«ناکامی، نتیجه تخریب جبهه ملی ایران»

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰

چند روزی است که ما شاهد نوشته‌های توهین‌آمیز علیه جبهه ملی ایران و رهبران ارجمند آن می‌باشیم. سیاست ما همواره تحمل این حملات و تمرکز نیروی خود بر افشا‌ جنایات و سیاست‌های دولت و زمینه‌سازی برای تحقق آزادی، دموکراسی و جدایی دین از حکومت در ایران بوده است. متاسفانه این بار به‌دلیل پخش وسیع ادعاهای‌های نادرست و به‌شدت خالی از حقیقت این نوشته‌ها، مجبور به پاسخ‌گویی شده‌ایم.

جبهه ملی ایران در شرایط کنونی بدون تردید به‌عنوان نماد سکولاریسم و ادامه‌دهنده راه دکتر مصدق، تشکیلاتی با ثبات و مورد اعتماد مردم ایران به‌حساب می‌آید. اگرچه حکومت جمهوری اسلامی سال‌هاست که جبهه ملی را در محاصره و عدم ارتباط مستقیم با مردم قرار داده، ولی هرگز نتوانسته است از اعتماد عمیق مردم ایران نسبت به این سازمان ذره‌ای بکاهد. حضور تصویر مصدق به عنوان نماد آزادی و دمکراسی و سکولاریسم در نمایشات اعتراضی مردم خود نشانه اعتماد ایشان به مصدق و راه اوست که جبهه ملی تبلور سازمان یافته آن است.

جبهه ملی ایران طی شصت سال گذشته تنها مورد محاصره و تعدی حکومت‌های دیکتاتوری نبوده، بلکه دشمنان مردم ایران به‌صورت‌های گوناگون پنجه بر صورت سازمان کهن‌سال ما به این امید کشیده‌اند که از وجهه والای آن بکاهند. آن‌ها گاه با نقاب دوستی در کنار دشمنان تاریخی جبهه ملی ایران قرار گرفته و کوشیده‌اند با جعل نام جبهه ملی ایران به دشمنان قسم خورده آن اعتباری ببخشند. و گاه در نقاب دل‌سوزی برای جبهه ملی ایران به رهبران آن حمله برده‌اند ولی تمهیداتشان همیشه ناموفق بوده است. امروز این نمایش با کارگردانی گروهی تکرار می‌شود که کوشش دارد با جلو انداختن افرادی بی‌اعتبار با نشر اکاذیب، ادعاهای بی‌پایه و لجن‌پراکنی علیه یکی از محبوب‌ترین رهبران جبهه ملی ایران و هم‌راه ایشان جبهه ملی ایران را بی‌اعتبار جلوه دهد. برخورد این افراد به مسوولان مورد اعتماد و شخصیت‌های سازمان ما، بیش‌تر از آن‌که اعمال بقایی و مکی را به‌خاطر آورد، یاد آور رفتار توهین‌آمیز میراشرافی‌ها است. اعضا و هواداران جبهه ملی ایران با چنین نمایش‌های زشت و نازلی آشنایند و به‌خوبی می‌دانند که این بار نیز هدف مانند همیشه ضربه زدن به جبهه ملی ایران است.

ما به مبارزات آقای ادیب برومند ریاست شورای رهبری جبهه ملی ایران، که سال‌هاست با نهایت شهامت و صمیمیت در خط مقدم این جبهه ایستادگی نموده و در پیش‌برد هدف‌های والای این نهضت از هیچ کوششی فرو گزار نکرده است، احترام می‌گذاریم. آقای ادیب برومند که امروزه آماج حملات این جنگ روانی علیه جبهه ملی ایران قرارگرفته‌اند، نه تنها مورد اعتماد و احترام افراد سازمان ما می‌باشند بلکه در میان مبارزین راه آزادی و جامعه روشن‌فکران ایران مقام شایسته‌ای را احراز نموده‌اند. آقای ادیب برومند، شاعر ملی و از نگه‌بانان فرهنگ ایران به‌شمار می‌روند. ما به مبارزات و کوشش‌های شصت‌ساله شخصیت‌هایی چون دکتر حسین موسویان، ریاست هیت اجرایی جبهه ملی ایران و دکتر مهدی موید‌زاده از مبارزین قدیمی و از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران، احترام می‌گذاریم و اجازه نمی‌دهیم افراد دروغ‌گو و بی‌صلاحیتی که نه اخلاق مبارزه را آموخته‌اند و نه احترام به راه مصدق را که تمامی آن دفاع از حرمت انسان است، با اهانت‌های ناروا نشانه بگیرند. آن‌ها با این‌گونه رفتار تنها عرض خود را می‌برند.

