ديالوگ ملی: زمينه ساز انتخابات آزاد

اکنون ديگر اکثر نخبگان سياسی ايران نقش دو عنصر انتخابات آزاد و حقوق بشر را به عنوان ستون های اصلی دمکراسی پذيرفته اند، اما آنچه کمتر به آن توجه دارند آنست که اين ستون ها، برای آنکه مستحکم و مستدام باشند، بايد بر شالوده يک ديالوگ ملی استوار شوند. به ويژه در کشور ما که در دوران گذار به دمکراسی بسر می برد، توجه به اين مسئله صدها بار بيشتر اهميت دارد. ديالوگ ملی بستر دمکراسی سازی، زمينه عبور از پراکندگی به پلوراليسم، و پشتوانه انتخابات آزاد است. بنا براين سامان دادن به ديالوگ ملی بايد بصورت آگاهانه و با برنامه از سوی  طرفداران دمکراسی در ايران پيگيری شود. بی توجهی به اين موضوع از طرف نخبگان سياسی ايران باعث شده که نشست ها و گفتگوها و سمينارهای بی شمار دائماجاری، عمدتا بدون هدف جدی، با بازده بسيار محدود و به دور از پاسخگوئی مسائل اصلی کشور برگزار شوند. در صورتيکه هرگاه ديالوگ ملی قاعده مند شکل بگيرد، کيفيت و کارآمدی همين سمينارها به مراتب افزايش می يابند و در خدمت انباشت انديشه و خرد، به سوی تعامل ملی و بازگشائی گره های فروبسته کشورداری هدايـت می گردند. 

با ظهور جنبش سبز، خوشبختانه فضای سياسی و انديشه ورزی ايران تغيير کرده و راه برای شروع آگاهانه ديالوگ ملی گشوده شده است. اکنون به نظر می رسد، نه تنها زمينه ديالوگ ملی فراهم آمده، بلکه با تکوين تکثر در خيابان، چنين ديالوگی به عنوان بازتاب و تکميل کننده آن تکثر خيابانی، الزامی گشته است. اينک نوبت نخبگان است که به عنوان تکميل کننده تکثر خيابانی جنبش سبز، امر ديالوگ ملی را بصورت آگاهانه و با برنامه و هدفمند و سيستماتيک، پی گيری نمايند. آنچه در ادامه می ايد برای شکافتن اين موضوع است.

در اين نوشته برای توضيح و بازشکافتن ديالوگ ملی مورد نظر، ابتدا به تفاوت ديالوگ ملی با ديگر انواع گفتگو و بحث های اقنائی و غيره می پردازيم، سپس هدف ديالوگ ملی، نقش آن در گذار از چند پارگی به پلوراليسم، متدولوژی پيش برد آن، رابطه آن با انتخابات آزاد، نقش آن در مهار کردن بحث های پراکنده و چگونگی مهارکردن جدل های آشفته و "تنش آفرين" در چهارچوب ديالوگ ملی و هدايت آنها بسمت سازنده و کارساز برای پاسخگوئی به معضلات جنبش، و سرانجام به نياز بر سازماندهی آگاهانه و با برنامه ديالوگ ملی، می پردازيم. 

 

1 ـ ديالوگ ملی چه چيزی نيست؟

ديالوگ ملی با بحث ها و گفتگوهای رايج که عمدتاشامل بحث های اقنائی، تک گوئی های موازی، يا موعظه و  "مخ زنی" و... هستند، هم در آنگيزه، هم در هدف و هم متدولوژی متفاوت است. برای آغاز ديالوگ ملی بايد بعضی از عادات کنونی نخبگان که در گفتگوهای بی هدف، يا خودهدف ( وقتی هدف گوينده است و نه گفتار) رايج شده است کنار گذاشته شوند. موضوع ديالوگ مورد نظر اين نوشته، تصحيح نظرات ديگران، انتقاد از نظر آنان و يا ارشاد آنان نيست، همچنانکه دفاع از خود نيز نمی باشد. موضوع اين ديالوگ، تنها آگاه شدن طرفين از عقايد يکديگر، روشن کردن ابهامات، و نور افشانی بر حساسيت ها است. ولو اينکه اين ديالوگ با حريفان و رقبای اصلی صحنه قدرت باشد. اينکه عامل "الف" (فرد يا جريان الف) از نظرات عامل "ب" آگاه شود، و همينطور عامل "ب" از نظرات عامل "الف" آگاه شود. و اگر ناروشنی بود سئوال کنند تا روشن شود و ابهامات بر طرف گردد. سرشت ديالوگ مورد نظر به گونه ای است که دوست و دشمن بتوانند به آن دست زنند، بشرطی که بصورت داوطلبانه قواعد تدوين شده ديالوگ را  پذيرفته و به آن پايند باشند.

