مهرداد مشایخی از دید من

امیر هوشنگ آريان پور

مهرداد در یکی از بحرانی ترین دوره های تاریخ ایران پا به عرصه وجود نهاد. او در 16 مرداد ماه 1332 یعنی 12 روز قبل از کودتای 28 مرداد بدنیا آمد .

مهرداد اولین فرزند خانواده ما از نسل سوم بود، و من که در آن روزها تازه از تحصیل در انگلیس فارغ شده و به ایران بازگشته بودم. در هنگام وضع حمل خواهرم خانم مشایخی به بیمارستان رفتم. در بیمارستان ومشاهده ناراحتی و درد خواهرم در حین وضع حمل، بحدی ناراحت شدم که دیگر حتی هنگام تولد دو دخترم از حضور در بیمارستان خودداری نمودم. و این گناهی است نابخشودنی از دید همسر م. البته گناهش بگردن مهرداد است که با تولد خودش این روحیه ترس را در من بوجود آورد!
برای خانواده ما خاصه پدر و مادرمان وپنج برادر و خواهر، وجود او بسیار عزیز و بس گرامی بوده و می باشد.. مخصوصاً اینکه مهرداد شباهت زیادی به پدر بزرگ پدری من ماشاءالله خان کاشی داشت.
در هنگامیکه مهرداد فقط 5/3 سال بیشتر نداشت همراه پدر و مادرش به پاریس رفت و دوران کودکستان را تا پنجسالگی در آن جا طی نمود. در آن سن و سال او بسیار با هوش بود و با وجود آنکه هنوز قادر به خواندن نبود، به آسانی انتخاب مسیر حرکت ترن زیر زمینی وخیابانهای پاریس را به والدین خود و ایرانیانی که از ایران آمده بودند بدرستی نشان می داد. او زبان فرانسه را نیز یاد گرفته وبه خوبی تکلم می کرد.
هر زمان که از خرمشهر به تهران میامدم به تیز هوشی مهرداد بیشترپی می بردم . او در پنجسالگی کلیه اتومبیلهایی را که در آنزمان در خیابانهای تهران رفت و آمد میکردند باذکر نام کارخانه سازنده ومدل می شناخت و توضیحات لازم را در مورد اتومبیلها بما می داد.
دوران کودکستان را از دبستان میس مری در تهران شروع و سپس به دبستان راه زندگی و بلافاصله به دبستان ودبیرستان اندیشه راه یافت . در دبیرستان همواره با نمرات عالی بین شاگرد اولی و سومی بالا و پائین می رفت .
به ورزش مخصوصاً فوتبال و والیبال علاقمند بود و اکثراً کاپیتان تیم های ورزشی دبیرستان بود. در اکثر مواقع، سایر هم کلاسی هایش او را بعنوان رهبر و لیدر و سخنگوی خود برمیگزیدند.
بتدریج ما سه برادر و خواهر دیگرمان ازدواج کرده و صاحب فرزندانی شدیم. تعداد نسل سومی ها ی خانواده جمعاً به ده نفر رسیدند ولی پر واضح است که عزیزترین آنها مهرداد بود و همگی بگونه دیگری به او توجه کرده و خواسته هایش را تامین می کردیم. مهرداد عاشق کتاب خواندن و بهترین هدیه برایش یک کتاب بود
در سن چهارده سالگی برای یک ترم تابستانی ، مهرداد به نزد ما به انگلیس آمد و بمدرسه رفت.
