ميز گرد صداي امريكا برنامه افق (سيامك دهقانپور) با عباس ميلاني، خسرو صدري و کورش زعیم

11 بهمن 1389 (31 ژانويه 2011)

موضوع: سياستهاي شاه كه منجر به سرنگوني او شد

 

گفتار كورش زعيم:

پس از کودتای 28 امرداد، شاه كه تا آن زمان داراي محبوبيتي بين مردم بود، نزد مردم بسيار بي اعتبار شده بود. مردم او را رهبري ترسو، چمدان بدست و سرسپرده امريكا مي خواندند؛ كسي كه بعلت عدم اعتماد به نفس، توان رويارويي با بحران ها را ندارد و قابل اعتماد نيست. چون امريكا كه پشتيبان اصلي شاه شده بود، بيشتر رويدادهاي سياسي و تصميم هاي اقتصادي كشور هم هميشه با مشورت امريكا رخ مي داد. مثلا، امريكا براي اينكه او را تقويت كند و وجهه اش را در چشم مردم بيافزايد، از آغاز ششصد میلیون دلار كمك بلاعوض و دویست میلیون دلار وام کم بهره داد و کمکهای نظامی بسيار كرد، قرارداد کنسرسیوم بسته شد، که در جزييات آن نمي روم، و بنابراين درآمد نفت افزایش پيدا كرد. هدف كشور اين بود كه با اين درآمد افزوده نفت، كه از سال 1332 تا سال 1340 حدود 5/3 میلیارد دلار بود، به اقتصاد پرداخته بشود و وضع اقتصادي مردم بهتر شود و مردم راضي تر شوند. منتهي شاه اولين كاري كه كرد، نيروهاي ملي و دموكراسي خواه را در كشور سركوب كرد و تظاهر به مذهبي بودن نمود، خودش را به جامعه روحاني كه او را در جريان كودتا پشتيباني كرده بودند نزديك كرد و حتي شعار "مدافع اسلام" به خودش داد و كارهايي كرد كه مردم بيشتر به او بدبين شدند.

سركوب نيروهاي ملي و ايجاد جو خفقان و خشونت امنيتي به شاه اعتماد به نفس داد كه ديگر كسي نخواهد توانست او را از جايش تكان بدهد. ولي با وجود اين نتوانست ثبات سياسي را در ايران برقرار كند، بطوريكه در سال 1337، سازمان سیا یک گزارش تحلیلی از اوضاع ایران برای رییس جمهور و شورای امنیت ملی امریکا تهیه کرده بود كه در آن از ناتوانی شاه در به ثبات رساندن کشور سخن رفته بود، و اینکه احتمال مي رود شاه در طی یک سال آینده سرنگون شود؛ پس بايد اقدامات اصلاحي انجام دهند. در تمام مدت حكومت شاه، با وجود ظاهرش كه قدرتمند به نظر مي رسيد، ثبات سياسي نبود.

نیکیتا خروشچف هم در اردیبهشت 1340، در مذاکره با والتر لیپمن گفته بود که "با وجود ناتوانی حزب کمونیست در ایران، این کشور به سوی انقلاب پیش می  رود و فساد حکومت شاه و بدبختی توده های مردم، انقلاب را تسریع خواهد کرد". يعني هنوز مردم از نظر اقتصادي در شرايط بدي بودند.

نگرانی امریکا نسبت به ثبات شاه، باعث شد كه در همان سال کمیته ای "برای زیر نظر گرفتن ایران و برنامه ریزی در راستای جلوگیری از آشفتگی کشور، فروپاشی نظام و نجات شاه" تشکیل دهند. اين دقيقا جمله ايست كه در آن كميته بكار برده شده بود كه در طرح معروف "14 ماده ای" این کمیته، ضرورت انجام اصلاحات گسترده سیاسی و اقتصادی در ایران را تاکید کرده بود. بسیاری از نمایندگان کنگره امریکا گفته بودند که فقط یک معجزه می تواند حکومت شاه را نجات بدهد. اين صحبت 1340 است.

