گوهر و بُن مایه ی آزادی چیست؟
آیا بدون آن می توان به هیچ آرمانی و آرزویی دست یافت؟
منوچهر تقوی بیات
آزادی خود آرمان است. بدون بُن ـ مایه و گوهر آزادی به هیچ آرمانی نمی توان دست یافت. این آرمان و آرزو هر چه می خواهد باشد؛ خدا ، مذهب ، سوسیالیسم ، استقلال ، عدالت یا داد، سکولاریته، جمهوری، هنر ، عشق یا مهر و هر آنچه که شما دلتان می خواهد یا آرزو می کنید. بدون گوهر و بُن مایه ی آزادی به هیچ یک از اندیشه هامان یا آرزوهامان نمی توانیم دست بیابیم. گوهر و بُن مایه ی آزادی جان و خرد است. بدون جان ، مردم یا انسان بی معنا است و بدون خرد و خردورزی، جان راه به جایی نمی برد و در گمراهی می میرد.
خداوند و دارنده ی جان و خرد مردم است.
مردم یعنی من، تو، او، ما، شما و ایشان. در زبان پارسی هر یک از این شش واژه، هم
نرینه است و هم مادینه و واژه ی مردم نیز هم زن وهم مرد را دربرمی گیرد. مردی،
نرینگی نیست بلکه رادی است. مرد هم از زن زاییده شده است و "مر یا مار "، هم برای
مرد و هم برای زن، مادر و دایه است. نویسنده ، آفریننده و معمار فرهنگ ایران
فردوسی، از توانایی و خرد خداوند جان و خرد، آگاهی داشته است. گواه این آگاهی، همین
فرهنگی است که در خطه ی پهناور ایران، هزار سال است از جان و خرد و مردم ما،
نگهبانی کرده است. در نگهبانی و پشتیبانی از جان و خرد مردم، کسی نباید به آیین و
زبان و مرام مردمان ، کاری داشته باشد.
بُن مایه و گوهر آزادی جان است. بدون جان هستی بی معنا است، آزادی بی معنا است و
آرمان و مذهب و خدا و سوسیالیسم و عدالت و مانند این ها، بی معنا است. بنابراین
هرکسی جان را گرامی ندارد، هر مرام و آیینی داشته باشد از آدمی بدور است و آرمانش
نیز هیچ ارزشی نخواهد داشت. کسی که دیگری را می کشد و یا از کشته شدن کسی خشنود می
شود، هر مرامی که داشته باشد بیهوده است، خواه کمونیست باشد، مسلمان باشد، پیرو و
باورمند به موسا یا عیسا و یا زرتشت باشد.
نخستین و برترین بُن مایه ی آزادی ، گرامی داشتن جان است. همه ی کسانی که جان را
گرامی می دارند و کشتن و کشته شدن و پژمردن و آزار مردم را نمی پسندند و دوست
ندارند، می توان آن ها را پیرو یک مرام یا یک جبهه و یا یک سازمان و گروه دانست.
آیا شما خود را دارای چنین مرامی می دانید و آیا جای خود را در چنین دایره ای می
بینید؟
خرد، فرمانده و نگهبان جان و تن است؛ و تن ، وطن است. آیا شما به خرد باور دارید؟
آیا خرد تو با خرد من و خرد او می تواند فرمانده و نگهبان جان و تن ما و شما و
ایشان و وطن همگی ما باشد؟ آیا با یکی شدن خرد ما، نیروی ما، برای نگهبانی جان همه
ی ما و همه ی جهان و جان جهان کافی نیست؟ آیا نمی شود که ما خرد خود را با هم به
نگهبانی جانان خود یعنی جان همه و جان جهان بگماریم. آیا شما می توانید و می خواهید
تا در یک جبهه ی بزرگ با ما هم پیمان بشوید؟ این جان ها و خردهای بهم پیوسته می
توانند به یکدیگر یاری دهند و مردم میهن ما را از بند اژدهای دژخیم حکومت اسلامی
رهایی بخشد.
شما به عنوان یک آدم اگر جان آدمی و مردم را گرامی می دارید و می خواهید که مردم
ایران را از این تیره روزی رهایی بخشید باید خرد و نیروی خود را با خرد و نیروی هم
میهنان خود یکی کنید و در این سه تایی که یک تا است هم پیمان شوید. این سه اصل
بنیادین این ها هستند : ۱ ـ جان ، ۲ ـ خرد و ۳ ـ مردم ما یعنی میهن ما. آن مرام و
آیینی که جان خود و جان مردم را گرامی نمی داند، آزادی را نمی شناسد و آزادی دیگران
را هم برنمی تابد، به هیچ نمی ارزد. باید همه ی سخن های گزاف و تئوری بافی ها را
دور بریزیم! دو صد گفته چون نیم کردار نیست. بیایید خردهایمان را به هم پیوند بزنیم
و هم پیمان شویم تا از جان و آزادی خود و استقلال میهنمان نگهبانی و پشتیبانی کنیم!
بر ماست که آزادی زندانیان سیاسی را با جان و دل پیگیری کنیم و با همه ی امکانات
خود برای ریشه کن ساختن اعدام و شکنجه ی مردم در ایران و سراسر جهان، بکوشیم!
استکهلم ـ بیست و نهم مهرماه ۱۳۸۹ خورشیدی برابر با ۲۱ اکتبر ۲۰۱۰ میلادی