پس از خاتمه دبیرستان در رشته طبیعی، با وجود آنکه پدر و مادرش علاقمند بودند که او را برای ادامه تحصیل به آمریکا روانه کنند ، ولی مهرداد که تحت تاثیر شرایط روز نسبت به آمریکائی ها نظر خوبی نداشت ، لذا در کنکور دانشکده دندان پزشکی شرکت و بدانشگاه راه یافت..
پس از یک سال تحصیل دانشگاهی، مهرداد تصمیم گرفت که به آمریکا رفته و تحصیلا تش را ادامه دهد. در آمریکا بجای دنبال کردن رشته دندان پزشکی به تحصیل اقتصاد در دانشگاه وسترن ریزرو در ایالت اوهایو پرداخت ولیسانس خود را دریافت نمود. ولی یکباره تصمیم گرفت که به اقتصاد علاقه ای ندارد و تحت تاثیر برادر بزرگترم دکتر امیر حسین آریان پور رشته اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی را انتخاب کرده وفوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه آمریکن در واشنگتن با نمرات بسیار بالایی باتمام رسانید.
در تمام دوران تحصیل در دانشگاه آمریکایی او از بورس تحصیلی و دریافت کمک هزینه از دانشگاه برخوردار گردید.
درسالهای قبل از انقلاب و آن زمان که دانشجویان ایرانی خارج کشور، سازمان کنفدراسیون دانشجویان را تاسیس کردند، مهرداد نیز چون هزاران دانشجوی دیگر که آرزوی یک انتخابات آزاد و بر قراری عدالت اجتماعی را در کشورمان در سر داشتند؛ به آن سازمان پیوست .
پس از پیروزی انقلاب مهرداد برای مدتی کوتاه از تعطیلات تابستان استفاده کرده و به ایران آمد. ولی بزودی پی برد انقلاب ایران بهیچیک از آرزوها و خواسته های او و دوستانش جامع عمل نبسته وبلکه مسیرش در خلاف آن جهتی است که او و دیگران آرزو می کردند. به این علت با نا امیدی و دلسردی به آمریکا مراجعت نمود.
مهرداد در زندگی خود در هیچ زمانی بدنبال اندوختن ثروت نرفت و بزندگی بسیار ساده خود ادامه داد ، ساده می پوشید ، ساده غذا می خورد و از تجملات دوری می کرد ..
او اهل هیاهو و جنجال نبوده ونیست، از صفات بسیار پسندیده او آرام بودنش و عصبانی نشدنش، و اهل بگو و مگو ، داد و فریاد و زدو خورد نبودنش است. او بجای شعار دادن به نوشتن پرداخت وافکارش را با بکارگیری جملات پر محتوا ولی همراه با نزاکت برشته تحریر درمیاورد. نتیجه آن شد که در سی سال گذشته از او صدها نوشته تحقیقی و پر محتوا باقی مانده است.
آنچه برای مهرداد مهم و از نیازمندیهای اولیه یک جامعه مترقی است، برقراری عدالت اجتماعی برای همگان است. از بیعدالتی در رنج وعذاب است و علت اینکه در طول زندگیش به سیاست روی آورد بخاطر این بود که تحمل حکومت های خود کامه و زورگو از نوع شیخ وشاه را ندارد و لذا بدنبال حکومتی است که اکثریت ملت بتوانند با رای خود، منتخب یک حکومت مردمی باشند.

http://www.jminews.com/news/fa/?mi=6&ni=7125

 

 

 

«هیچ پایانی وجود ندارد…»*


ماندانا زندیان
در زندگی روزهایی هست که تسلی هیچ معنا ندارد؛ شکوه لحظه رنگ باخته است و دل از هر منظر به نظارۀ کسی می‌رسد که یک روز خواست سکوتِ بودن را بشکند و نباشد- رسا، باشکوه، چنان یادی که ملال نمی‌آورد، چراغ می‌افروزد.
غیبت انسانی، آموزگاری گشاده ذهن، تا ته ظرفیت این واژه‌ها، که در آستانۀ هر پیکار، به تعریف راه می‌نشست؛ از اندازه‌های انسان و راه و پیکار بیرون می‌افتد؛ ولی آرزوهای مشترک انسان‌ها ادامۀ عمرِ آبند، بیدار می‌مانند و ادامه می‌یابند- ادامۀ عمر و آرمان‌هایی که در مسیر زندگی شکل می‌گیرند، در دست‌های دیگرانی که ادامۀ عمرند.
در زندگی روزهایی هست که یافتن یک انسان، به دریافتن انسانیتی می‌رسد که هیچ در وصف نمی‌آید؛ یک زیبایی سرریز که در سایۀ اکسیرش انسان به دوست داشتنِ انسان می‌رسد، و به درک خویشکاری که سرسپردگی است در برابر آنچه فرد انسانی می‌تواند در خود برکشد؛ مسئولیتی آمیخته به تلاشی آفریننده، که شناختن آن انسان بر شانه‌های آدمی می‌گذارد، که ذات همۀ تلاش‌ها و آفرینندگی‌ها برای انسان است، و خوبی و زیبایی، تعابیری انسانی که تنها با وجود انسان معنامی شوند.
حضور اثرگذار دکتر مهرداد مشایخی هرگز یک حضور محدود در گذران شبانروز نبود؛ یک افشای ابدی بود از زمان‌ها و مکان‌هایی که تاریخ و جغرافیا را پشت سر گذاشته‌اند، افشای این راز که انسان، فرد انسانی، سرانجام خاک می‌شود و پاره‌ای از هستی بزرگ‌تر؛ تاریخ اما همیشه حضور خواهد داشت و انسانیت و وطن نیز.
برخورد ساده و زلال دکتر مشایخی به دردی که بر جسمش آوار شد، دلاوری و همت بلندی که بر ماه‌های دشوار این آخرین پیکار زندگانی اش چیره بود، مجموعۀ سخنان و نوشته‌هایش پیرامون جنبش شهروندی ایران، جنبش سبز- بر فراز همه، کتاب ارزندۀ «جنبش سبز ایران و رنگین کمان دمکراسی» که سراسر در دوران پیکار مثالی اش با سرطان کارشد، تجسد خویشکاری انسان، و بالاتر گذاردن امر عمومی بر سود شخصی است، که دست فرهنگ سیاسی را تا آن سطوح والا که جرمی بنتام، بیشترین خوشبختی برای بیشترین افراد، تعریف می‌کرد، می‌کشاند؛ و آن انسان صمیمی و حقیقی را که او بود، از متن‌ها و حرف‌هایش هم باورکردنی تر می‌کند.
در زندگی روزهایی هست که شگفتی بر شگفتی‌های منطق گاه درک ناشدنی هستی افزون می‌شود؛ مرگ، مغرور و ناشکیبا، دو پاره شکیبایی و زیبایی را از جهان ما می‌گیرد، هر دو را با یک بیماری، در یک سن، و طرفه آن که از بستر یک باور: هر روز عمر را چنان زیستن، که انگار آخرین روز است.
استیو جابز- از بزرگ ترین نوآوران گسترۀ تکنولوژی- و دکتر مهرداد مشایخی - نویسنده، سیاستگر، آموزگار و دوست- هر روز بیماری مشترک خود را چنان زیستند، که آخرین روز تنها فرصت، و چنان بازآفریدند که نخستین روز هر همیشه. هر دو، در دوران پیکار تن با سرطان، بهترین‌های اندیشه و روان خویش را چنان برکشیدند که بهترین‌های جهان، از تکنولوژی تا جامعه شناسی، به احترامشان برخاست- هر دو در بافتارهای گوناگون گفته‌اند که اندیشۀ مرگ، و خواست به انجام رساندن آنچه در ذهن داشتند، انگیزۀ بیشتر کوشیدنشان بوده است- و هر دو چنان رفتند که این دستگاه آی فون و کتاب «به سوی دمکراسی و جمهوری در ایران»، بر همین میز پیش روی من، نمادهایی ست از این حقیقت که « هیچ پایانی وجودندارد...»
دکتر مشایخی تلاش برای دستیابی به حقوق فرد انسانی را در گسترۀ امر عمومی، و همت برتر دانستن مسئولیت اجتماعی بر حق فردی خود را، در بستر زندگی شخصی، معناکرد. از نقد خویش و ارج گزاری ارزش‌های اندیشه‌های مخالف، نهراسید؛ گذشته را، با هر درازا، بیش از دیباچۀ حال ندانست، و هیچ چیز را شایستۀ ماندن در گذشته و نام نشناخت؛ که دریافته بود کسی که بخواهد از چهرۀ خواست‌های تاریخی ملتش صورتی واقعی بسازد بی محابا به درون آتش و باد می‌رود..
این روزها، این مناسبت‌های تلخ، فرصت‌هایی است برای بازنگری خویشتن خود و روح سرشار و بخشندۀ جنبش‌های اجتماعی ایران که او آن اندازه در تعریف و نقدشان کوشید.
غیبت فیزیکی دکتر مهرداد مشایخی، دردی ست که رودخانه وصفش را نه از باران، که از آتش می‌شنود؛ دردی که ماه‌ها در لحظه بال می‌زد وناگهان کبوتری شد بر بام، و یادی که دیگر خلوت واژه‌های بسیاری از ما را رهانمی کند.

ماندانا زندیان
مهر ماه سال یکهزار و سیصد و نود خورشیدی

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/31875/
*عنوان نوشته برگرفته از سخنان دکتر مهرداد مشایخی در آخرین مصاحبۀ منتشر شده از او بر سامانۀ «روز آنلاین» است.