مهران براتی: باید با نیروهای سکولار اسرائیل، فلسطین و جهان عرب جبهه ای متحد بنا کرد.

 

 

 

دوشنبه 26 مهر 1389 

 

دکتر مهران براتی، زيست شناس و دکتر در اقتصاد سياسی از فعالان ايرانی جنبش ۶۸ در آلمان و از بنيانگذاران اتحاد جمهوريخواهان ايران و همچنین یک از بنیان گذاران جمهوری خواهان ملی ایران  است. با او درباره سیاست خارجی حکومت مطلوب در ایران به گفتگونشسته ایم. او معتقد است " استقلال ما در جنگ با "چند مليتی ها" حاصل شدنی نيست که بيش از آن تنها در اختيار گرفتنشان برای يافتن جايی مناسب برای خودمان در جهان جهانی شده چاره ساز خواهد بود. " دکتر مهران براتی همچنین  معتقد است که "منافع ملی ما ايجاب می کند که برای تامين صلح و جلوگيری از رشد و گسترش  بنيادگرايی و افراطی گری با نيروهای سکولار و پيشروی اسرائيل، فلسطين و کشورهای عربی جبهه متحدی را بنا نهيم."  

 الف) سیاست خارجی حکومت جمهوری اسلامی به درجات مختلف مورد انتقاد بوده است.  مهمترین انتقاد به جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی  ، پیگیری سیاست خارجی مبتنی بر ایدئولوژی اسلامگرایی و عدم پیگیری منافع ملی بوده است. تعریف شما از منافع ملی چیست؟

مهران براتی: منافع ملی هميشه در رابطه با ديگر کشورها و سياست های مربوط به چند و چون ارتباطات يک کشور با اين ديگران تعريف می شود. در اين راستا منافع ملی نمی تواند چيزی جز بهره مندی از روابط بين المللی برای بهبود روز افزون زندگی مادی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان يک کشور در امنيت و ثبات باشد. از اين تعريف کلی که بگذريم مفهوم منافع ملی و سياست خارجی در برگيرنده ارزشها و منافع قشری قدرت حاکم نيز هست. و به همين دليل اگر اين ارزشها و منافع قشری با حفظ و بسط خرافات فرهنگی ـ دينی، نابرابری های جنسيتی و نژادی، قبيله گرايی و باستانگريی و يا اعمال زور و خشونت در مناسبات اجتماعی و يا توجيه نقض حقوق بشر و حرمت انسانی باشد، دو گانگی اجتناب ناپذيری ميان آنچه به واقع منافع ملی است و آنچه حکومتگران منافع خود ميدانند به وجود آمده و در تمامی ابزارهای سياست خارجی، ديپلماسی، قراردادها، اتحاد ها، سياست های وارداتی و صادراتی، سياست های پولی و ارزی، کمک های خارجی و در نهايت موضوع و يا عامل تهديدات نظامی شدن نيز تبلور می يابد.  نمونه های مشخص اين دوگانگی در ارزشها و منافع را ما در مشکل اتمی، و تقابل يکه تازی های ايدئولوژيک و سياسی حاکميت جمهوری اسلامی با منافع ملی در تامين انرژی، توسعه تکنولوژی و صنعت و اقتصاد، و همچنين در تقابل منافع ملی ما با پيوندهای ايدئولوژيک، مالی و نظامی حاکميت جمهوری اسلامی با حزب الله لبنان و حماس فلسطينی، جدا از حقانيت خواسته های مشخص ساکنين اين دو منطقه، می بينيم.

 

ب) در حال حاضر و در افق کوتاه مدت و میان مدت در پرتو یک دولت دموکراتیک منافع ملی ایران حرکت در کدام طریق است؟ آیا اولویت ایران می بایست جذب حداکثری سرمایه های خارجی و تقویت بنیه اقتصادی کشور باشد؟آیا ایران می بایست به صورت یک قدرت نظامی موثر در منطقه خاورمیانه و به عامل ثبات در آن منطق بدل شود؟ ایا ایران می بایست به کشور مبلغ دموکراسی و الهام بخش حرکتهای رهایی بخش در منطقه خاورمیانه بدل شود؟کدام یک از اینها باید اولویت سیاست خارجی ایران باشد؟

مهران براتی: اگر تعريف منافع ملی را آنگونه که آمد بپذيريم بديهی است که امروزه در به هم پيوستگی های بازارهای سرمايه، دانش، فرهنگ و تکنولوژی بنا به فرضيه وزير خارجه اسبق آلمان يوشکا فيشر (در کتاب بازگشت به تاريخ او به زبان آلمانی) سيستم سياسی و اقتصادی جهان نيز به عينيتی اجتناب ناپذير به همکاری های تنگاتنگ واداشته می شوند و دومفهوم منشعب از اين سيستم، امنيت و سيادت، گذار به سوی همکاری نهادهای بين المللی و پذيرش حاکميت همگامانه کشور ها را الزام آور خواهند نمود. در اين چنين به هم پيوستگی هايی، به ويژه پس از فروپاشی نظام های کمونيستی در اروپا، "قدرت نظامی موثربودن"  اگر هنوز خواستی نابهنگام نشده باشد، به يقين اين خواست تنها ذهنينی خواهد بود از گذشته ای که هنوز به خودآگاهی امروز نرسيده.

 از نظر قدرت نظامی و تسليحاتی هم اکنون نيز ايران بزرگترين قدرت نظامی خاورميانه هست. ارتش جمهوری اسلامی دارای بزرگترين تراکم تعداد موشک های کوتاه برد، ميان برد و دور برد در منطقه است. دليل تکيه بر دفاع موشکی نيز نابود شدن نيروی هوايی ايران در حمله  عراق به کشور ما بوده که با تحريم های متداوم تسليحاتی ايالات متحده آمريکا امکان بازسازی آن ديگر پيدا نشد. از نيروی دريايی کم و بيش مهم که بگذريم، شمارنفرات مسلح ارتش سه گانه ايران از هر کشور ديگری در منطقه بيشتر است. با اينهمه ما به تجربه دريافته ايم که در اين منطقه تنها برخورداری از توان حد اکثری نظامی برای هيچ کشوری، نه در خود و نه بيرون از خود، ثبات آور نيست. هرچند برای عامل ثبات بودن در منطقه تفاهم در اهداف سياسی و امنيتی، ايجاد منافع مشترک در توسعه اقتصادی، فنی و صنعتی، همکاری در پيش گيری از سقوط بازارهای مالی و حل مشکلات ناشی از آلودگی های ذيست محيطی از اهميت بسياری برخوردارند، اما بزرگترين عامل ثبات در منطقه، آزادی، دموکراسی و وجود حکومت هايی است که از معيارهای قابل سنجش با اعلاميه جهانی حقوق بشر برخوردار باشند. امنيت ملی از درون هر کشور آغاز می شود و اين حاصل نخواهد شد، مگر با آزادی های سياسی و اجتماعی، پذيرش تنوع و برابری حقوق همه شهروندان، از هر قوم و فرهنگ و مذهبی که باشند. وجود چنين دولت ملی در ايران با مشخصات برشمرده خود به خود بزرگترين عامل ثبات و بهترين مبلغ دموکراسی و الهام بخش حرکت های آزاديخواه و آزادی بخش از حکومت های استبدادی در منطق خواهد بود. اولويت های سياست خارجی و استراتژی تامين امنيت و منافع ملی  اينگونه دولتی را می توان چنين برشمرد:

1.      دولت ملی می پذيرد که در جهان به هم پيوسته کنونی منافع ملی ما برتر از همه در پيوندی سازنده با پيشرفته ترين کشورها و فرهنگ هايی ممکن خواهد شد که مدافع دموکراسی و حافظ حقوق و حرمت انسانی باشند.

2.      دولت ملی خواهان تنش زدايی در روابط منطقه ای و فرامنطقه ای به ميانجی پيمان ها ومسئوليت پذيری های متقابل بين المللی  است. دولت ملی به اين منظور با همکاری و به دعوت سازمان ملل متحد کنفرانس صلح و امنيت خاورميانه را با شرکت تمامی کشورهای منطقه فرا می خواند.

3.      دولت ملی خواهان خاورميانه ای عاری از سلاح های کشتار جمعی و مسدودکردن راههای انتقال آن به هر کشوری است. دولت ملی تمامی معاهدات و پروتکل های الحاقی مصوب سازمان ملل متحد و نهاد های وابسته به آن در اين زمينه را می پذيرد.

