رخدادهایی چند

 

 

دادگاه دکتر محمد ملکی و یادداشت ایشان به دادگاه
 

مقدمه:

دکتر محمد ملکی در اسفند ماه سال 1388 طبق کیفرخواست صادره توسط دادگاه انقلاب به محاربه متهم شده بود. همچنین اتهامهای دیگر ایشان توهین به آیت‌الله خمینى، آیت‌الله خامنه‌اى و نیز تبلیغ علیه نظام ذکر گردیده بود. دادگاه وی بدلیل مشلات جسمی و درمانی چندین مرتبه به تعویق افتاد تا نهایتا طبق احضاریه شعبه 28 دادگاه انقلاب اعلام شده بود که ایشان باید روز چهارشنبه مورخ پنجم مرداد 1390 در دادگاه حاضر شود. دکتر ملکی بدلیل غیرقانونی دانستن دادگاه در آن حضور نیافت و علیرغم حضور وکلا در دادگاه، قاضی اصرار داشت که باید هر طور شده متهم در جلسه حضور یابد و یادداشت ایشان و وکلا را هم نپذیرفت و روز شنبه 8/5/1390 را برای حضور متهم و وکلا تعیین کرد. دکتر ملکی برای اینکه رسما در حضور قاضی اعلام کند دادگاه را به رسمیت نمیشناسد، در دادگاه حضور یافت و طبق یادداشتی بار دیگر اعلام کرد دادگاه را صاحب صلاحیت رسیدگی به اتهامات خود نمی داند. به این ترتیب جلسه محاکمه ایشان پایان یافت تا طبق قانون در اسرع وقت حکم دادگاه اعلام گردد. لازم به یادآوریست که ایشان قبلا اعلام کرده بود به علت عدم صلاحیت دادگاه بدوی، تقاضای تجدیدنظر در حکم صادره را نخواهد کرد .

در زیر متن نامه دکتر محمد ملکی مبنی بر عدم حضور در دادگاه و همچنین یادداشت ایشان به دادگاه درباره اتهامات وارده جهت اطلاع افکار عمومی منتشر میشود.

* * *

بسم الحق

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی، شعبه 28

با احترام به اطلاع میرساند؛ اینجانب محمد ملکی به دلایل زیر از حضور در دادگاه معذورم:

در اعتراض به کشتار، شکنجه، دستگیری و محکومیت و زندانی نمودن تعدادی از دانشجویان، استادان، معلمان، زنان، روزنامه نگاران، وکلای دادگستری، کارگران، فعالان حقوق بشر و دیگر هموطنان به حکم دادگاههای غیرقانونی، تنها به جرم اظهار عقیده در سالهای اخیر
غیر قانونی بودن دادگاه اینجانب به دلیل عدم رعایت اصل 168 قانون اساسی و دیگر اصول این قانون
عدم امکان مطالعه کیفرخواست تنظیمی علیه اینجانب

ضمنا یادآور میشوم که قاضی محترم میتوانند حکم غیابی صادر نمایند.

در پایان ذکر این نکته ضروریست که وکلای بسیار عزیزم استادان گرامی آقایان دکتر یوسف مولایی و دکتر محمد شریف هر طور صلاح بدانند در دفاع قانونی از اینجانب عمل خواهند کرد.

استاد بازنشسته دانشگاه تهران – دکتر محمد ملکی

* * *

بسم الحق

یادداشت دکتر محمد ملکی خطاب به دادگاه انقلاب شعبه 28

فَسَتَذکُرُونَ ما اَقُولُ لَکُم وَ اُفَوِضُ اَمری اِلَی الله اِنَ اللهَ بَصیرٌ بالعَبادِ

بزودی گفتار مرا ]با احساسِ پشیمانی[ بیاد خواهید آورد و من کار خود را به خدا وامیگذارم زیرا نسبت به حال بندگان بیناست. سوره غافر (40) آیه 44

غرض و نیت من از این یادداشت، دفاع شخصی نیست چون دادگاه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به اتهامات وارد شده به خود می دانم بنابراین میخواهم از فرصت بهره گیرم و برای ثبت در تاریخ قضا در نظام ولائی ، شکایتی و حکایتی را عرضه دارم، شکایت را وامیگذارم به یومَ تُبلِی السرائر در پیشگاه عدل الهی، اما حکایت به گذشتهای نه چندان دور برمیگردد، آن هنگام که قاضی محترم و نماینده معظم دادستان یا در این جهان پرغصه و قصه نبودند و یا دوران بیخبری کودکی و نوجوانی را میگذراندند.

آنگونه که از وکلایم شنیده ام ( کیفرخواست را ندیده ام ) ارتباط من با سازمان مجاهدین بزرگترین و پررنگترین اتهام من است که بهمین مناسبت در کیفرخواست تنظیمی من را «محارب» دانسته اند. از این رو مناسب دیدم بازگشتی به خاطرات گذشته خود داشته باشم. جهت باز کردن گوشه هائی از کتاب زندگی ام .

* * *

پس از کودتای 28 مرداد سالِ 1332 و آن دوران استبدادزدهی پس از کودتا که جمعی از مدافعان آزادی در نهضت مقاومت ملی گرد آمدند و علیه استبداد سلطنتی به ستیز برخاستند و پس از چند سال غرب بویژه آمریکا ناگزیر شاه را واداشتند تا فضای نسبتاً باز سیاسی در ایران بوجود آورد، در چنین شرایطی گروههای سیاسی از جمله جبهه ملی دوّم فعال شدند و از دِل جبهه ملی جمعیت نهضت آزادی ایران به خواست بزرگانی چون آیتالله طالقانی، دکتر سحابی، مهندس بازرگان و ... متولد شد و توانست جمعی از جوانان متدین و مبارز را بخود جلب کند که پس از یکی دو سال تعدادی از آنها با جدائی از نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق ایران را پایه گذاری نمودند با هدفِ مبارزه انقلابی علیه نظام شاهی. من به دلایل متعدد از جمله اینکه با عدم وابستگی به گروههای سیاسی فعالیت بیشتری علیه استبداد سلطنتی می توانستم بنمایم با این تشکل و دیگر احزاب و گروهها همکاری تشکیلاتی نداشتم اما از آنجا که جوانهای تشکیلدهنده این سازمان و دیگر سازمانهای مبارز و آزاداندیش، علیه استبداد سلطنتی مبارزه می کردند از هیچ حمایت انسانی در حق آنها بویژه دانشجویان دریغ نمیکردم، خصوصاً پس از عضویت در هیأت علمی دانشگاه تهران که امکانات بیشتری برای کمک به دانشجویان مجاهد و مبارز در اختیارم بود.

