آیت الله خمینی؛ بی گناه یا...

 اکبر گنجی

چند نکته پیرامون مقاله ی مصطفی تاج زاده

مصطفی تاج زاده شجاعت عملی را با شجاعت نظری آمیخته و حاصلی پدید آورده به نام "پدر، مادر، ما باز هم متهمیم"[1]. شجاعت نظری یعنی روشنگری، یعنی جرأت اندیشیدن داشتن، و بیرون آمدن از دوران طفولیت و تقلید و مرید بودن(رأی کانت). شجاعت نظری مهمتر از شجاعت عملی و تحمل زندان و شکنجه است. برای این که رویارویی منتقدانه با باورهای پیشین خود، شرط لازم این نوع شجاعت است. اگر باورها و اندیشه های فرد یکی از مهمترین ارکان هویت او باشند، شجاعت نظری یعنی ساختن هویت خود از طریق تغییر و نفی دائمی، و دود کردن و به هوا فرستادن هر آنچه سفت و سخت است.

تاج زاده نوشته است: "همه ی ما در آن دوره[دهه ی اول انقلاب] خطاهای جدی داشتيم... خطای ما اين بود كه در مقابل برخی رفتارهای دادگاه های انقلاب موضع نگرفتيم... [حاکمان فعلی می خواهند] استثناهای دهه ی اول انقلاب را به قاعده تبديل سازند. واضح ‌تر بگويم، سكوت تأييد‌آميز درباره ی نحوه ی محاكمات دادگاه انقلاب خطای ما بود... اعتراف می ‌كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه ی نادرست با آيت‌الله شريعتمداری و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض می ‌كرديم، كار به جايی نمی‌ رسيد كه امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آيت‌الله منتظری و حضرات آقايان وحيد خراسانی، موسوی اردبيلی، صانعی، بيات زنجانی، دستغيب شيرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و... حتی در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايی برسد كه حتی بيت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند... بايد از برخوردهای ناصوابی كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيونی كه خواهان فعاليت قانونی بودند و حقوقشان به بهانه‌های مختلف نقض شد، پوزش طلبيد... انتقال صفحات درخشان تجربه ی بزرگ نسل انقلاب به نسل كنونی، هنگامی ميسر است كه تكليفمان را با لكه‌های تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم".

تاج زاده سرکوب ها و زندان ها و شکنجه های دهه ی اول انقلاب(دوران آیت الله خمینی) را "استثنا" قلمداد می کند که در دوران آیت الله خامنه ای می رود تا به قاعده و رویه تبدیل شود. این نوعی تحلیل ایدئولوژیک است که در تعارض با واقعیت قرار دارد. سرکوب های دهه ی اول انقلاب، برنامه ریزی شده، سازمان یافته و بسیار گسترده بود. بدترین دوران زندان های جمهوری اسلامی، زندان های دهه ی اول انقلاب است که بدترین نوع شکنجه ها در آن اعمال می شد. قتل عام تابستان 1367 که با حکم آیت الله خمینی صورت گرفت، مطابق معیارهای دیوان بین المللی کیفری، "جنایت علیه بشریت" به شمار می آید. منتها شانس رهبران جمهوری اسلامی این است که این دادگاه نمی تواند به جرائم قبل از سال 2002 رسیدگی کند. شانس دیگر انها این است که ایران(همچون اسرائیل و آمریکا) عضو دیوان نیست و دیوان بدون تصویب شورای امنیت سازمان ملل نمی تواند به پرونده ی ایران رسیدگی کند. شانس سوم رهبران خودکامه ی رژیم این است که اعضای شورای امنیت سازمان ملل(خصوصا آمریکا که نمی خواهد پای نظامیانش به این دادگاه باز شود) علاقه یی به حقوق بشر و رسیدگی به جرم جنایت علیه بشریت ندارند. با اندکی اغراق می توان مدعی شد که وضعیت زندانیان سیاسی در زندان های امروز ایران در مقایسه ی با دهه ی اول، وضعیت زندگی در بهشت در برابر اسارت در جهنم است. چه کسی نمی داند که آیت الله خمینی آمر جنایت علیه بشریت(قتل عام تابستان 1367) بود؟ او بود که به صراحت تمام به ستاد انقلاب فرهنگی دستور داد که از ادامه ی تحصیل دانشجویان مارکسیست ممانعت به عمل آورند و دانشگاه ها را از اساتید دگراندیش تصفیه کنند.