4.      دولت ملی پيوستن به اقتصاد و تجارت جهانی را با هدف بهره مندی از بالاترين تکنولوژی ها و نرم افزارهای لازم برای جهش صنعتی و جلب سرمايه گذاری های پيشرفته خارجی در اين سو را دنبال می کند تا ايران در تقسيم کارجهانی در رتبه های بالا جای يابد.

پ) یک مفهوم بحث برانگیز دیگر در سیاست خارجی مفهوم استقلال است که برای حدود یک سده بر سیاست ایران حاکم بوده است . در عصر جدید ، دنیای جهانی شده و حضور قدرتمند شرکتهای چند ملیتی استقلال به چه معناست؟

مهران براتی: استقلال در برابر وابستگی تعريف شده، وابستگی حکومت ها به قدرت های بزرگ زمان و وابستگی زندگی اقتصادی ملتی به بازار جهانی، بازاری که چند و چون شرايط حضور را قدرت های بزرگ اقتصادی زمان تعيين می کرده اند. ايران در بدترين حالت ها هم دچار هيچيک از اين وابستگی ها نبوده. وابستگی های سياسی ما را زمامداران زمان به تقصير خود ايجاد کرده بودند و وابستگی های اقتصادی هم ريشه در شيوه توليد و استبداد شرقی داشتند. وضعيت هويتی ما، آنچه هويت ملی ناميده می شود، با مستعمرات انگليس، فرانسه، اسپانيا، پرتقال و هلند قابل مقايسه نبوده و نيست. حتی آنزمان نيز هم که ما احتمال رسيدن به هويت ملی به معنی مدرن آن را يافتيم، سرعت تحولات آنگونه شد که ما در هياهوی وضع نوينی که دنيای "جهانی شده" اش ناميده اند گم شديم و استقلال آدرسی شد که پيدا کردنش هم ما را به خانه نمی رساند.

امين معلوف نويسنده به نام لبنانی در کتاب "هويت مرگبار" خود که به سال 1998 نوشته شده می گويد :

تحولات تکنولوژيک و اجتماعی عميقی که حول و حوش ما انجام می گيرند پديده ای تاريخی با ابعاد بسيار پيچيده و دامنه داراند. هر کسی می تواند از آن نفعی داشته باشد، ولی کسی، حتی آمريکا، قادر به مهار کردن آن نيست.  جهانی شدن ابزار يک نظم نوين، نظمی که باهدف تسلط "حلقه های برگزيده"  بر جهان به وجود آمده باشد، نيست. من بيشتر آن را به جولانگاهی تشبيه می کنم که در آن تعداد کثيری از مسابقات و هم آوردی ها همزمان انجام می گيرند. در طنين آوای گوشخراش اين جولانگاه هر کس با ساز و برگ ويژه خود به ميدان وارد شده و نفس کش می طلبد. او درهمين کتاب آنجا که به فهم هويت خود در اين جهان جهانی شده می رسد، می گويد: در عصر جهاني شدن، با اين تکان های پرشتاب و سرگيجه آوری که همه ما را در بر گرفته اند، دريافت و درک جديدی از مفهوم هويت ضرورتی فوری دارد. نمی توانيم به همين بسنده کنيم که انتخاب ميان تاکيد افراطی بر هويت  خود و از دست دادن هرگونه هويت، يا ميان وحدت و فروپاشی را، به ميلياردها انسان سر در گم تحميل نماييم. اگر معاصران ما تشويق نشوند که تعلقات گوناگون و متعدد خود را بپذيرند، اگر نتوانند نياز خود به هويت را با روحيه پذيرا و گشاده برای روبرو شدن با فرهنگ های متفاوت ديگر آشتی دهند.، اگر احساس کنند ناچارند ميان نفی خويش و نفی ديگری به گزينش بپردازند، در آن صورت شاهد ايجاد سپاهيانی از ديوانگان خون ريز و لشگری از گمراهان خواهيم بود.

در تقسيم اردوگاهی جهان تا سال 1989 ، که سال فروپاشی اردوگاه سوسياليستی و پايان نظام دوقطبی جهان است، هنوز ملت ـ کشورهای مستقل و سيادت دار وجود داشتند. با در هم آميزی پيامدهای فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و اردوگاه اقماری آن با انقلاب الکترونيک، رايانه ای، اينترنتی و مجموعه صنايع ارتباطی آنچنان تحول سريع و غير قابل پيش بينی در مجموعه برداشت های نظری و سياسی از استقلال و حاکميت ملی، از دولت ـ ملت ها و سازمان های بين المللی، از سياست های رفاهی ـ اجتماعی، زيست محيطی، از فرهنگ های ملی، آزادسازی و خصوصی سازی پديد آمد، که فهم و تحليل همه جانبه عواقب آن همزمان با سرعت دگرگونی ها ممکن نبوده و نخواهد بود. همينقدر می توان گفت که به قول تئودور لويت تکنولوژی های مدرن ارتباطات و حمل و نقل در فرهنگ و مدنيت آنگونه بازار جهانی ساخته اند که روز به روز رو به فرادستی بيشتری دارد. با تشابه روز افزون شاخص های جمعيت نگارانه و روان نگارانه مصرف کنندگان، تشابه در رفتار مصرفی نيز در ابعاد جهانی ايجاد می شود و اين خود در همگون شدن ساختار احتياجات، علائق، شيوه زندگی، رفتار و کنش ها تبلور می يابد و ديگر لزومی برای انطباق ابزارهای بازار با نيازهای مصرف کنندگان وجود ندارد. چه صرفه جويی در توليد، توزيع، مديريت و فروش در بازار، متعارف کردن (استاندارد کردن)  فرآورش ها (باروری ها) را اجتناب ناپذير می کند و با بهره مندی از پيامدهای توليد بزرگ قيمت های ارزان هم ممکن می شوند، و اين خود باز به گسترش تقاضا می انجامد، و پيوستگی اين مدار خود تفوق رقابتی را ممکن می سازد. سالها پيش از تئودورلويت، آلوين توفلر از "شوک پيش رو" سخن گفته بود، که منظورش گرانباری و ره گم کردگی انسان هايی است که در زمانی بسيار کوتاه مجبور به تحمل دگرگونی های شگرف می شوند. می گويد، بايد تصور کنيم که نه تنها افراد، که تمامی يک جامعه، يک نسل، ناگهان همراه با ضعيف ترين، کم هوش ترين و نابخردانه ترين اعضای آن به دنيای تازه ای برده می شوند، و تمامی اندامگان اجتماعی با تهديد به هراس از آينده روبرو می شود. ما تنها زمانی می توانيم آنچه را که در عصر فراصنعتی شدن بر ما می گذرد بفهميم که فرايند شتاب را بشناسيم و مفهوم گذرا بودن را در يابيم. ما صحنه را برای يک جامعه کاملا نو آماده کرده ايم و بايد روی اين صحنه راه بيافتيم.

راه رفتن روی اين صحنه جديد گذار ما از ملت ـ کشوری بودن به فراکشوری ـ فرامليتی شدن، به دموکراسی گيتی نگرانه را  الزام آور خواهد نمود. برای شکل گيری و قدرت يابی چنين تفکری کنشگران سياسی ـ اجتماعی ديگری، در اندام احزاب ملِی ِ جهان شهروندان لازمند، تا که در رودررويی با عوارض در هم طنيدن خوب و بد جامعه جهانی، با فرهنگ ستيزی، نژاد پرستی و انسان ستيزی درگير شوند و حقوق شهروندانه خود را، هر چند در بستر دولت ـ ملتی با مرزهای جغرافيايی محدود، در گرو همدلی و هم سرنوشتی با ديگر جهان شهروندان ببينند و بخواهند. معنی استقلال امروز برای ما استقلال در انتخاب ميان ماندن در گذشته ای است در بن بست، و رهگشايی برای ورود به جهانی که ما سازنده اش نبوده ايم، ولی امکان بهبود ذيست خود در آن را داريم. شرکت های چند مليتی با هدف تسلط "حلقه های برگزيده" بر جهان درست نشدند، بلکه خود در هماوردی های بازار جهانی خود موضوع دگرگونی بودند. استقلال ما در جنگ با "چند مليتی ها" حاصل شدنی نيست که بيش از آن تنها در اختيار گرفتنشان برای يافتن جايی مناسب برای خودمان در جهان جهانی شده چاره ساز خواهد بود.