از سالِ 1340-41 که مبارزات اجتماعی شکل دیگری بخود گرفت جمعی از روحانیون وارد صحنه مبارزه علیه استبداد شدند. مبارزات صد روزهی روحانیت در اعتراض به قانون ایالتی و ولایتی که طبق موادی از آن به زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن میداد و سوگند به قرآن مجید را به سوگند به کتاب مقدس تغییر داده بود از جمله موادی بود که اعتراض روحانیت را برانگیخت .

همین امور موجب اعتراض مراجع آن روز از جمله آیتالله خمینی قرار گرفت که با ارسال نامههای متعدد و اجتماع در مساجد و مراکز مذهبی بالاخره دولت عقبنشینی نمود و آن لایحه را پس گرفت. پس از این حادثه در سال 1342 در اعتراض به انقلاب سپید!! شاه و قانون کاپیتولاسیون بار دیگر مردم و جمعی از روحانیون و مراجع دست به اعتراض زدند و آیتالله خمینی در سخنرانیهای خود گذشته از حکومت ، اکثریت روحانیون خاموش و بیتفاوت را به شدت مورد اعتراض قرارداد. قیام 15 خرداد سال 42 که موجب سرکوب شدید مردم شد فضای سیاسی کشور را به شدت امنیتی کرد و بسیاری از سیاسیون از جمله سرانِ نهضت آزادی و جبهه ملی در کنار آیتالله خمینی دستگیر شدند.

در سال 1344 جمعی از جوانان مبارز و مذهبی که به نهضت آزادی پیوسته بودند از این جمعیت جدا و سازمان مجاهدین خلق را پایه گذاری کردند که بالاخره در سال 1350 این تشکل وارد مبارزه مسلحانه علیه رژیم شد و سران و بنیانگذاران آن قریب باتفاق دستگیر یا اعدام شدند.

من در عین حال که بسیاری از بنیانگذاران سازمان را میشناختم و در کنار آنها در جلسات تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و مسجد همت تجریش و مراکز دیگر شرکت میکردم و با آنها آشنائی و دوستی داشتم اما به دلیل اینکه بیشتر در حسینیه ارشاد همراه دکتر شریعتی فعالیت می کردم، کمتر با تشکلهای سیاسی در ارتباط بودم. در آن زمان تمام تلاشم این بود که استقلال فکری خودم را حفظ کنم و چنین کردم. اما در تمام این مدت مدافع و کمک کار گروههائی بودم که با ظلم و استبداد در ستیز بودند و بعلت محیط کارم که دانشگاه بود بیشتر با دانشجویان و استادان مذهبی و غیرمذهبی مبارز در ارتباط بودم از سالِ 1347 پس از سفر به اتریش برای مطالعات علمی از سوی دانشگاه تهران تا هنگام انقلاب ، ارتباطِ تنگاتنگی با انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور داشتم و در حقیقت رابط دانشجویان داخلی و خارجی بودم.

در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب در دانشگاه و مساجد و دیگر مراکز مذهبی علیه استبداد فعال بودم که به این دلیل بارها مشکلاتی از سوی ساواک برایم فراهم شد ، امّا به دلیل عدم وابستگی تشکیلاتی به گروههای سیاسی این مشکلات به گونه ای نبود که روند فعالیت هایم را متوقف نموده و یا کند سازد ( به کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک جلد سوم صفحات 484 ـ 485 ـ 489 مراجعه گردد ) . در آن زمان تعدادی از روحانیونی که پس از پیروزی انقلاب صاحب مقامات عالی در جمهوری اسلامی شدند به عدم وابستگی تشکیلاتی من به سازمانها و گروههای سیاسی بویژه گروههای مذهبی از جمله مجاهدین معترض بودند!. از تابستان سال 57 و راهپیمائی عید فطر که به خواست دانشجویان و با بهانهی بازگشائی حسینیه ارشاد صورت گرفت و بعد از تأسیس سازمان ملی دانشگاهیان ایران (تابستان 57) فعالیتهای سیاسی من بعنوان یک استاد مذهبی در داخل و خارج دانشگاه بشدت گسترش یافت و از آنجا که وابسته به هیچ گروه و دسته و سازمان و حزب خاصی نبودم نظراتم و برنامههایم مورد پذیرش گروهها با دیدگاههای متفاوت قرار میگرفت. سرانجام دانشگاههای سراسر کشور یکپارچه علیه دیکتاتوری قیام کردند. تا اینکه حادثه به یاد ماندنی تحصن 25 روزه استادان دانشگاه تهران (29 آذر تا 23 دیماه سال 1357) در دبیرخانه دانشگاه پیش آمد. پیامد مبارزات مردم و در راس آن دانشگاهیان و تعدادی از روحانیان بویژه آیت الله خمینی منجر به فرار شاه (26 دیماه 57) و پیروزی انقلاب در 22 بهمن سال 57 بود. انقلابی که تا حدود بسیار زیادی مرهون فعالیتهای دانشجویان و استادان و جمعی از روحانیان و توده مردم میباشد و این حقیقتی است که بر هیچ کس پوشیده نیست اگرچه گروهی آن را نپذیرند.

رابطه بسیار نزدیک من با آیتالله طالقانی و استادان و دانشجویان که یکی از علل آن عدم وابستگی ام به گروه و سازمانی خاص بود موجب شد که بعد از پیروزی انقلاب تنها کاندیدای پست بسیار حساس ریاست دانشگاه تهران معرفی شوم که جهت اطلاع بطور فشرده به آن اشاره میکنم.

آن روزها دانشگاه تهران بعنوان سنگر آزادی محل تجمع گروههای گوناگون با مواضع سیاسی متفاوت وکانون بحث و گفتگو بین صاحبان اندیشه بود، و برای اینکه دانشگاه به رسالت اصلی خود که دانش و اندیشه است بازگردد می بایست هرچه زودتر در اختیار دانشگاهیان قرار میگرفت و تعلیم و تعلم آغاز میشد تا پس از سر و سامان گرفتن دانشگاه تهران که مادر دانشگاههای سراسر کشور نام گرفته بود، دیگر دانشگاهها و مدارس و ادارات و کارخانهها و غیره وضع عادی پیدا میکرد و کشور به روال طبیعی بازمیگشت. حاکمان جدید بر آن بودند که باید در رأس دانشگاه تهران کسی قرار گیرد که مورد تأئید گروههای سیاسی با اندیشههای گونه گون باشد. بعد از بحثهای زیاد در شورای انقلاب و دولت و دیگر مقامات ذیصلاح قرعهی کار را بنام منِ بیچاره زدند، چون همگان میدانستند من به هیچ حزب و سازمانی وابسته نیستم.