دو قرائت

سخنان مصطفی تاج زاده درباره ی آیت الله خمینی را دوگونه می توان قرائت کرد. اول- وی به دنبال این است تا دامن آیت الله خمینی را از آن خطا ها و نامردمی ها و جنایات پاک کند. دوم- نوشتار وی پذیرش نقش آیت الله خمینی در آن چیزی است که او خطاهای هولناک و لکه های تاریک می خواند، منتها به صورت سربسته تا مریدان را نترساند.

تاج زاده به طور مشخص به برخورد با مراجع تقلید اشاره می کند و می گوید ما باید از ابتدا در مقابل آن شیوه ها می ایستادیم. در دو قرائت یاد شده، ایستادن، دو معنای متفاوت خواهد داشت. مطابق اولی، ایستادن در مقابل استثناهایی است که برخلاف میل آیت الله خمینی صورت گرفت. مطابق دومی، ایستادن معنایی جز مخالفت با شیوه های زمامداری آیت الله خمینی نخواهد داشت. چه کسی جز آیت الله خمینی در پشت آن نوع رفتار با آیت الله شریعتمداری قرار داشت؟ مگر بدون اذن او کسی جرئت چنان رفتاری را با یک مرجع تقلید می توانست به تصور درآورد؟ آیت الله منتظری در این خصوص گفته است:

"روزی آقای حاج احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای سید هادی نیز حضور داشت به نحو تهدیدآمیز گفت: "امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری می گوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید". بعدً شب مصاحبه آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحت و سقم قضایا بی اطلاع بوده و هستم. بعداً شنیدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته و به او گفته است:شما مصلحتاً این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو می کند، ولی بالاخره او را اعدام کردند. و باز بعدها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام به کلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پرونده سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است"[2].

مگر محمد محمدی ری شهری، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در سال 58 و وزیر اطلاعات و رئیس دادگاه ویژه ی روحانیت بعدی، می توانست بدون اذن آیت الله خمینی بر صورت آیت الله شریعتمداری سیلی بزند و آن مرحوم را مجبور سازد در پشت تلویزیون به آنچه آنها می خواستند اعتراف کند؟ علی محمد بشارتی در این خصوص گفته است: "ما[سپاه پاسداران] در ملاقاتی که اواسط سال 58 با امام خمینی داشتیم، گزارشی از فعالیت های آقای شریعتمداری را خدمت ایشان ارائه کردیم و ایشان نیز تذکرات و توصیه هایی مبنی بر پی گیری این مسأله به ما دادند. از آن موقع به طور جدی مسأله را پی گیری کردیم.... آقای شریعتمداری واقعاً می خواست انقلاب را شکست بدهد و مجدداً رژیم سلطنتی برقرار شود. او دنبال یک انقلاب لیبرالیستی بود که در آن شاه بماند و سلطنت کند. آخوندها هم به هیچ وجه نمی بایست به صحنه بیایند. مهم ترین عنصر آقای شریعتمداری، بازرگان بود. بازرگان که از ترک های تبریز بود، خیلی به ایشان علاقه مند بود. این ها می خواستند فقط تغییر روبنایی در کشور به وجود آورند. به طوری که روابط با آمریکا و اسرائیل برقرار و مردم هم به کار و زندگی خودشان مشغول باشند. تبعات این تفکر قطعاً از بازگشتن شاه بدتر بود... در تلویزیون هم از امام خمینی تقاضای عفو کرد، اما زرنگی کرد و از روی نوشته خواند. هر چه آقای ری شهری از او می پرسید ایشان جواب مکتوب می داد و در پایان هم گفت از حضرت آیت الله خمینی تقاضای عفو می کنم؛ بدون آن که القاب "امام" یا "عظمی" را به کار ببرد. با این حال امام خمینی او را عفو کردند"[3].

آیت الله محمد یزدی هم در این خصوص گفته است: "امام در مقام دفع فتنه ی شریعتمداری برخوردی هوشمندانه کردند. امام به من ابراز کردند که وضع ایشان(شریعتمداری) بدتر از آن است که آقایان فکر می کنند. این جمله احساس باطنی امام را در مورد شخصی که همدوره ی ایشان محسوب می شده و با هم بزرگ شده بودند، روشن می کند... یک روز صبح مرحوم حاج احمد آقا روزنامه ای را آوردند که در آن راجع به خلق مسلمان مطالبی امده بود. بعد به من گفت: "وقتی این روزنامه را به امام نشان دادیم، امام از توطئه هایی که آقای شریعتمداری در تدارک آن است، عصبانی شدند و گفتند:این چه بساطی است راه انداخته اند و چرا آقای شریعتمداری این گونه می کند؟" حاج احمد آقا این کلام امام را به گونه ای برای من نقل کرد که گویی معنایش این بود که چرا کسی جواب این توطئه ها را نمی دهد؟... به احمد آقا گفتم:"اگر برای شما مسئله ای نیست، من ظرف همین امروز و فردا برنامه ای می چینم و در محله ی ترک نشین قم که در آنسوی پل قرار دارد، با این جماعت جلسه می گذارم تا ببینیم حرف حسابشان چیست؟خوشبختانه همه ی قمی ها با ما هستند و می توانم به نتیجه ی این نشست مطمئن باشم". حاج احمد آقا از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد و گفت:"بسیار فکر خوبی است و حتی نیازی هم نیست که من این امر را با امام در میان بگذارم. شما می توانید کارتان را شروع کنید". بعد از این که از حاج احد آقا جدا شدیم، بنده کاملاً برایم مسلم شده بود که در آن مقطع باید برای جلب رضایت باطنی امام وارد عمل شوم و در دفع فتنه ی خلق مسلمان بکوشم... در آن روز، بنده سخنرانی مفصلی را علیه حزب خلق مسلمان و آقای شریعتمداری ایراد کردم که ارزش ثبت تاریخی دارد"[4].

درگذشت آیت الله شریعتمداری هم تغییری در نحوه ی برخورد آیت الله خمینی با او ایجاد نکرد. آیت الله منتظری معتقد بود که باید برای او مراسم رسمی گرفته شود و این نظر را به وزیر اطلاعات وقت(ری شهری) گفته بود. می گوید ری شهری:

"یک روز آمده بود اینجا گفت: "من الان منزل آقای گلپایگانی بوده ام، این مطلب را به آقای گلپایگانی گفته ام به شما هم می گویم، آقای شریعتمداری همین دو سه روزه رفتنی است، مبادا عکس العملی از خودتان نشان بدهید". در حقیقت آمده بود تهدید کند، من به او گفتم"بالاخره آقای شریعتمداری یک مرجع است که تعداد زیادی از ترکها به ایشان علاقه دارند، من اگر جای امام بودم در صورتی که آقای شریعتمداری فوت می شد در مسجد اعظم یک فاتحه برای او می گذاشتم، با این کار مردم خوشحال می شدند و احساس می کردند که مسائل شخصی در کار نیست، به نظر من فاتحه گرفتن برای ایشان یک کار عقلایی است". گفت: "این نظر شما را به بالا بگویم؟" گفتم:"بگو". این قضیه تمام شد، آقای ری شهری رفت، بعد هم آقای شریعتمداری از دنیا رفت، جنازه ی او را که شبانه آورده بودند آقای حاج رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند، بعد از چند روز من رفتم جماران دیدم آقای شیخ حسن صانعی و احمد آقا این مطلب را دست گرفته اند که بله، منتظری می گوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد، و این کار را مسخره می کردند. تا این که یک شب که ما با امام جلسه داشتیم، در آن جلسه همه ی مسئولین، آقای هاشمی، آقای خامنه ای، آقای موسوی اردبیلی، آقای موسوی نخست وزیر و احمد آقا هم بودند، در ضمن صحبتها من این مطلب را به امام گفتم که: "چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نیمه شب اجازه می دادند آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند؟ این به کجای انقلاب لطمه می زد؟ ولی حالا که نگذاشته ان آقای صدر همه ی این جریانات و جریان بازداشتش را در یک جزوه ی هفتاد هشتاد صفحه ای نوشته است، خیلی هم محترمانه نوشته، به کسی هم توهین نکرده است، اما این نوشته در تاریخ می ماند و بعد آینده حضرتعالی را محکوم می کنند، می گویند آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود نماز بخوانند". وقتی من این حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله ی تندی راجع به آقای شریعتمداری گفتند که من خیلی تعجب کردم و حکایت از این داشت که ذهن ایشان را نسبت به آقای شریعتمداری خیلی مشوب کرده اند، گفتم بالاخره ایشان وصیت کرده بودند که این شخص بر او نماز میت بخواند و مانع شدند. مرحوم آیت الله گلپایگانی نیز راجع به جلوگیری از تشییع و احترامات لازمه نسبت به جنازه ی آن مرحوم اعتراض کردند"[5].

آیت الله روحانی

آیت الله خمینی هیچ مرجع تقلیدی را که موضعی انتقادی اتخاذ می نمود را تحمل نمی کرد. به عنوان نمونه ای دیگر، آیت الله سید صادق روحانی قابل ذکر است. آیت الله محمد یزدی در ین مورد گفته است: "مدتی بعد مرحوم حاج احمد آقا نزد آقای روحانی رفتند و صحبتهایی توأم با اندرز و تهدید با ایشان داشتند. بعد از آن، مرحوم حاج احمد آقا به بنده گفت:شما یک بار به ملاقات آقای روحانی برو و با ایشان صحبت کن"... با اصرار حاج احمد آقا، پذیرفتم که یک بار به ملاقات آقا سید صادق بروم. وقتی به بیت ایشان مراجعه کردم، به استقبال بنده آمد و احترام زیادی قائل شد. بعد وارد بحث شدیم. مدعی بود که بیمار است و قصد دارد برای معالجه به خارج برود، اما امام به او اجازه ی خروج نمی دهد. گفتم:"مگر شما چه کسالتی دارید که در ایران قابل علاج نیست؟ هر دکتری در داخل ایران که مورد نظر شماست، برایتان فراهم می کنیم. خروج شما از کشور باعث می شود که عده ای از افراد گرد شما جمع شوند و شما مرکز ضد انقلاب شوید و این امر نه به مصلحت شماست و نه انقلاب.. " بعد گفت: "فامیلهای من در خارج هستند و من برای صله ی رحم می خواهم آنها را ببینم". گفتم:"صله ی رحمی که به زیان نظام تمام شود، مشروع نیست"... بنده جوابیه ی مفصلی[در پاسخ به نامه ی آیت الله سید صادق روحانی] برای ایشان نوشتم و ایشان در پاسخ بدان، مجدداً علیه انقلاب و دستگاه قضایی موضع گرفته بود... بعدها برای من مسلم شد که بعضی منتسبین ایشان هم مسئله دار و مسئله ساز بوده اند"[6].

فرض کنید آیت الله صادق روحانی در اعتراض به رژیم جدید قصد هجرت از ایران را داشت. چرا آیت الله خمینی او را از این حق محروم کرد؟ پس از انتخاب آیت الله منتظری به قائم مقام رهبری به وسیله ی مجلس خبرگان، آیت الله صادق روحانی در جلسه ی درس خود به آن انتقاد کردند. سپس کلاس های او را تعطیل کردند و خودش را هم در منزلش محصور نمودند. آیت الله منتظری به شدت به این عمل اعتراض می کند و خطاب به وزیر اطلاعات می گوید: "آقای ری شهری، این کار درست نیست و به ضرر من هم هست، ممکن است آقای سید محمد روحانی فکر کند که این کار از ناحیه ی من صورت گرفته، من با این کار مخالفم". گفت:"آخه ایشان نباید این حرفها را بزند". گفتم:"ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد... این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش بگوید"... با آقای ری شهری هم سر این قضیه دعوا کردم، منتها او به حرف من گوش نداد"[7].

رفتار با دیگران

بازداشت مفتی زاده هم مورد دیگری بود که آیت الله منتظری به آیت الله خمینی در حضور سران قوا اعتراض کرد و گفت:

"او[مفتی زاده] در بین مردم کردستان مورد توجه است و به انقلاب هم خدمت کرده است و زندانی بودن او سوژه ای است که علمای اهل سنت در کشورهای دیگر نیز آن را به رخ ما می کشند و ما را محکوم می نمایند و می گویند: "این چه وحدتی است بین شیعه و سنی که شما آن را مطرح می کنید؟". ایشان[آیت الله خمینی] از صحبت من بسیار عصبانی شدند و جمله ای را نسبت به آقای مفتی زاده فرمودند"[8].

آیت الله منتظری به حصر آیت الله قمی هم اعتراض کرد. در این خصوص گفته است: "اصلاً این مسأله ی حصر علما و مراجع از بدعتهای جمهوری اسلامی است و قدرت روحانیت و مرجعیت را شکست. من نسبت به حصر آیت الله قمی نیز اعتراض داشتم، از جمله یک شب سران و مسئولین در منزل من بودند، به وسیله ی آقای حاج احمد آقا به مرحوم امام پیغام دادم که حصر آقای قمی و آقای روحانی به ضرر اسلام و انقلاب و نظام است. آقای قمی با این همه مبارزات در حصر باشند به حساب حضرتعالی گذاشته می شود و بد است، احمد آقا هم ظاهراً قبول کرد ولی در عمل کاری صورت نگرفت و حصر ایشان ادامه یافت"[9].

کل پروژه ای که درباره ی آیت الله منتظری به اجرا در آمد، برنامه ی خود آیت الله خمینی بود. در آن زمان حتی افرادی چون هاشمی رفسنجانی و دیگر زمامداران اصلی رژیم، مخالف آن اقدام بودند، اما آیت الله خمینی به هیچ وجه کوتاه نیامد. ری شهری در ظلم عظیمی که بر آیت الله منتظری رفت، مطابق دستورات آیت الله خمینی اقدام می کرد. وقتی نامه ی شدید الحن آیت الله خمینی را به آیت الله منتظری تحویل می دادند، نامه ی توبه نامه و اعتراف به خطاهای عظیم را هم ضمیمه کرده بودند که آیت الله منتظری زیر بار امضای آن نرفت. دری نجف آبادی در این خصوص گفته است: "انتشار خاطرات آقای منتظری نشان می دهد میان بینش و روش ایشان با سلوک حضرت امام تفاوت اساسی وجود داشت و عزل ایشان عاطفی و یا تحت تأثیر مرحوم حاج احمد آقا نبوده است، بلکه این موضع گیری براساس وظیفه و تشخیص شرعی و قانونی و عقلی بوده است. امام به درستی احساس خطر کردند که رهبری نظام نباید در اختیار آقای منتظری و عوامل ایشان قرار گیرد"[10].

هاشمی رفسنجانی هم در این خصوص نوشته است: "آیت الله منتظری در اظهارات خودشان، صریحاً از دولت، مجلس، قوه ی قضائیه و جنگ انتقاد می نمودند و رسانه های داخلی و خارجی، مواضع ایشان را بزرگنمایی می کردند؛ چیزی که با توجه به شرایط، مورد رضایت شخص امام و مسئولان کشور نبود... امام نظر مساعدی به وضع بیت ایشان و اطرافیان نداشتند و نگرانی خودشان را صریحاً در جلسات ملاقات با سران قوا ابراز می داشتند و از ما می خواستند، برای نجات نظام و شخص آقای منتظری اقدام کنیم و جلسات مکرر ما با ایشان در قم و تهران و مذاکرات مفصل و تکراری هم مشکل را حل نمی کرد. رفته رفته امام به این نتیجه رسیدند که خودشان باید برای حفظ وضع فعلی و آینده ی نظام اقدام کنند و چند بار صریحاً در جمع سران نظرشان را ابراز کردند که از طرف ما با اظهار نگرانی از نتایج آن، عکس العمل داشت. سرانجام قاطعیت امام وارد عمل شد که نتیجه ی آن... عزل آیت الله منتظری از منصب قائم مقامی رهبری بود"[11].

علی اکبر ناطق نوری هم در خصوص نقش آیت الله خمینی در داستان برکناری آیت الله منتظری و دیگر مسائل حول و حوش آن گفته است: "ادامه ی ماجرا را آقای ری شهری تعقیب کردند. ایشان مستقیماً از امام دستور می گرفتند و می رفتند به تدریج مکاتبه ی بین امام و آقای منتظری شروع شد. امام گاهی تعبیرهای تندی به ایشان می فرمودند... اعتقاد من این است که در ماجرای آقای منتظری و نامه ی 6/1/1368 بزرگان ما از روی حسن نیت غفلت بسیاری کردند. اگر می گذاشتند آن گونه که امام تشخیص می دادند، عمل می شد، همه چیز حل می شد... امام ایشان را واقعاً خوب می شناختند و اگر به تشخیص ایشان عمل می شد، اکنون کارشکنی ها و کارهای ضد انقلاب نبود. اندازه ای که ایشان(آقای منتظری) با این ماجرا و دروغ پردازی ها و افشای مصالح کاملاً سری نظام، به کشور و انقلاب خیانت کرد، هیچ کس نکرده است و اگر می گذاشتند، این همه ضد انقلاب و وابستگان این ها این قدر جسور نمی شدند. اولاً امام ایشان را خوب شناخته بود و تصمیم گرفته بود که همان نامه ی 6/1/ 1368 از رادیو قرائت شود. آقای هاشمی و بعضی آقایان دیگر و خود مقام معظم رهبری، پیش امام رفتند تا جلوی پخش این نامه را از رسانه ها و رادیو بگیرند؛حتی آقای هاشمی گریه کرده بود که اگر این نامه خوانده شود، خیلی وضع به هم می ریزد و امام را قانع کرده بود. البته حضرت امام به احترام این بزرگان کوتاه آمد والا ایشان قلباً از این کار راضی نبود و معتقد بود که باید افشا بشود. در آن نامه امام عبارتی به این مضمون آورده است که من می بینم جای تو را که اگر این کارها را نکنی، در قعر جهنم هستی؟واقعاً با این کتاب خاطرات[آیت الله منتظری] بعضاً دروغ که آقای منتظری نوشتند، من احساس کردم که همان جمله ی امام در مورد ایشان رخ می دهد و این حرف ها قعر جهنمی است"[12].

رفتار با مصدق

آیت الله خمینی مصدق را مسلمان نمی دانست. می گفت: "یک گروهی که از اولش باطل بودند من از آن ریشه هایش می دانم، یک گروهی که با اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که این ها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، این ها یک سگی را نزدیکی مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیت الله" گذاشتند. این در آن زمان بود که اینها فخر می کنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند. به اسم "آیت الله" توی خیابان ها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی خورد. و اگر مانده بود، سیلی بر اسلام می زد"[13].

در یکی از جلسات ستاد انقلاب فرهنگی با آیت الله خمینی که تنها علی شریعتمداری، جلال الدین فارسی و عبدالکریم سروش حضور داشتنته اند، در پایان جلسه، شریعتمداری با احترام کامل از آیت الله خمینی می پرسد مسلم نبودن مصدق مبتنی بر چه مدارکی است؟ آیت الله خمینی می گوید: "مدارک زیاد است. یکی از آنها این است که آیت الله خادمی به من گفت یک روز در مجلسی وقت نماز عصر می رسد، می خواهند نماز بخوانند، مصدق می پرسد نماز عصر چند رکعت است؟ ". یعنی مصدق نمی دانسته نماز عصر چند رکعت است. جلال الدین فارسی به او می گوید: "ولی مصدق وجوه شرعی خود را به مدرسه ی... پرداخت می کرد". آیت الله خمینی به بحث پایان می دهد و نکته ی مهمی را گوشزد می کند. می گوید:"در این کشور نباید هیچ کس مطرح شود".

آری، مسأله این بود، در این کشور هیچ کس نباید مطرح شود. هر کس مطرح می شد، کارش را می ساختند. در دهه ی اول انقلاب، باید، فقط آیت الله خمینی مطرح می گشت، پس از آن هم، باید، تنها ایت الله خامنه ای مطرح شود و دیگران کارشان ساخته بود و هست. نگوئید آیت الله خامنه ای از "خط امام" خارج شده است، او بیش از هر کس دیگر به "خط امام" ملتزم است. مگر "خط امام" جز این است که "حفظ نظام از اوجب واجبات است" و برای حفظ نظام، می توان "کلیه ی احکام اولیه ی اسلام چون نماز و روزه و حج را تعطیل کرد"؟ آیت الله خامنه ای در حال عمل به همین فرامین است. زندان کردن مخالفان، حمله ی اوباش به بیت مراجع تقلید(آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و... )، عزل مراجع تقلید از مرجعیت، بی دین و ضد انقلاب و جاسوس خواندن موسوی و کروبی، و... همه، عین "خط امام" است. اگر جای آیت الله منتظری قعر جنهم است، جای موسوی و کروبی و صانعی کجاست؟جای اولی را آقای خمینی تعیین کرد، جای بقیه را خامنه ای تعیین خواهد کرد. آیت الله خمینی نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه را جعل کرد، نه آیت الله خامنه ای. دومی، به نظرات و فرامین اولی عمل می کند. این رژیم، رژیم دروغ و نیرنگ است. دستگاه سلطانی شبانه روز در حال برساختن دروغ های تازه است[14].

پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۹

پاورقی ها:

1- رجوع شود به لینک: http://norooznews. info/news/17839. php

2- خاطرات آیت الله منتظری، ص 270.

3- خاطرات علی محمد بشارتی، عبور از شط شب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص252- 244.

4- خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 513- 511.

5- خاطرات آیت الله منتظری، صص 269- 268.

6- خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 477- 475.

7- خاطرات آیت الله منتظری، صص 268- 267.

8- خاطرات آیت الله منتظری، ص 269.

9- خاطرات آیت الله منتظری، ص 268.

10- خاطرات و مبارزات دری نجف آبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 247- 246.

11- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1365، اوج دفاع، دفتر نشر معارف انقلاب، ص 24.

12- خاطرات علی اکبر ناطق نوری، جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص68- 679.

برخی از افراد و گروه ها بر این باورند که هیچ یک از نامه های چند سال آخر عمر آیت الله خمینی(خصوصاً نامه ی 6/1/ 1368 آیت الله خمینی به آیت الله منتظری، نامه ی او به محتشمی پور درباره ی نهضت آزادی، و نامه ی او درباره ی حکم قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367)، به خط او نیست، بلکه به خط احمد خمینی است. به عنوان نمونه، آیت الله منتظری در خاطرات گفته است:

"در این اواخر ایشان بیمار بودند، سرطان داشتند، اعصابشان ناراحت بود و تقریباً از مردم منعزل شده بودند. یکی از افرادی که با من مربوط است و با آقای فلاحیان- قائم مقام وقت وزیر اطلاعات- هم مربوط بود، نقل می کرد که آقای فلاحیان گفت: "این یکی دو سال آخر ما هر کاری با امام داشتیم با احمد آقا حل می کردیم و به اسم امام منعکس می کردیم، ما اصلاً دسترسی به امام نداشتیم. می رفتیم با احمد آقا مطرح می کردیم و بعد می آمدیم به عنوان امام مطرح می کردیم"( خاطرات آیت الله منتظری، ص 369 ).

پس از انتشار نامه ی آیت الله خمینی به محتشمی پور درباره ی نهضت آزادی، مهندس بازرگان به دادگستری شکایت کرد که نامه از آن آیت الله خمینی نیست. موسوی تبریزی در این خصوص گفته است:

"بعد از نامه ای که از قول امام برعلیه آقای بازرگان منتشر شد آقای بازرگان به دادگستری شکایت کرد که این نامه جعلی است. دلائلش را هم گفته بود که امام تکه کلام هایی دارد که در اینجا نیست و دست امام هم لرزشی دارد که در این خط نیست. احمد آقا شب های چهارشنبه روضه داشت. یکی از این شب ها، آقای محتشمی بعد از روضه رفت در اتاقی با احمد آقا صحبت کرد. احمد آقا مرا برای مشورت خواست و گفت:جریان از این قرار است و از آقای محتشمی شکایت کرده اند. این نامه به خط من است و امام امضا کرده و نه تنها این نامه که نامه های اخیر امام را غالباً امام نمی نوشت. من می نوشتم و امام امضا می کرد. نه این، نه آن نامه ای که درباره ی آقای منتظری نوشته شده، خط امام نیست، امضای امام است"( مصاحبه ی موسوی تبریزی با نشریه ی یادآور، شماره ی اول، تیرماه 1387 ).

13- صحیفه ی امام، جلد 14، ص 456.

14- روزنامه ی رسالت در مطلبی زیر عنوان"اکبر گنجی و دعوت به اغتشاش"نوشته است:

"اکبر گنجی با انتقاد از موسوی و کروبی به خاطر لغو راهپيمايی22 خرداد از مردم خواست بدون اعتنا به اين دو نفر به اغتشاش و درگيری بپردازند. اکبر گنجی که اخيرا با انکار وجود مقدس امام عصر(عج) و زير سئوال بردن برخی مقدسات باعث شرمساری اصلاح طلبان شده و چندی قبل به دريافت جايزهای 500 هزار دلاری مفتخر شد در جمع ضد انقلابيون ايرانی مقيم آمريکا ازموسوی و کروبی انتقاد کرد که اينها فقط بلدند اطلاعيه صادر کنند و کارديگری از دستشان بر نمی آيد. اکبر گنجی که با دلارهای تشويقی محافل ضد دينی و غربی ها به عافيت طلبی مشغول است با لحنی طلبکارانه از مردم خواست از مقابله با نظام و پرداخت هزينه نترسند، به ميدان بيايند و منتظر اطلاعيه های موسوی و کروبی نباشند. جناب گنجی بز دل و ترسو که در پی خشم مردم از کشور به دامان اربابان آمريکايی فرار کرده است توضيح نداد وقتی مردم را به دادن هزينه دعوت می کند چرا خودش حاضر نيست در صف اول مبارزه ديده شود"(رسالت، ستون شنیده ها و نکته ها، 26/3/ 1389).

تنها خبر درست در این متن، "بزدل و ترسو بودن" گنجی است. بقیه ی آن محصول ذهن دروغ ساز سلطان است. من اخیراً هیچ جا سخنرانی نداشته ام. مگر می شود در آمریکا سخنرانی کرد؟ سخنرانی باید در جایی باشد، مثلا در فلان شهر و فلان مکان. مگر می توان از خارج جنبشی را رهبری کرد؟ رهبران جنبش سبز موسوی و کروبی اند، نه خارج نشینان. مگر می شود از خارج دستورالعمل صادر کرد و به آنها گفت از این تاکتیک ها استفاده کنید؟ تعیین تاکتیک کار فاعلان حاضر در صحنه است. آیت الله صانعی و موسوی و کروبی شجاعانه ایستاده اند. سلطانی که در برابر اینها شکست خورده است، می خواهد آدم های "بزدل و ترسویی" چون اکبر گنجی را به مقابله ی با انان بفرستد. وقتی ولی فقیه نفتی(280 میلیارد دلار درآمد نفت طی 4 سال) با آن همه دستگاه های عریض و طویل سرکوب نتوانسته حریف آنان شود، از ترسوها و بزدلان چه کاری ساخته است؟