جمعه چهاردهم خرداد ١٣٨٩

نامه آرش رحمانی پور زندانی اعدام شده

نامه آرش رحمانی پور زندانی اعدام شده به همراه وصیتنامه اش

خبرگزاری هرانا - آرش رحمانی پور زندانی سیاسی است که در بهمن ماه سال گذشته و در سن 18 سالگی به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی در زندان اوین اعدام شد. نامبرده در طول بازداشت خود در بند 209 زندان اوین اقدام به نوشتن دلنوشته ای نموده است. وی همچنین در آخرین لحظات حیات خود وصیتنامه ای نگاشته است که متن آن را در پایان نامه می توانید مشاهده نمائید.

متن نامه ی آرش رحمانی پور که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه برنگذرد

نمی دونم کی بود که فهمیدم وظیفه ای دارم و نسبت به اون خاکی که روش قدم می زارم مسئولم؛ فقط می دونم حالا که اسم این خاک و این سرزمین رو می شنوم غم عجیبی که پر از غروره تمام وجودم رو فرا میگیره. غرور رو بیشترمون داریم اما غم برای اینه که حتی ذره ای از وظایفم رو نسبت به کشورم انجام ندادم.

نمی دونم چرا باید این جای تاریخ ایستاده باشم، نمی دونم این خاک تاکی نباید روی آسایش ببینه!!!

به بالای این سالیان دراز به ایران نیامد بجز سوز و ساز

ز دشمن بجز آتش و خون نبود بجزغرش دیو مجنون نبود

بسوزاند دشمن کتاب مرا همه رامش و خُر و خواب مرا

این خاک ماست، همه ی زندگی ماست همه هویت ماست. آرزوم اینه که همه بدونند در مقابل این خاک وظیفه ای دارند.

اما از حق نگذریم. بد جوری اشتباه کردم شاید همین علاقه بیش از حد جلوی جشمام رو گرفت و باعث شد مسیر درست انجام وظیفه رونبینم ولی مطمئن هستم اگه عمری باشه پیداش میکنم، بقول اون قدیس مسیحی: برای هر بنده ای یه چوپان و یک مسیر هست تا به چراگاه حقیقت برسه. این هم مسیر منه که داخلش هستم. درسته که سخته و مشکل درسته که تنهام و یه خرده خسته اما من همه این سختی ها رو برای رسیدن به اون حقیقت طلائی به جون می خرم چون باید وظیفه ام رو انجام بدم.

چو فردا نیاید بلند افتاب من و گرز و میدان و افراسیاب

حکایت من حکایت عجیبه که هنوز خودم درکش نکردم شاید توی چند بیت شعر بشه خلاصش کرد.

زان یار دلنوازم شکریست ما شکایت گرنکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

تصمیم گرفتم حرفهام رو بیشتر با خدای خودم بزنم فکر می کنم فقط اونه که حرف دلم رو میفهمه درسته که همه سختیهای این مسیر رو باید به جون بخرم اما بعضی گله ها رو باید به خود خودش گفت البته شاید یکی هم این نوشته ها رو خوند و فهمید درد ما چیه.

بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

من برای عشق به کشورم تلاشی که از دستم بر میاد انجام می دم ولی گله ی من اینجاست که آیا مزد این عشق، گمراهی بود. من به امید کسی یا چیزی فعالیت نمی کردم اما از خدای خودم توقع داشتم کمکم کنه. اما شاید کرده باشد و من ندیده باشم.

رندان تشنه لب را آبی نمی هد کس گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت

ما کجا و عشق کجا من فقط لاف عشق می زنم ولی دلم بدجوری میگیره وقتی بین این مردم حتی لاف هم خریداری نداره، دلم بد جوری از درد بی عشقی میگیره.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

دلم میگیره وقتی میبینم توی این دیار، عاشقی جرمه، جرمی که مجرمش بی گناه بالای دار میره !!!

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

راهم رو گم کردم نه همراهی دارم نه تجربه ای. اما پرم از عطش رسیدن، پر از امید، پر از اعتقاد به هدف . گله ام اینه که چرا راهنماییم نمی کنی خدایا؛ شاید میکنی و باز من نمی بینم.

هرچند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

خیلی چیزها از دست دادم و باز هم خواهم داد ولی یه چیز بزرگتری رسیدم و اون اطمینان به هدفم بود با این حال می دونم این مدعی عاشقی هیچ کاری برای کشورش نکرده.

به کوی میکده گریان و سر افکنده روم چرا که شرم همی ایدم زحاصل خویش

هر روز جوونهای این خاک روی زمین میوفتند و غرب و شرق باید دلشون برای اونها بسوزه نمی دونم چند ندا و ترانه باید کشته تا ... ولی امید دارم به جمله ی سروش که گفت: مرگ ترانه موسوی، ترانه مرگ نظام بود.

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد

از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است

خیلی حرفها دارم که با شما عزیزا بزنم، چی شد، چی به من گذشت، اظهارات من معلول چه عللی بود چیزهایی که توقع نداشتم دیدم و شنیدم و هزار چیز دیگه که شاید باور نکنید چون هنوز خودم هم باور نکردم ولی با این همه

نشد ابر و خم از سنگینی بار قفس مارا که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس مارا

اول از همه یه دنیا شرمندگی دارم برای همتون نیلوفر، جمال، سارا، پیام، خاله ی عزیز و عمه ی عزیز، سحر، بهاره و ... امیدوارم منو ببخشید به خاطر دلتنگی ها و لحظه هایی که پر از غم و دلهره شدید البته بین خودمون بمونه من همچین آدم دلچسبی هم نیستم ولی خوب خاطرات تلخ و شیرین زیادی با هم داشتیم حالا هم هر موقع دلم تنگ میشه سعی می کنم خوابتون رو ببینم.

از همه بیشتر نگران این هستم که عزیز هایی که به خاطر من روز هاشون رو از دست دادند من رو نبخشند می دونم خیلی سخت بود اما وجود شما توی این چهار دیواریها هزار بار روزگار من رو سختر می کرد. راستی زمزمه ی ناراحتی ها رو توی بازجویی ها و بعد از آزادیتون شنیدم ولی بسیار از کسان از من نزد شما بدگوئی کردند و هیچ از انچه گفته اند راست نبود است. و این کسان می توانند بد را خوب و زشت را زیبا جلوه دهند. از کسایی که این بهتانها را باور و گسترانده اند بیشتر باک دارم زیراکه هر کس سخن ایشان را بشنود چنین می پندارد که کسی به این کارها و جستجو ها روزگار می گذرانند خداوندان را باور ندارد. اینان هم پنهانند و هم آشکار اما من نمیتوانم آنان را نزد شما حاضر و سخنهایشان را رد کنم و باید برای دفاع خود باسایه و شیح در آویزم و بدون انکه حریف ظاهر شود به مدافعه و معارضه پردازم. پس ای گرامیان، این نکته را درست بدانید که من با دو دسته از مدعیان طرف هستم: یکی آنان که از دیرگاه از من {...} کرده اند و دیگر آنان که اخیرا من را به محاکمه کشیده اند و تصدیق کنید که در آغاز باید پاسخ مدعیان پیشین را بدهم زیرا که شما هم اول دعاوی انان را شنیده اید و تاثیر سخنان ایشان در ذهن شما بیش از دیگران بوده است. ای گرامیان من برای دفاع خود باید کوشش کنم که در زمانی بسیار اندک بهتانهایی که از مدتی دراز در اذهان شما ریشه دوانده از خاطر شما دور سازم و البته آرزومندم که کوشش من در صورتی که به حال شما و خودم نافع باشد نتیجه بدهد و بی گناهی من روشن گردد ولی در این باب به اشتباه نیستم و می دانم چه کاردشواری در پیش دارم و به هر حال کار خود را به خدا وامیگذارم چون مرد تسلیم بی دفاع به این موج مهاجم نیستم بر حسب تکلیف به مدافعه می پردازم با ان که میدانم این موج مرا با خود خواهد برد.

پس برگردیم به مبدا این بهتان و سخنانی که ایم همه در مورد من گفته شده و "مدعی" آن را برای جلب من به محاکمه، دست آویز نموده است .

مدعیان پیشین چه می گفتند؟ هرگاه دعاوی ایشان را به صورت ادعانامه در بیاوریم این گونه می شود : آرش گناهکار است بنابر کنجکاوی فضولانه ی {...} خود می خواهد اوضاع آسمان و زمین را دریابد. روش گمراهی پیش گرفته و دیگران را به پیروی آن وا می دارد و به ایشان می آموزد. این است ادعای مدعیان و شما خود در تئاتر سبز آرش را دیدید که مدعی پرواز در هوا و دعاوی پوچ از همین فقرات بود. البته این بدان معنا نیست که من خود را کنار کشیده ام نکند که مدعی این راهم بر من گناه تازه گیرد. می گویند تو آموزگاری می کنی و مزد میگیری، این دروغیست بس بزرگ من چنین هندی را به درهم و دینار نمی فروشم و اساسا در این روزگار کسی را نمی شناسم که لیاقت این مهم را دارا باشد. اما آیا این مدعیان نیستند که این همه را در خود می بیند و جوانان را شهر به شهر می فریبند تا به ایشان بپیوندند و به اصل و ریشه ی خود پشت کنند. ای گرامیان اگر من چنین هنری داشتم بسی سرافراز بودم ولی افسوس که ندارم. اکنون شاید بپرسید که ای آرش پس تو چه می کنی ونسبت ها که به تو می دهند و شایع است از چه روست ؟ زیرا گر همواره مانند همشهریان دیگر بودی هر آینه این چنین سر زبان ها نبودی و آوازه نداشتی.