روند کار از این قرار بود که اصرار مهندس بازرگان نخستوزیر و مهندس صباغیان بر قبول مسئولیت اداره دانشگاه تهران در من که بهیچوجه داوطلب اینکار نبودم مؤثر واقع نشد تا بالاخره متوسل به آیتالله طالقانی که نفوذ زیادی روی من داشت و ارادتم به ایشان بسیار بود شدند. پیک آیتالله (دکتر عبدالکریم لاهیجی) مرا پیدا کرد و نزد ایشان برد. در آنجا جز من، آقای طاهر احمدزاده، لاهیجی و چند نفر دیگر حضور داشتند. بعد از اظهار ارادتِ مجدد به جناب طالقانی، ایشان بحث ریاست دانشگاه تهران را پیش کشیدند. آیتالله اصرار داشت اینکار را بپذیرم، خدمتِ ایشان گفتم: که هرچند در انقلاب ضدسلطنتی و مبارزات ضداستبداد چون قطره ای در دل دریا حضور داشته ام و از همه چیزم بخاطر پیروزی انقلاب گذشتم، لیکن هیچگاه در اندیشه چنین مسئولیتهایی نبوده و نیستم و اجازه خواستم که همان معلم ساده باشم و در کار تدریس و تحقیق، که معتقدم از این راه خدمت بیشتری به انقلاب میتوانم بکنم بمانم ، امّا ایشان بر نظر خود بسیار مصر بودند. بالاخره بعد از بحث مفصل فرمودند: «اینکه میخواهم و میگویم امر امام است». من که آن موقع هنوز مقلد ایشان بودم چارهای جز قبول این امر نداشتم اما با این شرط که بنا به خواست و آرزوی آقای طالقانی، اولین مرکز دولتی که بصورت شورای واقعی اداره میشود دانشگاه تهران باشد، این کار را پذیرفتم و با انتخاب اعضاء شورای مدیریت دانشگاه تهران مشغول کار شدیم . علت اصلی اصرار آقایان عضو شورای انقلاب، دولت و حتی آیت الله خمینی بر انتخاب من به این جهت بود که وابسته به هیچ گروه و دسته و سازمان سیاسی نبودم و در آن شرایطِ بسیار حساس پس از پیروزی انقلاب تنها چنین شخصی میتوانست مرکز علمی پر اهمیتی مانند دانشگاه تهران را اداره نماید. به هرحال کارهای مملکت کم کم روی روال عادی قرار گرفت تا آنجا که مقدمات انتخابات اولین دورهی مجلس شورای ملی فراهم شد.

در همان ایام یک روز آقای دکتر مفتح که در آن موقع رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و از دوستان و همکارانِ دانشگاهیِ قدیم من بود، به دفتر کارم آمد و از من خواست که موافقت کنم بعنوان کاندیدای مجلس شورای ملی از سوی حزب جمهوری اسلامی برای شهر تهران معرفی شوم. به ایشان پاسخ دادم که چون نمیخواهم وابسته به هیچ حزب و گروهی باشم از اینکار معذورم و خواهشِ دوست محترم و عزیز را رد کردم، هر چند ایشان پافشاری می کرد که کاندیدای یک حزب شدن دلیل عضویت در آن حزب نیست، با این حال از پذیرش درخواست وی صرفا بدلیل پرهیز از تعلقات حزبی امتناع نمودم.

بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که وقتی مرحوم دکتر بهشتی پیش از پیروزی انقلاب میخواست مقدمات تأسیس حزب جمهوری اسلامی را فراهم کند یک لیست 40 نفره بنام مؤسسین حزب تهیه کرده بود که نام من و دکتر پیمان و مرحوم دکتر سامی هم جزء 40 نفر بود. وقتی دکتر بهشتی لیست را در اختیار ما گذاشت ما سه نفر هر یک به دلیلی نپذیرفتیم و من بخاطر آنکه نمیخواستم وابسته به حزبی باشم از پذیرش این امر خودداری نمودم.

چند روز از ماجرای ملاقات با جناب دکتر مفتح نگذشته بود که مطلع شدم احزاب و گروههای سیاسی زیادی از جمله سازمان مجاهدین من را برای وکالت مجلس کاندیدا کردهاند. بلافاصله نامهای به روزنامه ها از جمله کیهان و اطلاعات فرستادم که در آن آمده بود وابسته به هیچ حزب و گروه و سازمانی نیستم و در شرایطی که هر داوطلبی کوشش میکرد آراء بیشتری به دست آورد من در تأئید عدم وابستگی خود این تکذیب نامه را منتشر کردم. شماره، تاریخ و متن نوشته ضمیمه است (اطلاعات شماره 16076 مورخ 28 بهمن 1358 و کیهان 29 بهمن 1358) (1) . لازم به توضیح است که من از سوی مردم منطقه شمیرانات طی یک جلسه عمومی که در مسجد جامع تجریش برگزار شد موظف به داوطلبی برای مجلس شورای ملی شدم.

چند ماه پس از ماجرای انتخابات ، صحن مقدس دانشگاهها با بهانهی انقلاب فرهنگی و اسلامی شدن مورد هجوم قرار گرفتند و بسته شدند. شورای مدیریت و شورای عالی دانشگاه تهران طی نامههائی این عمل را به زیان توان علمی و فرهنگی کشور ارزیابی کردند و با آن مخالفت نمودند . امّا کسانی که وجود دانشگاههای مستقل را مغایر سیاستهای سلطه طلبانه خود میدانستند سیل اتهام را روانه دانشگاهها و دانشگاهیان نمودند. در سالگرد بسته شدن دانشگاهها در جلسهای که از سوی دانشجویان تشکیل شده بود آثار زیانبار بسته بودن دانشگاهها در آن یک سال را تشریح کردم و طی مقالهای تحت عنوان «انقلاب فرهنگی یا کودتای فرهنگی» نظرات خودم را در این مورد مطرح کردم. صحبتهای من در آن جلسهی دانشجوئی و این مقاله همراه با این اتهام که وابسته به مجاهدین و کاندیدای آنها برای مجلس شورای ملی بودم بدون آنکه نامی از تکذیب نامه اینجانب و اعلام عدم وابستگی به گروهها و دستههای سیاسی برده شود موجب دستگیری و محکومیت قطعی اینجانب به ده سال زندان شد که از تیر ماه 60 تا مرداد 65 زندانی شدم. پس از خروج از زندان در وضعیتی که متعاقب اعتراض به اخراجم از دانشگاه، دیوان عدالت اداری شکایت اینجانب را وارد دانست و میتوانستم مجدداً به دانشگاه برگردم اما ترجیح دادم بازنشسته شوم.