هدف ديالوگ ملی لزوما "وحدت" و يا ادغام شرکت کنندگان و يا اتحاد و ائتلاف ميان آنها نيست. گرچه در فرايند ديالوگ طرفين بر افکار يکديگر تاثير می گذارند و هرکس از زاويه برخورد رقيب آشنا می شود و اين زمينه ای می گردد برای رفع بسياری از ابهامات و سوء تفاهمات و آغازی برای ايجاد تفاهمات و همراهی هائی که ممکن است به اتحاد بيانجامد. اما چنين پی آمد خجسته ای اگر هم پيش بيايد، هدف فوری و بلاواسطه ديالوگ نيست، بلکه تنها نتيجه آنست. بيش از برداشتن مرزها، ما نيازمند روشن شدن مرزها هستيم. گروهائی که مرزهای روشن با هم دارند، بهتر می توانند با هم وارد همکاری و سرانجام اتحاد شوند.

 

2 ـ هدف نهائی ديالوگ ملی چيست؟

ديالوگ ملی که به گرد پاسخ يابی برای معضلات جامعه و کشور جاری شود، می تواند:  

الف ـ بستری فراهم آورد برای شکل گرفتن دو يا چند ديدگاه، يا دستگاه فکری، نسبتا منسجم و فرموله سياسی اجتماعی در مقابل هم و نسبت به هم. از اين منظر ديالوگ ملی به شکل گيری يا تکامل احزاب نيز کمک می کند.

ب ـ بستری فراهم آورد برای توليد راه حل های شايسته و با کيفيت برای معضلات کشور.

ج ـ بستری فراهم آورد برای بالا رفتن سيستماتيک سطح سياست و اخلاق از طريق بالا رفتن سطح خرد.

بندهای فوق برای کشور ما حياتی هستند. به ويژه بند اول که موضوعش ايجاد عامليت بند های ديگر است. يعنی يافتن پاسخ های مناسب به معضلات کشور و بالارفتن سطح سياست و اخلاق در کشور، در گرو شکل گيری دو يا چند ديدگاه منسجم در مقابل هم و نسبت به هم در کشور است. شکل گرفتن اين ديدگاه  ها و رقابت آزاد ميان آنها موجب می شود که آنها بکوشند هريک بهترين پاسخ ها را برای معضلات کشور توليد نمايند و در معرض قضاوت افکار عمومی قرار دهد.

اگر فرض کنيم که نقش ديالوگ ملی تنها کمک به شکل گيری دو يا چند ديدگاه يا دستگاه فکری منسجم باشد، همين امر يکی از بزرگ ترين دستاوردهای دمکراسی سازی و کشورداری دهه های اخير خواهد بود، و درجه دمکراسی کشور ما را سالها به جلو پرتاب می کند. عدم توانائی نخبگان به شکل دادن دو يا سه جريان فکری منسجم، روی ديگر سکه تک صدائی است. اگر در صحنه سياسی کشوری، تعداد ديدگاه های «اصلی» زياد شدند، نشان از ناتوانی نخبگان در انجام وظائف خود است. البته ديدگاه های حاشيه می توانند بسيار زياد باشند و بسيار هم خوب است. اما در پيشرفته ترين و دمکرات ترين کشورهای جهان، معمولاتنها دو يا حداکثر سه جريان سياسی اصلی، صحنه گردان ميدان سياست هستند، و در رقابت و همکاری ميان آنها، فضای سياسی کشوشان نظم و ثبات و منطق می يابد. هرگاه تعداد احزاب و گرايشات اصلی بيشتر باشد، فضای سياسی اجتماعی دچار بی ثباتی و آشفتگی می گردد، و نشانه ناتوانی نخبگان در جمع و جور کردن مسائل کشور است. البته در کشور ما هنوز احزاب جدی وجود ندارند. ولی باز هم اين ايده و اين مفهوم صدق می کند. از يک سو جامعه نخبگان نياز دارد از موقعيت تک صدائی بيرون بيايد، از سوی ديگر نشان پختگی همين جامعه، توانائی آن برای شکل دادن به دو يا سه ديدگاه منسجم اصلی در ارتباط با مسائل کشور است. ديالوگ ملی می تواند بستری برای اين تکامل باشد.