این سخن به جاست پس می کوشم که آشکارش کنم پس گوش دل و خود فرا دهید. ای گرامیان اقرار میکنم که دانشی دارم که موجب شهرتم شده اما نپندارید که دانشی فراتر از بشر باشد که بالعکس همه باید آن را دارا شوند ولی مدعیان، داعیه دار دانشی هستند فراتر از بشر که من ان را دروغ پنداشتم و این مهم آهنگ بهتان شد. و آن دانش را بخوبی می دانم که پروردگار مرا برای هدفی آفرید و ان چیزی نبود جز ساختن وطن، ساختن ابران بر پایه ی نیک پندار و نیک گفتارو نیک کردار. دیری در این اندیشه بودم و سرانجام بر سر آزمایش امدم و نزد یکی از بزرگان شنیدم که "به عمل کار برآید".

و چون این مسئله بر من آشکار گردید کوشیدم پندار را به کردار آورم و این کار سبب شد مدعیان از من بیزار شوند. ای گرامیان شرم دارم واقع امر را بگویم لیکن ناچارم و می گویم که بیشتر این مردمان بی دانشند و اگر بدانند هم، خود را به سفاهت میزنند. کلمات شیرین از زبان جاری می سازند ولی خود نمی فهمند که چه می گویند و فهمیدم که سبب سرایش و گویش زیبایشان عجیب اهداف پوچ و مادیست. ای گرامیان بدانید که همه ی این دشمنیهای خطرناک و بهتانهای ناروا که متوجه من نمودند سببش همین جستجو و تفتیش و دانشی است که گفتم. چون این مهم را دریافتم، برای مزید پیروی، فرمان خداوند هم رنگ خود را طلب کردم و چون از همشهریان نومید گشتم رو به بیگانه نهادم ولی آن کسان هم، کسان من نبودند. این وظیفه چنان مرا گرفتار ساخت که خود را فراموش کرده و چون در این عبادت خدا فرو رفتم روزگارم به سختی گرایید و به اینجا رسیدم. حال به مدعیان امروز بپردازم و دعاوی را به ادعا در آوریم میگویند آرش گناهکار است چون جوانی فاسد است و به خداوندان این کشور اعتقاد ندارد و خداوندان نو بجای آن میگذارد و اینک دعاوی را یک به یک در نظر بگیریم: من جوانی فاسدم چون گناهانی دارم. ای گرامیان من می گویم گناهکار مدعی است که امور جدی را سرسری می گیرد و بدون وجدان تاریخ مارا به زیر سوال می برد و چنان می نماید که به بعضی امور اعتنای تام دارد در صورتی هرگز عنایتی به آن نداشته، می پندارد با ماست اما با بیگانه دشمنی؛ دوستی می کند. میپندارد از ماست اما به تاریخ من ریشخند می زند. ایا این ریشخند گناه نیست که در خور سزا باشد.

شاید کسی بگوید ای آرش آیا شرمگین نیستی که در دنیا چنان زندگی کردی که جان خود را به خطر انداختی؟ در جواب به معترض خواهم گفت اشتباه در این است که اندیشه مرگ و زندگی نزد تو اهمیت دارد ولی چنین نیست و تنها چیزی که شخص باید نگران آن باشد این است که آنچه میکند درست است یا نا درست و حقیقت است یا باطل و ارزش است یا ... و گرنه تمام دلاورانی که در عرصه دفاع از این مرز جنگیدند از سفیهان بوده اند. ای گرامیان این اصلی مسلم است در نزد من که اگر کسی به حقیقتی شریف دست یابدکه در آن پایمرد باشد. نه از مرگ باندیشد و نه از خطر هراسد و شرافت را فدای سلامت نکند که اگر من جز این می کردم گناهکار بودم و خواه به هر شکلی که به حقیقتی برسم هرگز روش خود را تغییر نخواهم داد اگر چه هزار بار به عرصه ی هلاک در آیم. پس ای قضات ظلم، از مرگ من امیدوار و هراسناک باشید که پس از این خداوند هیچ گاه رحمت را بر طالب حق قطع نمی کند.