پس از مدتی کناره گیری از کار تدریس و تحقیق به پیشنهاد جمعی از همکارانم در دانشگاه آزاد اسلامی بکار تدریس و تحقیق مشغول شدم. با علاقه شدیدی که به کار تحقیق داشتم اولین مرکز تحقیقات صنایع غذائی را در یک کارخانه صنایع غذائی تأسیس کردم و حدودِ 8 سال روی عوامل سرطانزا در مواد غذائی تحقیق نمودم. کار با ماده شیمیائی (بنزن) Banzen که خود سرطانزاست برای جداسازی عوامل سرطانزا، موجب بیماریام شد و آزمایشهای متعدد نشان داد مبتلا به سرطان شدهام. یکی از دخترهایم که در تورنتوی کانادا بود پس از اطلاع از بیماریم با اصرار مرا وادار کرد که برای ادامهی معالجه به آنجا بروم. با زحمات زیاد پس از 25 سال موفق به دریافت گذرنامه شدم و توانستم به تورنتو بروم. پس از مدتی اقامت، دو تن از افرادی که از پیش از انقلاب با آنها آشنا بودم و در مبارزات ضد نظام شاهی شرکت داشتند به من تلفن زدند و جویای حالم شدند. من میدانستم آنها وابسته به سازمان مجاهدین هستند اما تماس تلفنی آنها را یک امر انسانی و اخلاقی جهت احوالپرسی از یک استاد پیر و بیمار می دانستم نه چیز دیگر، آنها هم خوب میدانستند من اگر اهل ورود به تشکیلات یا سازمانی بودم اینکار را در جوانی و آن هنگام که تشکیلات آنها از امکانات بیشتری در ایران برخوردار بود و به این لحاظ بسیاری از مقامات عالی جمهوری اسلامی آن موقع سعی در نزدیکی با آنها داشتند، به این تشکیلات وارد می شدم .

در مدت اقامت در تورنتو تلفن های زیادی برای احوالپرسی از شاگردان و همکاران و دوستانم از نقاط مختلف اروپا و آمریکا داشتم تا اینکه چند روز پیش از بازگشت به ایران فردی که خود را فیلابی معرفی می کرد از آمریکا به من تلفن زد. من نام ایشان را شنیده بودم اما هیچگونه آشنائی با ایشان نداشتم. ضمن احوالپرسی گفت: من در آمریکا در شهری نزدیک تورنتو زندگی می کنم و دوست دارم شما را از نزدیک ببینم و جویای حال باشم. من که او را تنها به عنوان یک ورزشکار ایرانی می شناختم موافقت کردم. ایشان همراه با یک فرد دیگر که او را نمی شناختم بدیدن من آمدند دو سه ساعت با هم بودیم. ضمن معرفی و شرح چگونگی حضور وی در آمریکا آگاه شدم که عضو شورای ملی مقاومت است . در جریان گفتگو وی اظهار داشت: جای شما در شورای ملی مقاومت است و بسیاری از دوستان دانشگاهی نیز آنجا هستند. پاسخ دادم که جای من در وطنم ایران است و هیچگاه نخواسته و نمی خواهم به هیچ تشکل سیاسی وابسته باشم و انشاءالله تا آخر عمر استقلال فکری خود را حفظ خواهم کرد. ایشان خداحافظی کرد و رفت. پیش و پس از اقامتم در تورنتو و تماس تلفنی آن سه نفر برای احوالپرسی هیچگاه با آنها و هیچ فرد وابسته به سازمان در خارج کشور هیچگونه ارتباطی نداشتهام و ندارم و هرگونه ادعایی در این مورد را مردود می دانم و اگر سندی در این زمینه وجود دارد و وزارت اطلاعات یا هر سازمان اطلاعاتی دیگر مدعی وجود آن است، اعلام کند تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.

و اما در مورد گروههای فعال سیاسی در داخل کشور افتخار میکنم که ضمن استقلال فکری با همه گروهها آشنا و دوست هستم و مناظره و تبادل اندیشه مینمایم. به افکار و اندیشههای همهی آنها احترام میگذارم و سعی کرده و میکنم با شنیدن «اقوال» آنها از بهترینشان بهره گیرم. با راست ترین و چپ ترین آنها بدور از تفکرات سیاسیِ هر یک، رابطه انسانی دارم و در صورت لزوم سخت ترین نقدها را به افکار یکدیگر می زنیم و در عین حال همراه آنها به مسافرت و گردش و کوه و مهمانی میروم و خلاصه رابطه خانوادگی داریم . به همهی انسانهائی که بخاطر آزادی و برابری و حقطلبی تلاش و مبارزه میکنند عشق میورزم و کوشیدهام همیشه خصم ظالم و یار مظلوم باشم.

* * *

و اما بیمناسبت نمیدانم به یک بند دیگر از کیفرخواست تنظیمی اشارهای داشته باشم و آن اهانت به «امام و رهبریست». فکر میکنم تنظیم کنندگان کیفرخواست تفاوت «انتقاد» و «اهانت» را از یاد بردهاند. به تمام نوشتههایم مراجعه کنید هرگز به کسی توهین نکردهام، اما انتقاد بسیار نمودهام چون اینکار را وظیفهی انسانی خود میدانم. معتقدم هر مسلمانی باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. مگر امام معصوم امام علی هنگام حکومت نفرمود: یکی از حقوقِ من به شما تذکر و نقد از اعمال من است. این گفتهی امامی است (علی علیهالسلام) که ما به پیروی از او افتخار میکنیم. از این گذشته مگرآقای خمینی و آقای خامنهای بالاتر از امام معصوم هستند که مرتکب هیچ خلاف و خطائی در دوران صدارت و رهبری نشده باشند. نقد از اعمال و کردار و گفتار آنها وظیفهی من بعنوان یک ایرانی بوده است و من اینکار را کردهام. نمیدانم با چه ملاک و میزانی کیفرخواست نویس از نوشتههای من توهین و اهانت استنباط کرده است؟

در اینجا لازم میدانم اشارهای به سیرة پیامبر اکرم در برخورد و رفتار با مخالفین و مشرکین و منافقین در «صلح حدیبیه» داشته باشم تا راهنمائی باشد برای آنها که مدعی پیروی از راه آن پیامبر آگاهی هستند ولی با هر بهانهای منتقدین خود را منصوب به این جریان و آن جریان میکنند و به جان آنها میافتند تا آنها را از صحنه خارج کنند.

خوشبختانه 60 سال زندگی سیاسی من چنان روشن و شفاف است که بسیاری از سردمداران حکومتِ اسلامی اگر غرض و مرضی نداشته باشند، میتوانند شهادت دهند که من چگونه زیستهام و چه دورانی از زندگیم را صرف مبارزه با ظلم و بیداد کردهام. حال نماینده محترم دادستان با کدام منطق دینی و عرفی من را متهم به "محاربه " کرده است را باید روشن فرمایند و اگر به اعتقاد و نظر فقهی بزرگترین فقهای شیعه به نقل از امامان معصوم « شرط تحقق محاربه اقدام مسلحانه است » اقدام مسلحانه من چه بوده است؟ و سلاح من در این اقدام چه بوده؟ من یک سلاح در دست داشتهام و دارم و آن سلاحی است که خداوند به آن قسم یاد کرده (ن والقلم و ما یسطرون) و اگر قرار است بخاطر آنچه میگویم و با قلم در دفاع از حق مینگارم سر ببازم، چه باک که اگر وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیداد در نظام ولائی اقتضا میکند قربانی شوم، با افتخار بوسه بر طناب دار خواهم زد.

صدها گل سرخ و یک گل نصرانی / ما را ز سر بریده میترسانی

گر ما ز سر بریده میترسیدیم / در محفل عاشقان نمیرقصیدیم

* * *

نکته بسیار مهم دیگری که باید در میان بگذارم و در کیفر خواست آمده است اینکه اینجانب پس از پیروزی انقلاب سه بار ( 12 تیر 1360 تا اواخر مرداد 1365) و ( 21 اسفند 79 تا شهریور 1380) و ( 31 مرداد 1388 تاکنون) به جرم ضد انقلاب بودن زندانی، شکنجه و محاکمه شده ام. راستی چرا؟ بعنوان یک ضد انقلاب، در این 30 سال پس از پیروزی انقلاب چه کرده ام که سزاوار چنین مجازاتهایی باشم؟ من که نامم جزء فعالان انقلاب 1357 ثبت شده چگونه است که بنام یک ضد انقلاب دچار چنین سرنوشتی شده ام. اصولاً در نظام ولائی تعریف انقلاب و ضد انقلاب چیست؟ می گویند هر انقلابی را با هدفها و شعارهای آن می شناسند. شعار انقلاب ضد سلطنتی سال 1357 چه بوده و با چه هدفی صورت گرفت؟ انقلاب ایران با چند هدف بوقوع پیوست: استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت ( اسلام مترقی و پویا)، مگر جز این است که معتقدان به این اصول، انقلابی و مخالفان و توطئه گران علیه این اصول ضد انقلاب هستند؟ من چه کسی هستم و جایگاهم در این تقسیم بندی کجاست؟ من که بعنوان یک ایرانی ضد ظلم و استبداد شاهد بودم بلافاصله پس از پیروزی، گروهی شعارها و اهداف انقلاب را مصادره و به جان انقلابیون واقعی افتادند چه باید می کردم، سکوت یا افشاگری؟ من راه دوم را انتخاب کردم ( به گفته ها و نوشته هایم پس از انقلاب مراجعه کنید). مگر می شد در برابر آنهمه تجاوز به قانون اساسی و بی عدالتی سکوت کرد؟ آیا آن ده ها هزار نفر که در دهه ی 60 به زندان افتادند شکنجه شدند و اعدام گردیدند، همه علیه انقلاب یعنی آزادی، استقلال و جمهوریت و اسلامیت قیام کرده بودند؟ آنها که خودرا در صفوف انقلابیون واقعی جا زدند و با زیر پا گذاشتن آرمانهای انقلاب و تظاهر به انقلابی بودن سکان کشتی قدرت را به دست گرفتند و به جان انقلابیون راستین افتادند و هر یک را به بهانه ای ( طاغی، یاغی، منافق، مرتد، محارب و ... ) از پیش پای خود برداشتند و بر همه ی امور مسلط شدند و پس از 30 سال حکم رانی کشور را به جایی رساندند که وقتی چهار "صالح !" منتخب شورای نگهبان برای ریاست جمهوری به مناظره نشستند، اتهاماتی به یکدیگر وارد کردند که تکرار آنها برایم شرم آور است و بعد هم پس از پایان انتخابات همانها که تا دیروز قدرت را در دست داشتند و بنام جمهوری اسلامی خود را انقلابی و منتقدین را خائن و ضد انقلاب می نامیدند، به گفته جناح رقیب دزد و دروغگو و خائن ، منافق جدید و فتنه گر و عوامل بیگانه و جیره خوار آمریکا و اروپا شدند و به این سوال کسی پاسخ نداد که این همه فساد و فحشا و اعتیاد و دزدی های چند صد میلیاردی و ... را چه کسی یا کسانی بوجود آوردند؟ انقلابی ها یا ضد انقلابها؟! و امروز صاحبان ثروتهای کلان ، برجها و کاخها و ... کیانند؟ مدافعان چهار ستون انقلاب یعنی آزادی و استقلال و جمهوریت و اسلام مترقی هستند یا چپاول گرانی که هر منتقدی را ضد انقلاب می نامند و آنها را خفه می کنند تا دیگر صدای اعتراضی بلند نشود و خود را ذوب شده در ولایت فقیه می دانند و در پشت این شعار هر کاری را علیه مردم انجام می دهند؟ من کیستم؟ از چپاولگران و دزدان و دروغگویان یا از مدافعان آزادی و استقلال و جمهوریت و مردمسالاری؟ یک دادگاه عادلانه وظیفه دارد مشخص کند که آیا من باید امروز بعنوان یک ضد انقلاب در این دادگاه حاضر شوم یا یکی از ظالمان، آدمکشان و چپاولگران بیت المال و خائنین و دزدان دانه درشت به جای من می نشست؟ مطمئن باشید روزی ملت به قضاوت خواهد برخاست و حکم عادلانه صادر خواهد کرد . والسلام

 


 