شورای امنیت ملی امریکا بر این باور بود که شخص شاه نه خواست و نه انگیزه انجام اصلاحات را دارد؛ بنابراین، اصلاحات باید توسط دولتی برخاسته از اپوزیسیون ضد کمونیست کشور انجام گیرد. اگر هم قرار باشد شاه این اصلاحات را انجام دهد، امریکا باید از یک دولت جانشین پشتیبانی نماید.  بنابراين، مي بينيم كه حتي با استقرار ديكتاتوري و پشتيباني قدرتمندترين كشورهاي جهان، از آن هنگام احتمال فروپاشي رژيم مي رفت و سالها رژيم شاه فقط با خشونت و خفقان و كمك خارجي سرپا ماند.

 

سال 1338، آغاز اعتراضات مردم در چارچوب اعتصابهای کارگری بود. در دی ماه همان سال تظاهرات دانشجویی هم آغاز شد. از سوی دیگر، امریکا روی شاه فشار وارد می آورد که تن به اصلاحات دموکراتیک بدهد تا با تامین رضایت مردم، خطر گرایش به کمونیسم کاهش یابد.

 

جان کندی كه رییس جمهور امریکا شد، فشار روي شاه براي رعايت قانون اساسی و «دموکراتیزه» و «مدرنیزه» شدن افزايش يافت. از جمله برنامه امریکا برای شاه، اصلاحات ارضی، حق رای برای زنان، فروش کارخانه های دولتی به مردم، تقسیم سود سهام، تشکیل سپاه دانش برای باسواد کردن توده مردم و آزادی های مدنی و مطبوعاتی بود. در انتخابات دوره بیستم مجلس شوراي ملي، با وجود اينكه شاه قول داده  و اعلام كرده بود كه انتخابات در "کمال آزادی" انجام خواهد گرفت، و حتي جبهه ملي ايران خود را براي انتخابات آماده كرده بود، به اين كار تن در نداد . شاه در دیماه 1339 براي جلت حمايت كندي به امریکا سفر كرد، ولي در آنجا با سردی کاخ سفید مواجه شد. در امریکا جان کندی به او گفته بود که باید آزادیهای بنیادین را به مردم باز پس دهد و اینکه انتخابات باید آزاد باشد. من از شرح جزئيات تماس هاي مكرر مستقيم و غيرمستقيم شاه را به جبهه ملي كه مفصل است خودداري مي كنم، ولي نكته اينجاست كه شاه هرگز در مذاكرات خود و وقول هاي خود چه به مردم و چه به جبهه ملي و چه به امريكا صداقت نداشت.

 

بهمين دليل وقتي شاه در اسفند 1340، تیمور بختیار را برای درخواست کمکهای اقتصادی و نظامی به امریکا فرستاد. کاخ سفید با او بسیار تحقیرآمیزانه برخورد کرد و پاسخ منفی گرفت. اين خود نشان مي داد كه شاه از تعادل فكري لازم برخوردار نيست و تصور مي كند مي تواند همه بازيگران داخلي و خارجي را فريب بدهد. در يك مصاحبه با مايك ولاس گفته بود "من خوشم مي آيد شماها را بازي بدهم."

 

شاه در نهايت تصميم گرفت اصلاحات خواسته امريكا را خودش انجام دهد. در بهمن 1341 شش اصل انقلاب سفید شاه، که امریکا آنها را دیکته کرده بود، در مجلس شورای ملی تصویب می شود. ولي ديگر دير شده بود. در فقدان نيروهاي دموكرات ملي در صحنه سياسي كشور، اکنون دیگر سازمانهای مذهبی که شاه به آنها میدان داده بود کم کم وارد صحنه سیاسی می شدند. اصلاحات شش ماده ای شاه که در راس آن اصلاحات ارضی و حق رای زنان بود، و تقریبا همه آنها خواستهای اعلام شده جبهه ملی بود، به عنوان «انقلاب شاه و ملت» اعلام شد.