رابطه احزاب و ديالوگ ملی مجال ديگری را می طلبد. اما اشاره وار می توان گفت که در موقعيت کشور ما شکل گرفتن ديدگاه های منسجم می تواند به تشکيل احزاب کمک کند. در کشورهائی که احزاب وجود دارند، آنها ديدگاه های مزبور را فرموله می کنند، و خود حامل و عامل آن ديدگاه ها هستند.  اما در ايران، احتمالا اين مسير بر عکس می شود. يعنی ديالوگ ملی موجب توليد ديدگاه های منسجم می شود که تشکيل احزاب را تسهيل می سازد. البته گزينه مطلوب، رشد موازی و متقابل احزاب و ديدگاه ها است. در اين ميان جنبش سبز بستر مناسبی برای اين فرايند می باشد. تنها کافی نيست که جنبش سبز بر نظام پيروز شود، بلکه نيازمند آنيم که در بستر جنبش سبز دست کم دو ديدگاه منسجم و فرموله، و بر همان مبنا دو حزب اصلی مدرن و قرن بیست و یکمی تشکيل شوند، تا بتوانند در رقابت و همکاری با يگديگر، کشور را از خرابه های ناشی از نظام جمهوری اسلامی بيرون بياورند. نکته مهم ديگر، که تا حدی تعجب آور نيز است، آنست که حتی حيات و منافع جريانات و احزاب کوچکتر و حاشيه ای نيز در گرو شکل گرفتن دو (يا سه) جريان يا حزب اصلی است. زيرا تنها در چنين فضائی است که ثبات سياسی کافی برای زيست بی دغدغه جريانات کوچکتر فراهم می آيد. برای درک اين موضوع لازم است صحنه سياسی کشورهای پيشرفته دمکراسی بررسی گردد. درک درست اين مسائل برای تئوری سامان يابی و تکامل جنبش سبز الزامی است.

اما تئوری سامان يابی جنبش سبز از کجا بدست می آيد؟ اين يک نمونه روشن برای نشان دادن نياز به ديالوگ ملی است. جنبش سبز نيازمند يک تئوری منسجم برای واقعيت بخشيدن به ظرفيت هايش است. در شرايط کنونی تزهای بی شماری برای اين منظور وجود دارند که عمدتا تزهای ناپخته و ناپرداخته هستند. لازم است اين تزها و تئوری ها در آتش تنور يک ديالوگ خلاق و جدی، پخته و پرداخته شوند. نشانه موفقيت اين ديالوگ آنست که دست آخر يک يا دو ( استثنائا سه)  تز اصلی از ميان همه آنها برجسته شوند، تا در قدم بعدی اين دو تز در مقابل هم فرموله شوند و نسبت به هم صيقل يابند و پخته تر و پرداخته تر گردند. در غير اينصورت، نخبگان قادر نخواهند بود به سامان يابی جنبش سبز کمک کنند. هر گاه تعداد نسخه ها و راه حل ها زياد شد، نتيجه اش تفرقه و تشتت جنبش سبز و فرسودگی آن خواهد بود. چنين موقعيتی اثبات ناتوانائی نخبگان مدعی است.