جبهه ملی ایران؛ عدالت وآزادی، نخستین شعارهای انقلاب مشروطیت

در آغاز قرن بیستم و زمانی که اروپا وآمریکا در سایه دموکراسی و مدرنیسم با سرعت در جاده پیشرفت وترقی به پیش میتاختند وقله های دانش وصنعت را یکی پس از دیگری فتح مینمودند، درمیهن ما ایران حاکمیت استبدادی وظالمانه پادشاهان قاجار جز فقروفلاکت وگرسنگی وقحطی وعقب ماندگی برای این ملت ارمغانی نداشت . نه تنها از آزادیهای سیاسی خبری نبود،بلکه از دستگاه قضائی که ملجاء وپناهی برای این مردم نگون بخت باشد نیز اثری دیده نمیشد، وطبق یک قرار داد نانوشته از یک طرف شاهان فاسد ودرباریان غارتگر به غارت وچپاول اموال مردم مشغول بودند واز سوی دیگر امر قضا و حل وفصل دعاوی بین مردم به عنوان حق السکوت به روحانیون پیشکش شده بود تا به هرگونه که میخواهند نسبت به جان ومال وناموس مردم عمل نمایند . در چنین دوران سیاهی ، پدران غیور وفداکار ما در اعتراض به این بی عدالتی ها واستبداد جابرانه به پاخاستند وبه دلیل شرایطی که بدان اشاره شد اولین خواسته خود را ایجاد عدالتخانه بجای محاکم شرعیه و برقراری آزادی های سیاسی از جمله انجام انتخابات وایجاد پارلمان قرار دادند . وسرانجام بااز خودگذشتگی ها وجان بازی های مردم ما انقلاب مشروطیت به پیروزی رسید ودر تاریخ چهاردهم مرداد1285 فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار امضاءگردید. ولی با تاسف بسیار باید اذعان نمود که اهداف انقلاب مشروطیت هیچگاه محقق نگردید. وهنوز مرکب فرمان مشروطیت خشک نشده بود که استبداد صغیر محمد علیشاهی درمقابل انقلاب ایستاد واندکی پس از رفع استبداد صغیر نیز کودتای 1299 رضاخان بساط حکومت پارلمانی نوپا را درهم پیچید. واستبداد سیاه دیگری را بانام وظاهر مشروطیت به این کشور تحمیل نمود. شگردی که توسط فرزندش محمدرضاشاه برای مدت 37 سال دیگرهم تداوم یافت . و اکنون هم که 33 سال از انقلاب سال 57 و سقوط حکومت پادشاهی گذشته ، با دریغ وتاسف هنوز شعارهای انقلاب مشروطیت برای ملت ما تحقق نیافته است. هنوز هم مردم ما خواهان عدالت وآزادی هستند . دستگاه قضائی ظاهرا وجود دارد ولی این دستگاه به وسیله ای در دست حاکمیت تبدیل شده تا خواسته های برحق مردم تشنه عدالت وآزادی را سرکوب نماید . انتخابات ظاهرا انجام میشود ولی کیست که نداند این انتخابات ها با نبودن آزادی احزاب و اجتماعات و نبودن مطبوعات آزادومستقل وبا اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان و راه ندادن دگر اندیشان مورد وثوق مردم به عرصه انتخابات ، جز یک خیمه شب بازی سیاسی چیز دیگری نیست . هنوز هم فقر وبیکاری و عقب ماندگی و فقدان عدالت ونبود آزادی گریبان ملت بزرگ و با فرهنگ ایران را رها نکرده است .
جبهه ملی ایران در یکصدو پنجمین سالروز انقلاب مشروطیت به نیاکان گرانقدری که آن انقلاب را با نهایت ایثار و فداکاری و هوشیاری به ثمر رسانیدند وبه همه شهدای راه آزادی درطی این سال های طولانی درود میفرستد ویک بار دیگر تاکید مینماید که تنها راه سعادت و نیک بختی ملت ایران و اعتلای این سرزمین کهنسال ، برقراری آزادی های اساسی و حفظ استقلال و تمامیت ارضی و ایجاد عدالت اجتماعی و برقراری حاکمیت ملی برخاسته از انتخابات آزاد ومبتنی بر اراده عمومی ملت ایران در نظام جمهوری ورعایت اصل جدائی دین از حکومت واتخاذ سیاست خارجی مستقل ایرانی بر اساس حفظ مصالح ومنافع ملی ایران میباشد.

تهران – جبهه ملی ایران
14 مردادماه 1390


 

عفو بین‌الملل خواستار رسیدگی به وضعیت ۹ زندانی سیاسی شد

سازمان عفو بین‌الملل در تازه‌ترین بیانیه خود که روز چهارشنبه منتشر شد برای ۹ زندانی سیاسی بیمار در ایران از جمله احمد زیدآبادی و عیسی سحرخیز درخواست رسیدگی و درمان کرد و خواستار آزادی سریع و بی قید و شرط آنها شد.

به گفته این سازمان مدافع حقوق بشر، در حال حاضر دست‌کم ۹ زندانی سیاسی در ایران هستند که با بیماری‌های جدی دست به گریبان‌اند.

عفو بین‌الملل که مقر آن در شهر لندن، پایتخت بریتانیا، است از جمله این ۹ زندانی سیاسی به نام عیسی سحرخیز، محمدصدیق کبودوند، و آیت‌الله بروجردی اشاره کرده است.

زهرا جباری، کوروش کوهکن، حسین رونقی ملکی، احمد زیدآبادی، سعید متین‌پور و حشمت‌الله طبرزدی شش زندانی سیاسی دیگر هستند که نیاز به درمان و رسیدگی پزشکی فوری دارند.

تمام این زندانیان سیاسی جز سعید متین پور، محمدصدیق کبودوند و آیت‌الله بروجردی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ که اعتراضات گسترده در ایران را به دنبال داشت دستگیر و زندانی شده‌اند.

سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه تازه خود می‌گوید که این زندانیان سیاسی تنها به این دلیل به زندان افتاده‌اند که از حق طبیعی خود برای آزادی بیان و تجمعات استفاده کرده‌اند.

آن طور که در بیانیه این سازمان مدافع حقوق بشر آمده است، محمدصدیق کبودوند تنها در سال ۲۰۱۰ دو بار سکته کرده، اما از هرگز از رسیدگی پزشکی مناسب برخوردار نبوده است.

حشمت‌الله طبرزدی، مدیر مسئول سابق هفته‌نامه پیام دانشجو، نیز پس از ناآرامی‌های عاشورای سال ۸۸، در اعتراض به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری بازداشت شده و تاکنون بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بوده است.

در چند هفته گذشته خبرهای رسیده از زندان‌های ایران حکایت از وخامت حال تعدادی از زندانیان سیاسی داشته و خانواده‌های این زندانیان نیز بارها از این وضعیت و عدم رسیدگی مسئولان جمهوری اسلامی انتقاد کرده‌اند.

