چرا اتفاقاتی که دربولیوی و تونس رخ داد، درایران روی نمیدهد؟
دارا ایرانی
۲۴ دی ۱۳۸۹
این روزها با مشاهده وقایعی که دربولیوی رخ داد و درهمین ساعات در تونس روی میدهد، این پرسش برای ایرانیان ممکن است پیش بیاید که چرا این اتفاقات در ایران نمیافتد؟ چرا این همه نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی درایران امروز وجود دارد و جامعه به سکوتی مرگبار فرورفته است. یارانهها هدفمند شدند. اجناس گران شدند. بگیر و ببندها و اعدامها بیشترشد ولی صدا ازکسی درنیامد. براستی چرا؟ دلایل زیادی را میتوان برای این سکوت مرگبار بر شمرد. اولین آن ترس است. بله، ما میترسیم . از دستگیری ، ازشکنجه و بازداشت و زندان واعدام همه میترسند. ترس یک واکنش فطری است که دربسیاری از موارد ما را ایمن نگه میدارد. ما سکوت میکنیم چون میدانیم آنکه ما را میپاید، زور زیادی دارد و میتواند ما را تا مرز نابودی به پیش ببرد. پس سکوت میکنیم تا به ما کاری نداشته باشد ولی آیا ترس تنها دلیل است؟
به نظر میرسد قضیه فراتر از ترس و وحشت از برخورد حکومت است. به نظر میآید ایرانیان معترض که یک سال ونیم پیش فریاد اعتراضشان را دنیا شنید دچار بلاتکلیفی و سردرگمی نیز شدهاند و حقیقتا نمیدانند به کدام راه بروند. این بلاتکلیفی و سردرگمیاز جامعه حقیقی به جامعه مجازی ما نیز رسیده است.
جامعه مجازی ما نیز بلاتکلیف است و نمیداند دقیقا به کدام راه باید برود. ازطرف دیگر آنچنان درگیر مسائل داخلی خود هست که وقتی برای یافتن راه حل برای مشکلات امروز ایران نمییابد. ما حقیقتا برای رهایی ازوضع موجود هیچ راه حل خاصی نداریم. هرکس چیزی میگوید و اختلاف نظرها آنچنان عمیق است که نمیتوان به یک راهکار واحد رسید. عدهای خواهان براندازی هستند. عدهای دیگر میگویند باشرکت درانتخابات آزاد همین رژیم را اصلاح کنیم. آنها که طرفدار براندازی هستند، هیچ جانشینی برای حکومت پس از جمهوری اسلامی ندارند. آنها که خواستار اصلاحطلبی هستند، پرونده سیاه جمهوری اسلامی پیش رویشان قرار داده میشود و بسیاری با آنها همخوان نمیشوند. هیچ گروهی نمیتواند دیگری را قانع کند و بازهمه به نقطه اول بر میگردند و درهمان «مدار بسته» دور میزنند. عدهای میگویند به خیابانها بریزیم و دوباره تظاهرات راه بیاندازیم. دیگران آنها را از سرکوب حکومت میترسانند. مشکل دراینجاست که هیچ کس نمیداند در صورت سرازیر شدن مردم به خیابانها دقیقا چه شعاری باید داد. همین سردرگمیو ناهماهنگی در جریان جنبش سبز هم حاکم بود. عدهای به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نه گفتند. عدهای دیگر همان نه را تبدیل به آری به شرط اصلاح تبدیل کردند.این بیبرنامگی و نبود استراتژی مشخص باعث شده است که ما درهمین وضع موجود نامطلوب درجا بزنیم. اگرچه فاکتور ترس نیز بسیار موثر است، ولی اگر راهکاری واحد و استراتژی مشخصی برای برون رفت از مشکلات فعلی جامعه ما وجود میداشت شاید جامعه ما بر ترس خود نیز غلبه میکرد و به این سکوت مرگبار پناه نمیبرد. اگر این سکوت مرگبار ادامه پیدا کند و جامعه به «وحدت گورستانی» خو بگیرد احتمالا درآینده ای نزدیک انحطاط کامل جامعه ایران امروز را شاهد خواهیم بود.