ديالوگ ملی لزوما به نفع همه ديدگاه ها نيست. از يک سو، با نظراتی روبروئيم که خارج از روح زمانه قرار دارند و آنچنان سترون شده اند که هنوز (در قرن 21 ) نمی توانند برای ولايت فقيه و قانون اساسی آپارتايِد و تبعيض گرای جمهوری اسلامی جايگزينی تصور کنند، و از سوی ديگر، با ديدگاه های ناپخته، سرهم بندی شده، پر تناقض که از حداقلی از انسجام درونی برخوردار نيستند، روبرو هستيم. اين ديدگاه های بی آينده از شکل گيری ديالوگ ملی احساس خطر می کنند. اين ديدگاه ها اگر وارد ديالوگ ملی شوند، به حاشيه رانده می شوند، مگر آنکه خود را اصلاح کنند، کيفيت خود را بالا ببرند و خود را به گونه ای متحول سازند که با روح زمان خوانائی بيشتر داشته باشند. حاملين ديدگاه های بی آينده کوشش خواهند کرد تا از ديالوگ ملی که برای آينده ايران الزامی است، جلوگيری نمايند.

 

3 ـ ديالوگ ملی بستر گذار از پراکندگی و چندپارگی به پلوراليسم

تا کنون جامعه سياسی ايران چند پاره بوده است، تا آنجا که بخشی از سياسيون به خود اجازه داده اند بخش ديگر را غير خودی بنامند تا با حذف آنان از صحنه سياست، رقيب کمتری داشته باشند. اين پراکندگی يا چند پارگی را عمدتا چند خانواده سياسی با هويت های شبه قبيله ای به جامعه ايران تحميل کرده اند. گرچه امروز اين قبايل سياسی بخشی از ادبيات تند و تيز قديم را کنار گذاشته اند، اما هنوز برای هيچ کس به جز خود حقوق چندانی قائل نيستند. و هنوز به جز زور به هيچ چيزی تن نمی دهند. در چنين فرهنگی نزديکی و اتحاد تنها و تنها در شرايطی تحقق پيدا می کند که قدرت فائقه وجود داشته باشد که بقيه را مرعوب و وادار به تمکين نمايد (نمونه "همه با هم" در انقلاب 57 ). در صورتيکه فرهنگ پلوراليستی پی آمد پذيرش آگاهانه "ديگری" بر بنياد حق است و نه زور. حتی "تحمل" و "تولرانس" ديگران کافی نيست. قائل شدن "حق" برای ديگران، با "تحمل" ديگران، لزوما يکی نيست. "تحمل ديگری" ممکن است به دليل توازن قوا،  و يا برای پرهيز از خشونت باشد، که در آنصورت با عوض شدن توازن قوا "تحمل" هم به سر می رسد. مگر آنکه همان حقی که برای خود قائليم همواره برای ديگران هم قائل باشيم. برای گذار از فرهنگ چندپاره قبيله ای به فرهنگ مدرن پلوراليستی، نيازمند انيم که غرايز بدوی قبيله ای را که بنيادش بر خودی و غير خودی کردن حق و عدالت است واژگونه کنيم. ديالوگ می تواند بستر اين دگرديسی باشد. خوشبختانه جنبش سبز قسمت عمده اين کار را انجام داده است. اکنون نوبت نخبگان است که بخش کوچکتری که مسئوليت آنان است انجام دهند. جنبش سبز پلوراليسم را به عنوان فاکت روی زمين در خيابان ايجاد کرده است. اکنون نوبت نخبگان است که در فرآيند يک ديالوگ همان را خودآگاه سازند.

جنبش سبز، جنبشی متکثر و پلوراليستی است که به عبارتی قرار است 70 ميليون ايرانی و ديدگاههای آنها را در بر بگيرد. پلوراليسم جنبش سبز بصورت طبيعی در خيابان تکوين يافته است. خودآگاه کردن اين طبيعت پلوراليستی نيازمند يک ديالوگ ملی است. از اين منظر، ديالوگ ملی بازتاب نرم افزاری همان تکثر خيابانی جنبش سبز است. با توام کردن تکثر خيابانی (به عنوان فاکت روی زمين) با ديالوگ ملی ( به عنوان بازتاب همان فاکت در حوزه انديشه ورزی)، نيروهای مختلف به خودآگاهی نوين و در سطحی بالاتر از قبل دست می يابند و هر نيروئی جايگاه خود را در نقشه جغرافيای اجتماعی- سياسی ايران پيدا می کند، و می تواند با چشم بازتر برای تکامل خود در همه سطوح کوشش نمايد. در اين فرآيند چند جانبه، جامعه سياسی ايران از چند پارگی بسمت پلوراليسم تکامل می يابد. 

در حوزه کشور داری، پلوراليسم يعنی آنکه راهکارهای ملی را از دايره تنگ يک جريان به در آورده و به حوزه کنش جمعی و ملی تبديل کنيم.  برای اين کار ديالوگ ملی بعنوان بستر تعامل ملی و انتخابات آزاد بعنوان مکانيزم تعيين سهم قدرت سياسی، دو عاملی هستند که می توانند جامعه سياسی و نخبگان را از موقعيـت تخاصم و حذفی به موقعيت پلوراليسم بالنده مبتنی بر کنش جمعی متحول سازند.

 

4ـ ديالوگ ملی زمينه ساز و مکمل انتخابات آزاد است

اگر انتخابات آزاد رقابت برای بدست آوردن مديريت و رهبری دوره ای کشور است، ديالوگ ملی رقابت در حوزه افکار عمومی برای نشان دادن ديدگاه  ها و راه حل ها است. پروسه سياسی دمکراتيک در ديناميزم ميان اين دو فرآيند تکامل می يابد. بدون ديالوگ ملی خلاق و واقعی، انتخابات از کيفيت بالا برخوردار نيست. زيرا رای دهندگان آنچنان که بايد ديدگاه ها و برنامه های کانديداها را نمی شناسند. با ديالوگ ملی که در معرض افکار عمومی جاری باشد، تفاوت ميان راه حل های مختلف آشکار می شود، امکان پيگيری کارنامه جريانات مختلف مهيا می شود، جريان شناسی و تبار شناسی آنها برای رای دهندگان ممکن می گردد. و در دراز مدت روشن می شود که چه ديدگاه هائی برای کشور مفيد و کدام مضر هستند. پس می توان گفت، ديالوگ ملی زمينه ساز و مکمل انتخابات آزاد است. اما ديالوگ ملی نقش فوری تر و قابل لمس تری هم در ارتباط با انتخابات آزاد دارد که به مسئله قدرت مربوط است. از آنجا که دست آخر انتخابات آزاد را نيروهای صاحب قدرت برگزار می کنند، وجود ديالوگ ميان اين نيروها برای تامين امنيت انتخابات آزاد، تضمين سلامت آن، و تن دادن به نتيجه آن، ضروری است. بدون ديالوگ ملی، يا بايد يک قدرت فائقه مصمم وجود داشته باشد که انتخابات آزاد را برگزار و از آرا صيانت نمايد، يا همچون عراق و افغانستان، اين وظيفه به عهده نيروهای خارجی خواهد افتاد. آلترناتيو ملی آنست که همان نيروهائی که با هم ديالوگ دارند، به کمک هم از انتخابات صيانت کنند. بديهی است که جرياناتی که حتی حاضر نيستند با هم در يک ديالوگ شرکت کنند، به اندازه کافی به هم اعتماد ندارند که بتوانند با همکاری هم انتخابات برگزار کنند.  

 

5ـ شيوه و متدولوژی

برای آنکه ديالوگ ملی به اهداف پيش گفته برسد، بايد آگاهانه و طبق يک برنامه معين شروع شود، و بصورت متداوم پيگيری و مديريت گردد. چنين ديالوگی بايد از قواعد معين و قبول شده مباحث علمی و جدل های دانشگاهی پيروی کند. اولين نتيجه چنين ديالوگی انسجام ديدگاه شرکت کنندگان است. در دراز مدت، نشانه موفقيت ديالوگ ملی  آنست که دو يا چند ديدگاه منسجم اجتماعی سياسی در ايران نسبت به هم و در مقابل هم شکل بگيرند و تکامل يابند.

