متن سخنرانی آقای حسن شريعتمدارى
در سمینار "راه سبز امید-سوئد":”ديدگاهها پيرامون چشمانداز جنبشسبز مردم ايران”
دوستان عزیز، خانمها و آقایان!
خیلی تشکر میکنم از دعوتی که انجام شد و فرصتی که فراهم شد تا در خدمت هممیهنان گرامی باشیم، هرچند دیرهنگام، عید نوروز را به دوستان تبریک میگویم.در عرض این نیم ساعت من سعی میکنم بصورت فشرده، نظراتی را که در باره موضوع سمینار دارم بیان کنم.
نظام جمهورى اسلامى ايران، پس از انتخابات، دچار یک تحول كيفى شد، بدين معنى كه جمهورى اسلامىاى كه هرگز جمهوری نبود، در حال تبديل شدن به يك خلافت اسلامى است و در اين نكته نبايد ترديدی داشت. نظامهاى برآمده از انقلاب معمولاً در ابتدا با موجى از مقبوليت و مشروعيت مردمى آغاز مىكنند و اگر قدرت را به دو نوع قدرت نرم و قدرت سخت تقسيم كنيم، ابتدا با قدرت نرم فوقالعادهاى در صحنه اجتماع ظاهر مىشوند، سپس و به تدريج اين قدرت نرم كاهش پيدا مىكند و زمان ادمينيستراسيون؛ تنظيمات فرا مىرسد. چون نظامهاى ايدئولوژيك اگر موفق نشوند به نظامهاى دموكراتيك برآمده از آراى آزاد مردم تبديل بشوند، لاجرم آنها از یک قدرت اجتماعى به يك قدرت ديكتاتورى كلاسيك يا نيمه كلاسيك متكى به قدرت سرد، يعنى به اقتصاد و اسلحه تبديل مىشوند و اين همان چيزى است كه در جمهورى اسلامى اتفاق افتاد. در دوره آقاى خمينى انقلاب با نسلى آغاز شد كه ايدههاى بسيارى داشت، صحبت سر بدى يا خوبى آنها، از عملى بودن يا عملى نبودن ایدهها نيست، صحبت از نوع ارتباط اجتماع با اين حکومت است. به تدريج و به دلايلى كه اينجا جاى شكافتن آن نيست، بخصوص در دورهى آقاى خامنهاى، اين جدايى حكومت از مردم ادامه يافت و كار به آنجا رسيده است كه آخرين گروهى از نظام، كه واسطهى اين نظام با مردم بود، به بيرون از دايره قدرت دارند پرتاب مىشود. اين نظام حداقل در بخش ميانى، از مردم بريده، متكى بر قدرت نظامى و اقتصادى است، مسيرى را مىرود كه اگر به آن خلافت اسلامى بگوئيم، داراى شباهتهاى بيشمار تاريخى است، با دوران ابتداى اسلام، دوره عباسيان، از موقعى كه به نظاميان ترک و سرداران ايرانى متكى شد و البته بازيچه دست آنها قرار گرفت! بنابراين اگر وضعيت نظام را بخواهيم باز بشكافيم، بعد از اين اگر سه پايهى استوارى يك نظام را مشروعيت يا مقبوليت قانونى، كارائى و قدرت تصور كنيم، كه مجموعاً اقتدار يك نظام را تشكيل مىدهد، از مشروعيت و كارائى اين نظام كمتر اثرى نیست، هم در بعد داخلى و هم در بعد بينالمللى. و آنچه كه باقى مانده است، قدرت مبتنى بر قدرت سخت يا پول و اسلحه است. چه در سطح داخلى و چه در سطح بين المللى. در سطح داخل متكى به دستگاههاى سركوب و در سطح بين المللى متكى به تهديد به دستيابى به انرژى اتمى. در مقابل، بحران انتخاباتى را بايد آغاز تولد جامعه مدنى مستقل از حكومت دانست. جامعه مدنى كه اين بار با مطالبات مدنى در صحنه ظاهر شد كه ابتدا، با شعار «رأى من كجاست؟» كه مطالبه بسيار مهم مدنى است آغاز شد و ساير مطالبات مدنى بتدريج شكل گرفت.
