هشدار دانشجویان فیزیک: در مورد ترور استاد دروغ نگویید، نوار سخنرانی هایش در اختیار ماست

دانشجویان دانشگاه فیزیک تهران  در مورد ترور دکتر مسعود علی محمدی بیانیه ای منتشر کردند که طی آن نسبت به دروغ سازی در مورد اخبار مربوط به ترور این استاد در برخی  خبرگزاری ها و سایت های حامی دولت هشدار داده اند.

شهادت استاد بزرگوار، مسعود علی‌محمدی، در جریان ترور روز ۲۲ دی‌ماه از سوی دانشجویان ایشان به شدت محکوم می‌شود. جای تاسف است در زمانی که دوستان و شاگردان دکتر علی‌محمدی در شوک خبر ترور ایشان به سر می‌برند، خبرگزاری‌های وابسته به جناح‌های مختلف، شروع به شایعه‌پراکنی در رابطه با ابعاد ترور ایشان کردند.

خبر ترور دکتر علی‌محمدی در اولین ساعات صبح روز سه‌شنبه ۲۲/۱۰/۸۸ از سوی دانشگاه مادر، با مضمون تصادف دکتر علی‌محمدی با یک دستگاه خودروی سواری به دانشکده فیزیک اعلام شد. ساعاتی بعد خبر ترور ایشان بدون ذکر جزئیات دهان به دهان منتشر و پس از پخش این خبر، به دانشکده اعلام شد که بمبی در یک دستگاه موتور سیکلت در کنار خودروی شخصی ایشان منفجر شده است. خبری که ساعاتی بعد از سوی رسانه‌ها و سایت‌های خبری هم به همین شکل انتشار یافت. هرچند که همسر دکتر علی‌محمدی در صحبت با شاهدان عینی واقعه، اعلام کردند که موتور سیکلت مذکور از سه روز قبل جلو منزل ایشان پارک شده بود.

جهت‌گیری‌های سیاسی ایشان بر هیچ‌کس پوشیده نیست. دکتر علی‌محمدی در سخنرانی ۱۵ دی‌ماه سال جاری، به دنبال ارائه راه‌کارهایی آماری و علمی برای حل بحران‌های کنونی جامعه بودند که فایل صوتی این سخنرانی در بین دانشجویان دانشکده فیزیک دانشگاه تهران موجود است. این سخنرانی همگام با دیگر فعالیت‌های ایشان در ماه‌های اخیر بود. چنان‌چهدر روز ۲۵ خرداد، مشوق دانشجویان برای شرکت در راهپیمایی سکوت اعتراض‌آمیز به نتایج انتخابات بودند. او از معدود اساتیدی بود که در اعتراض به حمله لباس شخصی‌ها به خوابگاه کوی دانشگاه در بامداد ۲۵ خرداد ماه سال جاری که منجر به کشته شدن تعدادی از همکلاسی‌های ما شد، عکس‌العمل نشان داد و با حضور در دفتر ریاست دانشگاه خواستار رسیدگی سریع به این موضوع شد. برائت‌جویی استاد علی‌محمدی از گروه‌های سیاسی متنفذ حکومت در روزهای اخیر، شک و شبهه‌‌های زیادی را در رابطه با ترور مشکوک ایشان در میان جامعه دانشگاهی پدید آورده است.‌ آن‌چه مسلم است نظرات و دیدگاه‌های سیاسی ایشان شفاف و واضح است و سخنرانی‌های ایشان در وقایع پس از انتخابات، تاییدی بر این امر است.

ما دانشجویان این استاد فقید وظیفه خود می‌دانیم که با اطلاع‌رسانی صحیح و شفاف، پی‌گیر حقیقت این فاجعه باشیم. این درسی است که در کلاس‌های آن استاد بزرگ آموخته‌ایم و برای ادای دین به او، خواسته‌ها و راه او را ادامه می‌دهیم. در این میان هر خبری که به دروغ در رسانه‌ها و افواه منتشر شود، با مدرک از سوی دانشجویان مرحوم علی‌محمدی محکوم خواهد شد.