ما سال‌هاست که این‌گونه ناملایمات، سختی‌ها، و زمان‌هایی حتا قتل‌ها و شکنجه‌ها و ترورها را پشت‌سر گذاشته‌ایم و ابایی از این‌که در آینده نیز با مشکلاتی این چنین روبه‌رو شویم نداریم…. بی‌اعتنا به این قیل و قال‌ها هم‌چنان با اعتماد به‌راه خود برای استقرار آزادی و دمکراسی در ایران ادامه می‌دهیم و پاسخ ما به این بد خواهان آگاه یا نا آگاه دست کوتاه، چیزی نمی‌تواند باشد مگر:

شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد/ گرمی بازار آفتاب نکاهد!

هیت اجرایی سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور

مهندس کامبیز قائم مقام ـ مهندس بهمن مبشری – دکتر همایون مهمنش

نوزدهم اردیبهشت 1390 برابر نهم می2011

 

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

در پاسخ به "سازمانهای" کاغذی و خیالی "جبهه ملی در خارج از کشور"

 

"مدعیان دروغین مبارزه در توهم و خیال"

 در طی این چند روز و پس از نوشتن دو نامه در نقد عملکرد غیر دموکراتیک آقای "عبدلعلی برومند" عده ای که تمام مبارزه مورد ادعای آنان منحصر شده به صدور بیانیه های تاریخی و تعریف خاطرات دوران جوانی، به جای اینکه رئیس مبارز!و یاران سه نفر او را در مقام پاسخ گویی به انتقادهای اساسی و منطبق با اساسنا مه جبهه ملی اینجانب وادارکنند،تلاش دارند تا با علم کردن پیراهن عثمان و فرافکنی و اتهام زدن در غالب شعارهای درشت درشت مبارزاتی و قدیس سازی نقش دایه مهربانتر از مادر را بازی کنند و از واقیعت  که همواره ازآن هراسان هستند بگریزند ودر این کارزار نابرابر من اشکان رضوی، فرزند حسین، متولد شهریور 1353 به شماره شناسنامه 722 صادره از قزوین، در برابر عده ای پر مدعا ی پرگو سکوت نخواهم کرد. هر چند که به زعم این حضرات عافیت طلب و در سایه نشین بی اعتبار هم باشم چو اینکه اعتبارهر چند کم خود را نه به پشتوانه دروغ و ریا و عوام فریبی بلکه از راه صداقت مبارزاتی و عدم سازشکاری به دست آورده ام .

آری اینک تمامیت خواهان مدعی وراثت جبهه ملی ایران که خانه من و خانه همه ایرانیان و آزادیخواهان است  به دلیل نا توانی درپاسخ به نقد های من با تمام توان خود در تلاش هستند تا که جبهه ملی را مبدل به خانه ی ویرانه ای کنندو هر صدای منتقدی را به ضرب تهدید و تهمت و ارعاب خفه نمایند تا که به فرمایش بزرگ آنان فانوسی و چراغ پی سوزی روشن باشد و دلخوش به همین منوال که درحال مبارزه هستند.

اما از عجایب روزگار اینکه این مدعیان که تعدادشان به تعداد انگشت های یک دست هم برای امضای بیانیه هایشان نمی رسد اینک در کنار دشمنان دیرینه خود برای تخریب من قرار گرفته اند تا اتحادی ملی نما بوجود آورده شاید که من از بیم اتهام و تهمت ها، میدان را به آنان واگذارم وزهی خیال باطل.که تا پای جان ایستاده ام وآن هنگام سکوت پیشیه خواهم کرد که این آقایان دست از سر جبهه ملی برداشته و به راه خود روندو بساط دکان خود را از این سامان برچینند.

با آنچه که در این چند روز گذشته روی داده تو گویی اینان در محضر دیکتاتورهای مرده و زنده در حال درس پس دادن هستند که اینچنین تلاش نافرجامی را برای منکوب نمودن من آغاز نموده اند.اما آقایان چه کسی است که نداند عملکرد نا پسند و ضد میهنی شما در برون مرزآنچنان شرایطی را بوجود آورد ه که هرآینه سخن از جبهه ملی در برون مرز می شود پوزخندی بر لبان همگان نسبت به رفتارهای کودکانه شما مدعیان نقش می بندد و جز مایه سر افکندگی هیچ نمی ماندو دنیای از شرم که چرا و چگونه می شود که این خانمان امید مبدل به خانمان یاس می گردد.

آن هم از سوی انسان هایی که سالهات در مرز های امن و آسایش خانمان گزیده اند و مبارز می طلبندو عجیب اینکه با همه فریاد های موجود نیز نمی خواهند از عوالم دهه 30 خارج شوند و اندیشه آنان و نوع بینش آنان نیزبر همان مدار استوار گشته و حتا سالیان سال زندگی در بلاد آزادی و دموکراسی نیز نتوانسته تاثیری بر نوع گفتمان و کردار آنان بگذارد.  

 در نوشتار ها یتان که بیشتر به متل ها وقصه پردازی های عامیانه شباهت دارد، جای جای سخن از مبارزه و شهامت و شجاعت و غیره است. پاسخ دهید که این امیرارسلان نامدار شما کیست و کجاست تا همه ملت آگاه باشند وبدانند که بیشه ازشیر ژیان خالی نمانده است و عوعوی شغالان و کفتاران  یک نمایش است .

گفتم که دارید در محضر دیکتاتورها درس پس می دهید چون به زشتی سخن از رهبران جبهه ملی می کنید و اینجاست که به اثبات نوشتارهای خودتان باید گفت هنوز از چنیره اندیشه ارباب و رعیتی و چوپان و شبانی برون نیامده اید و پی جوی رهبر هستید. جوانی که با آخرین دستاوردهای تکنولوژی سر و کار دارد و در دهه دوم زندگی خود به مراتب آگاه تر و دانا تر از این رهبران ادعایی شما که حتا قدرت تجزیه وتحلیل اخبار گفته شده رسانه های صوتی و تصویری را نیز نداردچه راهکار مبارزاتی می تواند داشته باشد و اساسا یک ساختار دموکراتیک چه نیازی به رهبر دارد؟این رهبر تا کنون گره از کدام مشکل گشوده است؟(شرم دارم بگویم از اینکه بارها و بارها شاهد آن بودم که همین رهبر مورد نظر شما در پاسخ جوانان هوشیار چنان سخنانی بر زبان جاری ساخت که کاش زمین دهان باز می کرد و من را فرو می برد تا شاهد این شرمساری نباشم. )

 سخن از میر اشرافی ها و بقایی های می کنید آری درست گفته اید اما فراموش کرده اید که عنوان کنید میر اشرافی کسی است که در جلسات جبهه ملی نقش گروه فشار و شعبان بی مخ را بازی می کند و با عربده کشی موفق به انحراف جلسات و از دستور کار خارج شدن شورا می شود.

فراموش کردید که نقش بقایی و مکی را کسانی بازی می کنند که نمی خواهند جبهه ملی گسترش یافته وبه جایگاه و رسالت تاریخی و میهنی خود باز گرد.

و اما چه کسی توان این را دارد تا از قلم من بهره بگیرد برای پیش بردن اهداف خود؟ از کدام گروه حرف می زنید؟ مگر حرف حق زدن همراهی و هدایت کسی را می طلبد؟ مگر اشکان رضوی مانند شماست که عده ای بتوانند از او استفاده ابزاری کنند و خود را پشت او پنهان کنند ؟نه هر گز چنین نبوده و نیست وبه  شرف میهنی ام سوگندآسوده نخواهم بود آن سان که ببینم عده ای در لباس میهن پرستی بخواهند سامانی را که باید ملجاء آزادیخواهان و میهن پرستان باشد به انحراف خود خواهی های خویش کشانند. نه اینک من تنها هستم اما کوهی از اراده و ایمان به پشتوانه جوانانی همراه من است که توان وارد شدن به چنین کارزاری را به من می دهد که آتش بر جان عوامفریبان دروغ زن کشم تا که شاید امیدی باشد برای سپردن این امانت به صاحبان اصلی اش.دستان شما برای رویارویی با سخنان حق من خالی است و چون سخنی برای گفتن ندارید ناچار به اتهام زدن می شوید و در این گرادابی که برای نمایاندن چهره شما بوجود آورده ام هر چقدر بیشتر دست و پا بزنید بیشتر فرو خواهید رفت و ناتوان تر ازآن هستید که می اندیشیدم چون به اشارتی توانستم کوس رسوایی شما را به صدا در آورم.

 

ای مدعیان دروغین مبارزه! 

 

این استاد مبارز! وآن رئیس تشکیلات کاسب مسلکش در دو سال گذشته کدامین مبارزه میهنی را در کارنامه خود به ثبت رساندند و کدامین حرکت مبارزاتی را دوشا دوش ملت به پا خواسته انجام دادند که اینگونه لیاقت ستایش را داشته باشند ؟ جز این بوده است که فرار را برقرار ترجیح داده و به ویلا های سواحل شمال خود خزیدند تا آب ها از آسیاب افتاده وبه سر منزل عافیت و آسایش باز گردند؟

سخن از"یکی از محبوب ترین رهبران جبهه ملی" می کنید و گویا خودتان نیز باورتان شده است که ایشان دارای محبوبیت است! به خدای ایران زمین سوگند که ایشان نامشان فراتراز سایت شخصی شان و حیاط منزلشان هیچگاه نبوده و نیست وآن دیگرانی که نام بردید نیز حتا تا چندی پیش شناخته شدنشان در بین سیاسیون و مبارزین در حد همان محفل های تاریکخانه ای بود و بس و چه خوش شناس بودند که تازیانه نوشار من و یارانم برتنشان نواخته شد تا در عرصه رسانه نیز وارد شده وعده ای حتا به بدنامی، نامی از آنان شنیده باشند.

در هر نوشته خود سخن از 60 سال مبارزه می کنید . با این داستان سرایی ها ،خرد مردم را به بازی نابخردی خویش درعصر رسانه و آگاهی نگیرید ، مگر صرف بودن زیر پرچم یک سازمان سیاسی نشان از مبارزه می تواند باشد.این آقایان حتا توان نگارش یک بیانیه تحلیلی و سیاسی وزین راکه در خورسازمانی مانند جبهه ملی باشدرا نیز ندارند و از اخبار روزانه پایتخت کشورهم بی خبرند. چگونه می توانند در نقش مبارز ظاهر شوند؟ مبارز سیاسی متر و معیار دارد برای خودش وگرنه هر بیکاره ای نیز می تواند با حضور در جلسات و عضویت در یک سازمان سیاسی ادعای مبارزه را داشته باشد.

من مانده ام چرا دیده بر واقعیت بسته اید و قلم فرسایی در رسای مبارزه ، مبارزان خیالی می کنید و چه خوب بود که این قلم داستان سرای خویش را در جهت نوشتن داستان های افسانه ای به خدمت می گرفتید تا حداقل کودکان  برای اوقات بیکاری چیزی برای خواندن داشته باشند.

 

چه کسی مبارز است؟

 

 آن کارگری که همه هست و نیستش حقوق ماهی 300 هزار تومان است و با همه مشکلاتش باز بر علیه بیداد به مبارزه بر می خیزد صد ها هزار بار شرافتش از این مبارزانی که شما مدعیان پر مدعا ازآنان نام می برید بیشتراست که حتا حاضر نیستند یک ریال در راه آرمان مورد ادعایشان هزینه کنند و هزینه جانی پیشکش آنان.

و با این گونه مجیز گویی از مبارزان دون کیشوتی انسان به این نتیجه می رسد که شما در عوالم خود خواسته سیر می کنید و دچار هیجان ناشی از تخیلات اکشن شده اید. 

چشمان خود را بگشایید و خیابانهای شهرهای ایران و جوانان مبارزآن را خوب نگاه کنید. به خونهای ریخته شده در راه آزادی ایران خوب نگاه کنید.به زندانها و زندانیان مبارز وآزادیخواه خوب نگاه کنید. به کارگران و زنان و معلمان خوب نگاه کنید. نگاه کنید به دانشجویانی که همه آرزوهای خود را اینک با کودکان پا برهنه و مردان خجل از جیبهای خالی قسمت کرده اند.

مبارز اینک احمد زید آبادی است،تقی رحمانی است، مجید توکلی است، بهاره هدایت است،منصور اسانلو است،پیمان عارف است،نسرین ستوده است؛عباس امیر انتظام است،حمید رضا خادم است، عزت الله سحابی است و ......... باز هم بگویم؟چه کسانی مبارز هستند؟

 

 پنبه ها را از گوش هایتان بیرون بیاورید و چشم هایتان راباز کنید که این مبارزان خیالی که شما از آنان نام برده اید چه نقشی در تحولات آزادیخواهانه ایران داشته اند؟ اینان حتا شهامت صدور یک بیانیه در دفاع از هموند خویش را نداشتند،پس چگونه به خودتان اجازه می دهید که نام آنان را به عنوان مبارز مطرح کنید؟ این آقایان در تمام این مدت نقش اپوزسیون جبهه ملی و آزادیخواهان را بازی کرده اند نه حکومت اسلامی را؟شرم از این همه دیدن و نادیده انگاشتن.

 

شما با همه ادعای دموکراسی خواهی و آزادی حتا شهامت شنیدن یک نقد ساده را ندارید و در طی این چند روز همه شما اندک شماران خودتان را به آب و خاک زده اید تا سخنی از من در جایی منعکس نگردد ،مبادا کوس رسوایی شما بیش از پیش شنیده شود و آن استاد مبارزتان شب و روز تلفن به دست عالم و آدم را تلاش داشت بسیج نموده تا سخنی ازآنچه که گفتم به گوش ملت نرسد و چه شرمگنانه که یا از در تهدید وارد می شد و یا ازدر ناتوانی حتا به گریه و التماس. اینان در ردبف کدام یک از مبارزانی که نام بردم قرار می گیرند؟آیا این نشان از ضعف آنان و حق گویی من نیست که چنین مذبوحانه تلاش برای سانسور نوشتا رهای من دارند؟

شاید مبارزه ای راکه از این مبارزان خیالی می گویید همین مبارزه علیه شخصی باشد که هیچ ندارد جز ایمان به آن راهی که بر گزیده و تنها امکان او نیز یک رایانه است و سری پر شور شعوری میهنی و بس .

نه ارباب قدرت در کنار من است نه ارباب رسانه، نه ارباب شهرت و دایره چاپلوسان،  پس چرا اینگونه هراسناک و مشوش خیال شده اید ؟

"این بار نیز کوشش برای تخریب جبهه ملی نا کام می ماند" چه کسی کمر همت به تخریب جبهه  ملی بسته است؟ من و یارانم یا شما و یارانتان که باور به دموکراسی نداشته و تلاش دارید تا جبهه ملی را مانند ملک پدری در خدمت خود داشته باشید تا حس نوستالژیک شما را در مرور خاطراتان زنده کنده؟ چه کسی جبهه ملی را اینک به چنان قهقرایی سوق داده که این سازمان مبدل شده به یتیم خانه ای که واماندگان جریانات ضد میهنی دیگر درآن جا خوش کنندو به ریش ملیون پوز خند بزنند؟

از کدام نشر اکاذیب سخن می گوید ؟اینکه عنوان داشتم که استاد مبارز شما به صورت انتصابی و بر خلاف اساسنامه رفتار نموده و 15نفر را وارد شورا نموده اکاذیب است؟

اینکه عنوان داشتم که چهار سال از عمر قانونی شورای مرکزی گذشته و این شورا و زیر مجموعه های آن فاقد وجاهت قانونی هستند نشر اکاذیب است؟

اینکه عنوان داشتم  همه هم و غم این پیر مبارزاتی! شما منحصر شده به تکذیب بیانیه های مصوب هیئت رهبری و حتا امضای خودش، نشر اکاذیب است؟

چرا این مبارزان به خود زحمت ندادند تا مستند و مستدل پاسخ این پرسشهای مرا بدهند اما در عوض تا توانستند اقدام به ترور شخصیت من کردند. اگر چه حقیقت بر حقیقت خواهان آشکار است و راه به جایی شب پرستان برده و نخواهند برد.

شما هنوز حتا معنای سازمان را درک نمی کنید در حالی که بیانیه های شما نام" سازمان های جبهه ملی" را یدک می کشد از کدام سازمان های جبهه ملی در خارج سخن می گویید؟به پشتوانه کدام تشکیلات و نیروی سازمانی؟ شما حتا یک محفل هم در ادبیات سیاسی به حساب نمی آیید سازمان که ازآرزوهای دست نیافتنی شما است .

شما حتا توان بر گزاری یک نشست 10 نفره را هم ندارید و در همه این سالها حتا نتوانستید یک تجمع کلان داشته باشید و فاقد هر گونه تشکیلات منسجم سیاسی هستید و هر کدامتان به تنهایی مدعیی وراثت جبهه ملی و نمایندگی آن هستید به راستی از کدام سازمان سخن می گویید؟چند جوان در کنار شما به عنوان جوانان جبهه ملی برون مرز به مبارزه ادعایی شما مشغول هستند؟جز این بوده است که با ناتوانی و دچار کیش شخصیت شدن در طی همه این سالها جبهه ملی را مبدل به یک نام نوستالژیک تاریخی نموده اید و خودتان نیز شده اید نقال های قصه مبارزاتی بزرگان دیرینه این سازمان که هیچ ارتباطی نیز به شما ندارند و به واقع شما ها هزینه کننده همه داشته های آن بزرگان هستید بدون آنکه سرمایه ای به آن بیافزایید ؟و به تعبیری مفت خور و پخته خور سیاسی هستید تا یک فعال و مبارز سیاسی.

شما حتا توان اداره یک کودکستان را نیز ندارید و در قاموس مبارزاتی و معادلات آینده ایران هر گز به حساب نیامده و نخواهید آمد چگونه مدعی مبارزه می توانید باشید ؟در طی این سالهای دور از وطن در کدامیک از رویدادهای درون و برون مرز به بازی گرفته شده اید؟

چه هنگامی ملت به شما اقبال داشتند؟در خانمان امن سر زمین های آزاد، حکومت اسلامی چه محدودیتی برای شما ایجاد کرده که نتوانستید کوچکترین گامی در راستای مبارزه بر دارید. و اگر هم اقبالی بوده نه به خاطر وجود شما بلکه به خاطر نام خوش جبهه ملی بوده است و بس که این نیز ازآن شما نبوده و نخواهد بود.خودتان را با این حرفهای دهن پر کن دلخوش کرده اید که چه بشود؟جز اینکه بیشتر از پیش به توهم خویش و هم پالکی هایتان دامن بزنید دست آوردی داشته است؟

از خواب و توهم بر خیزید و با این بیانیه دادن و نان قرض دادن به هم تلاش نکنید تا از واقعیت ها بگریزید. باور کنید که هیچ در چنته ندارید و اگر هم از گذشته چیزی در چنته داشتید که به باور من و به استناد گذشته سیاسی شما آن هم ،همه اش انحراف بوده است و بس و آنقدر از همان گذشته اندک و نا چیز خود هزینه کرده اید که اینک تهی از هر گونه داشته اید.

و حال بر شما گران آمده که جوانکی همه وجود شما را می تواند با نوشته ای به لرزه درآورده و فریاد صدها جوان همانند خود را به گوش ملت ایران برساند .

آری عزیزان زمانه دچار تحول شده است اما شما هنوز در دایره تاریخ چرخ می خورید بدون آنکه راه خروج را یافته باشید. در معادلات جهان امروز دیگر نمی شود با پدر سالاری و پدر خواندگی، توهم و خود بزرگ بینی سخنی را به کرسی نشاد. اینک منطق است که با در واقعیت می تواند راه به جایی ببرد و این است رمز پیروزی . پذیرفتن واقعیت و ملت را محرم خود دانستن.

وگرنه همین اشکان رضوی به زعم شما بی اعتبار مگر چه امکان و توانی دارد که اینگونه هراسان با تمام توان خود وارد میدان شده اید؟اما آگاه باشید و بدانیدآنچنان به ایمان خود باور داشته و دارم که حتا در همان ابتدا نیز از دوستان عزیزم خواهش کردم که بگذارند من تنها باشم چو اینکه می دانم با همه این نا جوانمردیهای شما مدعیان اخلاق که از هیچ امکانی در طی این چند روز برای به سکوت و بایکوت وادار کردن من دریغ نکردید باز هم یک تنه خواب وآسایش را از چشمان اربابان شهرت و خودخواهی ربوده ام وآنان را وادار نموده ام که به مغرها و تن های سالها آسوده خیال خود تحرکی بدهند و واکنشی و پا برهنه وارد میدان شوندو داشته های خود را رو کنندتا همگان بدانند که اینان فقط مبارزان توهمی هستند ونه مبارزان میهن پرست راستین.

بله اینک جوانکی بی اعتبار و ناچیزهمه درس های نیاموخته را به شما خواهدآموخت تا بدانید که

"ای مگس عرصه سیمرغ نه جولان گه توست  عرض خود میبری و زحمت ما می داری"

و اینک شما را در دام حقیقت گرفتار کرده ام و هیچ راه فراری نیز برایتان متصور نخواهد بودتاروزی که بپذیرید سخن به گزافه گفته ایدو به راه خود خواهید رفت.

 پاینده ایران

 اشکان رضوی

تهران

سه شنبه 20 اردیبهشت 1390