پايان قذافی پايان حكومت است
داوود هرمیداس باوند
انقلابيون ليبي سرانجام موفق شدند طبق آنچه وعده داده بودند ، حكومت سرهنگ قذافي را پيش از اتمام ماه رمضان ساقط كنند. آنها ديشب توانستند با ورود به شهر طرابلس آخرين سنگرهاي حكومت سرهنگ را در هم شكنند تا فصل جديدي از سياست در اين كشور آغاز شود. با اين وجود بايد توجه داشت كه حكومت قذافي پيش از اين دقيقا طي اجلاس گروه تماس در تركيه سرنگون شد.
در اين اجلاس بيش از 30 كشور موثر دنيا، «شوراي ملي انتقالي ليبي» را به عنوان نماينده حقيقي مردم ليبي به رسميت شناختند. همچنين براساس تصميمات اين اجلاس، ميلياردها دلار سرمايه حكومت قذافي در بانكهاي اروپايي كه با شروع جنگ توقيف شده بود آزاد شد و در اختيار اين شورا قرار گرفت. به رسميت شناختن شوراي انتقالي و كمك مالي فزاينده به مخالفان باعث شد تا ضمن تقويت جبهههاي مخالفان، آخرين پايههاي حكومت قذافي سستتر از پيش شده و ناقوس سرنگوني حكومت وي به صدا درآيد.چند روز پيش نيز دولت تونس كه سعي داشت تا با ميانجيگري ميان مخالفان و موافقان سرهنگ قذافي پاياني بر جنگ در كشور همسايه خود بيابد، تصميم گرفت شوراي انتقالي ليبي را به رسميت شناسد تا به نوبه خود نشان دهد كه حكومت قذافي نفسهاي آخر را ميكشد.
در كنار همه اينها، پيوستن «عبدالسلام جلود» يار سالهاي دور قذافي، وخامت اوضاع را براي حكومت وي تشديد كرد. وي اگر چه در اين اواخر مورد خشم سرهنگ قرار گرفته بود اما از اين جهت كه كمك شاياني به او داشت تا انقلاب قذافي را در سال 1969 به پيروزي رساند و سالها نخستوزير سرهنگ به شمار ميرفت، خارج شدنش از طرابلس و اعلام خبر پيوستن او به صفوف مخالفان، آخرين بارقههاي اميد در نزد نظاميان وفادار به قذافي را از ميان برد. به اين ترتيب همگام با ضعف قواي مركزي طرابلس، هواداران سرهنگ نيز يكي پس از ديگري از وي اعلام برائت جسته و به صفوف مخالفان پيوستند. به عبارت ديگر ذات حكومتهاي ديكتاتوري نظير آنچه در ليبي كنوني يا عراق در گذشته وجود داشت، اوضاع را به گونهيي به پيش ميبرد كه پايان يكتاتور را بايد پايان حكومت دانست. به همين خاطر هر آن زمان كه شخص اول دولت در اين كشورها قصد خروج از كشور يا پنهان شدن ميگيرد، به سرعت پايههاي حكومت فرو ميپاشد. درباره عراق نيز آن زمان كه ديگر خبري از صدام حسين به گوش نرسيد، حكومت تا پيش از اين صلب و سخت عراق به راحتي از ميان رفت. به همين دليل اخبار ضد و نقيض از عدم حضور قذافي در طرابلس باعث شد تا مقاومت جدياي در اطراف طرابلس ديده نشود. اگر چه برخي خبرگزاريها تا آخرين لحظات خبر از مقاومت جدي هواداران وي در منطقه «باب العزيزيه» محل اقامت قذافي دادهاند. از سوي ديگر پيروزي مردم ليبي عليه جريان استبدادي اين كشور كه در راستاي انقلابهاي عربي اخير بوده است ميتواند زنگ خطري براي سران ديگر كشورهاي عربي باشد؛ كمااينكه اين پيروزي ميتواند اميدها در دل انقلابيون ديگر كشورها از جمله سوريه و يمن را دو چندان كند. به همين خاطر طي روزهاي آينده بايد منتظر انعكاس پيروزي مردم ليبي در سوريه نيز بود اگر چه چگونگي مبارزات مردم در اين دو كشور با يكديگر متفاوت است. در پس اين پيروزي ميتوان و بايد آينده ليبي را نيز پيش كشيد و آن را مورد مطالعه قرار داد.
ليبي از نظر جامعه شناختي از دو قشر «عشاير» و «شهر نشين» شكل گرفته است و در انقلاب اين كشور بخشهاي گستردهيي از هر دو بخش دخالت داشتند. به همين دليل امكان برخورد ميان اين دو عنصر جمعيتي ليبي كمتر به ذهن خطور ميكند فلذا تصور بيامني گسترده در اين كشور پس از قذافي چندان منطقي به نظر نميرسد. اگر چه وقوع برخي درگيريها كه امنيت اين كشور را خدشهدار خواهد ساخت، در كوتاهمدت قطعي و در عين حال طبيعي است. همواره در پي دگرگونيهاي عميق سياسي اينچنين ناامنيهايي متصور است اما گسترش آن به حد غير قابل انتظار، با آنچه كه اكنون از ليبي ميتوان گمانه زني كرد مخالفت دارد.
از سويي بايد متذكر شد كه اگرچه نيروهاي ناتو به حكم شوراي امنيت وارد مناقشه ليبي شدند و حكومت قذافي را زير حمله گرفتند اما قطعا اين مداخله در سياست خارجي آينده كشورهاي اروپايي كه وظايف بيشتري به نسبت امريكا در بحران ليبي برعهده داشتند، نقش بازي خواهد كرد. كشورهاي اروپايي پيشتر و طي اجلاس بارسلونا، مصمم شدند نسبت به تغييرات دموكراتيك در كشورهاي حوزه درياي مديترانه كه بعدها به خاورميانه هم گسترش يافت اقداماتي به عمل آورند. از آنجا كه ليبي خود يكي از همين كشورهاي حوزه مديترانه به حساب ميآمد، پس كشورهاي اروپايي بويژه فرانسه و انگليس در مشاركت در طرح ناتو براي مبارزه با حكومت قذافي هيچ تعللي از خود نشان ندادند. حالا با توجه به آنكه بخش قابل توجهي از پيروزيهاي نظامي مخالفان در نزديكي و سپس فتح طرابلس مرهون عمليات نظامي فرانسه و انگليس در قالب ناتو بوده است لذا مساله ليبي بدل به يكي از اولويتهاي سياست خارجه اين كشورها خواهد شد. از اين منظر كشورهاي اروپايي يك گام جلوتر از امريكا قرار گرفته و با توجه به نفت خيز بودن ليبي ميتوان عمليات در اين كشور را يك پيروزي استراتژيك براي اروپا در قياس با امريكا به شمار آورد.