ج) ایران باید سعی کند خود را متحد کدام بلوک سیاسی تعریف کند؟غرب، چین، روسیه، کشورهای عدم تعهد، جهان اسلام و عرب؟

مهران براتی: پس از فروپاشی اردوگاه کمونيستی در اروپا دوران کارآيی بلوک های سياسی نيز به پايان رسيده است. مردم اکثر کشورهای جهان تجربه تاريخی فرسايش ميان دو بلوک سياسی غرب و شرق و عوارض ناگوار سياسی و اقتصادی آن را پشت سر دارند، هرچند بودند و هستند حکومت هايی که خود را قدردان چتر حمايتی يک ابرقدرت در برابر ديگر ابرقدرت می شمارند. کشورهای پرشماری هم که از دو ابرقدرت نظامی و سياسی فاصله گرفتند وعضو پيمان عدم تعهد شدند، مصون از در گيری های غرب و شرق نماندند. به هر رو امروز جای آن دو بلوک سياسی دشمن را سه قدرت بزرگ اقتصادی، آمريکا، اروپا و چين گرفته اند و منافع اشان آنچنان در هم تنيده است که رقابت های سياسی اشان کنترل شده، قابل هدايت و تفاهم پذير به پيش می رود. نمونه بارز اينگونه رقابت های قابل تفاهم را ما در مصوبات شورای امنيت در رابطه با برنامه اتمی ايران ديده ايم. حضور ناظر ايران در پيمان شانگهای، که اعضای اصلی آن روسيه و چين هستند، و خواست عضويت رسمی حکومت احمدی نژاد در اين پيمان مانع از آن نشد که روسيه و چين با ديگر اعضای دائمی شورای امنيت، آمريکا، فرانسه و انگليس همسو عمل کنند. بنا بر اين اگر قرار براين باشد که عضويت در يک بلوک سياسی با هدف تامين منافع سياسی و امنيتی برای ايران انجام گيرد، چنين بلوک سياسی ديگر وجود ندارد. پيمان عدم تعهد هم در نبود بلوک های سياسی و نظامی متخاصم بی مورد شده است، می ماند جهان اسلام وعرب که در اين "جهان" اتحادی نيست که ما متحد آن باشيم و اگر هم می بود جای ما آنجا نمی بود. آنجا که جای ماست بهرمندی از اتحاد گمرگی، صنعتی، علمی و فرهنگی  با کشورهای عضو اتحاديه اروپا است که می تواند در پيوند ارزشی با دموکراسی اين کشورها در چهارچوب پيمانی برای امنيت و توسعه کشورهای خاورميانه و اروپا پاسخگوی احتياجات امنيتی ما نيز باشد. همانگونه که آلمان در اتحاديه اروپا از نقشی مرکزی بر خوردار است در پيمان مورد نظر ما نيز ايران از چنين نقشی بر خوردارخواهد بود.

د) نسبت منافع ملی ایران و نزاع  اسرائیل و فلسطین چگونه است؟

مهران براتی: سهم عمده ای از منافع ملی ما در صلح و ثبات وامنيت در خاورميانه نهفته است و اين خواست بدون ايجاد کشور مستقل فلسطين و تضمين امنيت برای مردم اسرائيل حاصل شدنی نيست. متاسفانه هر دو ملت و حکومت شانس بزرگی را که در زمان رياست جمهوری بيل کلينتون برای دستيابی به قرارداد صلحی واقع بينانه داشتند از دست دادند و در اين ميان گروههای افراطی مذهبی و غير مذهبی در اسرائيل و فلسطين چنان نيرويی شدند که می توانند نزاع بر سر خاک را تا زمانی غير قابل پيش بينی ادامه دهند و مانع صلحی پايدار شوند. ما منافع بلافاصله مشترکی با اسرائيل و فلسطين نداريم، ولی نيروهای سرکوبگر اسلامی در ايران وجود وحضور نيروهای افراطی در اين دو منطقه را برای ادامه و گسترش نفوذ سياسی و ايئولوژيک خود در جهان عرب بسيار سودمند می دانند. بر اين روال منافع ملی ما ايجاب می کند که برای تامين صلح و جلوگيری از رشد و گسترش  بنيادگرايی و افراطی گری با نيروهای سکولار و پيشروی اسرائيل، فلسطين و کشورهای عربی جبهه متحدی را بنا نهيم.