واکاوی مثلث روحانیت ، مذهب و قدرت

 

 

 

 

بیژن صف سری

سه مقوله  روحانیت ، مذهب و اخلاق همواره از دیر باز پیوند ناکسستنی داشتند چه در غرب قبل از رنسانس و چه در شرق که تا کنون این پیوند وجود دارد ، این مثلث چنان هماغوشی دارند که تجلی آن  در  ذهنیت توده های مردم  این چنین است که  فرو ریختن یکی از این  سه مقوله ، سبب فرو ریختن سایر ارکان نیز می گردد  بطور مثال  به هر نسبت که از اعتبار  روحانیت کاسته شود باور های دینی و عقاید مذهبی متزلزل و معیار های اخلاقی لوث می گردد . نخستین تجربه  زمامداری و اداره امور یک کشور توسط روحانیت ، بعد از وقوع انقلاب 57 در این کهنه دیار اتفاق  افتاده  است  ، به دیگر سخن  بعد از وقوع انقلاب57  روحانیت شیعه  در مقام یک ازمایش مهم تاریخی قرار گرفت که امروز  پس از سی دو سال زمامداری این قشر از جامعه  ، و چگونگی تعامل و ارتباط آن با قدرت ، به ناگزیر زیر ذره بین نقد قرار می گیرد زیرا هر فرد و یا گروهی وارد عرصه سیاست و قدرت  می شود  لاجرم به وادی نقد  کشانده خواهد شد چرا که  نمی توان به دریا پا نهاد و خیس نشد. از انجائیکه رسالت  این قلم در اطلاع رسانی است  خاصه طیف گسترد ه ای از نسل امروز این اب و خاک  نسبت به  روند شگل گیری   پیوند  سه  ضلع مثلث روحانیت ، مذهب و قدرت  پس از انقلاب ، کم اطلاع  بوده ، این  نوشتار کوششی است برای  تنویر افکار آن قشر از جامعه ، که بی شک  برای همگان  نیزخالی از فایده نخواهد بود . قبل از هر چیز باید دانست که در جامعه  روحانیت شیعه از دیر بازبرای  دخالت  روحانیون در امور سیاسی اختلاف نظر وجود داشته  و بزرکترین مرجع عالیقدری که  نسبت به دخالت روحانیت در امر سیاست  مخالفت می ورزید و تا زمان حیاتش  مانع از فعالیت سیاسی روحانیون می شد  حضرت  آیت الله بروجردی بود که پس از فوت آیت الله حائری موسس حوزه علمیه قم ،و در اوائل سلطنت  پهلوی دوم  توسط  سه مرجع بزرگ  آن زمان  معروف به  مراجع ثلاثه ، از عتبات به قم دعوت شدند تا جانشین آیت الله حائری شوند. در شناخت عظمت و دینداری این مرجع عالیقدر  مخالف دخالت روحانیون در کار سیاست  و دولت ،همینقدر بس که در دو قرن و نیم اخیر ،  شیعیان ، سه دوره ،  مرجع و رهبر مطلق داشتند اول شیخ مرتضی انصاری ، دوم میرزا محمد حسن شیرازی ( میرزای شیرازی فتوا دهند ه تحریم تنباکو )  سوم اقای بروجردی ، که دو نفر اول در خارج ایران بسر می بردند  اما آقای بروجردی اولین مرجع تقلید شیعان بود که در قم متمرکز شده بودند و مرجعیت تمام شیعیان جهان را داشتندو چنان شهره آفاق بودند که در عربستان به این مرجع  عالیقدر لقب  " المجتهد " داده بودند چرا که  خدمات ذقیمتی  در بالا بردن موقعیت مذهب شیعه  انجام داده بود و اولین مرجع تقلیدی بود که مبلغینی به کشور های خارج فرستادند مرحوم مطهری که 8 سال  از  زمره شاگردان این مرجع  عالیقدر بود در باره استادش می نویسد  " روش  آقای بروجردی از جمله  جلو گیری از مسئله سازی ، کوشش در وحدت اسلامی ، و شنا سایی اسلام در جهان خارج ، همکاری دین و علم و برقراری حساب و کتاب در دستگاه مرجعیت بود . مرحوم مطهری معتقد بود قطعا  حسن تفاهم  وروابط دوستانه  ایت الله بروجردی با رهبران  سنی مذهب باعث گردید تا شیخ شلتوک ، مفتی بزرگ  اهل سنت آن فتوای تاریخی  معروف را در مورد به رسمیت شناختن مذهب  شیعه  بدهد. اولین گروه بندی سیاسی علما بعد از فوت آیت الله بروجردی اولین  گروه بندی رسمی سیاسی علما و مجتهدین بلافاصله پس از فوت اقای بروجردی بوجود آمد که در سه  گروه  تقسیم شدند 1_ گروه علمای رادیکال که  به رهبری  امام  خمینی  و متشکل از اقایان محلاتی شیرازی ، صادق روحانی ، آیت الله طالقانی بود که خواسته هایشان  به شرح زیر بود الف _ عدالت اسلامی از طریق سیستم پارلمانی حقیقی نه از طریق حکومت فردی ب _ مخالفت با استثمار فقرا و لزوم مبارزه با فساد بالا دستی ها ج _  توسعه  صنایع و مخالفت با توسعه  زیاد از حد شهر ها د _  مخالفت با اتکا به سرمایه گذاری خارجی

2 _ گروه علمای رفرمیست به سر گروهی آیت الله  مرتضی   مطهری و با همکاری اقایان  ایت الله سید محمد  بهشتی ، محمد ابراهیم آیتی ، سید مرتضی شبستری ، و حتی دکتر علی شریعتی هم در این گروه بودند 3 _ گروه علمای محافظه کار که وارث افکار و نظریات اقای بروجردی بودند که بعد از فوت اقای بروجردی قدرت علمای قم و روحانیون و واعظ مشهور ( به استثنای مرحوم فلسفی که به رادیکال ها بیشتر نزدیک بود )  در دست اینان بود که شامل آقایان آیت الله شریعتمداری ، میلانی در مشهد ،  علامه طباطبایی در قم  بود این گروه  بیشتر طالب صلح و آرامش سیاسی بودند. از  سه گروه یاد شده رفرمیست ها اولین گروه  سیاسی علما بودند  که بیست ماه بعد از فوت اقای بروجردی انجمن های اسلامی را تشکیل دادند  و ماهنا مه ای به نام  " گفتار ماه " داشتند  و  بعد هم  کتاب جنجالی  " بحثی در باره مرجعیت و روحانیت " را منتشر کردند .که مورد توجه  زیادی قرار گرفت . افرادی که در این انجمن فعال بودند  ، آقایان مطهری ، سید محمد بهشتی ، سید موسی صدر ، سید مرتضی شبستری ، علی غفوری ، سید ابوالفضل زنجانی ، سید محمد باقر سبزواری ، حسن مزینی ،  میرزا محمد تقی جعفری ،  علامه طباطبایی ،  مهدی بازرگان بودند روحانیت پس از انقلاب اما با این همه جامعه روحانیت  از پیش و پس از انقلاب با دو طیف اقلیت و یک طیف اکثریت مواجه بوده و هست  که عبارتند از 1_طیف اقلیت حامی حکومت 2_ طیف اقلیت  تحول خواه 3_ طیف اکثریت بی تفاوت و غیر سیاسی اقلیت تحولگرا انقلابی نیست بلکه خود را اصلاح طلب میدانند و از آنجا که اقلیت متصل به قدرت به دلیل  حضور رسانه ای نمود چشمگیر تری نسبت به دو گروه  دیگر داستنه  و موقعیت آن دو گروه به خاطر در حاشیه  بودن  یا پنهان بودن از رسانه ها ، از افکار عمومی هم پنهان مانده اند ، این تصور در جامعه پدید آمده است  که روحانیت یعنی همین کسانی که همواره  روی آنتن حضور دارند. از این رو موضع  جامعه حاوی تفکیک میان روحانیت نیست .

پس از انقلاب  رابطه مردم با روجانیت با توجه  به سابقه تاریخی  این قشر از جامعه   وانتظاراتی که  بعنوان یک باور، نسبت به انجام رسالتی که ازاین مردان خداجوی  در بین مردم وجود  داشت د  تغیر یافت ، خاصه  که پس از انقلاب  روحانیت رسماا به سه گروه روحانیت حاکم، روحانیت  پویا و روحانیت خاموش تقسیم بندی شدند؛ طرفه آنکه  در محاوره ها و حتی نوشته ها هم این تقسیم بندی، مصطلح و رایج است. بی شک چنین تفکیکی که پیش از انقلاب در  فرهنگ  مردم این آب و خاک وجود نداشته و همه از طلبه  گرفته  تا  مرجع تقلید، روحانیت خوانده می شدند، حاصل عملکرد سی و دو ساله جامعه روحانیت شیعه در ایران است که حتی  خود (روحانیت) بعد از انقلاب ـ  نسبت به  انتخاب راه روش سیاسی و تلقی که از حکومت دینی داشته ـ اقدام  به  ایجاد  گروه بندی های سیاسی از قبیل  روحانیت مبارز،  روحانیون خطا امام و چندین  گروه و دسته جات  دیگر می کنند  که  هریک از اعضای  شاخص روحانی این  گروه ها، در نزد مردم،  بیشتر به نام گروه هایی که در آن عضویت  دارند شناخته می شوند؛ که این خود نیز می تواند یکی از دلایل  وجود رقابت در بین روحانیون برای کسب بیشتر قدرت باشد.

حکایت  امروز روحانیت در این اب وخاک بی شباهت به  حکایت  ارسطو معلم اول نیست ، که در باره او  نقل است " انه نبی  ضیعوه " یعنی پیامبری که  عاقبت  از فریب قدرت ضایع و تباه شد .و این گفته بنا بر قول روحانیت شیعه  خود از احادیث نبوی است و امروز این  پرسش  مطرح است که براستی چرا پس از انقلاب روحانیت  از جایگاه دیرینه  ی خود نزد مردم  به دور افتاد ه است  ؟ چرا انشقاق بین مردم و روحانیتی که در طول تاریخ این سر زمین اهورایی، همواره تنها ملجا و پناه مردم در برابر  قدرت بودند به وجود می آید و چنان می شود که  به هیچ یک از آنها امیدی نمی توان بست چه رسد به اینکه زلف آزادی به رسالتشان  گره زد؟چه بر سر روحانیت شیعه آمده است که همواره با دغدغه حفظ  اسلام و نه دغدغه ملی، حامی مردم  این آب و خاک بوده اند، اما امروز در اثر عملکرد  برخی از هم کسوتان خود، نه تنها  شاهد  دین گریزی  نسل  فردای این بلاد اسلامی هستند که  در کنارتضعیف  باورهای دینی مردم، به تنزل جایگاه خود به نظاره نشسته اند گویی آن نقل قول از سید جمال اسد ابادی مصداق امروز این آب و خاک گشته که در غرب اسلام هست ، مسلمان نیست، اما در کشور ما مسلمان هست ولی اسلام نیست  .

هر که پیری چنین گمره بود کی مریدش را به جنت ره بود

منابع : شیعه در تاریخ ایران : دکتر سید رضا نیازمند

روحانیت و قدرت  : عماد الدین باقی

نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت : دکترابوالقاسم سری

چهارشنبه 28 مهر 1389

گویانیوز