آژیرها برای که به ندا در می آیند؟

 

بهروز آرمان

 

 

نوشتار

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

سروده ی تاریخی سعدی

 

ارنست همینگوی، نویسنده ی "آدمی دوست" امریکایی، در کتاب "ناقوس ها برای که به صدا در می آیند"، گوشه ای از مبارزات نیروهای دمکرات و دادخواه اسپانیا را در زمانی به تصویر کشید، که کشورهای صنعتی در اوج بحران اقتصادی، از یک سو، برای سرکوب نیروهای دمکرات داخلی و انحراف افکار عمومی، و از دیگرسو، برای تقسیم دوباره ی مستعمره ها و کنترل گلوگاه های اقتصادی جهان، زرادخانه های خود را با همه ی توان به کار انداخته بودند. سرکوب جنبش دمکراتیک اسپانیا از سوی فاشیست ها در سال 1939، و سکوت حساب شده ی لردهای انگلیسی و کابوی های امریکایی، آژیری بود که جنگ جهانی دوم، بزرگترین فاجعه ی تاریخ آدمی را، ندا می داد.

برآیند پنج سال جنگ خانمان سوز را، که سرآغازش تنش میان فاشیست های هیتلری و لردهای انگلیسی بر سر جایگاه آنان در اقتصاد جهان بود، می توان بدین گونه هاشور زد: پنجاه و پنج تا شصت میلیون کشته که بیشتر آنان را (چون جنگ های عراق و افغانستان) غیرنظامیان تشکیل می دادند، میلیون ها اسیرجنگی که نیمی از آنان در اردوگاه های بیگاری و در سیاهچال ها از گرسنگی و شکنجه جان دادند، و صدها هزار کشته در جریان انفجار بمب های اتمی در هیروشیما و ناکازاکی که پیامدهای درازگاهی داشتند.

جنگ جهانی دوم که با خنثی سازی و سرکوب نیروهای دمکرات و صلح دوست در درون کشورهای بحران زده ی سرمایه داری زمینه سازی شد، پس از پنج سال پایان یافت، ولی خواست فاشیست ها و لردها برای چیرگی بر جهان، با دگرگونی های نوین در چین و هند و اروپای خاوری، به کابوسی تلخ مبدل شد. چین برای دستیابی به استقلال و رهایی از بندهای استعماری، هزینه ای سنگین پرداخت. در کوران جنگ جهانی دوم، این کشور (در کنار اتحاد شوروی) تنها کشور درگیر در جنگ بود که شمار کشته هایش، از ده میلیون تن فراتر رفت. باختر آسیا، و در مرکز آن ایران، نتوانست از این فرصت تاریخی بهره گیرد و خود را از بند کنسرن های نفتی-نظامی-مالی رها سازد.

انگیزه ی شکست جنبش های باختر اسیا و افریقا و امریکای لاتین را، می بایست نه تنها در برون، بلکه بویژه در درون، و در چگونگی موضع گیری ها و دسته آرایی های نیروهای ملی و دمکرات در آن برش، جست و جو کرد. در حقیقت امر، "اتاق های فکر" این دسته کشورها بودند که در این نبرد دشوار، مغلوب دکترین های "از ما بهترتان" شدند. امروز نیز نبرد راستین، میان همین "اتاق های فکر" جریان دارد. آماج لردها و کابوی های امروز جهان، هم چون گذشته، "در درجه ی نخست" عبارت است از به انحراف کشاندن "خبرگان" ملی و دمکرات کشورهای رو به رشد.

 

آژیرهایی از راه دور

 

دو جنگ جهانی سده ی بیست میلادی زمانی رخ دادند، که دنیا در آستانه ی ایجاد سامانه ی نوین یا توازن تازه ای، قرار داشت. نشانه های درگیری های خونین میان "دارایان جهان" اما، از آغاز سده ی پیشین، خود نموده بود. واپسین آژیر آن در اسپانیا تنها یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم به ندا درآمد.