جامعه مدنى ايران در بخش شهرنشين آن، آنهم شهرنشينهاى بزرگش، موفق شد آنچه را كه در عرض سى سال بتدريج مطالبه مىكرد، اما بدليل اينكه يك نظام برآمده از انقلاب، همواره پايى هم در جامعه دارد، در بخشهايى از خودش كه در گذشته بخشى از نظام بود. پس از اين انتخابات به نظر من حساب خودش را از حساب اين نظام جدا كرد. البته جامعهى مدنى موقعى چهرهى واقعى پيدا مىكند كه تبديل به يك دولت-ملت بشود. يعنى دولت خودش را هم تشكيل بدهد. ما جامعهى مدنى داريم كه هنوز هيچ دولتى ازآن خودش ندارد و هنوز هيچ آلترناتيوى هم براى تبديل شدن به دولت بعدى ندارد. اين مطلب مهمى است كه امروز مىخواهيم راجع به آن بحث بكنيم.
برآمدگان از اين انتخابات كه رهبران نمادين جنبش در داخل هستند، هنوز گفتمانى را نمايندگانى مىكنند كه گفتمانى متناسب با ساختن يك دولت-ملت نيست. گفتمانى است كه در اين گفتمان باوجود اينكه همهى خواستههاى مدنى ابراز مىشوند، ولى راههاى تحقق آن به نظر من خيلى ناقص و و غير كافى بیان میشود. مدلى كه رهبران نمادين جنبشسبز براى تحقق خواستههاى مدنى ابراز مىكنند، آنجائى كه «به روشنى» ابراز مىشود، اجراى بىتنازل قانون اساسى است. با هر نيتى و با هر تاكتيكى كه اين مدل ابراز شود، يك چيز مسلم است و آن اين است كه خواستهاى شهروندى قابل تحقق در اجراى بىتنازل قانون اساسى نيست! يعنى اجراى بىتنازل قانون اساسى، هرنوع تعادلى از قدرت را در ايران ايجاد كند، قادر به تأمين آزادى احزاب، آزادى دين، آزادى عقيده، آزادى مطبوعات و ايران براى همهى ايرانيان، نخواهد بود. قادر به اين نخواهد بود كه گسلهاى مهم جامعه را كه در عرض اين سىسال، فزونى يافته و بسيار بحران آفرين شده، مانند گسلجنسيتى، گسلمعيشت، گسلاقوام، در مركز و حاشيه و گسلنسلى و تمدنى را با اجراى بىتنازل قانوناساسى حل كند. بنابراين به نظر من جامعه مدنى در حال گذار از يك گفتمان واسطه، به يك گفتمان واقعى است و اين دوره، دورهى بسيار حساسى است. دورهاى كه از يك سو اپوزيسيون سياسى ايران، آنهايى كه دل براى ايران مىسوزانند، نمىخواهند آلترناتيوى ايجاد كنند كه بوى تقابل با كوشندگان جنبشسبز داشته باشد و از سوى ديگر مدلى كه كوشندگان جنبشسبز در داخل ايران ارائه مىكنند، به هردليلى، (حالا آنها را بررسى مىكنيم و خواهيم ديد كه دلايل براى ابراز آن كافى نيست). گفتمانی پوشش دهندهى اين جنبش و رسانندهى اين جنبش به مقصد خودش، يعنى براى تأمين مطالبات شهروندى نیست. بنابراين آنچه دربدو امر به نظر مىرسد، اين است كه اين جنبش در سطح گفتمان هنوز ناقص است، در سطح اجرا از جنبش طبقهى متوسط شهروند گسترش نيافته به مليتها، قوميتها، كارگران، مزدبگيران، زحمتكشان و ديگر اقشار اجتماع و در نتيجه، جنبشی محدود مانده و در شكل سازماندهى، سازمان مناسب خودش را پيدا نكرده است. دلايل آن مىتواند سركوب باشد، يا مىتواند عدم بلوغ جنبش باشد. همهی اینها بجای خودش، ولی بهاى آنرا را جنبش خواهد پرداخت. فرقى نمىكند که دلايلش چيست.
ولی این جنبش یک کار مهم نیز انجام داده و آن این است که شکافی را در درون این نظام ایجاد کرده، که این شکاف جبران شدنی نیست. یک، مشروعیت را از این نظام سلب کرده و عدم کارایی این نظام را نشان داده و این نظام را دچار تغییر دچار یک تغییر کیفی کرده. از یک نظام برآمده از انقلاب، که دارای پایههای اجتماعی در درون مردم بود، نقطهی عطفی بود که تبدیل کرده به این نظام متکی به اسلحه و نیروهای امنیتی و پول. این هنری است که این بحران انتخاباتی به وجود آورده و باید قدر آن را داشت. چیزی که اگرهمهی ما سالها تلاش میکردیم امکان بوجود آمدن در این وسعت و در این حجم را نداشت. عدهی زیادی میگویند که رهبری جنبش در ایران به دلایل امنیتی، به دلیل بودن زیر فشار، بیش از این نمیتواند بیان کند. خوب این تا حدودی معقول است، ولی آیا دلایل فقط همینهاست.آیا هیچ رابطهای بین رهبران جنبش سبز، بین گفتمانشان، بین ایدئولوژی مسلط بر ذهنشان نشان و منافعشان وجود ندارد؟ بیگمان این ارتباطات هم وجود دارد.
بی گمان وقتی آقای موسوی، دهههای اول انقلاب دههی شصت را بعنوان سالهای طلایی، سالهای مدل، آقای خمینی را بعنوان اسطورهی ملی، بیان میکند، این فقط از روی مصلحت شناسی نیست. بیگمان این دهه، دههی پرافتخاری نیست که برای نسل امروز بتواند بعنوان مرجع یا ریفرنس بازگشت باشد و بیتردید آقای خمینی اسطورهای نیست که امروز بتواند برجان و دل و روح نسل جوان چنان حکومت بکند که برای آنها یک منبع نیرو بخشی باشد. لاجرم چنین گفتمانی، حمایت جامعهی مدنی را از رهبران جنبش سبز به یک حمایت تاکتیکی و عمل گرایانه تبدیل خواهد کرد تا یک اعتماد متقابل، و این چیزی است که به این جنبش ضرر میرساند. ممکن بخشهایی از ایرانیان هنوز بازگشت به دهههای شصت، اجرای تنازل قانون اساسی و وجود آقای خمینی را بعنوان یک اسطورهی تاریخی و یک مدل برایشان قابل قبول باشد ولی شاید با این نکته با من هم عقیده باشید که اکثریت نسل جوان و ملت ایران هم امروز چنین برداشتی ندارند. اکثریت ملت ایران امروز چنین برداشتی ندارند. و وقتی بین رهبری واقعی، رهبری عملی یک جنبش و کوشندگان آن حق همکاری و همکاری تاکتیکی و عملگرانه تقلیل یافت، در بحرانها امکان زندگی این جنبش به شکل سابقش دیگر مسیر نیست .
در بحران هاست که انتقادها شروع میشود و گفتمانها و گفتهها خیلی شفافتر بیان میشود، زیرا ملاحظات عملی برای مدتی به تعطیلی تاریخ میرود و اینجاست که یا رهبری جنبش، رهبری عملی جزیی کار خودش را اصلاح میکند گفتمان جدید را انتخاب میکنند، گفتمانی که در برگیرندهی همه است و البته به نظرمن این بهترین راه است که کسانی که از درون این واقعهی انتخاباتی یک رهبری نمادین و اخلاقی پیدا کردهاند، بتوانند چنان خودشان را اصلاح کنند که رهبری آیندهی این جنبش هم باشد. یاجنبش راه خود را جدا خواهد کرد و این راه پرهزینهای است. برای اینکه بخش میانی ما که خود خیلی نازک شده، کمتوان شده است، حداقل ضرر این است که این را به دو بخش یا چند بخش تقسیم کنیم و بنابراین به نظر من یکی از مهمترین چالشهایی که ما با آن رسالت داریم این است که این نقایض را که از بیرون میبینیم بازگو کنیم. بسیاری میگویند شما که در خارجید، زیاد حق دخالت در معقولات را ندارید من همیشه میگویم که یک ماهی حوض کوچک ممکن است که سردی آب را خیلی خوب لمس کند، ولی کوچکی حوض را نمیتواند ببیند. شاید آنکه در کنار قرار دارد سردی آب را درک نکند ولی کوچکی حوض یا بدبویی آب را بهتر تشخیص میدهد و این است که ما باید نقایض این حرکت را هم با شهامت صداقت بیان کنیم.