طبيعی است که ديالوگ و ديسکورس در لايه ها و حوزه های مختلف جاری می گردد. برای پيش برد و ثبت ديالوگ ملی، بايد از فن آوری های پيشرفته توليِد و طبقه بندی اطلاعات مانند "ويکی" و "گوگل ويو" و جستجوگرهای پيشرفته استفاده کرد. بحث های ديالوگ بايد به گونه ای برگزار و طبقه بندی و ثبت شوند که برای شرکت مستقيم آسان، برای ابراز نظر همگانی مهيا، و برای پيگيری مباحث از طرف ناظران کنونی و آينده نيز اسان باشد. از جمله لازم است گاه به گاه فشرده و نتيجه ديسکورس ها بصورت يک مجله منتشر شود. اين مجله هم  چکيده بحث های ديالوگ و هم راهنمای آنهاست. برای اين کار بايد گاه به گاه بحث های ديالوگ که در دنيای مجازی يا سمينارها و گفتگوهای واقعی جاری می باشند را فشرده و دسته بندی کرد. مثلا حاصل ديسکورس بر سر هر پرسشی را، به صورت نوشته های کوتاه که هرکدام فشرده و تقطير شده پاسخ يک نظر هستند، بصورت هماهنگ، و با نظم و شکلی که گردانندگان ديالوگ تعيين می کنند، تهيه و در مجله مزبور منتشر کرد. اين مجله هم راهنمای و فهرستی برای اصل بحث ها که در اينترنت قرار دارند، و هم شامل چکيده ها و نتيجه های آن بحث ها است، به گونه ای که ناظران کنونی و آينده بتوانند تنها با بررسی اين مجله نقشه جغرافيای ديدگاه ها و مواضع موجود در صحنه سياسی اجتماعی ايران،  مسير تکامل، و تبارشناسی  آنها را به آسانی شناسائی کنند و تبيين و ترسيم نمايند.

محور ديالوگ ملی پاسخگوئی به معضلات و مشکلات اصلی جامعه ايران در حوزه کشور داری است. اما اين مشکلات را چگونه تعيين می کنيم؟ در پاسخ به اين پرسش، روشن می شود که مهمترين مبحث ديالوگ ملی، همانا "تعيين ليست مباحث" اين ديالوگ است. تعيين ليست اصلی ترين مشکلات و معضلات کشور خود نيازمند يک ديالوگ يا ديسکورس است، که شايد مهم ترين ديسکورس باشد. بر خلاف بقيه ديسکورس ها که ممکن است شروع و پايانی داشته باشند، اين ديسکورس هميشه جاری است.  نشانه موفقيت آنست که در هر مقطع، نوعی توافق و تفاهم نسبی بر سر انکه  7-8 پرسش اصلی جامعه ايران کدامند، حاصل شود.

از کجا آغاز کنيم؟ در آغاز، ديالوگی ملی تنها ميان کسانی امکان پذير است که خلاء آن را حس می کنند، و داوطلبانه آنرا می طلبند و به قواعد آن تن می دهند. هرگاه چنين ديالوگی با کيفيت بالاآغاز شود و توليد قابل ملاحظه ای داشته باشد، در آنصورت خودش مبلغ خود می گردد و بقيه نيروها را جلب می کند. در اين راستا می توان از يک مبحث کمابيش مورد توجه اکثريت شروع کرد، و پس از موفقيت نسبی آموخته هايش را برای موضوعات ديگر بکار برد. اتفاقا چنين مبحثی بصورت طبيعی موجود است که شايد از نظر اکثريت نخبگان ايران همين امروز نيازمند پاسخ است. به ويژه، در آستانه سالگرد جنبش سبز، فقدان تئوری سامان يابی جنبش سبز بخوبی نمايان است. شايد اين مناسب ترين موضوع برای آغاز ديالوگ رسمی قاعده مند و سيستماتيک باشد. اکنون پرسش اين است: نشانه موفقيت ديالوگ بر سر تئوری سامان يابی جنبش سبز چيست؟  پاسخ اين پرسش در ميانه بخش 2 همين نوشته ارائه شده است.

برگرفته از "روز"