منبع : فیس بوک و وبلاگ بهمن و دوستان دیگری که این بیانیه رو تایید می کنند و در عین حال از برخوردهای احتمالی با برخی از دانشجویان ایشان که در این زمینه خبررسانی کرده اند به شدت نگران هستند. می دانم که انتشار این نگرانی ممکن است ایجاد ترس کند و دیگران را از خبر رسانی باز دارد اما دانشجویانی که از صبح چندین بار ایمیل خود را تغییر داده اند تا در این مورد خبررسانی کنند خودشان تاکید کرده اند تا دیگران نیز در این مورد با دقت بیشتری خبررسانی کنند.

مرتبط:

وبلاگ یکی از شاگردان استاد:  جوان! از گلوله نترس

 

پروژه ترورهای زنجیره ای و پدیده ای به نام انجمن پادشاهی برای تبرئه تروریست های واقعی

 

صبح که خبر ترور مسعود علیمحمدی، استاد دانشگاه تهران در یک بمب گذاری  همه جا پیچید ، خون بازی هم آغاز شد.  یعنی خونی ریخته می شود و سپس نهادهای حامی دولت  ابتدا خبررسانی می کنند و سپس سکوت و پس از آن وب سایت های مربوط به حامیان جنبش سبز  خبررسانی را آغاز می کنند و تنها  دقایق کوتاهی پس از آنکه مشخص می شود استاد دانشگاه ترور شده،  متعلق به جریان حامی موسوی بوده است، مسولیت این ترور توسط انجمن مشکوکی به نام انجمن پادشاهی ایران به  به عهده گرفته می شود و سپس  گفته می شود سخنگوی انجمن پادشاهی نیز در صدد تکذیب چنین بر می آید:  سایتی که به نام این انجمن فعالیت میکند توسط جمهوری اسلامی ادامه می شود و هیچ ارتباطی به این انجمن ندارد.

خبرگزاری های حامی دولت، فارس و شبکه خبر و پرس تی وی و حتی سخنگوی وزارت خارجه دولت  در صدد بر آمدند تا مسعود علیمحمدی را حامی دولت و بسیجی و متعهد و دانشمند هسته و چه و چه معرفی کنند و هیچ کسی حتی یک اشاره کوچک هم در این خبرهای رسمی و دولتی نکرد که آنکه ترور شده سبز بوده، از هواداران میر حسین موسوی بوده، نامش در لیست استادان دانشگاه حامی کاندیدای اصلاح طلبان بود و برگزار کننده مراسم مناظره بعد از انتخابات  در دانشگاه تهران بوده است.

در قاموس دولت دوستان ایران،  تنها ترور کسی می تواند صدر نشین خبرها شود که متعهد و انقلابی و بسیجی و هسته ای باشد. برای همین از استاد دانشگاهی که قربانی شده است، چنین تصویری ساختند و ساعاتی خبرش را روی خروجی خبرهای خود قرار دادند.  اما ماه که پشت ابر نمی ماند.

من  از طریق یکی از استادان فیزیک نظری که استاد آقای علیمحمدی نیز بوده است  او را شناخته ام.  با ایشان که در تهران و یکی از دانشگاههای تهران مستقر است صحبت کرده ام و تاکید می کند که علی محمدی فعالیتی در زمینه فیزیک هسته ای نداشته است.  دیگران نیز اطلاعات دیگری از سلیقه سیاسی این استاد را در اینترنت قرار داده اند.  من از طریق یکی از نمایندگان اصلاح طلبی که از منتقدان فعالیت های هسته ای بوده و دوستی نزدیکی با این استاد داشته او را می شناسم و همچنین خبرنگاری که به تازگی در تهران با ایشان در یکی مهمانی همراه بوده است تاکید می کند که  ایشان بی شک از حامیان اصلی موسوی بوده و در این روزها هم بسیار پیام به او رسانده بودند تا   فعالیت هایش را دانشگاه  متوقف کند.

از طریق سایت یکی ار شاگردانش نیز خوانده ام که به دانشجویان  گفته بود از گلوله نباید ترسید و با یک اتوبوس شاگردانش را در مراسم راهپیمایی سبز همراهی کرده است  و فعالیت های دیگری که نشان می دهد او این روزها در کنار مردم و همراه دانشجویان بوده است و اینک که رفته است نیز به همان مردمی پیوست که مثل او و شاید غریبانه تر از او  رفته اند.

برای من اصلا مهم نیست که ایشان سبز بود یا بسیجی آنچه مهم است دشواری پذیرش نگاه انحصارطلبانه آنان است که مرگ ما را اگر تکذیب نکنند بی شک صاحب می شوند تا در موردش خبررسانی کنند.  چنانچه در روزهای نخست شهادت ندا نیز بیناد شهید اصرار داشت او را به عنوان شهید معرفی کند اما وقتی با مقاومت خانواده ندا آقاسلطان مواجه می شود آنگاه او را منافق  معرفی می کنند.

آنچه مهم است این است که ترور در هر شکل و شمایلی محکوم است اما شاهد بودیم که برای ترور خواهر زاده موسوی  خبرگزاری ها به چینن واگویه هایی مشابه بر نیامدند و هر گز از متعهد و انقلابی بودن آقای موسوی حبیبی در نحوه خبررسانی شان  اثری نبود و کسی ترور را محکوم نکرد و  حتی تلاش کردند تا  مسولیت این ترور را بی هیچ بررسی دقیقی، بیاندازند به عهده خود سبز ها.  اما در مورد علیمحمدی از ابتدا او را صاحب شدند و در رثایش نوشتند و سپس انجمن پادشاهی مسولیت ترور او را عهده دار شد و باید دید تا پایان کار چه می کنند با استادی که نامش را با افتخار در لیست حامیان موسوی قرار داده بود و با نمانیدگان منتقد هسته ای دوست بوده است و هرگز از دانشمندان هسته ای هم نبوده است.

اگر ایران ، به شرایط دشوار پاکستان نزدیک می شود تنها به دلیل نوع نگاه ماموران امنیتی و نظامی و نهادهای حامی دولت است که به جای محکوم کردن ترور و بررسی ابعاد آن،  خودشان  به  عنوان متهمان ردیف اول  این ترور ها در افکار عمومی قرار می گیرند. در اثبات این ادعا کافیست نگاه کنیم به همین ترور  اخیر که ناگهان در یک حرکت مشکوک « انجمن پادشاهی » مسولیت این ترور را با انتشار خبری در وب سایت خود به عهده می گیرد. انجمنی که گفته می شود در حال حاضر به شکل عجیبی در برخی مواقع توسط نهادهای مسول در ایران  از وب سایت این انجمن رفع فیلتر می شود.

از سوی دیگر وزارت اطلاعات ایران علاقه عجیبی دارد که اعتراضات مردمی را به این انجمن عجیب و غریب متصل کند بر این اساس اخیرا اعدام چند تن را با عنوان عضویت در این انجمن پادشاهی در دستور کار قرار داده است و در عین حال دادگاه متهمان انتخابات را  نیز همزمان با دادگاه افرادی که آنها را منتسب به این انجمن می داند برگزار کرده است.

به نظر نمی رسد به عهده گرفتن ( یا انداختن) مسولیت ترور این استاد دانشگاه  بر عهده  پدیده ای  شبهه ناک به نام انجمن پادشاهی ایران، راه فراری را برای تروریست هایی که پس از انتخابات دو تن از نزدیکان موسوی را ترور کرده اند باز کند. کما اینکه از کسانی که رفتارهای تروریستی را برگزیده اند بعید به نظر نمی رسد که با قربانی کردن چهره های متفاوت در صدد پیچیده تر کردن بحران پیش رو بر آیند تا سر نخ و انگیزه اصلی این رفتارهای تروریستی را از طریق تکرار و تدوام آن در مسیرهای متفاوت و ترور چهره های متفاوت در آینده،  پنهان نگاه دارند.

اگر چه اما و اگرهای بسیاری در محافل سیاسی ایران نسبت به  ارتباط انجمن پادشاهی با دستگاه اطلاعاتی ایران وجود دارد و  بسیاری بر این باورند که وزارت اطلاعات ایران با  تحرکات مشکوک،  قصد دارد تحت لوای انجمن پادشاهی برخی اقدامات مشکوک در ایران را سازماندهی کند و سپس آن را به جنبش سبز ایران نیز مرتبط کند اما فارغ از همه این اما و اگر ها باید پرسید آیا قتل های زنجیره ای اینبار در شکل دیگری قرار است فضای داخلی ایران را ملتهب کند؟

پس از ترور خواهر زاده موسوی ، نقشه ترور کروبی و شلیک گلوله به سمت ماشین ایشان و  اینک ترور استاد دانشگاه حامی موسوی آیا باید تلخ و سخت منتظر اجرای پروژه ترور زنجیره ای در ایران بود؟

آیا وزارت اطلاعات و نهاد های امنیتی که سرعت عمل زیادی در دستگیری و بازداشت و محاکمه و صدور حکم فعالین سیاسی به خرج داده اند در مورد پرونده ترور های زنجیره ای پس از انتخابات، با همان سرعت لاک پشتی پیگیری پرونده قتل های زنجیره ای، عمل خواهند کرد ؟

پی نوشت:

با یکی از استادهای دانشگاه که نامه به رهبری را امضا کرده بود صحبت کردم می گوید این ترور زهره چشم گرفتن از اساتید دانشگاه است و نوعی هشدار و هیچ ربطی به فعالیت هسته ای و انجمن پادشاهی این جک های پیش پا افتاده ندارد.  در دهه هفتاد  میلادی در ایتالیا گرههای تروریستی یک شعار معروف داشتند که می گفتند یکی را بکش صد نفر را تربیت کن. حالا اینها هم یکی را کشته اند  تا حساب کار دست بقیه اساتید دانشگاه  بیاید. یکی از دلایلی هم که تبلیغ می کنند که تا استاد علیمحمدی را دانشمند هسته ای و خودی نشان دهند، برای جلوگیری از برگزاری مراسم سبز تشیع  و سوگواری و ملتهب شدن دانشگاه و جامعه است.

پی نوشت:

دلم ولی با مادران دربند است که خبر زندانی شدن شان لابلای این خبرها به آسانی گم می شود. خبر شکستن پای یک مادر ۷۵ ساله. خبر افتادن مادران در جوی آب کنار پارک لاله وقتی از دست ماموران فرار می کردند. خبر دستگیری مادران عزادار و مادر خودم که ….

پی نوشت آخر:

نماینده اصلاح طلبی که گفته بودم کاش به زودی بنویسد در مورد این استاد عزیز نوشت:

 احمد شیرزاد برای همکلاسی شهیدش مسعود علی محمدی*

گوشی در دست بر جایم خشکم زد. در یک لحظه خاطرات ۲۴ سال رفاقت در جلوی چشمانم مرور شد. آن سوی خط، ایمان پسر مسعود بود، با صدایی سرشار از اضطراب و آشفتگی، بغضش ترکید: “بابامو کشتن. بمب گذاشتن جلوش، مغزشو متلاشی کردن… ” باور نمی کردم. گفتم: چی شده، مادرت اونجاس؟ گوشی را داد به خانم علیمحمدی و او با حزن تمام گریه می کرد و می گفت: درسته آقای دکتر، مسعود رو کشتن، من خودم بالای سرش رسیدم….

ناباورانه دور اتاق می چرخیدم. به بچه ها گفتم. آن ها هم شوکه شدند. باورشان نمی شد. دکتر علیمحمدی، دوست خانوادگی، همکلاسی پدر، رفیق صمیمی دوران دانشجویی او، یک استاد سرزنده و شاد، آدمی سرشار از انرژی و تلاش، مگه می شه؟ چرا او؟ از این برنامه ها نداشتیم. خدایا این دیگر چه حادثه ای است.
همه برنامه هامان به هم ریخت و ساعتی بعد منزل مسعود بودیم. مشاعر درستی نداشتم. هاج و واج و ساکت بودم و ناخودآگاه گذشته را مرور می کردم. جزییات نشانی خانه مهم نبود. تمام منطقه غیرعادی بود و پر از پلیس و نیروهای انتظامی. در آستانه ی منزل جنازه ی خونین مسعود روی زمین بود و پارچه ای روی آن کشیده بودند. اطراف پر از خرده شیشه بود و مردم جمع بودند. چشمم به ایمان افتاد. در آغوشش گرفتم و بغضم ترکید. بوسیدمش و سرش را بر سینه ام فشردم. آن سوتر خانم مسعود بود، دخترش، مادر بیمارش که به عصای چارپایه تکیه داده بود و خواهر مسعود که بی تاب بود و خود را به در و دیوار می کوفت. قیامتی بود. آشنایان و همسایگان بهت زده بودند. همسر مسعود ناباورانه می گفت: صبح تا دم در بدرقه اش کردم، ماشین اش را از پارکینگ خانه خارج کرد و در را بست و لحظه ای نگذشت که دیدم باران شیشه بر خانه بارید و پنجره ها یکباره پایین ریخت. سراسیمه خود را به بیرون رساندم و دیدم که مسعود به حالت چمباتمه بر زمین افتاده است، او را برگرداندم و دیدم مغزش متلاشی شده است… می گفت و می گریید و آتش به حاضران می زد. شیون می کرد و می گفت: من دیدم، خودم دیدم، مغز متلاشی شده ی شوهرم را دیدم….
خدایا این چه روزگار است که بر ما می گذرد.
چند ماه پیش بود که بعد از مدتی دوری منزلش مهمان بودیم. همان خانه ای که او را در آستانه اش به قتل رساندند و در میان شیشه های شکسته و کرکره های در هم پیچیده اش ماتم کده ای فراموش ناشدنی بر پا بود. مسعود بسیار خوش مشرب و دوست داشتنی بود. هر لحظه که او را به یاد می آورم طنین خنده های شیرین اش در گوش ذهنم می پیچد . به محض آن که به هم می رسیدیم سر به سر گذاشتن ها و کل کل کردن هایمان شروع می شد و دیگران را به خنده می آوردیم.
دو سفر با او و دوستان دیگر هم رشته ای برای شرکت در مدرسه تابستانی فیزیک انرژی های بالا به تریست ایتالیا رفته بودیم. تابستان سال های ۶۹ و ۷۰ هر بار به مدت تقریباً یک ماه و نیم که از روز اولش خاطره بود و خنده تا موقع برگشتن. محال بود یک جایی با ورودی های یکی دو دوره ی اول دکترای فیزیک دانشگاه صنعتی شریف گرد هم بنشینیم و چیزهایی از خاطرات آن دو سفر را با هم مرور نکنیم. یادم می آید در سفر اول هر کدام از ما تا جایی که می توانستیم غذای کنسرو شده از ایران با خود برده بودیم تا مبادا در قحطی ایتالیا از گرسنگی تلف شویم! در فرودگاه میلان که نقطه ورودمان به ایتالیا بود پلیس ها مسافران را رد کردند تا سر صبر چمدان های ما سه نفر (من و مسعود و امیر) را بگردند. قیافه های ریش دار ما آن ها را به شک انداخته بود و البته گذرنامه ایرانی مان، هر چند خودمان هیچ چیز غیرعادی در خودمان نمی دیدیم. موقع تفتیش چمدان ها مأموران پلیس فرودگاه میلان یکی یکی قوطی های کنسرو را در می آوردند و می پرسیدند این چیست و ما می گفتیم:
food . چشمهاشان گرد شده بود و نمی فهمیدند به چه منظوری این سه جوان ایرانی این همه غذای کنسرو شده با خودشان به ایتالیا می آورند. هر بار که مسعود آن صحنه را با خنده های ویژه اش تعریف می کرد، حاضران را روده بر می کرد.
از مهر ماه ۶۴ با مسعود آشنا شدم. او و امیر ورودی ۵۷ لیسانس در دانشگاه شیراز بودند. من و محمدرضا ورودی ۵۵ شریف بودیم که البته آن زمان اسمش چیز دیگری بود. ما از بهمن ۶۳ دوره ی کارشناسی ارشد را در دانشگاه شریف آغاز کردیم که اولین دوره فوق لیسانس در یکی از رشته های علوم تجربی بعد از انقلاب بود. می شود گفت اولین دوره به طور مطلق، چون قبل از انقلاب جز یکی دو دوره ی ناموفق در این رشته ها فوق لیسانس دایر نشده بود. مسعود و امیر مهر ۶۴ به این دوره پیوستند و تقریباً همه درس هایمان با هم بود. اولش مثل بچه های غریب با کسی حرف نمی زدند. به بهانه همکاری در کلاس های فیزیک عمومی آن ها را به میدان کشیدم و پس از مدتی آن دوستی عمیق مان شروع شد.
سه سال بعد یعنی مهر ۷۶ مجموعه ی ما اولین دوره ی دانشجویان دوره ی دکترای فیزیک در ایران بودیم که البته وحید هم به ما پیوسته بود، که او هم از بچه های شیراز بود. این در حالی است که همان سال ما در امتحان اعزام دانشجو به خارج هم شرکت کرده بودیم که برای نخستین بار شامل دروس تخصصی هم بود و همه ما رتبه های نخست را کسب کرده بودیم. با وجود آن که آن قبولی برای بچه های حزب اللهی آن زمان به منزله ی اعزام قطعی بود و پذیرش گرفتن در دانشگاه های خوب خارج برای ما چندان دشوار نبود، اما ما با یک رایزنی جمعی تصمیم گرفتیم که در داخل بمانیم تا دکترای داخل برقرار شود. تحلیل ما آن بود که اگر از همان نقطه شروع، دوره ی دکتری با دانشجویان قوی آغاز شود، در ادامه نیز با جدیت و توانمندی به پیش خواهد رفت و چنین نیز شد. امروز که به گذشته نگاه می کنم همت سترگ، اراده ی جدی و ایمان و پشتکار استادان و بزرگانی چون اردلان، ارفعی، منصوری و گلشنی را در کنار گذشت و ایثار صادقانه بچه های آن دوران، فرازهایی افتخارآمیز می پندارم.
دوره ی دکترای ما با هم از ۶۷ تا ۷۱ به طول انجامید و درست سر ۴ سال آماده دفاع بودیم، با مقالات پذیرفته شده در مجلات معتبر که آن زمان یک سدشکنی بزرگ بود. مهر ماه ۷۱ مسعود قبل از همه آماده دفاع بود. امتحان هم که می دادیم همیشه او اول همه ورقه اش را می داد و می آمد بیرون. بعد هم حاضر نبود در مورد سوال های امتحان و پاسخ های آن ها با کسی حرف بزند. امیر تعریف می کرد که یک بار در دوره ی لیسانس دنبالش می دویدیم که به زور به او بگوییم جواب سوال دومی چه چیز است و او در گوش هایش را گرفته بود و فرار می کرد. در هر حال او اولین دانش آموخته ی دکترای فیزیک در داخل ایران است و این رکورد برای همیشه به نام او ثبت است. پس از او وحید، امیر و من ظرف یکی دو ماه از رساله ی دکترایمان دفاع کردیم و سپس هر کدام راهمان را به سمت یکی از دانشگاه های ایران برای تدریس در پیش گرفتیم.
مسعود در دانشگاه تهران بسیار گل کرد. در مورد دیگران که هنوز زنده اند چیزی نمی گویم. اما مسعود بدون تردید یک استاد بسیار موفق و دوست داشتنی و یک پژوهشگر تمام عیار فیزیک بود. فکر کنم ۴۰ تا ۵۰ مقاله
ISI داشته باشد. در زمینه های مختلفی از فیزیک نظری کار کرد از نظریه ریسمانها گرفته تا نظریه کوانتوی هال و کیهان شناسی. مثل همان دوران دانشجویی محققی سریع بود. از زمانی که شروع به یادگیری موضوع جدیدی می کرد تا زمانی که در آن موضوع مقاله تحقیقی منتشر می کرد چندان طولی نمی کشید. در تدریس هم بسیار موفق بود و دروس متنوعی را درس داده بود. یک بار در دفترش دیدم که کتاب سنگین و ارزشمند الکترودینامیک جکسون را ترجمه کرده است که کاری پرحجم و قابل توجه است. گمان می کنم سه چهار سال پیش هم برنده جایزه جشنواره خوارزمی شده بود.
مسعود به لحاظ مشی و مرام سیاسی جزو نیروهایی بود که به طور عام از انقلاب اسلامی و امام خمینی دفاع می کرد. در دوره ی لیسانس در دانشگاه شیراز کم و بیش با بچه های انجمن اسلای ارتباط داشت و قدیمی های دانشگاه شیراز او را خوب می شناسند. از زمان ورود به دوره ی فوق لیسانس بیشتر هم و غم او کار علمی بود اما نسبت به مسایل سیاسی نیز بسیار حساس و علاقه مند بود. در مجموع افکار و اعمال او به مسلمان های معتدل و میانه رو نزدیک بود. نه تمایلات روشنفکرانه و به اصطلاح تحول طلبانه داشت و نه با قرائت های خشک و غیر قابل انعطاف مذهبی میانه ای داشت. انسانی صادق، صمیمی، پر کار، پر تلاش، حرفه ای، اهل دانش و خرد و عقل گرا بود که با هیچ توجیهی نمی توان او را در شمار کسانی که گرایشات راستگرایانه دارند به حساب آورد. در دانشگاه تهران نیز با باند های قدرتمدار راست آمیزش نداشته است و تا جایی که می دانم روابط سالم و صحیحی با مسئولان دانشگاه از طرفی و همکاران هیأت علمی و دانشجویان از طرف دیگر داشت. خیلی زود به مقام دانشیاری و استادی رسیده بود و از چند سال پیش عضو هیأت ممیزه دانشگاه تهران نیز بود که به لحاظ مراتب دانشگاهی با اهمیت تلقی می شود.
زمینه های کاری و پژوهشی اش همان طور که گفتم بسیار متنوع بود اما به یاد نداردم در زمینه های مرتبط با هسته ای کار پژوهشی کرده باشد. البته او هم مثل همه ی ما از مبانی مسایل هسته ای سر در می آورد و می توانست اظهار نظر کند، اما به معنای کسی که کار پژوهشی هسته ای کرده باشد نمی توان او را دانشمند هسته ای نامید.
در این یکی دو ساله اخیر افکار و نظراتش بسیار به جنبش اصلاحی نزدیک شده بود. در یکی دو انتخابات آخر قبل از انتخابات ریاست جمهوری به لیست اصلاح طلبان رای داده بود و برای آن هم تبلیغ می کرد. در انتخابات اخیر نیز به طور جدی از کاندیدای اصلاح طلبان حمایت می کرد. در آن دوره هایی که انتقال پیام ها از طریق ارسال پیامک رایج بود خیلی وقتها پیامک های جالبی که دستش می رسید را برای من نیز ارسال می کرد. یادم هست برایم تعریف کرده بود که در راهپیمایی ۲۵ خرداد از صبح روایت های مختلفی در مورد برقراری یا عدم برقراری راهپیمایی از سوی اصلاح طلبان پخش می شد. او تعریف می کرد که دانشجویان گروه فیزیک دانشگاه تهران مکرر به وی مراجعه می کردند و سوال می کردند تکلیف چیست. دست آخر مسعود به آن ها گفته بود: بالاخره نفهمیدم تکلیف چیست ولی در هر صورت من به راهپیمایی می روم. می گفت این را که گفتم با شلیک شادی دانشجویان مواجه شدم، انگار دنیا را به آن ها داده بودند. روشن است که خوشحالی آنها از آن بوده که استاد محبوب شان نیز با آن ها همراه است.

پنج دهه زندگی پربار و افتخار آمیز مسعود علی محمدی نعمتی است که خداوند نصیب هر کس نمی کند. به صداقت و پاکی روح او گواهی می دهم و از خداوند برایش آمرزش و علو روح در خواست می کنم. روانش شاد باد و خداوند صبری جمیل به بازماندگان داغدار و مصیب زده اشت عطا کند.

http://masihalinejad.com/