آنچه اکنون برای من پیش آمده از تصادف و اتفاق نیست و یقین دارم خیر من در این است که حتی دیگر زنده نمانم و از همه اندیشه های دنیا آسوده شوم. با آنکه میدانم مدعی هدف خیر نداشت و قصد آزارم داشت از آن گله مند نیستم چون در مقام گله نیست. اما از شما گرامیان درخواست دارم: "ایران را فراموش نکنید و آن را افضل بدانید بر نفع خود."

نمی دانم اینک شاید و شاید وقت آن رسیده که از یکدیگر جدا شویم من آهنگ مردن کنم و شما در فکر زندگی باشید اما کدام یک بهره مند تریم جز خداوند هیچ کس آگاه نیست.

اگر این آخرین تیر من برای دفاع از ایران است بدانید که آرش جان خود درتیر کرد و آن را خواهدش افکند.

88/8/10

اوین209 سلول 121

متن وصیت نامه آرش رحمانی پور که 10 دقیقه قبل از اعدام نوشته است

به نام دوست

پدر و مادر واژه های بود که زیباییش آرامم می کرد اما من ارزش این زیبایی را نتوانستم به خوبی درک کنم ولی افتخارم وجود انها بود.

چیزی به پایان نمانده است

نماز – روزه – و دیگر حقوق دینی که به گردن داشتم و تازه با آن اخت شده بودم را به خدا می سپارم

واما ایران – من افتخارم این است که ایرانی بودم و برای ایران گردنم زبری طناب دار را حس کرد.

در مورد نظام اسلامی حاکم چیزی نمی گویم چون حکایت عجیبی خواهد بود اگر زمانی کسی این نوشته را خواند:

تن کشته و گریه ی دوستان به از زنده و خنده ی دشمنان

مرا آر(عار) ابد از ان زندگی که سالار باشم کنم بندگی

آرش رحمان پور

7/11/88


وبلاگ؛ نشانه های انهدام روانی خامنه ای و احمدی نژاد

وبلاگ یک راه دیگر جمعه ۴ ژوئن ۲۰۱۰

نشانه های انهدام روانی خامنه ای و احمدی نژاد در سخنرانی امروز

1 - احمدی نژاد یک متن را می خواند . دقت کنید که احمدی نژاد همیشه با اعتماد به نفس خودش حرف می زد! 2 - خامنه ای به جای 22 بهمن می گوید 22 خرداد . ذهن خامنه ای 22 خرداد را به عنوان حماسه در خود ثبت کرده است. 3 - خامنه ای می گوید "مثل سگ" . دقت کنید خامنه ای هر کس که باشد یک سخنور قابل بوده است. استفاده از چنین ادبیاتی به معنای از دست دادن کنترل روانی است. 4 - خامنه ای مستقیما خود را به علی و موسوی و کروبی را به طلحه و زبیر وصل می کند . همیشه طرفداران خامنه ای اینکار را می کردند . خامنه ای با دیدن محبوبیت از دست رفته اش می خواهد به علی و محبوبیت او چنگ بیاندازد. 5 - خامنه ای دوباره به انتخابات اشاره می کند . مگر جنبش سبز نمرده بود؟ مگر چشم فتنه را 9 دی در نیاوردی؟ این نشانه باور روانی به این موضوع است که هیچ چیز تغییری نکرده و اوضاع خراب تر هم شده است. 6 - خامنه ای نتوانست به هیچ عنوان یک خطبه محکم مانند سابق ارائه دهد . به اینکه ادامه ((محکم)) بودن در مقابل ((دشمنان)) نتیجه خواهد داد باور روانی اش رااز دست داده است.


شرایط نامطلوب ابوالفضل عابدینی در زندان کارون اهواز

خبرگزاری هرانا - ابوالفضل عابدینی نصر خبرنگار و از مسوولان پیشین مجموعه فعالین حقوق بشر در ایران که به تازگی به زندان کارون اهواز منتقل شده است در شرایط نامطلوبی نگهداری می شود و جان وی در خطر است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، عابدینی در بند ششم این زندان که اصطلاحا به آن بند سیاسی می گویند، نگهداری می شود و مسئولان به دلیل فشار مضاعف، وی را با چند تن از زندانیان خطرناک هم سلول کرده اند که در این مدت این خبرنگار از سوی هم سلولی های خود در چندین نوبت مورد تهدید جانی قرار گرفته است.

وی چندی پیش از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب اهواز به تحمل یازده سال حبس تعزیری محکوم و در مدت کمتر از یک هفته پس از ابلاغ حکم به وکیل ایشان محمد اولیایی فرد و در حالی که برای اعتراض به حکم صادره بیش از 14 روز مهلت قانونی باقی مانده بود؛ از سوی شعبه یازده دادگاه تجدید نظر این استان محکومیت ایشان تایید شد.

این فعال حقوق بشر در پی سناریوی از پیش تعیین شده دستگاه امنیتی بر علیه فعالین حقوق بشر مورخ 11 اسفندماه سال گذشته در منزل پدری اش توسط هجوم بیش از شصت نیروی مسلح امنیتی بازداشت شد.

وی در مدت بازداشت در بند 2 الف سپاه پاسداران شکنجه های جسمی و روحی متعددی را متحمل شد تا حدی که چندین بار به دلیل شکنجه شدید جسمی راهی بهداری زندان اوین شد.

گفتنی است این خبرنگار جوان به شدت از ناراحتی قلبی رنج می برد که بارها پزشک ایشان نسبت به قرار گرفتن طولانی مدت در زندان، قرار گرفتن در محیط بسته، استرس و عدم دسترسی به داروهایش هشدار داده بود.


اطلاعیه مشترک در باره ناپدید شدن داریوش شکوف

اطلاعیه مشترک

نگرانی بابت ناپدید شدن داریوش شکوف، فیلمساز ونقاش تبعیدی.

داریوش شکوف فیلمساز ونقاش تبعیدی سالهاست مقیم برلین است، «هفت پیشخدمت» نخستین فیلم سینمایی ساخته او که نشانگر توانایی واستعداد داریوش درزمینه فیلمسازی بود قربانی ی شرایط جشنواره ها وزد وبند جشنواره هابا جمهوری اسلامی شد. شکوف از چند سال پیش اعتراض علنی اش علیه اینگونه بده بستان ها با جمهوری اسلامی را با فریاد علیه کلیت نظام آدمکش جمهوری اسلامی در هم آمیخته بود ودرجریان خیزش خرداد 88 وبعد از آن او نه فقط در تظاهرات هاواعتصاب هاشرکت فعال داشت بلکه دوربینش رابه مانند اسلحه ای آتشین علیه نظام جمهوری اسلامی با بی پروایی وخشم بکار گرفت ودر زمانی کوتاه دوفیلم سینمایی (تاکسی بهشت و ایران زندان)را ساخت همزمان، جشنواره برلین که ارتباط گسترده ای با مقامات جمهوری اسلامی برقرار کرده است را بابکوت کردوفیلمش را از دفتر جشنواره پس گرفت. ناپدید شدن داریوش شکوف آنهم در آستانه سالگرد جنبش مردمی که با شقاوت بی رحمی سرکوب شد در نظامی مافیایی که سابقه ترور بیش از صد مخالف خودخارج از ایران را در کارنامه ننگینش دارد نمیتواند نگرانی به همراه نداشته باشد. هر روز که میگذرداین ظن که د اریوش در دام پروژه ای که آدمکشان رژیم مذهبی تدارک دیده اند گرفتار آمده باشد قوی تر می شود. باید با هوشیاری مراقب بود تا بار دیگر نظام اسلامی فاجعه ای نیافریده باشد وفرصت بیابد بمانند گذشته جنایتش را سرپوش بگذارد. ما آماده مشارکت در هر اقدامی هستیم که سازمان ها و فعالان سیاسی وفرهنگی در برلین تدارک ببینند. مرکز فیلمسازی وپژوهشی سینمای آزاد،مجله اینترنی سینمای آزاد، کانون سینماگران ایرانی در تبعید.

سوم یونی 2010 www.cinemaye-azad.com


شرایط حاد و غیرانسانی زندانیان سیاسی؛ گوهردشت

شرایط حاد و غیر انسانی زندانیان سیاسی بند 3 معروف به کارگری زندان گوهردشت کرج بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" وضعیت و شرایط زندانیان سیاسی بند 3 معروف به بند کارگری در زندان گوهردشت کرج که اخیران به این بند منتقل شده اند حاد و غیر انسانی می باشد. از روز یکشنبه 9 خرداد ماه تعدادی از زندانیان سیاسی از بند های 2،4،6 و زندان کچوئی پردیس کرج به بند 3 معروف به بند کارگری زندان گوهردشت کرج منتقل شدند که تا به حال تعداد آنها در حدود ده نفر تخمین زده می شود. اسامی تعدادی از زندانیان سیاسی که به این بند منتقل شده اند عبارتند از : احمد زید آبادی،منصور رادپور،ارژنگ داودی،مسعود باستانی،علیرضا کرمی خیر آبادی،بهنام فیدج (دانشجو از دستگیر شدگان اعتراضات)،مصطفی اسکندری (دستگیر شدگان اعتراضات)،مهدی محمودیان،رضا رفیعی و حشمت الله طبرزدی می باشند. تمامی زندانیان سیاسی نامبرده فوق در حسنینه این بند زندانی هستند. آنها فاقد هرگونه امکانات اولیه می باشند و از داشتن تخت محروم هستند و زمین خواب می باشند.تمامی امکانات اولیه مانند زیر اندار که در این حسینیه فرش شده بود قبل از انتقال زندانیان سیاسی به آنجا ، خارج شده و به انبار بند منتقل کرده اند.در حال حاضر فقط موکتی بسیار کثیف کف این حسنیه می باشد. زندانیان با حداقل وسائل خود چند روزی است که با این شرایط غیر انسانی در آنجا اسکان داده شده اند. از طرفی دیگر زندانیان بند کارگری در حسینه دائم تردد دارند و پاسداربند ها مراسم مختلفی در آن برگزار می کننند که گاها تا نیمه های شب ادامه می یابد این مراسم که با صدای بلند برگزار می شود باعث فشارهای روحی و روانی و مانع استراحت زندانیان سیاسی می شود. رئیس بند 3 فردی است به نام گرامی که از جمله کسانی می باشد که در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در دهۀ 60 در این زندان فعالانه شرکت داشته است و با افتخار از قتل عام زندانیان سیاسی آن دوران یاد می کند. این فرد در حال حاضر از قرصهای روان گردان استفاده می کند و به مواد مخدر معتاد می باشد رفتارهای غیر انسانی با زندانیان سیاسی دارد و دائم دنبال بهانه جویی است.همچنین یکی از پاسداربند های این بند به نام نادری از جمله کسانی بود که در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 خود چهار پایه را از زیر پای زندانیان سیاسی می کشیده است و این کار را از افتخارات خود می داند.پاسدار بند نادری می گوید سعی می کرده است که در کشیدن چهار پایه هنگام اعدام زندانیان سیاسی در سال 67 از دیگر پاسدارها کوی سبقت را بگیرد او نسبت به دیگر پاسداران بیشترین چهار پایه ها را کشیده است. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،قرار دادن زندانیان سیاسی در شرایط حاد و غیر انسانی و همچنین دادن مسئولیت بند به کسانی که جنایت علیه بشریت را از افتخارات خود می دانند را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین الملل خواستار اقدامات عملی برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران است.

14 خرداد 1389 برابر با 04 ژوان 2010 گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید: کمیساریای عالی حقوق بشر کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا سازمان عفو بین الملل گزارشگران ویژه دستگیریهای خودسرانه و شکنجه سازمان ملل متحد


تایید ۵ سال زندان شبنم و فرزاد مددزاده در دادگاه تجدیدنظر

رهانا- روز گذشته ۱۲ خرداد، شبنم مددزاده، نایب رئیس شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و دبیر سیاسی انجمن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران پس از گذشت یک سال و ۵ ماه بازداشت در زندان اوین سرانجام به ۵ سال حبس تعزیری همراه با تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شد.

به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، این فعال دانشجویی که از اول اسفند ۱۳۸۷ در زندان به سر می برد، به همراه برادرش فرزاد از سوی دادگاه تجدید نظر به ۵ سال حبس تعزیری همراه با تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شد. این دو حکم، بدون اخذ دفاعیات و حضور وکیل مدافع در دادگاه تجدید نظر تایید شده اند. شبنم مددزاده در طی بازداشت، برای پذیرفتن اتهام ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق تحت شکنجه های روحی و فیزیکی شدیدی قرار گرفته است.

حکم دادگاه بدوی برای شبنم و فرزاد ۵ سال زندان و تبعید به زندان رجائی شهر بود که در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۸۸ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب توسط قاضی محمد مقیسه صادر شد.

محمد اولیایی فرد وکیل مدافع شبنم و فرزاد مددزاده که سعی در تبرئه موکلین خود داشت اکنون در بازداشت غیرقانونی به سر می برد. و به همین دلیل شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به ریاست قاضی موحدی نیا با سلب حق داشتن وکیل از شبنم و فرزاد ، روز گذشته حکم آنها را قطعی اعلام کرد.

در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ بازپرس شعبه ۳ امنیت قرار آزادی ایشان را در قبال تودیع کفالت صادر نمود. اما حسن دهنوی معروف به قاضی حداد شخصا مانع از آزادی وی شد تا به قول خود شبنم را تادیب نماید.

شبنم که از اسفند ماه ۱۳۸۷ همراه با برادرش فرزاد مددزاده در بازداشت موقت به سر می برد، از طرف بازجویان خود به شدت شکنجه می شد و برای آنکه این دو را ودار به اعترافات ساختگی نمایند در مقابل چشمان شبنم برادرش را تا حد مرگ شکنجه می دادند و بالعکس برای فرزاد مددزاده هم چنین صحنه های طاقت فرسا را ایجاد می کردند.


شرایط سخت و اضطراب آور بانوان خوداشتغال مشهد

گزارش دریافتی:

با سلام بانوان خوداشتغال مشهد، این روزها شرایط سخت و اضطراب آوری را تجربه می کنند چراکه شهرداری مشهد، بازارچه ی خاتون را که سالهاست با زحمت و سختکوشی خانمهای خوداشتغال حفظ شده، به مزایده گذاشته تا آن را با قیمتی بالاتر به بخش خصوصی واگذار کند ... خانمهای این بازارچه که عموماً سرپرست خانوار هم هستند، با همین درآمد ناچیزی که از کسب وکارشان در این بازارچه بدست می آورند دارند هزینه های زندگی خود و خانواده شان را تأمین می کنند... هر کدام آنها بنابر توانایی هایشان کسب و کاری را به راه انداخته... از تولیدی پوشاک و خیاطی و گلسازی و سرمه دوزی گرفته تا عکاسی و نانوایی و حتی آشپزخانه ی غذاهای خانگی! ... حالا این تصمیم شهرداری که با همدستی شورای شهر و سازمان میادین دارد عملی میشود، همه را شوکه کرده... بازارچه ی خاتون تنها پشتوانه ی اقتصادی این زنان زحمتکش است که همواره همه ی سختی ها را به جان خریده اند تا با وجود همه ی مشکلاتی که زنان خودسرپرست در جامعه ای زن ستیز با آن مواجه اند، زندگی شرافتمندانه ای داشته باشند. در این مدت کسبه ی خاتون با تجمع در شهرداری، مراجعه به دفتر امام جمعه و امضای طومار، پیگیر اعتراضشان به این تصمیم خودسرانه بوده اند اما متاسفانه هیچ پاسخ درستی دریافت نکرده اند. جز اینکه جلال قربانی، مدیر عامل سازمان میادین طی جوابیه ای با لحنی بسیار توهین آمیز اعلام می کند که " ممکن است این قید را هم برای بخش خصوصی بیاوریم که از شاغلان فعلی این بازار نیز به عنوان فروشنده استفاده کند" و این است پاسخی به تلاش اینهمه سالی که خانم های خوداشتغال این بازارچه صرف راه اندازی و رونق کسب و کارشان کرده اند! جامعه بانوان خوداشتغال مشهد از شما رسانه ی محترم درخواست دارد که با انعکاس این خبر، در ایستادگی مقابل این بی عدالتی، یاری رسانش باشید!


تداوم اعمال فشار و آزار بهاييان مازندران

خبرگزاری هرانا - در پي تشديد روزافزون اذيت و آزار بر شهروندان بهايي مازندران از سوي اداره اطلاعات استان دو تن بازداشت، چهار تن احضار و یک تن نیز محکامه شده است؛ موارد ذيل نمونه هايي از اين نوع فشارهاست كه توسط گزارشگران هرانا طي روزهاي اخير به ثبت رسیده است:

بازداشت :

- صبح روز 5 خرداد ماموران امنيتي اطلاعات ساري به منزل " پژمان روشنكوهي " شهروند بهايي ساكن شهر مزبور هجوم آورده كه پس از بازرسي ، نامبرده را نيز دستگير و به بازداشتگاه شهيد كچويي ساري منتقل مي كنند قابل ذكر است در حكم توقيف نامبرده 17 روز بازداشت موقت عنوان شده است .

- صبح روز دوشنبه 10 خرداد ماموران امنيتي به منزل يك شهروند بهايي ساكن قائمشهربه نام فخرالدين صميمي هجوم آورده كه پس از تفتيش منزل و ضبط كتب ، سي دي ها و كامپيوتر ، صاحبخانه را نيز دستگير و به زندان شهيد كچويي ساري منقل مي كنند .

احضار:

- صبح روز شنبه 8 خرداد دو شهروند بهايي ساكن قائمشهر به نامهاي " رامبد رحمانيان " و همسرش " ساقي شيرواني " به اداره اطلاعات شهر مزبور احضار شده كه پس از بازجويي همراه با توهين و تحقير نامبردگان آزاد مي شوند .

- بر اساس احضاريه اي به تاريخ 11/3/ 89 از" سهيل حقدوست " شهروند بهايي ساكن قائمشهر خواسته شده كه طي 3 روز خود را به اداره تعزيرات معرفي كند .

- طبق احضاريه اي " مشتاق سمندري " شهروند بهايي ساكن شهرستان بابل از تاريخ 8 خرداد طي سه روز موظف است خود را به دادسراي انقلاب بابل معرفي كند و در صورت عدم معرفي ، حكم غيابي براي نامبرده صادر مي شود . قابل ذكر است در احضاريه نامبرده هيچ نوع اتهامي مشخص نشده است .

دادگاه :

- جلسه محاكمه " شهرام مودت " شهروند بهايي ساكن شهرستان بابلسر كه در زمستان سال گذشته مدتي دربازداشت بود روز سه شنبه 11 خرداد در دادسراي شهربابل تشكيل شد حكم نامبرده متعاقبا اعلام خواهد گرديد .


تحريم رژيم تهران هفته آينده در شوراى امنيت تصويب مى شود

رابرت گيبس سخنگوى كاخ سفيد واشنگتن اعلام كرد تحريمها عليه رژيم تهران هفته آينده در شوراى امنيت سازمان ملل تصويب خواهد شد.

به گفته وی، كاخ سفيد مطمئن است كه شوراى امينت از تحريمهاى تشديد شده عليه رژيم تهران در هفته آينده حمايت خواهد كرد.

سخنگوى كاخ سفيد با اعلام پيشرفت در جهت تصويب يک قطعنامه قاطع تر گفت، راى گيرى قطعنامه مى تواند نزديک باشد. راى گيرى و تصويب آن در شوراى امنيت در هفته آينده صورت خواهد گرفت.

وى در پاسخ به اين سئوال كه آيا جنجال ايجاد شده در رابطه با غزه مى تواند حركت شوراى امنيت را به تاخير بيندازد، گفت، من فكر مى كنم که رئيس جمهور و تيم موجود در اینجا مطمئن هستند كه هفته آينده ما راى لازم براى تصويب قطعنامه را در اختيار خواهيم داشت.


تخریب منظر تاریخی و فرهنگی بافت کهن یزد از سر گرفته شد

ایران نامه ، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی شاهین سپنتا

روند تخریب منظر تاریخی و فرهنگی بافت کهن یزد با از سرگیری احداث طبقات فوقانی کتابخانه مرکزی یزد، پس از 13 سال توقیف پروژه و بدون توجه به مصوبات قبلی، ادامه یافت. به گزارش شبکه انجمن‌های دوستدار میراث فرهنگی استان یزد، طرح ایجاد کتابخانه مرکزی یزد 13 سال پیش در زمینی به مساحت 12 هزار متر مربع با زیربنای 6 هزار متر مربع در بافت تاریخی یزد آغاز شد. این پروژه با 20 درصد پیشرفت فیزیکی، از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل سازمان مسکن و شهر سازی استان یزد شد و با توجه به اینکه در آن زمان اداره میراث فرهنگی نیز زیر گروه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، مسئولین مسکن وشهرسازی یزد بدون کارشناسی و بررسی کامل، طرح را تا 30 درصد پیشرفت فیزیکی ادامه دادند. هنگامی که اسکلت فلزی پروژه با ارتفاع زیاد در میان بافت تاریخی خودنمایی کرد و توجه همگان را به خود جلب کرد، با اعتراض دوستداران میراث فرهنگی روبه رو شد و سازمان میراث فرهنگی استان نیز خواستار توقف بلندمرتبه سازی و تعدیل 9 متر از ارتفاع پروژه شد. اما اکنون برخلاف توافقات و مصوبات به عمل آمده بین مسئولان استانی و کشوری برای تعدیل ارتفاع ساختمان کتابخانه مرکزی یزد و انتقال بخش‌های تعدیل شده از ارتفاع به سطح، دوباره کار احداث طبقات فوقانی از سرگرفته شده و چشم انداز ثبت جهانی بافت تاریخی یزد را تیره و تار ساخته است.

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .