دیکتاتوری‌های ایران تا سرحد مرگ از خود جان‌سختی نشان می‌دهند

 گفتگوی یوحنا نجدی (بامدادخبر) با علیرضا رجایی
 

بامدادخبر - یوحنا نجدی: دکتر علیرضا رجایی شاید نادر فعال سیاسی و تحلیلگری است که اگرچه هیچگاه نماینده مجلس شورای اسلامی‌نشد اما نامش با مجلس گره خورده است؛ از آن زمان که شورای نگهبان با ابطال غیرقانونی و توجیه‌ناپذیر بیش از ششصدهزار رأی مردم تهران، از حضور این فعال ملی-مذهبی در مجلس اصلاحات، مجلس ششم، جلوگیری کرد. ماجرایی که «شکایت بی‌سرانجام» معاون سیاسی وقت وزارت کشور از دبیر شورای نگهبان را به همراه داشت.
وضعیت کنونی جنبش سبز، اختلاف میان اصولگرایان و چشم‌انداز پیش روی فرایند دموکراتیزاسیون در ایران را با علیرضا رجایی، دکترای علوم سیاسی، روزنامه نگار و فعال ملی-مذهبی در میان نهادیم. وی، صبور و امیدوار، ایران را کلید دموکراسی در خاورمیانه می‌داند. این صبوری البته به دیدگاه سیاسی دکتر رجایی محدود نیست، آنچنان‌که تلفن‌های پی‌درپی من برای انجام مصاحبه را همواره متین و صبورانه پاسخ گفت.


جناب آقای دکتر علیرضا رجایی؛ با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، اجازه بدهید خیلی سریع به سراغ اصل مسئله برویم و آن‌هم اینکه به نظر شما، جنبش سبز هم‌اینک متوقف شده، نهفته شده یا همچنان با همان شدت و حدت استوار مانده است؟

جنبش سبز، یک جنبش اعتراضی-انتقادی است. بخش اعتراضی آن، حدود هشت ماه فعالانه در خیابانها و به مناسبتهای مختلف بروز داشت که پس از سرکوب‌های همه‌جانبه جناح حاکم، بیشتر در اشکال انتقادی آن استمرار دارد. در واقع آنچه امروزه جنبش سبز می‌نامیم، عصاره انتقادی همه جناح‌ها یا جریان‌های بیرون از حاکمیت است که به روش مسالمت‌آمیز سیاست‌های جاری را نقد می‌کند. در واقع، برخلاف مواضع جناح حاکم که امور را رو به اعتلا می‌دانند، این جنبش و حامیان و رهبران آن مسیر موجود را رو به بن‌بست می‌بیند. بنابراین جنبش سبز حرکتی خموده و ایستا نیست بلکه پویشی مستمر و ارگانیک از جامعه مدنی ایران است که در هر فرصتی، حتی در مهمترین نهادهای رسمی، به طور طبیعی بروز می‌یابد و هیچ کانون رسمی ‌و مشخصی هم برای آن وجود ندارد. بدین معنا، به جهت ارگانیک بودن این جنبش، محتوای آن نسبت به گذشته عمیق‌تر و برنده‌تر شده اما به جهت ظاهر، ابعاد خیابانی خود را از دست داده است.


شما در گفتگویی با رادیو زمانه تاکید کرده بودید که جنبش از این پس باید منتظر فرصتی برای پیگیری مطالباتش باشد. به نظر شما با توجه به تجربه حاکمیت از اعتراض‌های سال گذشته، اساسا می‌توان به چنین فرصتی حداقل در آینده نزدیک امیدوار بود و حاکمیت چنین فرصتی به جنبش خواهد داد یا خیر؟

جناح حاکم، جنبش سبز را از ابتدا مسأله‌ای امنیتی تعریف کرده و همین آن را در گرداب برخوردهای کور فرو برد، که با وجود این همه سیاست‌های محدودکننده، هنوز و هر روز نسبت به اعاده یا اشکال جدید بروز و ظهور آن ابراز نگرانی می‌کند، بنابراین، نیرو و سرمایه عظیمی ‌برای آنچه میرحسین موسوی از آن با عنوان «جنگ با سایه‌ها»، نام برد به کار گرفته شده است که در عمل حاصلی به همراه نخواهد داشت. زیرا جنبش سبز نقیض نه سیاست‌ها، که بی‌سیاستی حاکم است و عجز و درماندگی در اداره بدیهی‌ترین امور از آن می‌بارد. به این جهت است که جنبش سبز را جنبش ارگانیک جامعه مدنی می‌نامیم و لاجرم هرگونه سرکوبی معطوف و محدود به افراد خواهد ماند و دامنه کلیت جنبش را در بر نخواهد گرفت. جنبه دیالکتیکی ماجرا در این است که جناح حاکم به جنبش فرصت نمی‌دهد و همین، عین فرصت دادن به جنبش برای تعمیق و گسترش است.


در پایان عصر اصلاحات، بسیاری از نخبگان و روشنفکران هشدار می‌دادند که شکست جنبش اصلاحات به جنبش‌های رادیکال‌تر و به عبارت بهتر، حداکثری‌تری منجر خواهد شد که دیگر برخلاف جنبش اصلاحات، به اصلاحات تدریجی و پارلمانتاریستی پایبند نخواهد شد. با توجه به اینکه شما سالها از نزدیک با راس و بدنه جنبش اصلاحات در ارتباط بودید و یادداشت‌های متعددی در این‌باره منتشر کرده‌اید، به اعتقاد شما چه ارتباطی میان این دو جنبش می‌توان برقرار کرد؟ آیا معتقدید که جنبش سبز، نتیجه گریزناپذیر شکست اصلاحات و اصلاح‌ناپذیری ساختار کنونی به شیوه پارلمانتاریستی است؟

جنبش سبز زایشی از دل جنبش اصلاحی است. جنبش اول پس از مواجهه با سرکوب‌های سنگین و دردآور، مجدداً خود را در جریان انتخابات سال ۱٣٨٨ بازسازی کرد و با جمع‌بندی اشتباهات گذشته، از هرگونه تندروی پرهیز نمود. همین رویه اعتدالی، چنان ابعاد وسیعی پیدا کرد که جریان راست افراطی نیز نتوانست آن را انکار کند و با همه سازماندهی‌های از پیش طراحی شده و حتی حمایت صریح مقام‌های رسمی‌ از احمدی‌نژاد، موج حمایت از میرحسین از یکی-دو ماه مانده به انتخابات ۲۲ خرداد، عملا تبدیل به یک جنبش واضح و قابل رویت شد. زمینه‌های خفته جامعه ایران بار دیگر بیدار شده بود و راست افراطی برای مقابله با آن راهی جز سرکوب نداشت. بنابراین مسأله دیگر برای جناح راست، رئیس جمهوری میرحسین نبود، بلکه نیروی اجتماعی عظیمی‌ بود که هرگونه خطر آسیب از ناحیه آنها نشأت می‌گرفت.
از موضع امنیتی نیز ماجرا به این ترتیب قابل توضیح بود که تهدید همیشگی این نیروی اجتماعی را با سرکوب همه‌جانبه و خفه کردن آن تا آینده قابل پیش‌بینی، تبدیل به فرصت خواهیم کرد. بنابراین اولاً جنبش سبز به‌راستی حاصل ناکامی ‌تلاش برای انجام انتخابات آزاد است و ثانیاً به جهت وجود واقعی یک نیروی اجتماعی عظیم، پتانسیل این جنبش قابل سرکوب قطعی نیست.


با توجه به مسائلی که در بالا به آنها اشاره کردید، کدام یک از این دو جنبش برای پروسه‌ی گذار به دموکراسی در ایران مثمرثمرتر هستند؟

ضرورت حضور جنبش اصلاحی، وجود حداقلی از انتخابات آزاد است که پس از ۲۲ خرداد ٨٨ منتفی شده به نظر می‌رسد و همان‌گونه که گفته شد اصولاً به همین دلیل، جنبش اصلاحی تغییر ماهیت داد و در گذار به جنبش سبز، شکل مقاومت مدنی به خود گرفته است.


طی چندماه اخیر اختلاف میان اصولگرایان فزونی یافته به گونه‌ای که حتی بازاریان به عنوان متحدان استراتژیک نظام جمهوری اسلامی ‌هم دست به اعتصاب زدند. چگونه می‌توان این موج نارضایتی‌های سیاسی و غیرسیاسی گروه‌های مختلف مردم، را به یک خواست سیاسی مشترک رساند؟ به باور شما آیا می‌توان میان گروه‌های مختلف (دانشجویان، بازاریان، زنان، هنرمندان، روشنفکران و...) یک گفتمان مشترک برقرار کرد و یا هر کدام از این گروه‌ها باید به تنهایی مطالبات‌شان را پیگیری کنند؟

جنبش سبز، حاصل جمع مجموعه خرده جنبش‌های موجود جامعه مدنی در ذیل خواسته‌ی تاریخی انتخابات آزاد و دمکراتیک است. هر چند انتخابات آزاد فی نفسه هدف سیاسی برانگیزاننده‌ای است اما در عین حال، مسیری برای کارآمد کردن ساختار بی‌کفایت مدیریتی نیز هست. این بی‌کفایتی مدیریتی، منافع روزمره طبقه‌های مختلف اجتماعی را در معرض تهدیدهای اساسی قرار داده است و خود عملاً باعث وحدت نسبی میان مطالبات متنوع موجود می‌شود. با وجود این، از آن جا که هدف اساسی جنبش سبز دمکراتیک‌سازی دولت و جامعه است، در این که عمق دموکراسی‌سازی تا کجا خواهد بود، لزوماً میان طیف‌های متنوع حاضر در جنبش، تا به آخر وحدت نظر نخواهد بود.


حاکمیت در طول یک سال اخیر تعداد زیادی از عالی‌ترین مسئولان سابق همین نظام را به خیانت، فتنه، فقدان بصیرت و حتی فساد متهم کرده است و در واقع، نوعی تصفیه‌سازی و تغییر نسل را میان یقه سفیدها و مسئولان نظام شاهد هستیم. به باور شما، ادامه حیات سیاسی این مسئولان سابق که در میان آنها رییس‌جمهور، نخست‌وزیر، رییس مجلس، وزرا، نمایندگان مجلس و غیره دیده می‌شود، واجد چه ویژگی‌هایی است؟ چون به هر حال استمرار درازمدت اصطحکاک حاکمیت و این رهبران اپوزسیون به‌ویژه در درون کشور، بعید به نظر می‌رسد.

چنان که در متن پرسش نیز آمده است، بسیاری از مسئولان سابق عملاً به اپوزیسیون وضع موجود تبدیل شده‌اند، اما این‌که گفته شده استمرار درازمدت اصطکاک حاکمیت و رهبران اپوزیسیون در درون کشور بعید به نظر می‌رسد، ضرورتاً این‌گونه نیست. نمونه چنین رژیم‌هایی قبلاً در اروپای شرقی و اتحاد شوروی وجود داشت که علی‌رغم بسته بودن فضای سیاسی، برخی چهره‌های منتقد و معترض، به حیات خود ادامه می‌دادند.


برخی معتقدند که مختصات خاورمیانه، وجود منابع عظیم انرژی همچون نفت و گاز، جو میلیتاریستی منطقه، تاثیر باورهای مذهبی و چالش‌های فرقه‌ای عملا امکان برقراری نظام سیاسی دموکراتیک را غیرممکن ساخته است و ایران را معدل میان پاکستان و ترکیه می‌دانند. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟ به عبارت بهتر، علیرغم این همه موانع تاریخی-منطقه‌ای آیا همچنان می‌توان به سرنوشت جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه خاورمیانه، بویژه در ایران امیدوار بود؟

ایران معدل میان پاکستان و ترکیه نیست. اولا آنچه تحت عنوان نیروی اجتماعی حامی ‌وضع موجود معرفی می‌شود، هر چند میلیون که باشد، بیش از هر چیز با سازماندهی‌های شبه‌نظامی ‌و به کارگیری همه گونه امکانات حکومتی، انسجام خود را حفظ کرده است، به گونه‌ای که حذف این حمایت‌های رسمی، پراکندگی قطعی و وسیع آن را در پی خواهد داشت.
از سوی دیگر با کمک همین ابزار، مانع سازماندهی و تشکل حامیان جنبش سبز و به طور کلی احزاب اصلاح‌طلب شده‌اند. بنابراین وضع کنونی، وضعی مکانیکی و به تعبیری غیرواقعی است. هر چند که به جهت قدمت سرکوب و حجم وسیع مطالبات فروخفته جامعه مدنی، در مقاطع شکست دیکتاتوری، به قول آقای کاتوزیان، به جای دموکراسی غالباً هرج و مرج غلبه می‌یابد و تاکنون یک دموکراسی مستمر در ایران تجربه نشده است، اما به این نکته نیز باید توجه نمود که دیکتاتوری‌های ایران تا سرحد مرگ از خود جان سختی نشان می‌دهند و درست در هنگام مرگ و زوال آنها، قدرت مرکزی سازماندهی شده نیز از هم متلاشی می‌شود و همین باعث چیزی می‌شود که آقای کاتوزیان آن را «هرج و مرج» می‌نامد و البته طبیعی هم هست. برای تحقق دموکراسی مستمر، باید دموکراتیزاسیون از دل نظم موجود سر برآورد، چیزی که تاکنون تحقق نیافته است. اما امکانات منحصر به فرد جنبش سبز این چشم‌انداز را به ما نوید می‌دهد که مشارکت عمومی‌ در این جنبش و پیگیری صبورانه و متداوم آن، این دور باطل و معیوب را ملغی سازد. در همین چهارچوب در مورد جنبش دمکراسی‌خواهانه منطقه خاورمیانه نیز باید گفت که ایران کلید دموکراسی خاورمیانه است. سرنوشت دیکتاتوری یا دموکراسی در ایران، آینده این دو شکل از قدرت را در خاورمیانه نیز رقم خواهد زد. در حال حاضر جنبش سبز در ایران به دنبال چیزی شبیه وضع طبیعی است. وضع طبیعی در ایران نیز با توجه به برآیند نیروهای اجتماعی، یک دموکراسی میانه‌رو با مراعات باورها و ارزش‌های مذهبی است که امیدوارانه به تحقق آن باور داریم.


همانطور که مطلعید، تحریم‌های جدید علیه برنامه هسته‌ای ایران فراگیرتر از گذشته اعمال می‌شود و اشخاص و نهادهای بیشتری مشمول این تحریم‌ها شده‌اند. با توجه به اصرار حاکمیت مبنی بر بی‌تاثیر بودن تحریم‌ها و ادامه برنامه هسته‌ای، تحلیل شما از استمرار این شرایط چیست و آیا نخبگان و طبقه متوسط جامعه، حق دارند که نسبت به حمله نظامی‌ به ایران، نگران باشند؟

در موثر بودن تحریم‌ها جای تردید نیست و اگر به آنها خطر جنگ نیز افزوده شود، بیش از همه مردم عادی متضرر خواهند شد. البته طی تمام سال‌های پس از انقلاب، میزانی از تحریم‌ها همیشه وجود داشته است و اگر منظور از بی‌تأثیری تحریم‌ها این است که هزینه‌های نظامی-امنیتی کاهش نخواهد یافت، احتمالاً سخن بالنسبه درستی است اما اگر منظور این است که اتلاف منابع مالی، خریدهای گران‌قیمت بین‌المللی، توقف پروژه‌های زیرساختی توسعه‌ای، عدم تأمین منابع برای تعمیق آموزش، بهداشت و فرهنگ و... به همراه نخواهد داشت متأسفانه سخنی یک‌سره نادرست و غلط است. مجموعاً در وضع فعلی، مردم ایران به درستی نگران همه‌ی امور هستند که البته حمله نظامی‌ به ایران نیز شامل حال آن می‌شود.

چهارشنبه 3 شهريور 1389