آن چه از ابتدای سده ی بیست و یک میلادی رخ می دهد نیز، نشانگر آن است که جهان در آستانه ی ایجاد سامانه ی نوینی قرار گرفته است. تنش های تند و خونین این دوران گذار را می توان آژیری دانست، برای بازخوانی فاجعه های سده ی پیشین. اگر چه این آژیرها هنــــــــــــوز از راه دور به گوش می رسند، اما می بایست آنان را جدی گرفت. پانصد "قیصر جهان"، و در بالای آنان کنسرن های نظامی-نفتی-مالی، در کوران "بلندترین" بحران اقتصادی تاریخ سرمایه داری (که با بحران آغاز سده ی بیست همسانی هایی دارد)، نه تنها چندین جنگ خانمان سوز به مردم جهان تحمیل کرده اند، بلکه هم زمان با اوج گیری ناخرسندی های داخلی در کشورهای متروپل، دست اندرکار تنش آفرینی های "مدل تازه" در پهنه های درون و برون مرزی هستند.

رویکردهای نوین هارترین جناح های سرمایه داری، هم برای کشورهای صنعتی، و هم برای کشورهای رو به رشد فاجعه آفرین بوده است. برای نمونه در حالی که کنسرن های نفتی و نظامی "سال های طلایی" را در چند سال گذشته پشت سر نهاده اند، و همزمان با اینکه درآمد پردرآمدترین افراد در امریکا طی سال های گذشته سه برابر افزایش یافته است، شمار نادارانی که در زیر مرز فقر زندگی می کنند، بالا رفته و  به مرز یک پنجم جمعیت فراروییده است. این نابرابری های اقتصادی، در دیگر کشورهای صنعتی چون فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و آلمان نیز رو به فزونی نهاده اند. شمار بیکارن در اسپانیا، یکی از کانون های جدی اعتراض های مردمی، بیش از بیست و پنج درصد، و در میان جوانان در مرز چهل و پنج درصد گمانه زنی می شود. اعتصاب ها و اعتراض های گوناگون در این کشورها که در آنان، بنا به گزارش رسانه های گروهی، "بی چیزان" نقش تعیین کننده بازی می کنند، خواب آرام "داریان" را به کابوسی تلخ مبدل کرده است. کشتار جوانان نواندیش، اخطارهای گوبلزوار، و نیز امنیتی کردن هر چه بیشتر فضای سیاسی در کشورهای اروپایی و امریکا، کوششی است برای خاموش کردن صدای این "بی چیزان" و دادخواهان.

 

برون رفت از بحران به هزینه ی کشورهای رو به رشد

 

"قیصران جهان" همزمان با در پیش گرفتن تدابیر امنیتی و غیرامنیتی برای خنثی کردن و "آرام" نمودن نیروهای دمکرات و صلح دوست در کشورهای خود، لبه ی تیز یورش های نظامی و غیرنظامی خود را متوجه کشورهای رو به رشد نموده اند. این گوبلزهای بی نقاب و بانقاب، در کوران جنبش های ملی-دمکراتیک این کشورها، می کوشند از آب گل آلود برای تامین منافع خویش، ماهی گیرند. دخالت آشکار در روند جنبش های رهایی بخش و ضداستعماری، که پیشینه ای چند صد ساله دارد، در شرایط کنونی چند آماج را پی می  گیرد (برای آشنایی با "سیاست" های طراحی شده، به لینک های پایان نوشتار نگاه کنید. دکترین "نوین؟" کابوی های امریکایی و لردهای انگلیسی، استوار است بر بهره گیری از توان نظامی ناتو، امکانات مالی نهادهای بین المللی و کشورهای صنعتی، و نیز دلارهای نفتی هم پیمانان محلی).

نخست، انحراف افکار عمومی در کشورهای متروپل، همزمان با اوج گیری بحران اقتصادی "خطرناک" (برگرفته از تازه ترین ارزیابی صندوق بین المللی پول) و افزایش روزافزون ناخرسندی لایه های پایین اجتماعی. در کوران ناآرامی های کنونی در کشورهای متروپل، که واپسین نمونه ی آن را در انگستان نگریستیم، این هواداران "دمکراسی"، به همان شیوه های کنترل اینترنتی و مخابراتی (برای نمونه در انگستان و امریکا در چند هفته ی گذشته) روی آوردند، که پیشتر ملایان ایران و دیگر همتایانشان در کشورهای رو به رشد، کارایی آن را به اثبات رسانده اند. علیرغم همه ی پیشگیری ها، موج ناآرمی ها همچنان ادامه دارد. در آلمان کشور با "ثبات" اروپا، تنها در دو شهر بزرگ برلین و هامبورگ، جوانان نادار و ناخرسند در درازای یک هفته نزدیک به صد خودرو را در خیابان ها پنهان و ناپنهان به آتش کشیده اند، و به گزارش روزنامه ی اشپیگل، پلیس شهری را برای نخستین بار به چالشی "تاریخی" کشانده اند. کار به جایی رسیده است که دارایان از آوردن اتومبیل های گران بهای خود به خیابان ها به ترس افتاده اند. بیهوده نیست که زراندوزان، از یک سو گوبلزها، و از دیگرسو مردگان سده های میانی (اشاره است به دعوت پاپ، یار "ملاباشی" های صفوی صفت ایران، به پارلمان آلمان برای "نخستین" بار، که از سوی صدتن از نمایندگان سوسیال دمکرات و سبز و چپ، به گونه ی تمسخرآمیزی تحریم شد) را به یاری خوانده اند. اوضاع در کشورهای دیگر نیز کمابیش بحرانی است.

دوم، کوشش برای خروج از تنگناهای مالی در کشورهای سرمایه داری، نه با ایجاد دگردیسی های ژرف زیربنایی و روبنایی، بلکه از راه تحمیل هزینه های گزاف به کشورهای روبه رشد. کوشش برای ایجاد دگردیسی های گریزناپذیر در اقتصاد امریکا، کانون بحران اقتصادی جهان، همانگونه که از سوی پاره ای از کارشناسان به درستی پیش بینی می شد، عملا به بن بست رسیده است. در موزاییک سیاسی کنونی امریکا، بدون حضور گسترده ی "پایینی ها"، نمی توان چشم امید به دگرگونی های چشمگیری در پهنه ی درونی داشت. برآیند این بن بست داخلی چیزی نبوده و نیست جز روی آوری بیشتر به سیاست های تجاوزکارانه ی خارجی. در این راستا بویژه آن دسته از کشورهای رو به رشد نشانه رفته اند، که از اندوخته های نفتی و گازی سرشاری برخوردارند. از آن نمونه اند لیبی، دارنده ی بزرگترین منابع نفتی ارزان افریقا، و عربستان سعودی، یکی از بزرگترین صادر کنندگان نفت و گاز جهان. سه نمونه ی تازه در بهره برداری اقتصادی با "اسم رمز" کمک های "انسان دوستانه" به "بهار عربی"، به گونه ی زیرند: افزایش فروش جنگ افزارها به عربستان سعودی از سوی کنسرن های نظامی امریکا از شصت میلیارد دلار به نود میلیارد دلار، افزایش سی در صدی فروش تسلیحات انگلیسی به لیبی و بحرین در ماه های گذشته، و جنگ میان کنسرن های نظامی اروپایی و امریکایی بر سر فروش تانک ها و دیگر جنگ افزارها به کشورهای نفت خیز منطقه.

سوم، برای انحراف افکار عمومی در آن گروه از کشورهای "دوست" که با بحران های جدی داخلی روبرو هستند؛ بویژه عربستان سعودی و ترکیه ی اسلامی. رسانه های گروهی آلمان اشاره به این دارند که خرید جنگ افزارهای تازه از سوی عربستان سعودی، بیش از آن که اهدافی رو به برون داشته باشد، سرکوب اعتراض ها و اعتصاب های داخلی و احتمالی آینده را نشانه گرفته است. ترکیه نیز که سال هاست با ناآرامی های درونی دست و پنجه نرم می کند و اقتصادش با خطر جدی کاهش سرمایه گذاری های خارجی روبروست، در چند هفته ی گذشته، دست در دست ولایی ها، عملا جنگی تازه را در خاور کشور خود آغاز نموده است. سران آن کشور نیز چون عربستان، می کوشند توجه افکار عمومی مردم را از بحران رو به رشد اقتصادی، به مسائل خارجی برگردانند. اسلام گرایان ترکیه و عربستان (نظام های "ایده آل" کنسرن های جهانی) دو کشوری هستند که بیش و پیش از دیگر کشورهای منطقه، از پیروزی نیروهای ملی و دمکرات درایران و مصر، و روی کار آمدن ملی گرایانی از تبار گاندی ها و مائوها و هوشی مین ها و مصدق ها و ناصرها، زیان خواهند دید. سرنوشت آینده ی باختر آسیا و شمال افریقا را، نتیجه ی این نبرد "پنهان"، رقم خواهد زد. در صورت پیروزی مردم مصر و ایران در نبردهای سخت در پیش، می توان انتظار داشت که پس از پنج سده، قدرت سیاسی-اقتصادی از آناتولی (یا عثمانی پیشین) به مرکز آسیا (و ایران در مرکز آن) و شمال افریقا (و مصر در کانون آن)، چون هزاره های پیشین منتقل شود. این امر به معنی تغییر توازن جدی نیروها به سود کشورهای حوزه ی خلیج فارس و مدیترانه، به طور کلی است. در این راستا آینده ی ترکیه و عربستان، برجسته ترین "پادوهای ناتو" در باختر آسیا، تا حدودی زیادی وابسته است به برآیند نبرد مردم ما و مصر برای پایان دادن به مناسبات استعماری و نواستعماری. (جالب اینکه احمدی نژاد، "پینوشه" ی ریش دار ایران در مصاحبه ی تازه ی خود پیرامون دگردیسی های منطقه، به درستی خود را در کنار نظامی های مصر و شیخ های عربستان، واپس مانده ترین نیروهای خاورمیانه، نشانده است)

انگیزه ی چهارم در پیوند است با همین "نبرد پنهان" منطقه ای. در این راستا کوشش برای جلوگیری از تغییر "توازن کنونی نیروها" در منطقه، در راس امور قرار گرفته است. حفظ این "توازن" وابسته است به منفغل کردن و به بند کشیدن جنبش هایی  که درون مایه ی شدید ملی و دمکراتیک دارند. "اتاق های فکر" کنسرن ها، با "ترساندن" مبارزان این کشورها از بازخوانی رویدادهایی همگون با بحرین و لیبی، از یک سو، دست اندرکاران جنبش را به "سازش" و "آرامش" دعوت می کنند، و از دیگرسو، "پینوشه های" ریش دار و بی ریش را به جان آنان می اندازند. سرکوب های "حساب شده ی" نظامیان مصر و ایران، همسانی های "شگفت انگیزی" دارند. چرایی اتخاذ این سیاست های سرکوبگرانه را، گفته های "البرادی" تا حدودی روشن می کند. وی مصر را، در آستانه ی "انقلاب دوم" و "بر دهانه ی آتشفشان" می بیند. به دیگر سخن، مردم مصر چون مردم ما، خود را آرام آرام برای خیزش دوم توده ای آماده می کنند (نشانه های این خیزش های ملی و دمکراتیک در سوریه و عراق، و حتی تا حدودی در افغانستان نیز دیده می شوند، و می توان انتظار داشت که با کمی تاخیر در ترکیه و عربستان نیز آشکار شوند). این خیزش ها اگر به پیروزی بیانجامند و در کوران جنبش ژرفا یابند، می توانند "توازن کنونی نیروها" در منطقه را، به زیان "قیصران جهان" و "پادوها و هم کاسه های منطقه ای آنان" تغییر دهند. این امر گامی است بلند، نه تنها در گدار دگرگونی های سیاسی-اقتصادی خاورمیانه، بلکه در در راه تغییر موزاییک سیاسی جهان و ایجاد سامانه ی نوین بین المللی.

 

پنجم، کمرنگ نمودن تاثیر نیروهای "به راستی" ملی و دمکرات در کوران خیزش هایی که علیرغم خواست "اتاق های فکر"، از "کنترل" خارج شده  و رشد نموده اند. دکترین "قیصران جهان" در این دسته کشورها عبارت است از: انقلابی نمایی در کوران نبرد با دیکتاتورها، کوشش برای جاسازی نیروهای وابسته، و سپس، استقرار این دسته های نظامی و غیرنظامی در کشورهای "رهایی یافته" به منظور پاسداری از "آرامش" و برقراری "دمکراسی". "آرامش و دمکراسی"، اسم رمزی است برای سرمایه گذاری ها و پیمان نامه های نوین و سودآور. "طرح" سرمایه گذاری های تازه در منطقه، پس از سخنرانی رییس جمهور امریکا در وزارت امورخارجه آن کشور، و بویژه بعد از هماهنگی های لازم با لردهای انگلیسی در چند ماه پیش (نگاه کنید به سخنرانی اوباما در وزارت امور خارجه امریکا، و نیز در میان لردهای انگلیسی در لینک های پایان نوشتار)، به مرحله اجرا درآمد. سرمایه گذاری های تازه ی نهادهای بین المللی و "پادوهای منطقه ای"  آنان، بنا به گفته ی اوباما، بویژه مصر و تونس را نشانه گرفته اند. افزون بر سرمایه گذاری های امریکا و انگستان و نهادهای مالی بین المللی، تاکنون چندین میلیارد دلار از سوی کشورهای جنوبی خلیج فارس برای "دمکراسی" های نوین در تونس و مصر هزینه شده اند.

این سرمایه گذاری ها، آماج های اقتصادی روشنی را تعقیب می کنند: پیاده کردن "ارزش" های انگلیسی-امریکایی در منطقه، یا لیبرالیسم اقتصادی وابسته به کنسرن های کشورهای متروپل، برای ایجاد "بازارهای نوین". این تغییرات دیکته شده از "از بالا" نه تنها کشورهای "انقلابی" منطقه، بلکه کشورهای "در خطر" را نیز نشانه گرفته اند. عربستان سعودی تاکنون نزدیک به سی و شش میلیارد دلار در خدمات اجتماعی هزینه کرده و با دادن پروانه ی رانندگی به زنان، در حال ساختن "زیباترین دمکراسی!" جهان است. ترکیه ی ناتویی نیز، با فرمان از "بالا"، ترمز نظامیان کودتاچی را "فعلا" کشیده است، تا از این پس "ارزش" های نوین، بیش از پیش در آن کشور جاری شوند. "امپراتوری مرداک" در انگستان اما، واپسین برگ گشوده نشده از کتاب "ارزشمند" این مال اندوزان جهان را، خیلی زود به نمایشی کمدی گذاشت. در عریستان سعودی و ترکیه ی اسلامی نیز، دیر یا زود، نمایش های کمدی این چنینی، به روی صحنه خواهند آمد.

در کشورهای "رهایی یافته" ای که یا با انقلاب "استصوابی"، و یا با اشغال اشکار و نااشکار نظامی جاسازی شده و خواهند شد (پس از دخالت نظانی ناتو در لیبی، "واشنگتن پست" با گستاخی ویژه ای به نمایندگی از کنسرن های نظامی، سخن از بازخوانی "مدل لیبی" به میان آورده است) ، هر چه هم کاسه های محلی پراکنده تر و کوچک تر باشند، سود کنسرن ها از این سرمایه گذاری های تازه بیشتر خواهد بود. در عراق نگون بختی که کلینتون وزیر امور خارجه امریکا، آن را "الگویی" مناسب برای دیگر کشورهای منطقه ارزیابی می کند، پس از تحمیل پیمان نامه های نابرابر نفتی به "جمهوری کردستان" و جاسازی یک بوروکراسی فاسد "خودی"، هم اینک موج تازه ی رایزنی ها برای بستن قراردادهای نابرابر با شرکای جنوبی، و دور از چشم دولت مرکزی، در جریان است. این رویکردها در حالی است که هنوز بر این کشور شرایط جنگی فرمانرواست.

"قیصران" جهان اما چون خمینی، جنگ را "نعمت" می دانند؛ "نعمت" برای بالایی ها، و نکبت برای پایینی ها. "نعمت" خونین آنان را، پیمان های نظامی تجاوزکارانه تضمین می کند.

 

دوران تلخ استعمار و نواستعمار رو به پایان است

 

دوران آقایی پانصد ساله ی اروپا (برای منطقه ما پس از اشغال بندرهای بازرگانی به کمک کشتی های توپدار پرتغال، و سپس کشتی های جنگی انگلیس و هلند و فرانسه و روسیه)، و برش صد ساله ی قدرقدرتی امریکا در جهان (پس از پیروزی بر اسپانیا در جنگ 1898 و تصاحب مستعمره هایی چون فیلیپین و کوبا، و سپس گسترش حوزه ی نفوذ خود در کوران جنگ جهانی دوم)، رو به پایان است. ورود به برش تازه ی تاریخی و رها از مناسبات استعماری-نواستعماری را، می توان با تنش های کمتری پشت سرنهاد، اگر که نیروهای آشتی جو و دمکرات و دادخواه جهان، دست در دست هم نهند و کارزاری بین المللی را بر علیه جنگ افروزان و سودجویان بی نقاب و بانقاب جهان سازمان دهند؛ هم در کشورهای صنعتی و هم در کشورهای رو به رشد.

در این نبرد سخت جهانی بر علیه "قیصران جهان"، با نگاهی واقع بینانه به توازن کنونی نیروها، با اطمینان می توان گفت که؛ نه صلح دوست ها و دمکرات های کشورهای صنعتی، و نه جویندگان سامانه ی نوین و دادگرانه در کشورهای رو به رشد، به "تنهایی" می توانند بر کنسرن های نظامی-نفتی-مالی جهانی لگام زنند. دست در دست هم اما، می توان با تنش های کمتری به سوی سامانه ی نوین جهانی گام برداشت، و در عین حال، از بازخوانی فاجعه های تازه جلوگیری نمود.

شوربختانه، پس از یازده سپتامبر و با زمینه سازی های بسیار حساب شده، نه تنها جنگی خانمان سوز به باختر آسیا تحمیل شد، بلکه موج نوینی از امنیتی کردن فضای سیاسی در کشورهای سرمایه داری بالا گرفت. در آن برش، جنبش های دمکراتیک جهانی با در پیش گرفتن مواضعی کمابیش انفعالی، عملا پهنه را برای یکه تازی هارترین جناح های کشورهای صنعتی فراهم ساختند. این بار اما جنبش "نان و آشتی"، آگاهانه تر و کنش گرانه تر از گذشته، به گستره های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی پای نهاده است. ناقوس ها، برای به خون کشیدن این جنبش "پایینی" هاست، که به صدا درآمده اند.

آژیرها ها تنها در نروژ و در سوگ جوانانی که خواستار دگرگونی های دمکراتیک در اروپا و سامانه ای نوین در جهان بودند، به ندا درنیامدند، در اسپانیای بحران زده نیز که جوانان در اعتراض به پاپ، یار تاریخی "مارهای مخوف" مدیترانه ای (اشاره به بازرگانان ونیزی)، به خیابان ها ریختند، ناقوس ها فاجعه ای چون نروژ را، فریاد می زدند. (پلیس اسپانیا کمی پیش از این تظاهرات، بمب گذاری مشابه نروژ را خنثی نمود) در انگستان و امریکا نیز "سروران" جهان، برای خاموش کردن توده های ناخرسند، به همان شیوه های کنترل "مخابراتی" روی می آورند، که ملایان و هم تباران آنان در کشورهای رو به رشد، پیشتر آزموده اند. نگران کننده تر آن که، دبیراول پیشین حزب دمکرات مسیحی آلمان در واکنش به اعتراض های فزاینده ی نیروهای دمکرات کشورش، گفته های گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر را، فریاد زد: "آیا شما جنگی تمام می خواهید".

گوبلزهای امروزین را، گویی "شبحی" تازه در جهان، از خواب زمستانی بیدار کرده است. این جنگ افروزان نقاب دار و بی نقاب، و برجسته ترین سخنگویان آنان، کابوی های امریکایی و لردهای انگلیسی، آرام آرام جهان را به سوی پرتگاه های سده ی بیست میلادی نزدیک می کنند.

رویدادهای نگران کننده ی جهان در حالی است که، از یک سو، جنگ افروزان ِ "با نقاب" جهان، پس از سکوت های معنی دار خود در جریان جنگ های عراق و افغانستان، اینک مراکز نفتی شمال افریقا و گلوگاه های اقتصادی خاور مدیترانه را نشانه گرفته اند، و از دیگرسو، آتش افروزان ِ "بی نقاب" کنسرن ها، برای نشاندن "بوش سوم" بر کرسی ریاست جمهوری امریکا، خیز برداشته اند. بدین گونه مهمترین مراکز نظامی-نفتی-مالی جهانی، گام به گام زمینه را برای انحراف افکار عمومی در داخل، و تنش آفرینی های نوین در خارج آماده می کنند. در این راستا بجاست که، هم موضع گیری های امریکایی ها پیرامون بهره گیری بیشتر از "مدل لیبی"، و هم زمینه سازی های مراکز نظامی-مالی انگستان از زبان "بلر" نخست وزیر پیشین انگستان را جدی بگیریم. 

 

پیش به سوی جهانی نو

 

این نوشتار را با ارزیابی کوتاهی از ژان سیگلر جامعه شناس سویسی، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه تـــــــــر و خودباورانه تــــــــر از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همـــــــــــــــــــه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. در "کار سازمانی"، راهنمای ما "انجمن های مخفی و کوچـــــــــــــــــک و پراکنده و غیرقابل کنترل" انقلاب مشروطه هستند، متشکل از "بابکیان" بسیار قابل اعتماد. در این راستا می توان از شیوه های سازمانی و مبارزاتی "تدافعی" در دیگر جنبش های رهایی بخش، همانا به میدان آوردن "پدافندان" (در کنار "انجمن های بابکی") نیز بهره گرفت. به گفته استاد سخن و خرد و داد، فردوسی: "هشیوار یاران گزین در نبرد". "انجمن ها و پدافندهای بابکی" که بجاست کار سازمانی "غیر زنجیره ای" را (با درس گیری از اشتباه های دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی) با کار "توده ای"، بسیار حساب شده درهم آمیزند، در کوران نبرد و در آستانه ی پیروزی، "هشیارانه و گام به گام" به هم خواهند پیوست، و ایرانی آزاد و آباد و پرداد را بنیان خواهند نهاد. آری، باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است.

"اواخر قرن پانزده، زمانی که زمین گرد شد، بعد از چهارمین سفر کریستوف کلمب، قتل عام آمریکای لاتین، سپس سیصد و پنجاه سال برده فروشی، بعد از آن به مدت صد و پنجاه سال قتل عام دوره ی استعمار و اشغال اراضی، و امروز استبداد از طرف سرمایه مالی جهانی. سال گذشته پانصد تا از بزرگترین کنسرن های خصوصی جهان بنا به آمار بانک جهانی رویهم رفته به بیش از پنجاده و دو درصد تولید ملی جهان تسلط داشتند. این سرمایه مالی در دست چندین نفر الیگارش غربی چنان قدرتی دارد، که نظیرش را پیش از این در تاریخ بشریت هرگز هیچ شاهی، قیصری یا پاپی دراختیار نداشت. ملت های جنوب به این دیکتاتوری مالی بعنوان آخرین مرحله استثمار و استراتژی سرکوب توسط غربی ها نگاه می کنند. برده داران امروز در بورس ها مستقر شده اند، قیمت مواد اولیه را توسط سفته بازی تعیین می کنند و امروزـ گر چه از دید عموم پنهان است ـ مسئول گرسنگی صدها هزار نفر هستند. هر پنج ثانیه یک کودک زیر ده سال از گرسنگی تلف میشود. امسال در آوریل برای اولین بار تعداد انسان هایی که دائمأ از سوء تغذیه رنج می برند از مرز یک میلیارد گذشت. آن هم در سیاره ای که ثروت سرشاری دارد. امروز مسئله جبر و سرنوشت دیگر معنا ندارد، همین الان که ما صحبت می کنیم، بچه ای که از گرسنگی می میرد، به قتل می رسد. این نظم جهانی که غرب (افزوده ی نگارنده: کنسرن های جهانی) به این سیاره تحمیل می کند، تئوری مخصوص خودش را ایجاب می کند."

 

دکتر بهروز آرمان

www.b-arman.com

info@b-arman.com

پیوست:

پیوست:

سخنرانی اوباما در وزارت امور خارجه

http://www.b-arman.com/html/usa_1.html

سخنرانی اوباما در انگستان

http://www.b-arman.com/html/usa_and_england.html