منظوراز بیان این نقایض با جنبش سبز نیست منظورم این است که این نقایص به هر دلیلی قیمت خودش را به این جنبش تحمیل خواهد کرد و اگرگفته نشود و اصلاح نشود و به بحث گذاشته نشود... من مدعی نیستم که این حرفهایی که میگویم درست است ولی حداقل بحثی را بازگشایی همه برخورد آرا و عقاید بتواند به غنایی بحث کمک کند.
من این را قبول ندارم که وظیفهی ما فقط حمایت از جنبشی است که در ایران جریان دارد. ما ایرانی هستیم و در آنچه در آنجا میگذرد شریک هستیم، سرنوشت ایران سرنوشت ماست و ما باید مسئولانه و دلسوزانه با آنچه در ایران میگذرد برخورد کنیم و نظرات خودمان را بگوئیم. پایهی این حکومت طبق نظرخواهیهای داخلی به هشت درصد الی ده درصد رسیده است. چنین حکومتی با چنین پایهای، وقتی اِمبارگوی اقتصادی، بالا بودن قیمتها، سوء مدیریت اقتصادی به آن اضافه شود، زمینه را معمولاً نه برای حرکتهای متمدنانهی بخش متوسط، بلکه برای حرکتهای شورشی در جامعه فراهم میکنند و این خطری است که ایران ما را صرف نظر از نظام، تهدید میکند. من فکر میکنم که اِمبارگوی اقتصادی اگر جهتدار نباشد، به ایجاد شورشها در ایران کمک خواهد کرد. ممکن است که بزرگترین خواستهی کشورهای غربی را که ایجاد عدم تعادل در این نظام هست، برای عدم دست یابی به نیروی اتمی برآورده بکند، ولی مسلماً هدف ما را که گذار به یک دمکراسی با یک حالت مدنی و آرام بدون از بین بردن دست آوردههای ملی است، بر آورد نخواهد کرد. بنابراین باید دنبال این باشیم که تحریمها هوشمندانه و در صورت امکان سیاسی باشد تا اقتصادی، یعنی پولهای سران این مملکت را توقیف کنند، امکان رفت و آمد به خودشان ندهند. سطح دیپلوماتیک را با ایران پائینتر بیاورند و هر اِمبارگویی که باعث حرکتهای بعدی شورشی بشود، مسلماً به نفع یک حرکت مدنی در جامعهی ایران نیست. اقشاری را به میدان خواهد آورد که آنها هر چیزی رامی شناسد جز حرکت مسالمت آمیز و دولتی را با آنها رودررو خواهد کرد که هر چیزی را میشناسد جز راه حل عقلانی برای بحرانهای اجتماعی.من بحث خودم را با این خلاصه میکنم که نظام با یک بحران درونی روبروست. این بحران به رودررویی در نیروهای اصولگرا منجر خواهد شد. از لحاظ اجتماعی نظام پایه خودش را از دست داده، صفحهی بعدی رودررویی در بخش اصولگرای نظام است و شورشهای اجتماعی در داخل اجتماع است،
مگر اینکه ما بتوانیم آنرابه سمت یک حرکت مدنی راهنمایی کنیم. حرکت مدنی به نظر من در این مرحله، اصلاح گفتمان رهبران نمادین در داخل ایران است، به کمک انتقادهایی که از اینجا میشود .
ایجاد کمیتههای دفاع از انتخابات آزاد، برای اینکه کمیتهها دفاع از انتخابات آزاد، کمیتههایی است که در آن بدون توجه به هرگونه ایدئولوژی میتوان شرکت کرده هدف ایجاد انتخابات آزاد در ایران هست .
نوع انتخابات، بسته به تعادلقواست. اگر زورمان رسید رفراندوم، اگر زورمان نرسید، حتا انتخابات شوراها، هرنوع انتخاباتی تعادل نظام را به هم میزند. البته انتخابات با در نظر گرفتن استاندارهای بینالمللی و تحت نظارت نیروهای سازمانملل. این آن چیزیی است که به تشکل جامعهی مدنی فعلی کمک میکنند. من بقیه صحبتهایم را در بخشهای دیگرخواهم گفت.
خیلی متشکرم