 

در پی اعلام «انقلاب شاه و ملت» جبهه ملی بیانیه قدرتمندی داد که اینها همه ظاهرسازی رژیم و در راستای برقراری یک دیکتاتوری جدید است، و اینکه اصلاحات آری، ولی دیکتاتوری نه! در پی این اعلام موضع، شاه بیش از دویست نفر از سران و فعالان جبهه ملی را دستگیر و به زندان انداخت. روحانیت هم که منافع خود را با از بین رفتن مالکان بزرگ زمین در خطر می دید، در مخالفت با اصلاحات ارضی به عنوان تجاوز به حق مالکیت فردی؛ و در مخالفت با اعطای حق رای به زنان به عنوان مغایرت با اصول اسلام، سخت به مخالف پرداخت و وارد جبهه ضد شاه شد. تازه شاه متوجه شده بود كه سياست داخلي او اكنون مخالفان سرسخت تري را بوجود آورده و رویداد خونین 15 خرداد 1342، در سرکوب تظاهرات روحانیان علیه اصلاحات ارضی و رای زنان، اثبات آن بود. كشور وارد مرحله جدیدی شده بود.

 

در اول بهمن 1342، وزارت خارجه امریکا در گزارش خود به کاخ سفید درباره اقدامات مثبت امریکا در ایران گفته بود که، "... تشویق شاه به پیروی از قانون اساسی، بهبود وجهه حکومت در میان مردم و کاهش حجم نیروهای نظامی، ... همچنین فعالیت در راستای میانه رو کردن بافت سیاسی جامعه ایران، و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی برای جلوگیری از احتمال سرنگون شدن شاه و در نتیجه هرج و مرج و روی کار آمدن نیروهای ضدغربی و عوام فریب، به دقت برنامه ریزی و آغاز شده است." اين برداشت نشان مي داد كه سياست خارجي امريكا از واقعيت هاي جامعه ايران ناآگاه است. با رییس جمهور شدن ریچارد نیکسون در امریکا، شاه دوباره قوت قلب گرفت. دوستی آنان در سفر نیکسون به ایران هنگامی که نیکسون معاون ریاست جمهوری بود آغاز شده بود. نیکسون در سفر خود به ایران، بزرگترین معامله تسلیحاتی تاریخ جهان را با شاه کرد.

 

سياست نظامي گري

نیکسون دستور داده بود که شاه می تواند هر اسلحه ای را و به هر مقدار که بخواهد بجز سلاحهای اتمی، از امریکا خریداری کند. از آن شگفت انگیز تر، فروش 80 فروند اف 18 بود که امریکا تا کنون به هیچ کشوری بجز اسراییل نداده بود. با حضور نيكسون در كاخ سفيد، بلندپروازي هاي شاه آغاز شد و بيشتر خود در قالب يك امپراتور قدرتمند تجسم مي كرد. توهم قدرت باعث شد كه بجاي اينكه از فزصت استفاده كرده اقتصاد و رفاه مردم را بهبود دهد و ايران را تبديل به يك قدرت اقتصادي كند، بودجه را براي افزايش قدرت نظامي بكار برد.

 

از سال 1351 تا 1356، 2/16 میلیارد دلار جنگ افزار از امریکا خریداری شد و بودجه نظامی ایران از 4/1 میلیارد به 4/9 میلیارد دلار افزایش یافت. در حالیکه درآمد کشور از فروش نفت که در سال 1351، به ابتکار خود شاه قیمتش سه برابر شده و درآمد ایران از فروش نفت از 9/4 در 1352، به 5/18 میلیارد دلار در 1353 رسیده بود، بخش عمده آن صرف خرید جنگ افزار، بودجه نظامی و ماجراجویی در مسئله انرژی هسته ای شد. افزون بر آن، در این مدت شاه حدود 9 میلیارد دلار  را كه مي توانست به اقتصاد كشور تزريق شود، به کشورهای دیگر وام داد. شاه با درآمد هنگفت ناگهانی و پشتیبانی ظاهری امریکا مست توهم قدرت شده بود و قصد كرد یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان شود. ولی اقتصاد ایران که در پی افزایش درآمد نفت خود را آماده یک جهش بزرگ در پیشرفت کرده بود، با اتلاف درآمد نفت توسط شاه دچار سرخوردگی و رکود شد، و در نتیجه نارضایتی مردم، بویژه در طبقه متوسط، گسترده تر از پیش شد. شاه و مشاورانش كه غرق در فساد حاصل از درآمد سرشار نفت شده بودند، گردبادي را كه از نارضايتي مردم در حال شكل گرفتن بود نمي ديدند.

 

سياست انرژي اتمي

سياست ديگر شاه هم كه كمك به سرنگوني او كرد، سياست بلندپروازانه انرژي اتمي او بود. پیش از اینکه بتوانیم قضاوت درستی در این باره بکنیم، باید به تاریخچه این فعالیت در ایران توجه نماییم. برنامه هسته ای ایران از سال 1957(1338)، که در چارچوب برنامه "اتم برای صلح" ایزنهاور، ایران چند کیلو اورانیوم غنی شده برای کارهای پژوهشی در دانشگاه تهران دریافت کرد، آغاز شد. همزمان مرکز دانشهای هسته ای پیمان سنتو (ایران – پاکستان – ترکیه) که در بغداد بود به تهران منتقل شد. این چند کیلو اورانیوم قرار بود به بغداد برود، ولی چون اعتمادی به دولت بغداد نبود، حتا پیش از اینکه ما امکانات پژوهشی داشته باشیم، به ایران آورده شد. دو سال بعد (1959)، یک مرکز پژوهشی هسته ای در دانشگاه تهران بنیانگذاری شد و در سال 1960 (1342) بود که راکتور پژوهشی امیرآباد در شمال تهران (فکر می کنم توسط فرانسویان) ساخته شد، تا یک راکتور پنج مگاواتی و چند "اتاقک داغ" را که امریکا به ایران فروخته بود در آن جای دهند.

 در سال 1957، که سازمان بین المللی انرژی اتمی توسط سازمان ملل بنیانگذاری شد، ایران جزو نخستین اعضای آن بود. در سال 1968 هم که در پی مذاکرات میان امریکا و شوروی برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هسته ای پیمان عدم گسترش (NPT)  مطرح شد، ایران در همان روزی که تصویب شد، یعنی دو سال پیش از رسمی شدن آن در سال 1970، آن را امضاء کرد تا اعتماد جامعه بین المللی را جلب و آنها را از صلح آمیز بودن برنامه خود مطمئن سازد. این عمل با توجه به اینکه یک سال پیش از آن، در سال 1967 (1346)، امریکا 5/5 تن اورانیوم غنی شده و 112 گرم پلوتونیوم برای راه اندازی راکتور امیراباد به ایران تحویل داده بود، بسیار هوشمندانه بود. در نتیجه آن، امریکا در سال 1969، پیمان همکاریهای هسته ای خود را با ایران برای ده سال تمدید کرد، دولت فرانسه با بازسازی راکتور امیرآباد موافقت نمود و مجلس شورای ملی هم همزمان پیمان منع گسترش را که دو سال پیش امضاء شده بود تصویب نمود.

در سال 1974، در پی افزایش چهار برابری بهای نفت اوپک توسط ایران، سیاست ایران در رابطه با انرژی هسته ای دوگانه و فریبکارانه شد

در همین سال، ایران قراردادی با کرافت ورک یونیون آلمان برای ساخت دو نیروگاه 1200 مگاواتی در بوشهر امضاء کرد، با شرکت فراماتوم فرانسه هم قرارداد مشابهی برای خرید دو نیروگاه 900 مگاواتی در بندرعباس به امضاء رساند. هر دو این شرکتها تعهد کرده بودند که برای ده سال اورانیوم غنی شده نیروگاههای خود را فراهم کنند. هنوز سال تمام نشده بود که با امریکا هم برای تامین دو نیروگاه هسته ایی همراه با اورانیوم غنی شده "به هر میزان که شاه بخواهد" (طبق مدارک وزارت خارجه امریکا)، به توافق رسیده شد.

همزمان، در سال 1974، ایران برای تامین اورنیوم غنی شده سوخت نیروگاههای خود، در ازای ده درصد مالکیت شرکت اورودیف فرانسه به عنوان کارمزد، یک میلیارد دلار برای ساخت تاسیسات غنی سازی شرکت اورودیف وام داد. ایران و امریکا توافق کردند که کمیسیون مشترکی برای همکاریهای هسته ای، تامین سوخت (اکنون) هشت نیروگاه تعهد امریکا، و برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هسته ای تشکیل دهند.

پشت پرده، از سال 1974 تا 1976، شاه مشغول معاملات پنهانی و غیرقانونی با آرژانتین از طریق رییس جمهور آن، خوان پرون، بود. هنوز جوهر موافقتنامه های با آلمان و فرانسه و امریکا خشک نشده بود که شاه در سخنانی گفت: "بدون شک و زودتر از آنچه فکر کنید" ایران به سلاح اتمی دست خواهد یافت! هر چند بعدا متوجه گاف خود شد و حرفش را پس گرفت، ولی با همان اشاره همه کشورهای منطقه را به وحشت انداخته بود و هم پیمانانش، آلمان و فرانسه و امریکا، احساس کردند که از پشت خنجر خورده اند. مزید بر علت، رشد سریع شمار کارمندان سازمان انرژی اتمی ایران به 150 نفر، صحبت از خرید اورانیوم از استرالیا و توافقنامه همکاری های هسته ای ایران و هند که در آن زمان به بلوک شوروی نزدیک بود.

سال بعد کمیسیون های انرژی اتمی سنتو که از سخنان شاه نگران شدند، پیشنهاد همکاری در یک کمیسون واحد با ایران را کردند. در آن زمان هم مانند دوران جمهوری اسلامی، کشورهای کوچک منطقه که تا آن هنگام ایران را برادر بزرگتر خود می پنداشتند، زمزمه ورود به تکنولوژي سلاح هسته ای را کردند و خرید تسلیحات جدید از امریکا و غرب آغاز شد. شاه در واکنش گفته بود که "ایران قصد تولید سلاح هسته ای ندارد، ولی اگر کشورهای کوچک منطقه به این فکر بیافتند، در سیاست خود بازنگری خواهد کرد". شاه برای بار دوم با تهدید ضمنی همسایگان، گاف کرده بود. اینبار دیگر همه مطمئن شده بودند که کاسه ی زیر نیم کاسه است.

در سال 1975(1354)، ایران اعلام کرد که مایل است تاسیسات بازفراوری سوخت هسته ای در ایران ایجاد شود. این هم یک نشانه دیگر از نیت پنهانی شاه بود. یک گاف دیگر. ولی دیگر اعتماد بین المللی را باخته بود و مذاکرات ایران و امریکا بی نتیجه ادامه یافت. در این سال، اداره پژوهش و توسعه انرژی امریکا فهرستی از کشورهایی که احتمال دسترسی به سلاح هسته ای دارند منتشر کرد که شامل هند، تایوان، کره جنوبی، پاکستان، اندونزی و برای نخستین بار، ایران بود. کیسینجر هم برای نخستین بار اظهار تردید کرده بود که اجازه بازفراوری به ایران داده شود یا نه. ایران حتا با پاکستان هم مذاکراتی برای تامین سوخت و بازفراوری سوخت ایران کرده بود. افزون بر همه اینها، بودجه سازمان انرژی اتمی ایران در سال 1975 (1354)، از سی میلیون دلار به یک میلیارد دلار افزایش یافت!

قرارداد کرافت ورک یونیون به مبلغ 8/7 میلیارد دلار در سال 1976، نهایی و ساختمان دو نیروگاه بوشهر آغاز شد. از همین سال بود که ایران علاقه خود را به تکنولوژی غنی سازی اورانیوم اعلام کرد. نخست کوشیدند یک دستگاه غنی سازی لیزری از شرکت امریکایی لیشم بخرند، ولی این شرکت به اشاره مقامات وزارت خارجه برای فروش بهانه های فنی آوردند که بهیچ وجه وارد نبود، ولی نشانگر رویگردانی امریکا از ایران بود. ایران مقداری کیک زرد، هگزافلورید اورانیوم UF6، از دولت افریقای جنوبی منفور مردم جهان به مبلغ 700 میلیون دلار خرید. برای نخستین بار مذاکرات ایران و امریکا بر سر مسائل ایمنی بی نتیجه قطع شد، هرچند که سال بعد در مورد همکاری در ایمنی هسته ای موافقتنامه ای امضاء کردند.

در سال 1977 (1356)، فرانسه با عجله قراردادهایی با ایران بست، از جمله شش راکتور به مبلغ 7 میلیار دلار،  دو نیروگاه 900 مگاواتی نزدیک اهواز به مبلغ دو میلیارد دلار، دو میلیارد هم به اورودیف و آلستوم و دیگر شرکتها فرانسوی در این زمینه پرداخت کردیم. فکر می کنم فرانسوی ها (ژیسکار دستن) که سرنوشت رژیم ایران را تشخیص داده بودند، در صدد آمدند هر چه می توانند دولت ایران را بدوشند. ولی امریکا فقط پس از اعلام انصراف ایران از بازفراوری اورانیوم، مذاکرات را از سر گرفت و اجازه فروش چهار دستگاه غنی سازی لیزری را (که چندان کارآیی نداشتند) به ایران داد. کارتر به درخواست وزارت خارجه امریکا در سال 1978، به ایران آمد تا درباره موافقتنامه های هسته ای طرفین صحبت کند و هرچند با فروش شش راکتور آب سبک به ایران موافقت کرد، ولی آن را موکول به تصویب کنگره امریکا نمود، زیرا در مورد متن موافتنامه هسته ای فی مابین به توافق نرسیده بودند.

جالب است که پس از سفر کارتر، ایران خرید چهار نیروگاه دیگر با آلمان را به تعویق انداخت، رییس سازمان انرژی اتمی ایران (اکبر اعتماد) به جرم اختلاس مجبور به استعفاء شد، و روزنامه وال استریت جورنال اعلام کرد که ایران گسترش برنامه هسته ای خود را برای تامین هزینه های دیگر متوقف کرده است، و سفارت امریکا در تهران به وزارت خارجه خود نوشت که "... چون وضعیت ایران ناپایدار است، تلاش برای حل مسائل هسته ای با ایران بی مورد مي باشد". طبق گزارش های امنیتی، امریکا به برنامه های "پنهانی" ایران برای تولید سلاح هسته ای پی برده بود. مخالفت فزاینده امریکا نسبت به برنامه های هسته ای ایران، مقامات ایران را واداشت خواستار ملتمسانه "برخورد بدون تبعیض امریکا در این زمینه" شوند.

پايان كار شاه

کشوری که در اوج احترام و اعتماد جهانی با سرعت رو به رشد و پیشرفت بود، در نتیجه بلندپروازی های کودکانه شاه و فریبکاری در تعاملات بین المللی، اعتماد جامعه بین المللی را از دست داد؛ بارها شاه فرصت پيدا كرد، بيشتر به علت فشار امريكا، به سوي دموكراتيزه كردن كشور بدون اينكه به مقام او خدشه اي وارد آورد برود، ولي همه اين فرصت ها را به دلي خودبزرگ بيني خارق العاد ناشي از عدم اعتماد به نفس خود سوزاند.

شاه هنگامي بخود آمد كه ديگر بسيار دير شده بود. پس از رویدادهای تاسوعا و عاشورای 1357، شاه با وجود بیانیه ای که كريم سنجابی، دبيركل جبهه ملي ايران، در پاریس در نفي سلطنت صادر کرده بود، مطابق رفتار معمول او در بحرانها كه خود را می باخت و چمدان خود را براي فرار مي بست، از سنجابی می پرسد که "خوب، باید چه بکنیم؟" انقلاب آغاز شده بود و شاه چند روز پیش از آن در تلویزیون گفته بود که صدای مردم را شنیده است. شخصی که دو سه ماه پیش از آن درباره جبهه ملی گفته بود که "این خائنین دست نشانه سیاستهای غربی می خواهند ایران را تسلیم کمونیستها کنند" اکنون دست به دامن ما شده بود و می گفت، "شما بیایید حکومت را به دست بگیرید  و هر اقدامی که لازم است انجام دهید."

ولي ديگر كار از كار گذاشته بود و راه بازگشتي وجود نداشت.