پیام دانشجوی محروم از تحصیل زندانی، به مناسبت روز دانشجو
مجید دری: همه اقشار جامعه چشم به دانشگاه دارند / در برابر شرایط نامناسب فعلی نمی‌توان ساکت ماند

 

 

مجید دری، دانشجوی زندانی، در پیامی از زندان بهبهان ضمن تبریک روز دانشجو، توضیحاتی درباره نقد قبلی اش به فعالان دانشجویی ارائه کرد. او از اینکه احیانا حرفهایش کسی را رنجانده باشد و یا موجب تکدر خاطر شده باشد، پوزش خواست و در عین حال بر این موضع خود که با وجود نامناسب بودن فضا باید به مبارزات ضد استبدادی ادامه داد، تاکید کرد.

این عضو شورای دفاع از حق تحصیل که دو سال قبل در روز ۱۸ تیر بازداشت و به شش سال زندان محکوم شد، با وجود گذشتن دو سال و نیم از دوران محکومیت خود، حتی یک روز هم به مرخصی نیامده است.

مجید دری که از بیماری میگرن نیز رنج می‌برد و در پاره‌ای زمان‌ها با وضعیت جسمانی نگران‌کننده‌ای روبه‌رو بوده است، چندی قبل به زندان بهبهان تبعید شد و در آن‌جا در کنار زندانیان عادی و در شرایطی بسیار دشوار نگه‌داری می‌شود.

این دانشجوی محروم از تحصیل که در دوران حضور خود در بند ۳۵۰ اوین نیز چندین بار به‌همراه دیگر زندانیان دست به اعتصاب غذا زده بود، در یک سال گذشته با نوشتن نامه‌هایی از زندان بهبهان، نسبت به حکم ناعادلانه‌ خود اعتراض کرده و همچنین از شرایط و پیشنهادهای خود برای زنده نگه داشتن جنبش دانشجویی سخن گفته است.

متن نامه جدید مجید دری به دانشجویان که همزمان با روز دانشجوی امسال نگاشته شده و در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:

گامی ست پیش از گامی دیگر که جاده را بیدار می کند

تداومی ست که زمان مرا می سازد

لحظه هایی است که عمر مرا سرشار می‌کند.. / احمد شاملو

۱۶ آذر روزی است که دانشگاه در مقابل استبداد ایستاد. ایستاد و کشته داد؛ ایستاد و به خاک و خون کشیده شد. اما نرفت، ماند؛ لرزید اما از پا نایستاد؛ سست شد اما کمر خم نکرد. این است که دانشگاه همیشه قدمی از جامعه اش، از مردمش جلوتر است و چشم مردمان به دستهای دانشجویانش. وظایفی را به دوش می نهد، خواسته یا ناخواسته. از او می خواهد که از حقوقش دفاع کند. واندهد و چرایش چیز دیگری است اما درست یا غلط از او می خواهد. پایین ترین قشرها چشم به دانشگاه دارند و خبرهایش را دنبال می‌کنند. حتی بالاترین قشر هم پیگری وضعیتش است. بماند که با تمامی این توقعات همیشه در بزنگاه تنهایش می گذارند. چه می شود کرد، قرعه فال به نام “دانشجو” زدند.

رنجیده بودند کسانی که گفته بودم دانشگاه با مدرسه فرق دارد و دانشجو با محصل. خرده گرفتند که نمی دانی! شرایط بد است. اما آیا جز این است که شرایط را ما می‌سازیم! اگر شرایط جور باشد چه نیازی به تلاش است برای عوض کردن؟! حافظه تاریخی، نه، حافظه دیروزی به ما می گوید شرایط همیشه نامناسب بوده و هست. زمانی را سراغ دارید که شرایط بر وفق مرادمان بوده باشد؟ اگر بود پس چرا دانشگاه و دانشجو همیشه زیر هجمه سرکوب ها و تهدید ها می زید؟ و چرا این اندازه سعی در مهارش دارند؟ می بندند اما جرات بازگو کردنش را ندارند و انکار هم می کنند؟

مجیزگفتن آسان است اگر حس دلسوزی نباشد. من هم میتوانم متملق گویم و به قول دوستان، کسی را آزرده و رنجیده نکنم. اما آیا درست رفته ام؟!

اگر اشتباه می کنم بگویید. این سخن که چون زندانی ای پس کسی نباید نقدی بگویدت، توهین است. اگر زندانم در وهله اول برای خودم است. برای آزادی ام که با شرایط حاکم، قدرت سازگاری ام نبود و تحملش سخت. نه منتی بر سر کسی می گذارم و نه اجازه منت گذاشتن را به کسی می دهم. زندانی، آری این منتی نیست بر کسی. حتی آن هنگام که دوستان نزدیکم از درک شرایط بغرنج و اسفبارم عاجز ماندند و رفتند، رنجیده نشدم. چرا که می دانستم بی گمان زندگی در بیرون از این دیوارها همچنان با فراز و فرودهایش جاری است و آنان هم حق دارند از این لحظات استفاده کنند و لذت ببرند تا اینکه لحظه هایشان را صرف من کنند، تلف کنند. پس اشتباهاتم را بگویید. نقد کنید تا راه را بهتر بشناسیم و با دید بازتری به حرکت ادامه دهیم. بگویید تا حرف یکدیگر را بهتر بفهمیم، تا نقاط مثبت و مشترک یکدیگر را دریابیم.

شرایط نا مناسب است، درست. هزینه ها بالارفته، درست. فشارها دو چندان شده، درست… کسی هم نمی گوید حرکتهای آنچنانی انجام دهید. آما آیا اعتراض های صنفی به تحمیل های چپ و راست هم جز برنامه کاریتان نیست؟

تفکیک جنسیتی توهین به شعور و شخصیت دانشجو که تنها مانده است بگوید دانشگاه مرکز فساد است قابل تحمل است؟ آیا تحمل نوع پوشش انسان ها که در خیابانها صورت می گیرد زیر سوال بردن شخصیت دانشجو نیست؟ تغییر عناوین کتابهای دانشگاهی که تعیبر به انقلاب فرهنگی دوم می شود را می توان در مقابلش سکوت کرد؟ نمی دانم؟!

شاید چون از جامعه دورم و از همه جا بی خبر و چون جزیره ای شده ام بی سرنشین و هنوز در توهمات و فضای خودم غوطه ورم. شاید می توان ساکت ماند و چیزی نگفت، چه اگر نمی شد بی گمان خروش بر می آوردید.

به هر روی این آخرین پیام من است بعنوان یک دانشجو. چرا که اخراج شده ام و از ملک شما که جز افتخاراتم بود بیرون رانده شده ام. دیگر دانشجو نیستم

که بخواهم بعنوان یک دانشجو هرچند محروم از تحصیل و ستاره دار دست کم درد دلی بکنم، پیامی بدهم و عرض ارادتی نمایم.

تنها گفتم در این روز سلامی کنم به هم کلامی و هم دانشگاهیانم هرچند حتی یک نفرشان هم نمانده. وداعی کنم با آنانی که روزگاری هرچند دور از ایشان عنوانشان را به یدک می کشیدم و خود را جزوشان می پنداشتم. پوزشی بخواهم اگر حرفهایم کسی را رنجاند و یا تکدر خاطری را سبب شد. اما این را هم بدانید که دلم جز برای سربلندی دانشگاه و دانشجو نتپید و قلمم جز برای بزرگی و پیشگامیش ننوشت. گفتم و رانده شدم چه مصلحت پیشه در آخر برای یکایکتان پیشرفت روز افزون و موفقت توام با سربلندی آرزو می کنم. در هر دانشگاهی هستید و دانشجوی هر رشته ای سلام مرا پذیرا باشید از دورها، از پس این دیوارها و رابطه ای که سالیان فاصله انداخته. با امید روزهای بهتر، آینده ای درخشان و سرزمینی سبز. همه می‌دانند دانشگاه هنوز زنده است و دانشجو همچنان پیشرو. ” دانشجو روزت مبارک”.

من و تو یکی شویم از هرشعله‌یی برتر

که هیچگاه شکست را بر ما چیرگی نیست

چرا که از عشق رویینه تن ایم…./ احمد شاملو

مجید دری

دانشجوی سابق (اخراجی) دانشگاه علامه / آذر ۱۳۹۰

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .