از آمریكا چه كاری برای ساقط كردن رژیم اسلامی بر می آید؟

رامین كامران

دولت آمریكا بارها اعلام كرده كه خواستار آزادی مردم ایران است و مایل است تا در این راه بدانان یاری برساند ولی تا بحال نتوانسته یا شاید هم نخواسته گام مؤثری در این راه بردارد. این بی سرانجامی كار ریشه در تفاوت بینش ها و در تشابه برخی لغزش های فكری بین دو طرف داستان دارد. حلاجی مسئله را از این دو مقوله شروع كنیم تا نوبت به باقی برسد.

دلیل ساختاری عدم توافق بین دولت آمریكا و مردم ایران در این است كه یكی از منظر سیاست خارجی به مسئلهٌ ایران مینگرد و دیگری از منظر سیاست داخلی. این دو دیدگاه تابع دو منطق متفاوت است كه انطباقشان با یكدیگر ممكن نیست مگر به صورت گذرا و اتفاقی. ایران برای آمریكا وسیله ایست در كنار بسیاری وسایل دیگر برای تحقق اهداف سیاست جهانی این دولت ولی برای ایرانیان وسیله نیست هدف است.

از این دلیل ساختاری گذشته همه در قبول اینكه مشكل اصلی ایران خود نظام اسلامی است همعقیده نیستند. بسیاری چه در داخل و چه در خارج كشور تصور میكنند كه میتوان برای مشكلاتی كه این رژیم ایجاد كرده راه حل های جداگانه و جزئی جست و از لزوم نظر كردن به كل آن و روشن كردن تكلیفش به طور اساسی صرف نظر نمود.

آمریكا كه هیچگاه نتوانسته با حكومت اسلامی كنار بیاید، هر از چندی دست بر گوشه ای از سیاست های آن نهاده، یك بار تروریسم، یك بار اتم و... بسا اوقات به این خیال كه میتوان مسائل مزبور را با این گروه و آن گروه درون این رژیم حل كرد. ریشهٌ این تصور نابجا در ناتوانی دوگانهٌ آمریكاست، هم در تحلیل نظری ایران اسلامزده و هم در مقابلهٌ عملی با آن. این اسلامگراهای سابق و لاحقی هم كه یا در مراكز تحقیق خود ایالات متحده تربیت شده اند و یا از خارج به تور زده میشوند تا به سیاستمداران بی فكر و ایدئولوژی بافان كج فكر رهنمود بدهند، كم مشوق این خیالبافی ها نیستند. از طرف دیگر خود مردم ایران هم به دو دلیل مشابه، یكی تصورات باطلشان در باب ماهیت نظام اسلامی و دیگر ناتوانی شان از ساقط كردن رژیم دل به این خیال سپرده اند كه میتوان گام به گام به هدف رسید و كم كم از این حكومت آنچه را كه مطلوب است گرفت، بدون دردسر و خونریزی و مصیبت. كلاهبرداران فكری هم كه در رفتن به این راه خطا تشویقشان میكنند بسیارند. بعضی شان نوكر بی جیره و مواجب دستگاهند و زرنگترهایشان دستمزد هم میگیرند. امری را كه باید اول از همه و به طور صریح روشن كرد این است حل مشكل ایران چه برای داخل و چه خارج جز از یك طریق ممكن نیست و آن هم تغییر نظام سیاسی است. وقتی اینرا پذیرفتیم تازه میتوان وارد بحث اصلی شد و مشكلات كار را تا آنجا كه به آمریكا مربوط میشود، شكافت.

اول و مهمتر از همه اینكه آمریكا امكان ساقط كردن این نظام را ندارد مگر با اشغال ایران كه آنهم نقداً محتمل به نظر نمیرسد. دستگاه های اطلاعاتی آمریكا از جنگ جهانی دوم به این طرف حكومت و گاه نظام سیاسی برخی كشورها را عوض كرده اند ولی این كارها در نظامهای اتوریتر ممكن شده یا در دمكراسی های جهان سوم كه استحكام چندانی نداشته . این دستگاه ها هیچگاه نتوانسته اند حكومتی توتالیتر را سرنگون سازند، حتی در كشورهایی در حدآلبانی یا كوبا. نظام اسلامی هم هر قدر زهوار در رفته باشد كه هست، از این نوع آخر است و نمیتوان با وسایلی كه به كار ساقط كردن مصدق یا آلنده میامد یا به درد جایگزین كردن یك دیكتاتوری نظامی با دیكتاتوری مشابه میخورد آنرا از هم پاشاند. از پا درآوردن نظامهای توتالیتر در نهایت فقط به دست مردم كشور تحت حكمشان ممكن است نه به دست بیگانه. طبعاً مورد شكست جنگی استثناست.

دوم اینكه تصویر آمریكا از نظام سیاسی مطلوب در ایران ابداً با تصویری كه خود ایرانیان از چنین نظامی دارند منطبق نیست. آمریكا یك بار ایران را از وطنفروشانی كه كشورشان را به ثمن بخس فروختند خرید، یا به عبارت دقیقتر برای مدت بیست و پنج سال از مرداد سی و دو تا بهمن پنجاه و هفت اجاره اش كرد. تناسبی بین بهای پرداخت شده و كالای به چنگ آمده نبود. مزهٌ این معاملهٌ پرسود زیر دندان ایالات متحده ماند و هنوز هم سودای دوباره چنگ انداختن به ایران در سر بسیاری از سیاستمداران این كشور باقی است. مشكل ایالات متحده در اینجاست كه تا به حال نه پذیرفته كه كار فقط به دست مردم ایران شدنی است و نه اینكه حق انتخاب جایگزین منحصر به همین مردم است و نمیتوان هر گزینه ای را به آنها تحمیل كرد. خلاصه اینكه هنوز در اوهام بیست و هشت مردادی غوطه ور است. حاصل كار اینكه بیشتر فشارهایی كه بر جمهوری اسلامی وارد كرده است نتیجهٌ عكس داده. البته ایالات متحده همزمان شعار داده كه حساب این دولت را از ملت ایران جدا میكند ولی در عمل سیاستهایی پیش گرفته است كه دولت اسلامی و مردم ایران را به سوی هم رانده است.

چون فشارش را روی نقاط غلطی متمركز كرده كه به دولت اسلامی فرصت داده تا خود را مدافع منافع ملت ایران جا بزند. تنها راه چارهٌ آمریكا فاصله انداختن بین این دولت و ملت و محروم كردن نظام اسلامی از پشتیبانی هر چند گذرای مردم بوده است ولی نتوانسته این چاره را به كار ببندد چون به مسئلهٌ ایران فقط از بیرون و محض بهره برداری خود نگاه كرده و از پذیرفتن منطق درونی تحولات این كشور و خواستهای مردم آن سر تافته است. البته آمریكا در صدد بوده تا بر این تحولات تأثیر بگذارد ولی در جمع دنبال یافتن دو نوع جایگزین برای حكومت اسلامی بوده است. یكی اسلام میانه رو و دیگری حكومت شبه آریامهری. بی اعتنا به اینكه مردم ایران حوصلهٌ هیچكدام اینها را ندارند و اگر هم میداشتند از این پهلوانان كاری در مقابله با اسلام خمینی برنمیامد. دیدیم كه محمدرضا شاه چگونه از اسلامگرایی به افتضاح شكست خورد و میانه روهایی از قبیل بازرگان و شریعتمداری به چه ترتیب زیر غلطك اسلام مكتبی خرد شدند. در این میان به لیبرال ها كه نمایندگان فرهنگ دمكراتیك ایران هستند توجهی نشده است. نه به این دلیل كه ضعیفند، تمام مخالفان حكومت اسلامی در موضع ضعف قرار دارند. برای اینكه روی كار آمدنشان چارهٌ مطلوب ایالات متحده نیست. چرا كه جداً خواستار تبعیت از ارادهٌ مردم ایرانند و نه دولت آمریكا.

در هر حال تنها گزینهٌ سیاسی كه توان طرف شدن با اسلامگرایی را دارد دمكراسی لیبرال و لائیك است چون برای جهان بینی سست بنیاد آن جواب قاطع دارد و چون با خواست مردم ایران، یعنی صاحبان آن آب و خاك، منطبق است و میتواند نیرو بسیج كند. این بسیج نیرو از دو راه و با اتكا به دو انگیزه ممكن است. اول آزادیخواهی كه به هر صورت محور گفتار لیبرال هاست و دیگر ناسیونالیسم.

ناسیونالیسم ایرانی را كه اگر نه از دورترها لااقل از جنگ ایران و عراق به این طرف منبع اصلی نیروگیری حكومت اسلامی بوده است، فقط لیبرال ها میتوانند از آن پس بگیرند چون سابقهٌ تاریخی شان از مشروطیت به این سو و بخصوص طی نهضت ملی دوران مصدق به آنها چنین اجازه ای میدهد. كسانی كه ایران برایشان وسیلهٌ تجدید عظمت اسلام است و آنهایی كه به وطنشان به چشم كالا مینگرند و دنبال مشتری میگردند در این میان جایی ندارند. كسانی میتوانند مردم را بسیج كنند كه ایران را هدف میشمرند و متعلق به مردم ایران و دمكراسی را اسباب بیان و اعمال ارادهٌ آزاد این مردم برای ادارهٌ كشورشان میدانند.

تا وقتی آمریكا نقش اساسی و حق انحصاری مردم ایران را در تعیین حكومت دلخواهشان نادیده بگیرد و خواستشان را ناچیز بشمرد، اولی را به تعارف برگزار كند و دومی را به شعار، از پس حكومت اسلامی برنخواهد آمد و محكوم به همین تشبثات مضحك و تحویل گرفتن حرف درشت است. از طرف دیگر قبول حرمت این مردم و به رسمیت شناختن شور آزادیخواهی كه صد سال است آنها را به میدان شدیدترین كشمشكهای سیاسی در داخل و خارج كشورشان سوق داده است با حرف خشك و خالی ممكن نیست و مستلزم قبول درستی و ریشه داری راه حل لیبرال و به تبع بازبینی گذشته است.

آمریكا در بیست و هشت مرداد شدیدترین ضربه را به لیبرالیسم ایرانی وارد ساخت و خود را از این خانوادهٌ سیاسی كه بیانگر خواستهای ملت ایران بود برید. دولت وقت ایالات متحده با ساقط كردن حكومت مصدق فقط به یك گروه سیاسی معین صدمه نزد، به ملت ایران ضربه ای وارد ساخت كه هنوز هم خودش و هم ما گرفتار تبعات آن هستیم. تبری جستن از این سیاست نادرست و بدعاقبت از طریق معامله با امثال خاتمی و احمدی نژاد ممكن نیست. این حساب باید نه فقط با لیبرال ها كه با ملت ایران تسویه شود و روش درست و قدم اساسی در این راه انتشار تمامی اسناد مربوط به این واقعه است.

اول از همه تأكید كنم كه معنای اصلی این عمل عذرخواهی نیست، ضمانت دست شستن از چنین سیاست نادرستی است. این كار در حكم فاصله گرفتن از عوامل ایرانی این سیاست یعنی طرفداران حكومت اتوریتر و نیز اسلامگرایانی خواهد بود كه در آن دوران از كودتا بهره بردند و بیست و پنج سال بعد آنرا بهانهٌ گروگانگیری نمودند. فقط روشن ساختن گذشته است كه میتواند به ادعا های آمریكا در باب هواداری از برقراری دمكراسی در ایران رنگی از صداقت بدهد.

آنچه تا به حال مانع چنین كاری شده، صرفنظر از ثقیل بودن اعتراف به خطا، دو حساب كوته بینانه بوده است. یكی اینكه میتوان با پسماندگان دستگاه آریامهری و این گروه و آن دستهٌ اسلامگرا معامله ای كرد و كاری صورت داد كه بالاتر به بی سرانجامی آن اشاره شد. دیگر اینكه اسناد مزبور سرمایه ایست در داد و ستدهای دولتی. باید آنها را با دولت معامله كرد و در عوضشان چیزی گرفت كه بیارزد نه با ملت كه پیشكشی نمیدهد. انتشار گزارش ویلبر در دوران كلینتون برخاسته از همین حساب ها بود و به این خیال انجام شد كه میتوان به این ترتیب جلب محبت حكومت اسلامی و از جمله دار و دستهٌ معرف به میانه رو را كرد. غافل از اینكه اسلامگرایان از هر قماش كه باشند از بابت انتشار اسنادی كه در آن صحبت از همكاری روحانیان با كودتاگران است همانقدر میرنجند كه بازماندگان نظام آریامهری، كما اینكه دیدیم هر دو طرف به افشا كنندگان دهن كجی هم كردند. روشن كردن حكایت بیست و هشت مرداد فقط به كار نزدیكی با ملت ایران میاید یا دولتی كه نمایندهٌ واقعی آن باشد نه با این تبهكاران سیاسی.

انتشار اسناد بر وجود لیبرالیسم ایرانی و استقلال آن نسبت به دیگر خانواده های سیاسی این كشور تأكید خواهد نمود و با روشن ساختن هر چه بیشتر سهم اسلامگرایان در پشتیبانی از كودتا سؤاستفادهٌ آنها را از احساسات میهن پرستانهٌ ایرانیان مشكل خواهد كرد و شكافی را كه بین ملت ایران و دولت اسلامی قرار دارد هرچه عیان تر و بازتر خواهد نمود. آخر از همه اینكه مردم ایران به این ترتیب بر پیشینهٌ آزادیخواهی خویش آگاه تر و در گرفتن دنبالهٌ آن دلگرم تر خواهد كرد.

البته این كار و این تقویت اساسی ریشهٌ دمكراسی در ایران كاری نیست كه یكشبه ثمر بدهد و به این انتخابات آمریكا یا انتخابات بعدی برسد و گروه حاكم را بلافاصله از مواهب خویش بهره مند سازد. به همین دلیل اقدام به آن درایت و دوربینی سیاسی بیش از حد متوسط میطلبد. ولی به هر حال آمریكا نمیتواند در نهایت از این كار تن بزند و رابطهٌ خود را با ملت ایران به صورت عادی دربیاورد. اگر دولت آمریكا در پی این عادی سازی است بهتر است هر چه زودتر دست به كار شود، تا همینجا به اندازهٌ كافی كار را به تعویق انداخته است. آنچه كه بدان نام كینه میدهیم اكثراً برخاسته از همین تأخیر در رفع اختلافاتی است كه در زمان مناسب و به بهای كم ممكن است ولی به نادرست معوق میماند تا حدی كه گاه صورت لاینحل به خود میگیرد.

خلاصه كنم. شكستن كمر حكومت اسلامی فقط به دست مردم ایران ممكن است و تعیین جایگزینش هم حق مسلم و انحصاری همانهاست. تنها كسانی كه همیشه درایران این حق تعیین سرنوشت را به رسمیت شناخته اند لیبرال ها هستند از مشروطیت تا مصدق و تا بختیار. برای موفقیت در این راه باید ایرانیان با گذشتهٌ آزادیخواهانهٌ خود تجدید عهد نمایند. كمكی كه این مردم به آن احتیاج دارند كمك مادی نیست كه هر از چندی ارقام مضحكی در باب آن منتشر میشود. در انقلاب مشروطیت، طی نهضت ملی و نیز در جریان انقلاب اسلامی مخارج عظیم این حركتهای وسیع مردمی از كیسهٌ فتوت خود ایرانیان پرداخت شد نه از جیب خارجی. این مردم هیچگاه از خرج كردن برای هدفی كه ارزشمند میشمرده اند ابا نداشته اند و محتاج دیگری نبوده اند كه امروز باشند.

كمكی كه آمریكا میتواند به سقوط حكومت اسلامی و پیشروی دمكراسی در ایران بكند كمكی است معنوی كه هماهنگ با منطق تحولات سیاست داخلی ایران باشد بر پایهٌ شناختن حقوق مردم ایران استوار باشد و از همهٌ اینها مهمتر بی چشمداشت باشد.

چنین معامله ای احتمالاً در نظر كسانی كه با ذهن تاجرمسلك سیاست بازی میكنند و در فكر اینند كه از این آمارگیری تا آن انتخابات چگونه میتوان مردم را سرگرم كرد و خر خود را از پل گذراند، به دور از صرفه جلوه میكند.

باید به آنان یادآوری كرد كه میتوان از جنبش آزادیخواهانهٌ مردم ایران پشتیبانی كرد ولی نمیتوان آنرا صاحب شد. آمریكا فرصت اولی را دارد و قادر به دومی نیست، بهتر است از خیالش هم صرفنظر كند. سودای به دست گرفتن دوبارهٌ اختیار ایران بیش از آنكه انگیزهٌ پیش گرفتن سیاست مؤثری از جانب آمریكا باشد وزنه ای بوده كه این دولت را از هر حركت مثمر ثمری بازداشته است. صرف نظر كردن از آن چشمپوشی از امتیاز نیست، آزادی از بند است.

http://www.peiknet.net/10-juli/news.asp?id=49106&sort=Usa