شریعتمداری: روحانیت با حذف شاه موافق نبود

 فریدون زرنگار

روز پنجشنبه سالگرد واقعه ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملى دكتر مصدق است. ۵۷ سال پيش در چنين روزى افسران وفادار به حكومت پادشاهى همراه با گروه هايى از مردم كه در تهران دست به تظاهرات زدند، با حمله به خانه محمد مصدق، دولت او را سرنگون كردند.

در باره دليل سرنگونى دولت مصدق و نقش نيروهاى سياسى جامعه در اين رويداد تاريخ ساز، به ويژه در باره نقش گروه ها و احزاب سياسى مانند حزب توده و روحانيت و ناتوانى آن ها در جلوگيرى از پيروزى كودتا و دفاع ازاين دولت، بسيار گفته و نوشته شده است.

رادیو فردا در گفت و گو با حسن شريعتمدارى، تحليلگر سياسى و فرزند آيت الله كاظم شريعتمدارى، از مراجع سابق شیعه، در باره نقش روحانیت در حوادث این روز و سقوط دولت دکتر مصدق پرسیده است.


رادیو فردا: آقای شریعتمداری! درباره نقش روحانیت در بروز حوادث روز ۲۸ مرداد مطالب و نوشته های مختلفی منتشر شده است. به نظر شما این قشر چه نقشی در جدال های سياسى این روز داشت؟

حسن شريعتمدارى:
به نظر من در جريان روحانيت هميشه جناحى مانند مرحوم پدر من، آيت الله زنجانى، آيت الله انگجى و سيد ابراهيم ميلانى و ديگران، با دكتر مصدق همراه ماندند.

ولى اكثريت روحانيون به دليل نفوذ حزب توده از يك طرف، و تبليغات دستگاه سلطنت- مربوط به اينكه اوضاع كشور بى سامان است و اگر شاه برود، ممكن است توده اي ها بر سركار بيايند و مملكت كمونيستى شود- راه خود را از راه دكتر مصدق جدا كرده و از شاه حمايت كردند.

در اين ميان حمايت آيت الله بروجردى، وقتى كه شاه از مملكت خارج شد و ايشان با ارسال تلگرافى خواستار بازگشت شاه شد، تاثيرى تعيين كننده داشت در اين كه روحانيونى كه آيت الله بروجردى را مرجع تقليد بزرگ آن زمان مى دانستند، در حقيقت راه خودشان را از دكتر مصدق جدا كنند.
 

علاوه بر آن تغيير رفتار آيت الله كاشانى هم در اين ميان تاثيرات زيادى داشت.

در هر حال روحانيت، خودش ناظر اوضاع و احوال بود. چطور شد كه به اين سادگى تحت تاثير تبليغاتى از اين دست قرار گرفت كه حزب توده دارد ايران را فرا مى گيرد و قرار است حكومت ايران، كمونيستى شود؟

من فكر مى كنم اين كار در حقيقت بى زمينه نبود. به خاطر اينكه سرنگون كردن مجسمه هاى شاه در روز ۳۰ تيرماه در ميادين تهران و تظاهرات گسترده اى كه حزب توده به پا كرد، باعث نگرانى هر چه بيشتر روحانيت شد.

آنها فقط تحت تاثير تبليغات نبودند. يعنى به طور كلى روحانيت از اينكه شاه از ايران برود و يك حكومت جمهورى پس از او برپا شود، در آن زمان نگران بود.

تصور عمده حكومت از برپايى جمهورى، آمدن لامذهبى و بى ايمانى و پس از آن ورود كمونيسم به ايران بود. البته اين تصور غلطى بود. ولى به هرحال در فرهنگ آن زمان، تصور غالب روحانيت اين گونه بود.

به نظر من زمينه عينى اين تصور را رفتار افراطى حزب توده، مساعد كرد، همچنين تبليغات دستگاه سلطنت باعث شد كه نقش حزب توده، بزرگنمايى شود.

طبيعى است كه اين فاكتورها نمى تواند بى تاثير باشد. اما آيا اين فاكتورها تعيين كننده بودند؟ يا در واقع خود ساختار روحانيت و مباحثى كه درونشان بود، اين تاثير را به جاى گذاشت؟ كه در لحظه حساس، روحانيت در يارگيرى خودش به سمت سلطنت متمايل شود؟

ببينيد. روحانيت از بدو تاسيس و از زمان حاج عبدالكريم حائرى، موقعى كه رضاخان سردار سپه آن موقع، خواست حكومت را جمهورى اعلام كند، با جمهورى مخالفت كرده بود و اين جهت گيرى هنوز هم در بين روحانيت وجود داشت.

آنها بر اين باور بودند كه اگر نظام جمهورى، سلطنت را براندازد، مذهب رسمى را هم از قوانين ايران لغو خواهد كرد. و اگرمذهب اكثريت مردم ايران – مذهب شيعه- از رسميت بيافتد، در آن صورت امتيازات زيادى را هم از دست خواهد داد. اين وجه غالب و تفكر غالب در جامعه روحانيت آن زمان بود.

ولى چيزى كه بر آن افزوده شد، خطرى بود كه عرض كردم. روحانيت با حذف شاه موافق نبود. بيشتر با اين موافق بود كه شاه سلطنت كند، نه حكومت.

همان طور كه بعدها همين هم شعار جبهه ملى شد. البته مصدق هم تا لحظه آخر به شاه وفادار ماند و موافقت نكرد كه نظام ايران، جمهورى شود.

ولى در آن زمان تبليغات و اطلاعاتى كه شايد بيشتر از جانب آيت الله كاشانى به جامعه روحانيت داده مى شد، در اين جهت بود كه مصدق سر و سرى با كسانى كه در ايران طالب جمهورى هستند، دارد و در حقيقت داراى يك رفتار دوگانه است و تمايل به اين دارد كه شاه از عرصه قدرت حذف شود.

البته اين اطلاعات مستند تاريخى ندارد و هيچ كس تا به حال نتوانسته است كه ثابت كند كه مصدق چنين رفتار دو گانه اى داشته است.

شما به دسته بندي هاى درون روحانيت و به ويژه به نقش آيت الله كاشانى اشاره كرديد. در متونى هم كه درباره تاريخ روز ۲۸ مرداد منتشر شده است ، نقش آيت الله كاشانى در مركز و كانون اين متون قرار مى گيرد. امكان دارد جزئيات بيشترى درباره اين نوع دسته بندي هاى درون روحانيت و به ويژه نقش آيت الله كاشانى در اين ميان بیان كنيد؟

اختلافات ميان مرحوم دكتر مصدق با مرحوم آيت الله كاشانى بيشتر اختلافات بين يك حقوقدانى بود كه طالب حكومت قانون در مملكت است و بر آن پاى مى فشارد، با يك روحانى سنتى كه هر چند تمايلات ملى و ضد انگليسى شديدى داشت، ولى مى خواست دايره نفوذ سياسى خودش را هم كماكان در حكومت حفظ كند و در اين ميان حقوق دان خشكى مانند دكتر مصدق نمى توانست تمايلات او را ارضا كند.

اين اختلافات از اواسط حكومت دكتر مصدق ادامه داشت و به تدريج به جايى رسيد كه آيت الله كاشانى نقش خود را رو به حذف شدن مى ديد. نقشى كه شايد به حق براى خودش برجسته مى ديد. براى اينكه براى برپايى جنبش ملى شدن نفت، زحمت زيادى كشيده بود. ولى توقعى كه داشت، توقعى نبود كه يك حقوقدانى كه به حكومت و برابرى در برابر قانون، معتقد است، بتواند برآورده كند.

آقاى مصدق هم در اين زمينه ديپلمات ورزيده و آدم منعطفى نبود. ايشان انسان خشكى بود كه تعارف زياد را هم بر نمى تافت.

بنابر اين؛ وقتى اين فاكتورها را در كنار سعايت و نقش منفى ديگران در دو سوى ماجرا، بگذاريد، مى بينيد كه زمينه اختلافات مهيا بوده و بيشتر اختلافات بر سر شخصيت هاى اين دو نفر بوده است، تا منافع عجيب و غريبى كه عده اى پشت اين موضع گيري هاى هردو طرف تصور مى كنند.