دیکتاتور های خاورمیانه از همدیگر درس نمیگیرند

 

محمد برزنجه

سال پیش در همین اوان رهبران تونس، مصر و لیبی در کاخ های خود هیچگاه فکر نمیکردند که در کمتر از یک سال حکومت انها توسط مردم ساقط شود و هر کدام به شکلی منتظر اخرین سال حکومت ویا منتظر اخرین لحظات زندگی خود باشند. بن علی با فرار به عربستان توانست جان خود را نجات دهد؛ مبارک هیچگاه تصور نمیکرد پشت میله های دادگاه به آن شکل در مقابل تمام مردم مصر قرار گیرد و بدتر از همه قیافه قذافی روی کاپوت اتومبیل مخالفین خود بود که به شکل زبونانه اخرین لحظات زندگی خود به پایان میبرد. هیچکدام از این دیکتاتورها حاضر نبودند که در همان ابتدای اعتراضات مردم، بدون خونریزی کنار بکشند و با یک انتخابات آزاد قدرت را منتقل کنند.

انها تصور میکردند که با مقاومت در مقابل مردم و معترضین میتوانند به حکومت خود ادامه دهند. با وصف اینکه در کمتر از یک سال حکومت سه دیکتاتور در خاورمیانه به پایان رسیده است، اما سایر دیکتاتورهایی این منطقه حاضر نیستند که از آنها درس بگیرند و بدون انکه جان مردم را به خطر بیاندازند و بدون خونریزی بیشتر، حکومت را رها کنند. شاید تفاوت دیکتاتورهای امریکای لاتین و خاورمیانه در همین باشد که انها هنگامیکه احساس کردند که امکان ادامه حکومت سخت و یا برای انها غیر ممکن است با توافق با اپوزیسیون برای عدم محاکمه انها، هم جان خود و خانواده خود را نجات دادند و هم باعث کشتار بیشتر مردم نشدند. هر چند بعضی از این توافق ها از دید اپوزیسیون انقلابی به معنای سازش و عدم اجرای عدالت در مقابل جنایات انها ارزیابی شود، اما برای اکثریت مردم و سیاستمداران عاقل، در چنین شرایطی کشتار کمتر مردم بر اجرای عدالت شاید تفوق بیشتری داشته باشد.

بعد از شروع اعتراضات در لیبی تصور بعضی از کارشناسان سیاسی در غرب این بود که سیف الاسلام فرزند قذافی که تحصیل کرده انگلستان است با حضور در تلویزیون آن کشور با وعده هایی مشخص به اعتراض کنندگان و اپوزیسیون، سخن از اصلاحات در کشور خواهد کرد و حاضر است در یک پروسه آرام و مسالمت آمیز قدرت را واگذار کند، اما تهدیدها و زبان تحقیر آمیز او نسبت به تظاهر کنندگان مانند ریختن بنزین بر آتش خشم انها بود. آن هم در شرایطی که حداقل چند ماه پیش از آن حکومت های بن علی و مبارک با وصف انکه مورد حمایت کشورهای غربی بودند، سرنگون شده بودند. بر خورد خشن قذافی با مخالفین خود، عملاً انها را به سمتی کشاند که دست به اسلحه بردند و نتیجه آن ۵۰ هزار کشته و مرگ زبونانه معمر قذافی و فرزندان او بود. به راستی قذافی در آن فاصله ای که زخمی بود تا لحظه مرگ به چه چیزی فکر میکرد؟ در آن لحظات چه احساسی داشت؟ آیا میتوانست چند ماه پیش را تصور کند که مردم و معترضین را موش خطاب میکرد؟ هر چند تصویر او روی آن اتومبیل به آن شکل برای طرفداران حقوق بشر و کسانیکه مخالف مبارزه خشونت آمیز هستند، خوشایند نبود، اما این چیزی بود که خود قذافی انتخاب کرده بود. او میتوانست بازنشست شود؛ او میتوانست با یک رفرم و ایجاد فضای باز سیاسی قدرت را به پسرش منتقل کند؛ او میتوانست با خانواده اش به یک کشور فرار کند؛ او میتوانست با توافق با اپوزیسیون-پیش از کشتار- یک دولت وحدت ملی تشکیل دهد و کنار بکشد. او میتوانست خیلی کارها بکند و اینهمه کشته نشوند. اما او برای بقای "فقط چند ماه" حکومت، کشور را به خون کشید و خود نیز در خون غلطید.

به راستی این روزها بشار اسد، علی عبدالله صالح و خامنه ای چه فکر میکنند؟ آیا انها از سرنوشت قذافی، مبارک ویا بن علی درس میگرند؟ خشونت اسد امروز در مقابل تظاهر کنندگان قابل تحمل نیست. به نظر میرسد که فرصت برای اسد تمام شده است و راه برگشت و مذاکره با اپوزیسیون به حداقل رسیده است. شاید در این میان صالح زرنگتر باشد که حداقل قبول کرده که کنار بکشد، اما تا وقتی که این برکناری به شکلی نباشد که اپوزیسون را قانع کند، هر اتفاقی ممکن است رخ دهد. در این میان خامنه ای بعد از سرکوب جنبش سال ٨٨ تصور میکند که اعتراضات مردم را خوب کنترل کرده و ادامه بقا برای او ممکن است. او تصور میکند که در مقابل مردم نباید عقب نشست و هر توافقی ممکن است حکومت او را نابود کند. اما این به این معنی نیست که خواست های بر حق مردم فراموش شده است و مردم اجازه خواهند داد که دیکتاتوری ادامه پیدا کند. هیچ کسی انقلاب ایران، سقوط ابرقدرت شوروی، سرنگونی سه حکومت در خاورمیانه را حتی تا یک سال قبل از آن پیش بینی نمیکرد. این شتری است که دم در همه دیکتاتورهای خاورمیانه خوابید است. دیکتاتورها یا تن به خواست مردم میدهند و کنار میکشند و یا تا اخرین لحظه مقابله میکنند. به نظر میرسد که دیکتاتورهای خاورمیانه همگی راه دوم را انتخاب کرده اند.

محمد برزنجه
اکتبر ۲۰۱۱

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .