيقي به غناي هرچه بيشتر فرهنگ ايراني پرداخته‌اند. ..

نام و یاد او خجسته باد ...

علی عجمی آذرابادگانی ایراندوست

 خرداد 1390