"به قهقراه رفتن یک سازمان"

اشکان رضوی

 

چه زود گذشت و چه دیر ما متوجه شدیم که بعضی از انسانها یگانه ی بیش نیستند و جایگزین ندارند.اواخر دهه 70بود که شادروان ورجاند با آن بینش وآینده نگری خاص خودش و با همت تنی از جوانان عاشق راه مصدق بزرگ و میهن پرستی، سنگ بنای تشکلی را گذاشت که بعد ها نام سازمان دانش آموختگان جبهه ملی را به خود گرفت.

جلسات روزهای سه شنبه یک هفته در میان که وی با همه مشکلات جسمی و غیره که داشت حاضر بود چند ساعتی را بنشیند و به حرف و نظرات جوانانی گوش کند که گوشی شنوایی می خواستند تا ایده آل های سیاسی و اجتماعی خودشان را با او د رمیان بگذارند و رهنمود بگیرند و این مرد چقدر متواضع شنونده سخنان آنان بود و حتا گاه جسارت های نا پخته میهمانان جوانش را چنان با لبخند و بردباری پاسخ می گفت که تو گویی پدری با فرزند خویش سخن می گوید.ودر همه آن سالها هیچگاه این جلسات تعطیل نشد و هر جلسه ای پر بارتر ازگذشته می نمود و رفته رفته جلسات روزهای سه شنبه مبدل به الگویی برای دیگران شد تاهمین روش را درپیش بگیرند اگرچه پس ازدرگذشت وی هیچگاه دیگر جلسه ای توسط سازمان دانش آموختگان با کیفیت پیشین برگزار نشد.

 

 اما آنچه که جای تامل دارد این نکته است که در دوران وی و در همین جلسات روزهای سه شنبه نسلی از بهترن های جبهه ملی ایران بروز کردند که دوست و دشمن بر نخبه بودن آنان اذعان دارد . عزیزانی همچو دکتر حسین مجتهدی، دکتر علی حاج قاسمعلی، مهندس آرش رحمانی، مهندس حمید رضا خادم، مهندس علی هنری، دکتر افشین جعفر زاده و بسیاران دیگری که پای ثابت جلسات منزل ایشان بودند که علارغم تضارب آراء و اختلاف دیدگاهی که وجود داشت هیچگاه شاهد آن نبودیم که بی حرمتی خاصی در این جلسات روی دهد و البته درایت و تیز بینی شادروان ورجاوند نیز در این میان بی  تاثیر نیز نبود.

با درگذشت نا باورانه وی این تشکل که پر بار ترین روزهای سیاسی خود را در مشق دموکراسی تجربه می کرد و می رفت تا نقش تاریخی  خود را در جبهه ملی ایران به عنوان یکی از کمیته های چند گانه و البته پرتوان ایفا نماید به ناگه دچار خلاء شد وحتا تا مرز فرو پاشی نیز پیش رفت که اگر تلاش و کوشش یاران نبود بعید می بود که نامی نیز ازآن مانده باشد.

 اما هر چه بود در آن دوران و با همه نامهربانی های موجود کوشش شد تا این تشکل روی پای خودش بیاستد و با ورود جوان ترها با توجه به آنچه که در محضر استادمان بر مبنای میدان دادن به جوانها آموخته بودیم فضا را برای نیروهای تازه نفس خالی نمودیم و تلاش نمودیم که عزیزان جوان تر مسئولیت های این تشکل را بر عهده بگیرند اما شوربختانه این تصور خامی بود که سر انجام این تشکل را به قهقرا کشاند و نتیجه آن شد که بعد از ماهها چالش و بازیچه شدن و انحراف سازمانی ،امروز شاهد هستیم که کار بدانجا می رسدکه در یک جلسه سازمانی انگشت شماری بی هویت به  اعضای آن فحاشی نموده و مرزهای اخلاقی را نادیده بگیرند ودرفضای مجازی نیز ازهیچ بی حرمتی با جعل نام جبهه ملی به فعالین دیگر این کمیته وهتاکی خانوادگی که زیبنده خودشان است فرومگذارند.

ماهها است که کتبی و شفاهی به بزرگان جبهه ملی گفته ایم و نوشته ایم که این سازمان از خط سازمانی و حتا میهنی خارج شده و این تشکل مبدل به مکان یار گیری عناصر ی از هوداران سلطنت طلب، سازمان مجاهدین خلق و پس مانده های حزب توده ومزدوران تجزیه طلب و نفوذیهای طیف های گونا گون شده است و بی درو پیکر بودن کنونی  این تشکل و جناح بندیهای درون سازمانی شرایطی را بوجودآورده که دموکراسی مبدل به ابزار آنارشی سازمان یافته گشته و اگر وضع به همین منوال پیش برود انحلال آن بهتر از ادامه فعالیت آن است اما گوش شنوایی نبوده و نیست و نتیجه آنکه می بینیم که در جلسات حتا پان ترکها و پان کردها نیز حضور فعال دارند و عجیب ترآنکه مدعی حضور در شورای مرکزی جبهه ملی ایران به عنوان عضواین سازمان نیز می باشند .

در طی سالها ی گذشته که مسئولیت تشکیلاتی این سازمان با دوستانی همچو مهندس آرش رحمانی بودعلارغم حاکم بودن جومطلق دموکراسی درآن وهجمه های ناجوانمردانه وهدفمندبه وی هیچگاه نمونه ای را نمی توان به یاد داشت که چنین عناصری قدرت مانور دادن در جلسات آن را داشته باشند امابا کناره گیری وی وتحمیل شدن فردی بدون سابقه روشن سیاسی که فاقد حداقل های پرنسیب سیاسی جبهه ملی بود به این تشکل به عنوان نماینده و اداره کننده جلسات هرروز اخبارتاسف باری از آن به گوش می رسید که نشان از یک انحراف سیاسی بزرگ داشت چون کسانی که خود را عضو جبهه ملی و باورمند به اصول آرمانی و سازمانی آن می دانند هیچگاه حاضر نخواهند شد که با عناصرو طیفهایی ازجریانات ضد میهنی همنشین شوند و به نام جبهه ملی آن کنند که مایه شرمساری گردد.

 

واینچنین بود که تلاشی دیگرصورت گرفت تابه روش دموکراتیک وبه علت اعتراضات روزافزون اعضا نسبت به انحرافات موجود مسئول خاطی عزل شد و نماینده دیگری منتخب می گردد.اما با کمال تاسف علارغم گذشت چندین ماه و انتخاب نماینده جدید توسط اعضا هنوزمسئول تشکیلات جبهه ملی نسبت به پذیرفتن این عزل و انتخاب بی تفاوت بوده و حتاتلاش نموده تا فر د خاطی را دریک کمیته سازی موازی با دانش آموختگان ابقا نماید .

 

و شگفت آور آنکه با همه آنچه که روی داده این جماعت باز در جلسات حاضر شده تا روند طبیعی آن را دچاراخلال و تشویش نمایندودر جلسات کنونی این سازمان اگر غریبه ای وارد جلسات آن شود باور نخواهد کرد که اینجا جلسه سازمانی یکی از کمیته های وابسته به جبهه ملی ایران است .

با این شرایط و رخدادهای موجود پیرامون سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران اینک باید گوشه ای نشست و افسوس روزهایی را خورد که چگونه این سازمان  که روزی نقش قلب تپنده جبهه ملی ایران را بازی می کرد و بسیاری آروزی حضور در جلسات آن را داشتند ،اینک چنان افسار گسیخته شده که هر تازه از گرد راه رسید ه ای به خود اجازه می دهد که خود را سخنگوو نماینده ی آن بنامد و به اسم این سازمان وبلاگ، سایت یاصفحه ی اینترتی بسازد و اهداف دشمنان جبهه ملی را پیش ببرد و برایشان سوگ نامه منتشر کند و بد تر آن هم کسانی نیز در درون و برون مرز به نام جبهه ملی و به  صورت هماهنگ شده آن را ابزاری بدانند برای تسویه حسابهای شخصی و تاریخی خود.

چه گفتنی ها است از جفایی که بر این یاد گار شادروان ورجاوند رفته است و چه خون و دلها که ما در این مدت از این بابت نخورده ایم اما چه سود که امروزه کار بدانجا پیش می رود که جدای از انحرافات سیاسی شاهدآن هستیم که عده ای برای رسیدن به مقاصد خود به کثیف ترین و غیر اخلاقی ترین حربه ها برای حذف و بد نام نمودن دیگران و حتا جسارت به بانوان حاضر در جلسات نیز فرو گذاری نکرده و بی شرافتی را گویا پیشه خود نموده اندو این محفل را محلی برای عربده کشی  و انجام ماموریتهای محوله می دانند.

 

آنچه که در جلسه روز سه شنبه اتفاق افتاد و گستاخی  که نسبت به یکی از بانوان حاضر در جلسه صورت گرفت این پرسش را در اذهان متبادر می سازد که به راستی رسیدن به خواست و قدرت سیاسی تاچه پایه ازاهمیت بر خورد ار است که بینش و منش ماکیاولیستی دست مایه مشتی لمپن می شود تا هرآنچه را در مکتب تربیت خانوادگی خود آموخته اند در جمعی اجتماعی و سیاسی به اجرا بگذارند و ذهی شرم از این همه بی شرمی .

آری چنین است که بی درایتی تشکیلاتی و جناح بندیهای خانمان بر باد ده موجبات بروزچنین فاجعه ای گشته که شاهد رخدادی باشیم که در طول 63 سال عمر جبهه ملی ایران بی سابقه بوده است .و این است سر انجام مجموعه ای که روزی اخلاق مصدقی  و میهن پرستی را ترویج می کرد و اینک مبدل به مکانی برای یکه تازی انگشت شماری بی اخلاق و بی وطن گشته.

 

شاید با آنچه که گذشت عزیزان و بزرگان به خود آیند و از خواب خوش بینی و توهم  بر خیزند و ببینند که داوری ملت بی گمان آن نخواهد بود که پیرامون گذشته تاریخی جبهه ملی داشته اند و باید در فردا روزی پاسخگو بود نسبت به آنچه که انجام می دهیم و نمی دهیم.

 

 

 

 

تهران 15 بهمن 1389 خورشیدی