مقامات جمهوری اسلامی و مقامات زندان‌‌ها در اغلب موارد به این اخبار و انتقادها هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند.


 

احمد شهید، گزارشگر ویژه‌ حقوق بشر سازمان ملل متحد، خواستار اجازه سفر به ایران شد
 

دویچه وله: احمد شهید، گزارشگر ویژه‌ی حقوق بشر سازمان ملل متحد از دولت ایران خواست به او اجازه دهد تا برای بررسی وضعیت حقوق بشر به این کشور سفر کند. ماموریت رسمی آقای شهید از روز اول اوت، دهم مرداد آغاز شده است.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، احمد شهید امروز، چهارشنبه ۳ اوت/۱۲ مرداد، در ژنو با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که بطور کتبی خود را به عنوان گزارشگر ویژه سازمان ملل به مقام‌های جمهوری اسلامی ایران معرفی کرده و بر خواست خود جهت سفر به ایران تاکید کرده است.

دکتر احمد شهید که در مقر سازمان ملل در ژنو با خبرنگاران گفت‌وگو می‌کرد، ابراز امیدواری کرد که مقام‌های ایرانی در مسیر "عمل به تعهدات بین‌المللی خود در زمینه حقوق بشر" گام بردارند. ماموریت آقای شهید برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران از روز دوشنبه اول اوت/۱۰ مرداد آغاز شده است.

احمد شهید، وزیر خارجه سابق مالدیو روز ۱۷ ژوئن ۲۰۱۱ (۲۷ خرداد ۱۳۹۰) از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ایران انتخاب شد. او نخستین گزارش خود را در پایان تابستان امسال به شورای حقوق بشر و کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل ارائه خواهد داد.

دولت جمهوری اسلامی ایران اما اعلام کرده که احمد شهید را نخواهد پذیرفت. محمد جواد لاریجانی، که دبیر حقوق بشر قوه قضاییه ایران است، گفته است، «در کارنامه‌ی حقوق بشری جمهوری اسلامی، هیچ تنش و نکته‌ای وجود ندارد و تنش‌های موجود فقط تهاجم سیاسی و تبلیغاتی مخرب غرب علیه کشور است».

لاریجانی ادعا کرده، تعیین گزارشگر ویژه‌ی سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران «پروژه‌ی رسوای مضمحل حقوق بشر غربی» است که باید آن را کنار گذاشت.

هم‌اکنون دهها نفر در زندان‌های جمهوری اسلامی بسر می‌برند که تا چند سال پیش جزو مقام‌های ارشد در جمهوری اسلامی بودند. میرحسین موسوی ۸ سال نخست‌وزیر و مهدی کروبی ۸ سال رئیس مجلس در نظام جمهوری اسلامی بودند. این هر دو بدون طی هیچگونه مراحل قانونی دادرسی قضایی در کنار دهها مقام سیاسی یا روزنامه‌نگار و شهروند عادی دیگر در زندان بسر می‌برند.

ماه گذشته ده‌ها تن از روشنفکران ایرانی، از جمله استادان دانشگاه‌، نویسندگان، حقوق‌دانان، هنرمندان و فعالان حقوق بشر در خارج از کشور، در نامه‌ی سرگشاده‌ای به دکتر احمد شهید نوشتند: «قصد جمهوری اسلامی از نپذیرفتن انتصاب جنابعالی به این سمت و ممانعت از سفر شما به ایران آن است که از بازبینی و بررسی جنایات خود توسط جامعه‌ی جهانی جلوگیری کند.»

این روشنفکران خواستار آن شدند که آقای شهید برای تکمیل اطلاعات خود درباره‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران، با زندانیان سیاسی پیشین و خانواده‌های آنان در خارج نیز تماس بگیرد.

دکتر احمد شهید سومین گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل برای ایران است. پیش از وی رینالدو گالیندوپل در سال ۱۹۸۹ و موریس کاپیتورن در سال ۱۹۹۶ چنین ماموریتی برعهده گرفتند و موفق شدند یکبار به ایران سفر کنند.


 

وزارت بهداشت ایران نسبت به رشد سرطان خون در کشور هشدار داد
 

وزارت بهداشت نسبت به شیوع انواع سرطان خون در ایران هشدار داد و افزود که گسترش سرطان خون در ایران ریشه درآلاینده ها به ویژه ترکیب بنزن در سوخت دارد.

رشید رمضانی، رییس ادارۀ سرطان وزارت بهداشت ایران نسبت به شیوع انواع سرطان خون در این کشور هشدار داد و افزود که گسترش سرطان خون در ایران ریشه درآلاینده ها به ویژه ترکیب بنزن در سوخت دارد.

رشید رمضانی آمار روشنی در بارۀ مبتلایان به بیماری سرطان خون در تهران و کلانشهرهای ایران نداد. اما او گفت که تعداد مبتلایان به سرطان خون زیاد است و اگر تدبیر جدی اندیشیده نشود در بیست سال آینده تعداد مبتلایان به این بیماری ابعاد گسترده تری خواهد یافت. رییس ادارۀ سرطان وزارت بهداشت گفته است که در فصولی از سال آلودگی ناشی از ترکیبات سوخت به حد اضطرار می رسد که زیانش برای سلامتی شهروندان به همان نسبت افزایش می یابد. در ژوئن گذشته یکی از عوامل آلایندگی هوای تهران میزان بالای بنزن در تولید سوخت داخلی اعلام شد که از جمله عوارض اش شیوع سرطان های ریه، خون و پوست بوده است.

در زمستان گذشته رییس انجمن سرطان ایران دکتر عبدالله فضلی زاده نسبت به افزایش مرگ و میر در نتیجۀ ابتلا به بیماری سرطان هشدار داده و گفته بود که هم اکنون سرطان سومین عامل مرگ و میر در ایران است که در سال های آیندۀ به عامل اصلی مرگ شهروندان بدل خواهد شد. او گفته بود که در سال های آینده پانزده میلیون نفر در کشور به سرطان مبتلا خواهند شد، بی آنکه زیرساخت های پزشکی لازم برای مداوای بیماران وجود داشته باشد.

در ژانویه گذشته، رییس ادارۀ سلامت و محیط کار وزارت بهداشت میزان بالای بنزن در بنزین تولید شده در داخل کشور و نیز نقش تعیین کنندۀ آن در آلودگی هوای تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور را تأئید کرد و گفت : "وجود بنزن در آلاینده‌های هوای تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور محسوس بوده و تا کنون به چند برابر غلظت استاندارد رسیده است."

