راهبرد سبز و اصلاح طلبان خاکستری

پنجشنبه 25 شهریور 1389

رضا سياوشی و اميرحسين گنج بخش

1

جنبش سبز در دومين سال حيات اش بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفته است. امروز درون اين جنبش دو گرايش اصلی با دو برداشت متفاوت و حتی متضاد از چيستی جنبش سبز در مقابل هم صف آرائی کرده اند که هر کدام راهبرد متفاوتی را به عنوان استراتژی جنبش سبز تجويز می کنند. يک گرايش راهبرد انتخابات آزاد را ارائه می دهد و استدلال می کند که جنبش سبز با شعار « رای من کجاست » از ابتدا يک جنبش انتخاباتی بوده است و تا زمانيکه انتخابات آزاد در کشور ما بر گزار نشود جنبش سبز به اهدافش نخواهد رسيد. طبق اين راهبرد، جنبش سبز بايد به عنوان نهضت انتخابات آزاد سامانيابی گردد، و نيروهای آزاد شده بوسيله آن، برای از ميان برداشتن موانع انتخابات آزاد و ايجاد شرايط برگزاری اش، هدايت و کاناليزه شوند. اين گرايش، انتخابات آزاد را نه تنها يک شعار اصلی، بلکه محور فعاليت های گذار به آينده ای دمکراتيک، و بستری برای ساختن نهادهای لازم آن تبيين می کند و جنبش سبز را نشانه عبور از اصلاحات خاکستری دوران خاتمی می بيند.

گرايش دوم اما برعکس گرايش اول، جنبش سبز را از جنس جنبش دوم خرداد می بيند و هدف آن را بازگرداندن دوباره اصلاح طلبان به حکومت تبيين می نمايد. آنها بازگشت خود به حاکميت را عين اصلاحات تعريف می کنند. و از آنجا که بازگشت اصلاح طلبان به قدرت بدون جلب نظر خامنه ای امکان پذير نيست، در نتيجه راهبرد نزديکی با قدرت را انتخاب کرده اند، و در جهت عملی کردن آن تلاش می کنند. اصلاح طلبان خاکستری، جنبش سبز را صرفا" به عنوان ابزار فشار از پائين برای گرفتن سهمی از بالا می فهمند. که البته خودشان هم جز اين ادعائی نداشته اند. آنها اشتياق نزديکی با "نظام" و آشتی خودی ها، برای گرفتن سهمی از قدرت را، پنهان نمی کنند. حتی با بی باکی مخصوص به خود، دست پيش را گرفته و منتقدين اين راهبرد را به عنوان تندرو و ساختار شکن و منافق و ... مورد عتاب قرار می دهند. تا اين جای کار را اصلاح طلبان خاکستری ابائی ندارند که به روشنی اعلام کنند. اما آنچه روشن نمی کنند و بصورت کدر باقی می گذارند، سرنوشت جنبش سبز است. جنبش سبز چه بهائی بايد بپردازد تا اصلاح طلبان خاکستری بتوانند يکبار ديگر همانند دوم خرداد 76 دوباره به قدرت برگردند؟ آيا اگر به فرض محال، اين گروه از اصلاح طلبان يک بار ديگر موفق شوند با تکيه بر جنبش سبز به حاکميت برگردند، در آنصورت آيا سرنوشت جنبش سبز چيزی جز سرنوشت جنبش دوم خرداد خواهد بود؟

تلاش اخير اصلاح طلبان خاکستری برای برجسته کردن خطر اجنبی، دميدن روح تازه در نفرت ضد اسرائيلی، سنگ اندازي در روند صلح فلسطين-اسرائيل، وارونه کردن بی ملاحظه شعارهای جنبش سبز در مورد غزه و لبنان، و خلاصه تلاش برای بازگرداندن فضای فلسطين محوری و آمريکا ستيزی (اينبار بصورت تعديل يافته اش) با هدف کم رنگ تر کردن اختلافات و مشکلات داخلی است، و تنها از زاويه راهبرد نزديکی با خامنه ای قابل فهم است. در ادامه نوشته روشن می شود که حتی وقتی اين گروه از اصلاح طلبان از قانون اساسی بدون تنازل سخن می گويند، در واقع منظور آنها دور زدن قانون اساسی، و تنازل آن به حکم حکومتی آقای خامنه ای است. زيرا آنها می دانند که مفسر فانون اساسی شورای نگهبان است و شورای نگهبان کنونی هرگز به آنها اجازه برگشت به حاکميت را نخواهد داد.

2

در اين ميان مهندس موسوی مورد ويژه ای است که کنش سياسي او و مهدي کروبي بيانگر ايستادگي آنها در برابر ولي فقيه است. و اين ايستادگی نشان می دهد که گرچه متن سخنان موسوی به قانون اساسی بی تنازل اشاره دارد، و ظاهرا" با گرايش اصلاح طلبان هم سخن است، اما روح سخنانش با راهبرد اول، يعنی گذار به دمکراسی به گرد انتخابات آزاد همنواتر است. برای نمونه، مهندس موسوی در روز 22 تير در در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاه تربیت مدرس تاکید کرد:

« شعار رعایت بدون کم و کاست قانون اساسی با این فرض است که این متن نه جاودانی است و نه وحی منزل وهر نوع تغییری در سطح ملی می تواند مورد قبول باشد که امکانات انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی را فراهم کند.» (منبع: سايت کلمه ، سخنان موسوی با عنوان: هر کس هر جا از حق و قانون دفاع کند عضو جنبش سبز است، سه شنبه, ۲۲ تیر, ۱۳۸۹)

اما دليل اصرار مهندس موسوی بر قانون اساسی چيست؟ پاسخ را تا حدی در جمله بعدی می توان يافت. مهندس موسوی در ادامه می گويد:

«نمی توان با تاکید بر خاطره ها یک وفاق ایجاد کرد ما احتیاج به متنی داریم که ما را به هم وصل کند و در شرایط فعلی جایگزین و بدیلی برای قانون اساسی وجود ندارد» ( همانجا)

3

به جز دو گرايش فوق که با نظرات روشن و منسجم در مقابل هم صف آرائی کرده اند، بقيه گرايشات درون جنبش سبز، يا با التقاط آشفته ای از اين دو راهبرد خود را سرگرم کرده اند، يا اصولا" فاقد استراتژی هستند و با واقعه محوری، خود را درگير فعاليت های مقطعی و تاکتيکی نموده اند. اما اين شرايط زياد نمی تواند دوام يابد. با شتاب گرفتن سير وقايع در ايران، دير يا زود همه فعالين و شرکت کنندگان در جنبش، بخصوص مدعيان سياست، ناچارند به يکی از اين دو اردوگاه به پيوندند، وگرنه به حاشيه رانده خواهند شد. جايگاه ويژه مهندس موسوی که متن سخنانش از قانون اساسی می گويد اما روح گفتمان اش به راهبرد انتخابات آزاد اشاره دارد، نيز از طرف ديگران غير قابل تکراراست (1)

4

جنبش سبز اهميت تاريخی برای ايران دارد. زيرا خصوصيات گفتمانی و سازماني جنبش سبز در نظام آينده تداوم يافته و نهادينه مي شوند. يعنی سرنوشت جنبش سبز است که سرشت نظام آينده را تعيين می کند. بنا براين برخورد ما به جنبش سبز بايد درخور چنين مرتبه و مقامی باشد. از اين منظر، فرموله شدن اين دو راهبرد در برابر هم، نه تنها اهميت ويژه برای خود جنبش سبز دارد، بلکه اهميت بنيادی برای نظام سياسی آينده ايران دارد. دو راهبرد مورد بحث در واقع بازتاب دو روايت متفاوت از مرحله گذار، از جنبش سبز، و بازتاب دو آرزو و دو چشم انداز برای آينده ايران اند. و هماوردی اين دو راهبرد است که سرشت جنبش سبز را از اين به بعد رقم خواهد زد. هر کدام از اين دو روايت بر جنبش سبز تفوق يابند ، در آينده دست بالا را برای تعيين سرشت نظام اينده ايران خواهند داشت. به همين دليل برآمد اين هماوردی پی آمدهای تاريخی برای کشور ايران دارد که فراتر از جنش سبز ادامه خواهد يافت. گذشت يکسال تکامل جنبش سبز، مرزهای دو راهبرد را نسبت به هم روشن تر کرده است. صف بندی ميان راهبرد «نزديکی با خامنه ای» (برای يافتن اجازه شرکت در شبه انتخابات جمهوری اسلامی) در تقابل با راهبرد «انتخابات آزاد» (به عنوان بستر تحول نظام سياسی ايران) هر روز نمايان تر می شود. و جنبش سبز در تقابل اين دو راهبرد تکامل می يابد. به همين دليل، از مهمترين گام ها برای سرنوشت جنبش سبز، همانا ديالوگ سازنده و شفاف ميان اين دو طرح است.

5

سرچشمه اختلاف ميان اين دو راهبرد به حوزه تئوری و معرفت شناسی يا فلسفه سياسی محدود نمی شود. بلکه بيشتر به منافع بلند مدت گروهی و هويت و تبار آنها مربوط است. هر گرايش فضائی را می طلبد که در آن بهتر رشد می کند. يکی به فکر عبور از گذشته است و چشم به آينده دارد، دومی در فکر تجديد و ترميم و اصلاح گذشته است. اولی گذار به دمکراسی با راهبرد انتخابات آزاد را پيش می نهد، دومی با دمکراسی ليبرال مخالف است و خواهان حفظ و اصلاح همين نظام است. اولی جنبش سبز را عبور از دوم خرداد می بيند، و دومی جنبش سبز را ادامه دوم خرداد تعريف می کند و اميد دارد با فشار جنبش سبز بتواند موافقت مقام ولايت جلب کند و دوباره به قدرت برگردد، تا با استفاده از سکان قدرت حکومتی، نظام را اصلاح نمايد. اولی رو به آينده ای برازنده و بالنده برای ايران دارد، دومی رويای زنده کردن گذشته و دوران «امام» فرهيخته و يا زمان زمامداری آقای خاتمی را به خود وعده می دهد.

در اينجا شايسته است تصريح گردد که وقتی از اصلاح طلبان خاکستری سخن می گوئيم، منظور ما تنها بخش کوچک، ولی فعال، از اصلاح طلبانی هستند که هنوز از تصور بريدن پيوندهای خود با نظام ولايت مطلقه، و رانت های ناشی از آن، دچار اضطراب می گردند. نشانه اصلاح طلبان خاکستری آنست که برای آنکه جنبش سبز را به کبريت بی خطر برای نظام فروبکاهند، آنرا از جنس دوم خرداد معرفی کنند. و ابائی ندارند که شعارهای ميهن دوستانه و آزادی خواهانه و ساختارشکنانه جنبش سبز را وارونه بنمايند

6

می گويند در جهنم عقرب هايي چنان بد خيم و خطرناک وجود دارند که بخت برگشتگان جهنم از ترس آنها به مار غاشيه پناه می برند. در صحنه سياسی ايران هم اصلاح طلبان با چنين مشکلی روبرويند. جدا از آنکه آنها راجع به قانون اساسی چه می گويند، واقعيت آنست که قانون اساسی جمهوری اسلامی [2] چنان دهشتناک است که اصلاح طلبان از ترس اجرای آن به ولی فقيه مطلقه پناه می برند. و از او توقع دارند که سپر دفاعی آنها در مقابل گزند قانون اساسی و نهاد پيوسته آن، يعنی شورای نگهبان باشد. آصلاح طلبان از ولی فقيه انتظار دارند تا با دور زدن قانون اساسی و صدور حکم حکومتی به آنها اجازه شرکت در شبه انتخابات جمهوری اسلامی را بدهد. شبيه همان حکمي که آقای خامنه ای برای دکتر معين در انتخابات سال 84 صادر کرد. در آنجا شورای نگهبان دکتر معين را رد صلاحيت کرده بود. مشکل اصلاح طلبان آنست که طبق نص صريح قانون اساسی ، وقتی آز قانون اساسی سخن گفته می شود، منظور تفسير شورای نگهبان است و لاغير! از اين منظر بايد نسبت به اصلاح طلبان خاکستری احساس همدردی داشت. زيرا آنها برای حفظ رانت های حکومتی خود، چاره ای ندارند مگر آنکه از ترس قانون اساسی و شورای نگهبان، به خامنه ای پناه ببرند.

پس، چنانکه پيش تر گفته شد، وقتی اصلاح طلبان خاکستري از اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن می گويند، در واقع منظورشان تنزل قانون اساسی به شخص خامنه ای است.

7

اما مهمترين تفاوت اين دو راهبرد در آن است که راهبرد انتخابات آزاد هيچ کس را حذف نمی کند، حتی اصولگرايان را. اما در مقابل، راهبرد اصلاح طلبان هيچکس را در بر نمی گيرد، حتی خودشان را. زيرا راه حل آنها منوط به التفات خامنه ای است و خامنه ای هم پاسخ مثبتی به آنها نمی دهد. تلاش برای جلب التفات خامنه ای از طرف اين گروه اصلاح طلبان خاکستری ، مصداق آزمودن آزموده ها است.

=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-

[1] ن.ک به نوشته «بيانيه 17موسوی، تجلی تقسیم کار نانوشته در جنبش سبز» سياوشي-گنج بخش

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=26401

[2] - وقتی از قانون اساسی سخن گفته می شود قاعدتا" شامل نهادهای پيوسته به آن مانند شورای نگهبان نيز می شود. ن.ک به نوشته «انتخابات آزاد و قانون اساسی» حکمت-گنج بخش

http://www.entekhabateazad.net/index.php?option=com_content&view=article&id=587:1389-04-23-15-04-45&catid=30:1389-02-09-02-34-29&Itemid=56