دولت ایران کنوانسیون‌های بین‌المللی در زمینه حقوق مدنی و سیاسی، از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضا کرده و ملزم به اجرای تعهدات خود در این زمینه است.


احمدزیدآبادی روزنامه نگار زندانی پس از دو سال حبس، با وثیقه 500 میلیون تومانی به مرخصی رفت.

به گزارش سایت کلمه، آقای زیدآبادی که از 23 خرداد سال 88 بدون یک روز مرخصی در زندان بسر می بُرد، برای مدت 48 ساعت به طور موقت آزاد شده است.
احمد زیدآبادی دبیرکل سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، بیش از یک سال بود که در زندان رجایی شهر کرج نگهداری می شد.
آقای زیدآبادی، که در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از مهدی کروبی حمایت می کرد، یک روز پس از انتخابات بازداشت شد.
وی به شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت دایمی از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محکوم شده است.


 

اینترنت ملی، طرحی ضد ملی علیه آزادی بیان و اینترنت جهانی

رضا تقی‌پور انوری وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ ٤ مرداد ماه، اعلام کرد که "فاز اول شبکه ملی اینترنت طی ۶ ماهه اول امسال به بهره برداری می رسد. وی در این باره گفت "در کنار شبکه ملی اینترنت، اینترنت (جهانی) را به عنوان یک سرویس با همان مسائلی که تا کنون وجود داشته است کماکان خواهیم داشت و پهنای باند داخل را به صورت امن و حفاظت شده برای کسب و کار اقتصادی و حریم شخصی خانوارها توسعه خواهیم داد." وی با تاکید بر استفاده از"موتور جستجوی ملی و ای‌میل ملی" در شبکه ملی اینترنت، یکی از اهداف اصلی شبکه اینترنت ملی را " جمع آوری اطلاعات و مدیریت ای‌میل‌ها در داخل کشور برای مورد توجه قرار گرفتن مباحث امنیتی” اعلام کرد. که در اصل اعلام کنترل بیشتر ای‌میل‌های مخالفان است.

در ایران، علیرغم بکارگیری سانسوری همه‌جانبه، از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی برای مقاومت در برابر سرکوب و اطلاع رسانی مستقل استفاده می‌شود. طرح اینترنت ملی در خدمت تشدید سانسور و کنترل گسترده شهروند وب‌نگاران است. اینترنت ملی در اصل یک انترانت (شبکه داخلی) است که جای‌نشین اینترنت جهانی می‌شود و در میان شهروندان تبعیض ایجاد می‌کند. در این طرح تنها "خبرگان" (موسسات دولتی، بانک ها وزارت خانه ها و ..) به اینترنت جهانی دسترسی خواهند داشت. این شبکه‌ی "دوسرعته"، بیش از هر کس وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران را مجازات می‌کند. از نظر اقتصادی نیز " شبکه ملی" قابل دفاع نیست،این عقب‌گرد فنی می‌تواند عاملی بازدارنده برای بسیاری از کشورها در سرمایه‌گذاری و مناسبات اقتصادی با ایران باشد. اجرای طرح اینترنت ملی، تهاجمی است به همه‌ی عرصه‌های اطلاع رسانی و نشان از خواست اعمال سانسوری همه جانبه بر کشور است.

ایالات متحده امریکا در خرداد ماه سال جاری اعلام کرد که در حال راه‌اندازی طرحی به نام شبکه اینترنت شبح و یا اینترنت در چمدان است. این طرح زمانی که دولت‌ها شبکه اینترنت را قطع می کنند. به شهروندان جهان امکان دسترسی به اینترنت جهانی را می‌دهد، ایران بلافاصله در این باره موضع گرفت و اعلام کرد که امکان مقابله با این امکان پیشرفته فنی را دارد.

جمهوری اسلامی ایران سیاست شیطان‌سازی از رسانه‌های‌ و رسانه‌های جدید را با منتسب کردن آنها به " قدرت‌های خارجی " تشدید کرده است. در روزهای اخیر بسیاری از مسئولان دولتی "شبکه‌های اجتماعی و اینترنت " را ابزاری در خدمت "جنگ نرم" برای سرنگونی حکومت معرفی کرده‌اند. ٧ مرداد ماه، حیدر مصلحی وزیر اطلاعات "ﺁﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺷﺒﮑﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ" و "ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﮑﻪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺰﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﺧﻠﯽ" ﺭﺍ ﺍﺯ "ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺁﺳﯿﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﻧﺮﻡ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ" ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ. دو روز پیش از آن مصطفی نجار وزیر کشور "فیس بوک، ماهواره و چت" را از مصادیق "جنگ نرم" اعلام کرده بود.

در تاریخ ٥ مرداد ماه، گزارش‌گران بدون مرز از بازداشت فواد صادقی مدیر سایت آینده نیوز مطلع شده است. این وب‌نگار پیش از این نیز از تاریخ ٢١ بهمن تا ١٠ اسفند ماه ١٣٨٩ را در زندان بسر برد. سایت آینده نیوز از فردای ٢٢ خرداد ماه ١٣٨٨ برای انتشار اخبار اعتراضات بارها مورد سانسور قرار گرفته است. دلیل بازداشت فواد صادقی از سوی مقامات رسما اعلام نشده است.

گزارش‌گران بدون مرز ادامه‌ی بازداشت غیرقانونی مریم بهرمن وب‌نگار و فعال مدافع حقوق زنان را محکوم می‌کند. دلیل بازداشت این وب‌نگار که از تاریخ ٢١ اردیبهشت ماه در بازداشت بسر می‌برد، رسما اعلام نشده است. عضو فعال کمپین یک میلیون امضا برای لغو قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان در ایران، در بهمن سال جاری با ارائه گزارشی در باره‌ی " رویکرد زنان و فن‌آوری ارتباطات و اطلاعات در ایران" در پنجاه و پنجمین جلسه کمیسیون وضعیت زنان سازمان ملل شرکت کرده بود. مریم بهرمن پس از گذارندن پنجاه روز در سلول انفرادی به بند زنان زندان شیراز منتقل شده است.

دستگیری وی آغازگر موجی از دستگیری زنان روزنامه‌نگار، وب‌نگار در کشور بود. مریم مجد عکاس و روزنامه نگار، مهناز محمدی مستندساز و پگاه آهنگرانی بازیگر و وبلاگ نویس نیز پس از بازداشت کوتاه مدت با سپردن وثیقه‌های سنگین آزاد شدند.

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .