مواضع انتخاباتي سازمان دانش آموختگان و تحليل فضاي سياسي کشور در گفتگوي تفضيلي با احمد زيد آبادي دبيرکل سازمان

 

يکشنبه، 27 بهمن 1387

‎‎ ‏"اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند، احتمال اينكه در دور اول يك كانديداي اصلاح ‏طلب بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجود دارد".

 احمد زيد آبادي، دبيركل سازمان دانش ‏آموختگان ايران اسلامي ادوارتحكيم وحدت ضمن بيان اين مطلب در گفت و گو با روز همچنين بر اين ‏نظرست كه "محمد خاتمي درجبهه اصلاحات بيش از همه كانديداهاي ديگر شانس راي آوري دارد به شرط ‏آنكه به شفاف سازي مواضع خود بپردازد؛ درحاليكه عدم شفاف سازي مي تواند به ريزش آرا او منجر شود."‏
اين مصاحبه را مي خوانيم.‏

‎‎آخرين باري که با شما مصاحبه کرديم، حرف شمابه عنوان دبيركل سازمان دانش آموختگان ايران ‏اسلامي ادوار تحكيم وحدت اين بود كه با اعلام كانديداتوري آقاي خاتمي درانتخابات، آمدن آقاي نوري منتفي ‏مي شود و درنهايت شما دريك موضع جديدي قرار خواهيد گرفت. اكنون كه آقاي خاتمي اعلام كانديداتوري ‏كرده، فكر مي كنيد درآرايش موجود سياسي چه تغييري به وجود مي آيد و موضع شما دربرابر اين تغييرات ‏چيست؟‎‎
ما براساس طرح انتخاباتي مورد نظرخودمان، كانديدايي مانند آقاي نوري رابا مواضعي شفاف تعيين كرده ‏بوديم.براساس اين طرح يك اجماع نسبي بين نيروهاي اصلاح طلب تحول خواه، دراطراف آقاي نوري شكل ‏مي گرفت و درآن زمان مي توانستيم به يك موضع جديد ومتفاوت با فضاهاي گذشته درايران وارد عرصه ‏انتخابات شويم. حال ورود آقاي خاتمي اين اجماع را درباره آقاي نوري منتفي مي كند. به عبارت ديگر ‏دوستاني از حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب اسلامي و مجمع روحانيون مبارز ديگر به اين طرح نخواهند ‏پيوست زيرا كانديدايشان آقاي خاتمي است. البته اصرار من اين بود كه درافكارعمومي صحبت كنيم و ببينيم ‏كه آمدن آقاي نوري پاسخگوتر است يا ايده آمدن شخصي مانند آقاي خاتمي. ولي دوستان وارد اين بحث نشدند ‏زيرا يا برايشان همه چيز روشن بود يا فكر مي كردند كه اين بحث مي تواند به زيانشان باشد. اما اين موضوع ‏منجر به رفع اختلاف در جبهه كلي اصلاح طلبان نشده است. همانطور كه مي دانيد آقاي كروبي درمواضع ‏خودشان براي ورود به رقابت هاي انتخاباتي مصر هستند؛ ‌آمدن آقاي ميرحسين موسوي منتفي نشده است؛ ‏آقاي كرباسچي تلاش هايي براي اعلام كانديداتوري دارد. با اين تفاصيل تكثري ميان جبهه اصلاح طلبان ايجاد ‏شده است. گرچه قاعدتا با اين تكثر و باتوجه به اينكه بحث هايي هم درباره آقاي خاتمي هست كه آيا تا آخر ‏درصحنه رقابت هاي انتخاباتي خواهد ماند يا اعلام كناره گيري خواهد كرد، ايده ما درباره آقاي نوري قاعدتا ‏كمرنگ شده است. اما تا زماني كه كانديدا ها ثبت نام نكنند وتا زماني كه مشخص نشود كداميك وارد مبارزات ‏انتخاباتي مي شوند وكداميك از مبارزات انتخاباتي كناره گيري مي كنند، به هرحال بحث آقاي نوري كما في ‏السابق مي تواند به عنوان يك ايده مطرح باشد وابعادش اين جا وآن جا مطرح شود كه ما احتمالا اين روش را ‏ادامه خواهيم داد.‏


‎‎ساختار تكثر موجود داراي چه ويژگي هايي است؟ آيا اين تكثر مي تواند به يك سامان اساسي براي ‏ايجاد اميد درمردم منتهي شود؟‎‎
ببينيد اصلاح طلبان هميشه احزاب متنوعي بودند كه دردوره هايي با هم توافق كردند وگروه هاييهم كه بيرون ‏از آنان بودند يا با اين گروه ها به نحوي همراهي مي كردند ويا دردوره هايي نيز همراهي نمي كردند. در اين ‏دوره به دليل وضعيت خاص اين اشتياق وجود داشت كه هم نيروهاي بيروني وهم دروني با يك مكانيزمي به ‏يك توافق واجماع و درنهايت به يك كانديدا برسند. همان چيزي كه آقاي نجفي هم طرح اش را مطرح كرده بود ‏كه ما هم قبلا راجع به اين طرح درسازمان ادوار تحكيم، حتي قبل از طرح اين موضوع توسط آقاي نجفي ‏صحبت كرده بوديم. به هرحال درنبود يك گفت وگو ويك اعتماد متقابل و يك تحليل مشترك، اجماعي به لحاظ ‏برنامه صورت نگرفت و به تعيين كانديداي واحدي نيز منجر نشد. حال با حضور اين كانديداها، بنا به ‏مصالحي كه اين مصلحت را بايد بخشي از موفقيت جناح مقابل دانست، اين سوال مطرح مي شود كه آيا اين ‏سبب خواهد شد آن اجماع رخ بدهد؟ من ترديد دارم. گمان مي كنم شكاف هايي كه در جبهه اصلاحات اتفاق ‏افتاده، عميق ترازآن است كه صرف وجود جناحي به نام محافظه كار سبب رفع آن بشود. از اين جهت ‏هرگروهي سعي مي كند شرايط را به گونه اي تحليل كند كه كانديداي خود را مناسب وكانديداي ديگري را نا ‏مناسب جلوه بدهد. تنها اميدوارم كه اين رقابت ها صورت تلخ وگزنده اي به خود نگيرد وسبب خصومت ‏ودرگيري كه ما ايراني ها به آن عادت داريم نشود. اين هم مي تواند يك بازي مدني جديد باشد.‏


‎‎درارتباط با نكته آخري كه مطرح كرديد مي خواستم ببينم آيا اين تكثر براي سهم خواهي درآينده ‏صورت مي گيرد يا نه از نظر شما امكان اتفاق نظر دراين باره نيز ديگر وجود ندارد؟‏‎‎
سهم خواهي و تقسيم غنيمت ها ميان كساني اتفاق مي افتد كه تحليل مشترك وجهت يكساني داشته باشند. مشكل ‏آن است كه درطيف اصلاح طلبان نسبت به شرايط و اينكه چه جوابي مي توانيم به بحران هاي موجود بدهيم ‏وچه شخصي قادر است اقدام به رفع اين بحران كند، اختلاف تحليل وجود دارد. بنابراين از ابتدا اگر مشكل ‏برسر اين بحث ها بود به اجماع مي رسيدند. اما موضوع ديگر فراتر از اين حرف ها است. امروز كسي مانند ‏آقاي كروبي با توجه به شرايط وموانع موجود وقدرتي كه يك رييس جمهور دارد، همچنين با توجه به نقش ‏ريش سفيد ي وچانه زني هاي اين چنيني درنظام سياسي، خود را مناسبترين فرد براي كسب پست رياست ‏جمهوري مي داند. اين بدان معنا است كه آقاي كروبي، آقاي خاتمي را گزينه اي مناسب نمي داند. از طرفي ‏آقاي خاتمي هم شرايط را به گونه اي مي بيند كه خودش يا مهندس موسوي را مناسب شرايط موجود كشور ‏مي داند، اما آقاي كروبي را مناسب چنين شرايطي نمي بيند. به دليل اينكه در اين مدت تقريبا هيچ اشاره اي به ‏اينكه آقاي كروبي بايد وارد انتخابات شود نكرده است. دوستاني از مشاركت ومجاهدين انقلاب نيز تنها آقاي ‏خاتمي را دراين شرايط مناسب مي بينند و هيچ شخص ديگري را براي اين شرايط، مناسب تشخيص نمي ‏دهند. همه اين گزينش هاي صورت گرفته از تحليل شرايط، تنگناها، موانع، امكانات و راهي كه مي تواند ‏منجر به عبور از اين شرايط شود بستگي دارد. بنا براين اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه آقاي خاتمي چهره ‏فرهنگي است وقدرت رهبري سياسي ندارد، ديگر نمي تواند وارد چانه زني با وي شود كه درصورت ورود ‏به مبارزه انتخاباتي من فلان سمت را عهده دار خواهم بود. به نظر مي رسد اين بحث بي مورد است. اين ‏موضوع راجع به آقاي كروبي، يا ميرحسين موسوي وهرشخص ديگري نيز مصداق دارد. بنابراين از اين ‏جهت من فكر مي كنم در تكثري كه روي داده است، به سادگي رفع واختلافات ميسر نخواهد بود مگراينكه يك ‏سلسله تحولات خيلي بزرگ وسهمگين روي بدهد كه منطق تحول، شرايط را به سمت وسوي ديگري سوق ‏بدهد. اما درشرايط موجود اين امر از اراده گروه هاي سياسي خارج است.‏


‎‎با اين وصف منطق شرايط موجود عقب گرد تاريخي است؛ آيا اين به اين معناست كه عدم توانايي ‏اصلاح طلبان درحل اختلافاتشان منجر به آن مي شود كه ملت بيشترين ضربه را پذيرا شوند و درعمل اصول ‏گرايان به پيروزي دست يابند؟ به عبارت ديگر آيا اصلاح طلبان راه برون رفت از بحران موجود را ‏درشرايط عيني كشور با توجه به توسعه نيافتگي شان، عملا امري لامحاله درنزد افكار عمومي جلوه خواهند ‏داد و ميدان را به نيروهاي اقتدارگرا خواهند سپرد؟ يا فكر مي كنيد كه اين عدم پيروزي هم منجر به يك تجربه ‏تاريخي ديگري است كه مي تواند راه آينده را روشن تر سازد؟‎‎
تفرق درجبهه اصلاح طلبان لزوما به پيروزي جبهه مقابل درانتخابات رياست جمهوري منجر نخواهد شد. اما ‏به طور كلي با توجه به آنچه دارد روي مي دهد بايد بگويم كه بله حركت اصلاح طلبان از منظر ديدگاه ها، ‏آرمان ها و استراتژي بازگشت به عقب است. درواقع طرح آقاي نوري ازجانب ما براي يك گام فراتر رفتن از ‏شرايط قبل، انتخاب يك كانديداي جوان تر، تازه تر و با حرف هاي عميق تر وشفاف تربود. اما دوستان ‏تصورشان اين است از آن جايي كه شرايط عيني عقب رفته است ما نيز بايد با كاستن از توقعات ‏وانتظاراتمان، برگرديم نه حتي به سال 1376 كه به قبل ازآن. چون برخي دوستان فكر مي كنند كه درسال ‏‏1376 ناخواسته يا خواسته شعارها يا طرح هايي مطرح شد كه اساسا درتوان آن جنبش براي اجرا نبوده ‏است، بنا براين بايد با خواست هاي كوچك وحداقلي و پذيرش اين چارچوب هاي متصلب قدرت وهمه موانعي ‏كه پيش روي كار وجود دارد و اعتراف به اين دست ازمسايل وتسليم درمقابل اين ها، حاشيه هايي كه امكان ‏كاربهتر درآن ها وجود دارد مورد شناسايي و درهمان زمينه ها اقدامات اساسي صورت بگيرد. اين درحالي ‏است كه درقانون اساسي گفته مي شود هرشخصي مي تواند دو دوره رييس جمهوري باشد درواقع منظورش ‏اين نبوده كه حتما بايد يك چهارسال ميانش فاصله ايجاد شود و بعدتكرار شود. منظورش اين بوده كه هرفردي ‏بعد از دودوره كنار برود تا درمرحله بعدي چهره هاي نوتر، متفاوت تر، و با افكار به روزتر وارد مبارزات ‏انتخاباتي شوند. چه دردوره قبلي كه آقاي هاشمي كه پس از دودور وارد شد وچه دراين دوره كه آقاي خاتمي ‏دارد وارد مي شود، همه اين ها درواقع بازگشت به عقب است. ‏


‎‎شما مطرح كرديد كه منطق حركت اصلاح طلبان درحال حاضر، منطق برگشت به عقب است و ‏از طرفي نيز مطرح كرديد اين درست كه ميان آنان تفرق وجود دارد ولي اين موضوع به معناي پيروزي ‏اصول گرايان نيست. ابعاد اين صحبت تان را لطفا بيشتر بازكنيد؟آيا منظور شما پيروزي اصلاح طلبان ‏درانتخابات است؟‎‎
بله منظور من پيروزي درانتخابات است. آن طيفي كه به نام اصول گرا خوانده مي شود از يك طرف دچار ‏تشتت وتفرقه شده، واز طرف ديگر سمبل جناح محافظه كار واصولگرا يعني آقاي احمدي نژاد به نظر طيف ‏وسيعي از مردم نماد شكست وناكارآمدي است. در اين جا البته هرشخصي سخني مي گويد وتلقي هاي مختلفي ‏رامطرح مي كنند، چون درغياب شرايطي كه بشود يك نظر سنجي علمي انجام داد، ما اغلب از طريق ‏استمزاج و ارزيابي افكار عمومي، آن هم درباره بخش هايي كه با آن ها درارتباط هستيم به يك قضاوت مي ‏رسيم مبني براينكه ديدگاه مردم درباره يك موضوع چيست.اما ارزيابي من اين است كه آقاي احمدي نژاد به ‏شدت درميان توده مردم نامحبوب است، حتي اين موضوع كه مطرح مي كنند درروستاها وشهرهاي كوچك، ‏داراي طرفداراني است ـ من تا آن جايي كه مسافرت مي كنم وبا مردم درتماس هستم ـ صحت چنين حرفي را ‏نمي بينم. به دليل اينكه همواره راي شهرها وروستاها درانتخابات ايران همگون بوده است. در اين زمينه ما ‏اساسا تضادي ميان آرا شهر با روستا نداريم. كسي هم نمي تواند به اين موضوع دامن بزند. زيرا روستايي به ‏همان اندازه وابسته به آب، برق و... است كه يك شهري. وقتي تورم و بيكاري به وجود مي آيد او نيز تاثير ‏مي پذيرد. آقاي احمدي نژاد دراوايل دوره رياست جمهوري خود با وام هايي كه به بخشي از اقشار عرضه ‏كرد، به طور مقطعي رضايت افكارعمومي را جلب کرد. اما جلب رضايت مردم از طريق اين روش ها اگر ‏مستمر نباشد، دردرون خود معضلات فراواني را ايجاد مي كند. زيرا منابعي كه بايد توزيع شود تا آن اندازه ‏زياد نبوده است تا بتواند اين سياست را استمرارببخشد. از اين گذشته كفگير به ته خزانه دولت خورده است ‏وقيمت نفت نيز به طرز وحشتناكي كاهش يافته است واز اين منظر نيز ادامه اين سياست با بن بست هاي ‏خاص خود روبروست. لذا هرچند فردي دردوسال پيش به دليل دريافت وام درصف رضايتمندان قرارگرفته ‏بود ولي حال كه درشرايط كنوني دارد اقساط وام را مي پردازد ودرهمين شرايط نيز بيكاري به داخل خانواده ‏اش نيز رسوخ يافته و همزمان خشكسالي و يا سرمازدگي محصول او را نابود كرده است، امروز درصف ‏ناراضيان قرار گرفته است. جهت گيري نارضايتي دركشور نيز به سوي مقام ارشد اجرايي است. از اين ‏جهت من شانسي براي آقاي احمدي نژاد خيلي قايل نيستم، ضمن اينكه ايشان با همه بسيجي كه صورت دهد 5 ‏الي 6 ميليون راي بيشتر ندارد. ‏


‎‎آيا درطيف اصولگرايان شخص ديگري احتمال راي آوري دارد؟‎‎
اصولا، اصولگرايان پايگاه مردمي شان هيچگاه گسترده نبوده است به ويژه زماني كه خيلي شفاف وآزاد نيز ‏بوده است. اما دريك دوره هايي مي توانستند آن توده بي طرف وخاموش را جلب كنند. دريك دوره هايي اين ‏اتفاق روي داده است. از جمله همه كساني كه به آقاي احمدي نژاد دردوردوم انتخابات رياست جمهوري راي ‏دادند، حامي جناح راست اساسا نبوده اند. آقاي احمدي نژاد راي خاص خود را داشت، اما بخشي از اين توده ‏خاموش هم به اين علت كه آقاي احمدي نژاد ممكن است بيايد ووعده هايش عملي شود ونفت را برسرسفره ‏آنان ببرد‌، به او راي دادند. البته آقاي احمدي نژاد هم درنهايت خودش را خيلي ضد فساد وضدمناسبات ‏موجود نشان داد. از اين رو راي مردم بي طرف وخاموش به سبد آقاي احمدي نژاد واصولگرايان رفت. ‏دراين دوره اصولگرايان از طريق آقاي احمدي نژاد ديگر نمي توانند آرا خاموش را جذب كنند. چون آقاي ‏احمدي نژاد را همه كاملا شناخته اند. اما اگراصول گرايان كانديداي ديگري را معرفي كنند وآن كانديدا ‏نيزحرف هاي ديگري را مطرح كند، ضمن آنكه سابقه بهتري نيز داشته باشد، مي تواند موقعيت بهتري نسبت ‏به آقاي احمدي نژاد پيدا كند. چون مردم ديگر حاضر نيستند به صورت سياسي راي بدهند، بلكه پارامترهاي ‏ديگري دراين ميان دخيل شده است. بنا براين اگر گروه محافظه كار بخواهد با چهره احمدي نژاد وارد رقابت ‏انتخاباتي شود، به نظر من شكست خواهد خورد. البته تكثر امكان شكست وي را كمتر مي كند ولي لزوما او ‏را نجات نخواهد داد. به دليل اينكه اگر دراصولگرايان دو يا سه كانديدا حضورداشته باشند، و در اين سو نيز ‏دويا سه كانديدا حضور داشته باشند، انتخابات مي تواند دومرحله اي شده كه ممكن است دراين شرايط ‏درمرحله نهايي يك نفر از طرف اصلاح طلبان، ويك نفرنيز از طرف اصولگرايان بالا بيايند ورقابت نهايي ‏را صورت دهند. اما اينكه همه طيف هاي اصولگرا پشت سراحمدي نژاد بسيج شوند، اين موضوع بزرگترين ‏نقطه ضعفشان است ودچار خطاي بزرگي شده اند مگر آنكه ديگر بحث انتخابات و... فاقد اهميت باشد وتنها ‏بخواهند يك انتخابات تزييني وفرمايشي برگزاركنند. درآن شرايط مسئله فرق مي كند. اما دراين چارچوب ‏آقاي احمدي نژاد شخصي نيست كه بتواند حتي درشرايط تكثر ميان نيروهاي اصلاح طلب پيروز ميدان باشد. ‏


‎‎اگر چه نيروهاي اصلاح طلب از يكپارچگي لازم برخوردارنيستند، اما اصولگرايان نيز با آمدن ‏آقاي احمدي نژاد، باهنر، ولايتي، يا قاليباف در چنين شرايطي به سر مي برند، بنابراين به نظر مي رسد كه ‏انتخابات يك مرحله اي دراين دوره ظاهرا منتفي است. اما سوالي كه مطرح مي شود اين است كه احتمال اينكه ‏درمرحله بعد، لزوما رقابت ميان اصلاح طلبان با اصولگرايان، يا اصولگرايان با اصولگرايان و برعكس ‏باشد تا چه اندازه است؟‎‎
اگر محافظه كاران با حضور احمدي نژاد تك كانديدا باشند احتمال اينكه دور اول هم يك كانديداي اصلاح طلب ‏بتواند آراء نصف بعلاوه يك را به دست بياورد وجوددارد. اما اگر آن طرف متكثر شود انتخابات حتما به ‏مرحله دوم كشيده خواهد شد. لذا تلقي من اين است كه آن ها هم براي كشاندن انتخابات به دور دوم كانديداي ‏موجه تري براي خود دست وپا خواهند كرد. اما اينكه درجبهه اصلاحات كدام يك از كانديداها شانس آن را ‏دارند كه بالا بروند، بايد بگويم كه همه انگشت ها به سوي آقاي خاتمي مي رود. به دليل اينكه او داراي يك ‏كف راي مشخص است هر چند خيلي نمي شود نسبت به اين راي نيز اطمينان داشت. در اين دوره بالاخره ‏مردم درست است كه توقعات را كاهش داده اند اما واقع بين تر وملموس تر به قضايا نيز نگاه مي كنند. ‏كانديدايي كه مي خواهد در اين دوره وارد رقابت انتخاباتي شود بايد داراي يك طرح منسجم باشد و برمسايل ‏خاصي هم انگشت بگذارد. اگر اين انسجام ميان طرفداران آقاي خاتمي وشعارهايي كه ايشان مي خواهد ‏مطرح كند، كمتر ديده شود، احتمال ريزش آراء درميان هواداران آقاي خاتمي وجود دارد. چون اين چند ماهه ‏بايد درباره مسايل مهم كشورشفاف تر و صريح تر بايد سخن گفت. ‏


‎‎برگرديم به جبهه اصلاحات، كانديداهاي موجود هريك گمان مي كنند مهمترين مسايل كشور را ‏بهتر از ديگري تشخيص مي دهند و بنا برراه حل هايي كه دارند وارد مبارزات انتخاباتي خواهند شد. براي ‏اينكه بتوانيم يك مرحله كيفي را از نظر آموزش دمكراسي ميان مردم شاهد باشيم، آن چنانكه ما دردموكراسي ‏آمريكايي اين بار شاهدش بوديم، درايران با توجه به بحث هايي كه درمحافل مطرح مي شود فكر مي كنيد كه ‏انتخابات آينده با چه آسيب هاي اخلاقي مواجه خواهد بود؟ براي اجتناب ازآن واقعا چه بايد كرد؟‎‎
اينكه درآمريكا برگزاري چنين انتخاباتي امكان پذير مي شود كه مثلا آقاي اوباما با خانم كلينتون به رقابت ‏بسيار شديد وتلخي بپردازد وبعد برنده شود وسپس خانم كلينتون از آقاي اوباما حمايت كند و هردو مجددا ‏رقابت شديد وسختي را با آقاي جان مك كين برگزاركنند و سپس پيروز شوند و درنهايت آقاي مكين به اوباما ‏تبريك بگويد و بدون هيچ افسردگي به همكاري با اوباما بپردازد، همه اين فرآيند نتيجه يك دمكراسي خيلي ‏پيشرفته ويك رشد شخصيتي افراد است كه اگر نخواهيم خود را گول بزنيم، درايران هيچ يك اين عرصه ها ‏وجود ندارد. ما دراين سال ها آموخته ايم كه اگركمترين زاويه اي به لحاظ سليقه، اعتقاد يا خط مشي با دوست ‏ديروزتان پيدا كنيد، اين موضوع تبديل به يك كينه، بدبيني مفرط ودشمني مي شود. ضمن آنكه به اين فرآيند ‏دائما دامن زده مي شود وآنقدر افراد به اين فرآيند ادامه مي دهند تا اينكه با دوست جديدت مشكلي پيدا بكنيد ‏وسپس برگرديد به سمت دوست اولتان. به عبارت ديگر همه ما به نوعي بنا برغريزه داريم عمل مي كنيم. از ‏اين رو نه خيلي تحمل انتقاد را داريم ونه درذات خودمان انتقاد را حق ديگران تلقي مي كنيم ونه مي توانيم ‏خودمان را جاي طرف مقابل هم بگذاريم. طرفدار هركانديدايي گمان مي كند وقتي كه دارد به كانديداي رقيب ‏انتقاد مي كند اين انتقاد است ولاغير. اما اگر همان انتقادبه كانديداي موردعلاقه خودش صورت بگيرد، ‏بلافاصله مطرح مي كند كه دارند تخريب مي كنند از اين رو مايل است توطئه اي را درزير اين تخريب كشف ‏كند. به عبارت ديگر همه خود را موجه وديگري را ناحق مي پندارند به نحوي كه اين تضاد دائما تشديد مي ‏شود. يافتن راه حل براي اين معضل راه ميانبر ندارد. يعني اينكه اشخاص با يك تذكر متنبه بشوند تا دچار ‏چنين خطايي نشوند امكان پذير نيست. قطعا بايد اين تذكرات وتنبهات را داد ولي قاعدتا قابل پيش گيري كامل ‏نيست. اتفاقا ازآن جا كه اين مسئله دغدغه من نيزبوده وهست، درسازمان ادوارتحكيم گفتيم هنگامي كه آقاي ‏نوري را مطرح مي كنيم بهتر است فضايي از نقد نيز ايجاد شود. زيرا مي توانيم منتقد آقاي كروبي باشيم، ‏ولي احترام وحريم ايشان را حفظ كنيم ودرنهايت شايستگي هاي ايشان را نيز نفي نكنيم. درباره آقاي خاتمي يا ‏آقاي نوري نيز نظرمان همين بود كه بالاخره همين اتفاق از سوي ديگر روي بدهد. ‏
ولي به هرحال درانتخابات هرگروهي مي خواهد بگويد كانديداي من از همه شايسته تر وبهتر است. ولي ‏درشرايطي اين امكان وجود دارد كه يك تيم قوي به اين برسد كه بايد يك برنامه ضعيف رابسيار محكم اجرا ‏كند. دراين جا چگونگي عمل به آن برنامه ضعيف ملاك ومعيار سنجش است ونه وعده هايي كه گروه هاي ‏ديگر مي دهند كه ممكن از سر ترس يا ضعف روحي صورت گرفته باشد درحالي كه دراين مراحل، آنچه ‏ملاك است قدرت عمل با همه محدوديت ها ست.‏
ببينيد به هرحال هرجناحي فكر مي كند كانديداي مورد نظرش شايسته تر وبهتراست. اين يك وجه قضيه است ‏اما شما براي اينكه بگوييد اين كانديدا بهتر است، خواه نا خواه بايد بگوييد از ديگراني كه با وي دارند رقابت ‏مي كنند بهتر است. بنابراين نقطه ضعف هاي آنان را بايد به نحوي مطرح كنيد. زيرا اگر به تنهايي بخواهيد ‏بگوييد كه كانديداي من داراي اين قوت است و... و به بقيه هيچ توجهي نكنيد اساسا مقايسه اي روي نخواهد ‏داد ومخاطب به شناخت درستي نخواهد رسيد. ‏


شما منظورتان درحوزه برنامه ريزي واجراي برنامه است يا به حوزه مسايل اخلاقي وخصلتي ‏شخص نيز مي پردازيد؟‎‎
خير مسايل فردي چيز ديگري است. در برخي مسايل ممكن است خصلت يك شخص مطرح باشد، اما اين ‏خصلت هيچ بازتاب عمومي واجتماعي نداشته باشد. اما يك خصلت ممكن است بازتاب اجتماعي داشته باشد. ‏لذا اين ها را بايد مقداري از يكديگر تفكيك كرد. اغلب گفته مي شود كه هرجناحي مسايل كانديداي خودش را ‏مطرح كند و به ضعف كانديداي ديگر نپردازد. اين موضوع براي انجام انتخابات و رقابت، اصلا واقع بينانه ‏نيست. بنابراين وقتي شما مي گوييد اين بهتر است يعني اين ازآن بهتر است. دراين مرحله پاي مقايسه به ميان ‏مي آيد. اولا آن طرف ديگر بايد همواره متوجه باشد كه طرفداران كانديداي ديگر به نقد وي خواهند پرداخت ‏از اين رو نسبت به اين نقد بايد تساهل داشته باشد و با اين نقد با روي باز مواجهه كند. زيرا رقبايش نقطه ‏ضعف هاي اورا درميزان توانايي اش براي اداره كشور مطرح مي كنند نه آنچه كه درضميرش مي گذرد. از ‏اين رو آنچه درمافي الضمير ديگران مي گذرد، اساسا به هيچ آدميزادي ربط ندارد. ما في الضمير به معناي ‏ورود به حوزه روانكاوي فرد است. آن نيز تيغ دودم است. من اگر كسي را به خودخواهي متهم كنم او نيز مي ‏تواند من را به حسادت متهم كند. نه خودخواهي او با ابزارهاي بين الاذهاني قابل اثبات است و نه حسادت من؛ ‏بنابراين هرشخصي اگر دراين حوزه ها حركت كند خودش را به زحمت انداخته است. زيرا همه مي گويند كه ‏اين شخص از كجا فهميد اين فرد حسود است، حال بايد با بسياري از شواهد اين موضوع اثبات شود كه اين ‏امر ناشدني است. اما بعضي چيزها مانند چابكي يا شجاعت ونبود آن، درباره اين ها گريزي از اينكه راجع به ‏آن ها اشاره اي وبحثي شود، نيست. چون ترس يا شجاعت يك فرد درتصميماتش تاثير مي گذارد و قابل نمايش ‏واندازه گيري نيز هست. به يك معنا نمي توانيد كسي راكه همواره از بحران ها فراري بوده، شجاع بناميد. ‏ولي اگر كسي خودش را به دل حادثه بيندازد موضوعي است كه به هرحال مردم درباره اش سخن مي گويند. ‏براي فهم اين منظور شايد لازم باشد كه مسايل شخصي را به مسايل درجه يك ودرجه دو تقسيم كنيم. البته ‏دركشورهاي پيشرفته روي شخصي ترين مسايل نيزگاه دست مي گذارند. ولي اين موضوع نه آن كانديداها را ‏خيلي آزار مي دهد ونه خيلي مورد توجه مردم قرار مي گيرد. لذا اين مسايل پس از طرح به حاشيه مي رود. ‏ولي درايران طرح هريك از اين بحث ها مي تواند منجر به يك نزاع خونين شود. درحالي كه اگر شخصي ‏درباره مسايل شخصي من صحبت كند اگر درست باشد چرا بايد وحشت كنم واگر هم غلط باشد كه اصلا قابل ‏توجه نيست. از اين رو بيهوده بودن سخنان طرف مقابل نيز قابل اثبات است. از اين رو من نبايد تا اين اندازه ‏برانگيخته شوم. ما بايد دردرجه اول اين حس برانگيختگي را كنترل كنيم. در اروپا اگر به كسي بگويند شما ‏خودشيفته هستيد درجواب ممكن است بگويد بله شايد باشم. واين از رشد يافتگي يك شخص است. ولي دراين ‏جا به محض بيان چنين موضوعي با برخورد تهاجمي عجيبي مواجه مي شويد كه امكان هرگونه مفاهمه را ‏مي بندد. از ابن به بعد خط خصومت است كه ادامه مي يابد. به هرحال بايد بگويم كه ما فاقد تربيت مشخص ‏رفتار دمكراتيك هستيم و تنها به يك سري الفاظ كلي بسنده كرده ايم. آدم هايي را درزندگي ديده ايم كه دائما ‏مطرح مي كنند حرف مطلقي وجود ندارد، حقيقت درنزد هيچكس نيست، همه حق حرف زدن و انتقاد دارند و ‏همه بايد نقد كنند، ولي به محض آنكه بيرون از اين بحث مي گويي راستي فلان مطلب را خوانده اي، فلان ‏آقايي را كه مورد احترام شماست نقد كرده، در جواب مي گويد بله اين شخص معلوم نيست دارد چه توطئه اي ‏مي كندو... ناگهان مشاهده مي كنيد كه درايده، صددرصد از نقد وانتقاد دفاع مي كند اما درعمل قدرت تحمل ‏شخص، به صفر نزول مي يابد. اين مسئله ميان نخبگان، فعالان سياسي ومردم عادي نيز مشاهده مي شود. ‏غلبه به اين بحث ها نيازمند گسترش بحث هاي روانكاوانه يا ايجاد يك فضاي امن وآرام است تا وقتي كسي ‏خود را بيان مي كند به مخاطره نيفتد. ازاين منظر هريك از ما يك سري موجودات گارد گرفته اي هستيم. ‏دريك كشور پيشرفته از ابتدا به يك بچه مي آموزند كه آنچه در درون توست مطرح وسپس از آن دفاع كن. ‏حتي گرايش هايي كه بقيه ممكن است به آن بخندند. اما درايران از همان روز نخست بايد از ترس اينكه مبادا ‏ضعفي را دردرون شما كشف كنند و اين موضوع را اسباب مزاحمت شما قرار بدهند، دائما خودتان را ايده ‏آليزه كنيد وكسي هم اگر بخواهد به سمت شما اشاره اي داشته باشد با او مي جنگيد. همه ما درچنين وضعيتي ‏به سرمي بريم، درهمه جا از محيط كار گرفته تا محيط خانه و.... از اين فضا اخلاق دمكراتيك استخراج نمي ‏شود. حال نگراني من اين است كه اين تكثر يك سابقه بدي درجبهه اصلاح طلب به جاي بگذارد و اين رقابت ‏ها تبديل به خصومت، بدنام كردن وتبديل به تخريب جدي شود. ‏


‎‎شما براي جلوگيري از ايجاد چنين آسيب هايي طرحي داريد؟‎‎‏ ‏
طرح ما درسازمان اين است كه ازايجاد چنين فرآيندهايي جلوگيري كنيم. ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اگر ‏آقاي نوري به هردليلي وارد نشد، با كانديداهاي موجود با نگاهي همدلانه وارد نوعي تعامل انتقادي و پرسشي ‏بشويم به شكلي كه حرمت آنان را رعايت كنيم، مسايلمان را مطرح كنيم واگرپاسخ هايي دادند كه واقع بينانه ‏نبود نقدشان كنيم. يعني ما هيچ يك را درابتدا نفي نمي كنيم. البته ما خود هزار عيب وايراد داريم ولي به عنوان ‏يك طرح، فكر كرديم كه اگر به چنين كاري مبادرت كنيم شايد يك نوع آموزش نيز تلقي شود. بنابراين بدون ‏آنكه بخواهيم كسي را تحقير كنيم، يا كوچك بشماريم ونقاط قوتش را منكر بشويم، مي توانيم نقاط ضعف اش را ‏نيز مطرح كنيم. حال اگر اين ميزان از تحمل نيز وجود نداشته باشد به نحوي كه اين مسايل را نيز مطرح ‏نكنند ودرباره اش سخني نگويند من فكر مي كنم كه انتخابات ديگر نمي تواند حوزه اي براي تمرين دمكراسي ‏باشد. بالاخره ما فاقد احزاب نهادينه شده هستيم، آنان حرفه اي عمل نمي كنند. هنوز تحقق ارزش هاي ‏دمكراتيك بخشي از ادعاهاي ما است. اگر دراين عرصه نتوانيم ذره اي را به منصه ظهور برسانيم بايد ازاين ‏حوزه خارج بشويم. ‏


‎‎ادوار تحکيم به اين متهم شده كه با كانديداكردن آقاي نوري، مي خواهد انتخابات را تحريم كند؛البته ‏اين موضوع براي اولين بار دركيهان مطرح شده بود.حال شما مطرح مي كنيد كه وارد تعامل مي شويد و به ‏بحث انتقادي مي پردازيد. اين فاز جديد به اين معنا است كه با ورود آقاي خاتمي، آقاي نوري فعلا وارد رقابت ‏هاي انتخاباتي نمي شود و تا آن زمان شما وارد گفت وگوي انتقادي با گروه هايي كه داراي كانديدا هستند مي ‏شويد؟ اگر درگفت وگوي انتقادي به نتيجه اي رسيديد كه جواب قانع كننده اي دريافت كرديد شما با انتخابات ‏دراين شرايط كه ديگر كانديدايي نداريد چگونه برخورد خواهيد كرد؟‎‎
اين موضوع را براي اولين بار من از كيهان نشنيدم، بلكه از دوستان اصلاح طلب شنيدم. من همواره توضيح ‏داده ام كه براي تحريم راه هاي بهتروراحت تري هم وجود دارد. آن نيز مي توانست اين باشد كه اين انتخابات ‏عادلانه وآزاد نيست و سپس مطرح مي كرديم كه ما درانتخابات شركت نمي كنيم. ولي ما به واقع چنين ‏موضعي را اتخاذ نكرديم. با ابهامي كه درآمدن آقاي نوري با كانديداتوري آقاي خاتمي به وجود آمد، ‏وتازماني كه آقاي خاتمي از انتخابات كنار نكشيده اند، ما بحث هايي را مطرح مي كنيم. ضمن اينكه آقاي ‏نوري دارد بحث هايي را مطرح مي كند كه برخي از آن ها معطوف به اداره جامعه است. همانطور كه گفتم ‏زماني كه كانديداها ثبت نام كردند، ما با همه كانديداها وارد گفت وگوي انتقادي مي شويم تا مواضع آنان را ‏به صورت واضح وشفاف درك كنيم. تاكيد مي كنم كه ما دراين شرايط طرح مطالبات نخواهيم كرد كه اگر ‏شما به اين اقدام مبادرت كرديد پس بايد اين موارد هم تحقق يابد. خير. بحث اين است كه به اعتراف همه ‏كساني كه مي خواهند واقع بين باشند، ايران داراي مشكلات بزرگ با علت هاي مشخص است. مسئله اصلي ‏براي ما اين است كه آيا طرف مقابل مشكل را به رسميت مي شناسد؟ آيا اگر مشكل را به رسميت مي شناسد ‏علت مشكل را همان چيزي مي داند كه ما مي دانيم يا علت يابي ديگري مي كند؟ براي حل آن ريشه يا علت ‏چه راهكارروشني دارد؟ يعني از چه مكانيزمي مي خواهد براي حل مشكلات استفاده كند؟مثلا يكي از ايرادات ‏ما همواره به تركيب كابينه بوده است. ما فكرمي كنيم دركابينه بايد از افراد متخصص و مورد قبول نخبگان ‏آن رشته، با تجربه مديريتي بالا استفاده شود. آقاي خاتمي درتعامل اش با مجلس پنجم اشخاصي را معرفي كرد ‏كه برخي از آن ها مورد قبول وبرخي از آنان نيز افرادي معمولي بودند. درمجلس ششم كه همراهي بيشتري ‏با دولت آقاي خاتمي داشت، تصور اين بود كه رييس جمهور وقت چهره هاي بسيار موجه تر ومناسب تري را ‏مطرح مي كند. ولي اين گونه نشد. حال هركانديدايي كه از طرف جناح هاي اصلاح طلب وارد قدرت شود، ‏با مجلس هشتم روبروست كه قابل قياس با مجلس پنجم هم نيست. آقاي لاريجاني هم كه زماني رييس صدا ‏وسيما بوده است مي دانيم چگونه مجلس را اداره مي كند. لذا اين سوال مطرح است كه بعد از آنكه يكي از ‏كانديداهاي اصلاح طلب به قدرت رسيد، نوع تعامل اش با اين مجلس چگونه خواهد بود؟ آيا نيروهاي زبده اي ‏را معرفي مي كند، سپس آن ها را رد مي كنند، ‌و دراين شرايط نيروهاي زبده تري را معرفي مي كند، يا ‏روي اين نيروها ايستادگي مي كند وبراي مدتي سرپرست مي گذارديا آنكه نه از ابتدا مي خواهد كساني را ‏معرفي كند كه مورد رضايت كامل اين مجلس باشد؟ تبعا اين مجلس هشتم كه وزراي آقاي احمدي نژاد را ‏دراين حد واندازه پذيرفته، درباره كانديداهاي اصلاح طلب به نظر مي رسد كه به همين حد هم رضايت ندهدو ‏اشخاص ديگري را طالب باشد. حال اگر چنين باشد اين موضوع بايد پيشاپيش روشن شود. همچنين ما از ‏آقايان مي پرسيم كه نهاد برگزاركننده انتخابات آيا نهاد بي طرف وقابل اعتماد است؟ اگر دراين ترديد دارند ‏چه تضميني وجود دارد كه اين آراء را بخوانند؟ اگر دقيق آرا خوانده نشد چه اقدامي صورت خواهند داد؟ ‏دراين صورت گام بعدي آنان چه خواهد بود؟‌آيا اعتراض مي كنند وبرمي گردند به منازلشان يا به نحوي ‏اعتراض مي كنند؟ يا به خاطر مصالح كشور سكوت پيشه مي كنند؟ البته ما به دنبال بحث هاي حساسيت ‏برانگيز نيستيم. ولي ما از اين قبيل مسايل ليست طولاني اي داريم كه با تبريك به اين آقايان كه وارد حوزه ‏انتخابات شده اند، مي توانيم با آنان اين مسايل را به بحث بگذاريم. در اين شرايط اگر كانديدايي به اين نتيجه ‏برسد كه لزومي به پاسخ گويي به ما ندارد چون از قبل به اين نتيجه رسيده كه بدون ما نيز راي لازم را كسب ‏خواهد كرد، دراين صورت نيرويي كه پاييزش اين باشد بهارش نيز آشكار است. ‏


‎‎با همه اين تفاصيل فكر مي كنيد كداميك از كانديداهاي موجود اين توانايي را دارند كه از سد ‏اصول گرايان بگذرند وپيروز شوند؟ همچنين كداميك از كانديداهاي اصلاح طلب مي تواند درصورت ‏پيروزي، مسايلي راكه شما مي گوييد متحقق سازد؟‎‎
آقاي ابطحي درباره آقاي ميرحسين موسوي تعبيري به كار برده بود مبني براينكه ايشان هندوانه سربسته است. ‏من از دوره آقاي موسوي خاطراتي به ذهن دارم. من دوره آقاي موسوي را تجربه كردم. موسوي درآن محيط ‏شخص ملايمي به نظر مي آمد. با اين همه اين نگاه مربوط به آن زمان است. عملكردايشان نيز درآن زمان به ‏چشم من مثبت مي آمد. اكنون بايد ببينيم با شرايط جديد ايشان داراي چه مواضعي هستند. اگر آقاي كرباسچي ‏وارد انتخابات شوند يا هركانديداي ديگري، تبعا با آنان نيز اين تعامل را برقرار خواهيم كرد. از اين رو ‏درشرايط حاضر نمي خواهيم هيچ يك از كانديدا ها را از دايره تعامل خودمان خارج كنيم. هدف ما از ‏برقراري اين تعامل اين است كه يك آگاهي عمومي ايجاد شود زيرا سوال هاي ما را خيلي هاي ديگر نيز ‏دارند. اما از آن جا كه حركت هاي ما سازمان يافته تر است هنگامي كه سوالات را طرح مي كنيم انتشار ‏وسيع تري مي يابد. اين حركت كانديداها را در معرض شفافيت قرار مي دهد، يك آموزش اخلاقي را نيز در ‏اين فرآيند به وجود مي آورد. هر چند ما بحث آموزش اخلاقي را به صورت تهوع آوري نابود كرده ايم. چون ‏همه موعظه اخلاقي مي كنند وبه آن هم عمل نمي كنند. ‏


‎‎پس در اين مرحله شما تصميم به عدم شركت درانتخابات نگرفته ايد بلكه درنهايت درانتظارنتيجه ‏فرآيند تعاملات آينده هستيد؟‎‎
بله همينطور است.‏


‎‎با اين همه شما فكر مي كنيد كه درحال حاضر كداميك از كانديداهاي موجود قادرند از سد ‏اصولگرايان وسازمان انتخاباتي شان عبور كند؟‎‎
كساني كه درحال حاضر كانديدا شده اند به نظر مي رسد كه درمرحله اول براي تاييد صلاحيت توسط شوراي ‏نگهبان، داراي مشكل زيادي نيستند، اما اينكه آراء كانديداها دروزارت كشور چگونه مورد قرائت قرار مي ‏گيرد، اين ديگر وابسته به استراتژي نيروهايي است كه دردولت هستند. من قبلا گفته ام كه با شكل گيري ‏ستاد انتخابات وزارت كشور، يك نماينده بلند پايه از سوي اصلاح طلبان در اين ستاد نيز حضور داشته باشد تا ‏بتواند بركليت روند انتخابات اشراف داشته باشد. ضمن آنكه بايد درپاي همه صندوق ها از ابتداي راي گيري ‏وشمارش آرا و...و انتقال آرا به رايانه واعلام نتايج، نظارت رسانه ها ونمايندگان كانديداها وجود داشته باشد ‏تا صحت آراء اعلام شده تضمين شود. به نظر من اين روند را بايد شرط ورود به انتخابات اعلام كنند. ‏اگراصلاح طلبان نتوانند به وزارت كشور حضور نمايندگانشان را بقبولانند، چگونه مي توانند هنگامي كه ‏راي خوانده نمي شود وزارت كشور را وادار كنند آراء واقعي را قرائت كند. دراين ميان لازم نيست بحث ‏هاي تلخ و توام با اتهام صورت بگيرد. به عبارت ديگر لازم نيست بحث ها از اين جا آغاز شود كه فلان نهاد ‏چنين وچنان است. خير ما فرض مي كنيم كه اين ها فرشته هستند اما از آن جا كه انتخابات يك بازي چند جانبه ‏است از اين رو من هم كه درآن به عنوان يك كانديدا شريك مي شوم بايد به فرآيندانتخابات اعتماد داشته باشم. ‏اما واقعيت اين است كه اين اعتماد به هر دليلي درحال حاضر وجود ندارد. از اين رو يك كانديدا حق دارد فكر ‏كند كه وزارت كشور تكليف اش روشن است وشوراي نگهبان هم داراي گرايش سياسي است. حال هرچند هم ‏كه ديگران بگويند فاقد اين گرايش سياسي خاص است اما همين كه من مي گويم اين جهت گيري كاملا وجود ‏دارد به معني آن است كه اين اعتماد وجود ندارد. بنابراين مكانيزم هاي نظارت كانديداها برانتخابات بايد ‏روشن باشد، والا هيچ كسي نمي تواند بگويد كه حتما همه بايد به مسئولان انتخابات اعتماد داشته باشند. لذا آن ‏كسي كه بايد مورد اعتماد قراربگيرد بايد اين آزمايش وآزمون اعتماد سازي را درارتباط با كانديداها ومردم به ‏مرحله اجرا بگذارد. بنابراين اصلاح طلبان اين دست از مسايل را بايد به صورت خيلي صريح مورد بحث ‏قرار بدهند. از اين منظر پرداختن به مباحثي چون پيوند دين با دمكراسي و... بحث هايي انتزاعي هستند كه به ‏اصل موضوع ربط وثيقي ندارند. مگر مشكل ايران دراين مرحله رابطه دين ودمكراسي است؟ مشكل دراين ‏مرحله صحت انتخابات وتضمين سلامت آن است به اين معنا كه همه بايد مكانيزمي براي خواندن درست رايي ‏كه به صندوق انداخته مي شود پيدا كنند. اين موضوع هيچ ربطي به ديانت ودمكراسي ندارد بلكه مربوط به ‏حوزه اعتماد ونحوه ايجاد آن توسط طرف مقابل است. اين حركت را نيز كانديداها بايد از همين الان آغاز ‏كنند. اما اگر دوروز ديگر ستاد شكل گرفت و سازمان كار به صورت دلخواه خودشان بسته شد، ديگر كاري ‏از كسي ساخته نيست. ‏


‎‎به نظر شما كداميك از كانديداها از امکان راي آوري بيشتري برخوردار است؟‎‎
همانطور كه گفتم درمرحله تاييد صلاحيت، همه كانديداهاي موجود، تاييد صلاحيت مي شوند. اما اينكه كداميك ‏از اين افراد احتمال راي آوري بيشتري دارند بايد بگويم كه آقاي خاتمي درافكار عمومي با اقبال بيشتري ‏مواجه است. اما من فكر مي كنم دراين جا بازي سخت مي شود. آقاي خاتمي درحال حاضر داراي يك كف ‏راي به ميزان 12 ميليون است. اين راي مي تواند افزايش يا كاهش يابد. اين موضوع بستگي به رقبايي دارد ‏كه درجبهه اصلاحات حضور دارند. به اين معنا كه آن ها تا چه اندازه خود را به عنوان كانديداي موجه، كم ‏هزينه و منسجم نزد افكارعمومي مطرح كنند. البته دراين ميان ممكن است كانديدايي نيز حركت اش توام با ‏هزينه زياد باشد ولي بتواند فوايد اين هزينه زياد را براي مردم به خوبي جا بيندازد ومردم نيز آن را بپذيرند. ‏با اين همه آقاي خاتمي هم بايد توضيح لازم دراين حوزه ها را به مردم بدهد.ولي اگر نتواندتوضيح لازم را ‏بدهد وبه اين قانع باشد كه من راي لازم را دارم، گمان من براين است كه اين نگاه با واقع بيني همراه نيست. ‏زيرا دراين دوره آدم ها متفاوت از گذشته راي خواهند داد. درحال حاضر بسياري مطرح مي كنند شما كه ‏آقاي نوري را مطرح مي كنيد، ايشان كانديداي پرهزينه اي است، مردم حاضر به پرداخت هزينه نيستند، از ‏اين رو به ايشان راي نمي دهند. حال اگر رقيب آقاي خاتمي مانند آقاي كروبي مطرح كند كه ازقضا خود آقاي ‏خاتمي هم پرهزينه است، دراين شرايط آقاي خاتمي بايد بتواند توضيح بدهد كه كم هزينه است. در اين شرايط ‏اگر اين كم هزينگي به اندازه اي باشد كه همه آنچه آقاي خاتمي مي تواند انجام دهد آقاي كروبي نيز مي تواند ‏انجام دهد، در اين شرايط تناقض حاصل مي شود. بنابراين درآن طرح انتخاباتي دوستان طرفدار آقاي خاتمي، ‏مفصل هاي نرم زيادي وجود دارد كه اگر كسي آن ها را شناسايي كند و برروي همان ها انگشت بگذارد مي ‏بيند نقطه هاي نفوذ زيادي وجود داردكه مي تواند موقعيت آقاي خاتمي را پايين بياورد. ‏


‎‎شما به عنوان دبيركل سازمان ادوار تحكيم وحدت از رييس جمهور با توجه با وظايفي كه درقانون ‏اساسي دارد، چه انتظاري داريد؟ آيا براساس قانون اساسي رييس جمهور انتخاب مي شود تا سياستگذاري ‏هاي كلان كشور را تغيير بدهد؟ درنهايت با اين قانون اساسي رييس جمهور چه كاري از دست اش ساخته ‏است؟‎‎
من اين را بارها توضيح داده ام كه ما از منظر قانوني به پديده سياست نمي نگريم. قانون خود تابعي از توازن ‏قوااست واگر اين توازن به هم بخورد، تفسير آن قانون هم مي تواند موسع يا مضيق باشد. همين شوراي ‏نگهبان دردوره هايي ملي ـ مذهبي ها و نهضت آزادي و... را درشرايطي قرار داد كه مطلقا اين گروه ها به ‏لحاظ شرعي و قانوني نمي توانستند كانديدا شوند تا مردم به آن ها راي بدهند. ولي درانتخابات مجلس پنجم ‏همين شوراي نگهبان چند نفراز اعضاي نهضت آزادي وهمچنين آقاي مهندس سحابي و آقاي بسته نگار را ‏تاييد صلاحيت كرد. اما چرا اين عده تاييد صلاحيت شدند؟ به دليل نوع رابطه آقاي هاشمي رفسنجاني با ‏دنياي غرب و موقعيتي بود كه وي دردستگاه قدرت داشت. قطعا بسياري از بحث ها صورت گرفته بود كه ‏منجر به تاييد صلاحيت اين عده شد. بنابراين هيچ سد سختي به نام قانون كه شما نتوانيد از آن عبور كنيد ‏وجود ندارد. قوانين شرع داراي استحكام زيادي هستند ولي وقتي مطرح مي شود چنان چه اجراي حكم ‏شرعي منجر به وهن اسلام شود مي توانيد آن را به تاخيربيندازيد واجرايش نكنيد، اين سوال پيش مي آيد كه ‏چه چيز مي تواند منجر به وهن اسلام شود؟ طبيعي است كه دراين جا پاي افكار عمومي داخلي يا خارجي به ‏ميان كشيده مي شود. از اين رو كانديدايي كه بر مسند رياست جمهوري تكيه مي زند، اگر حرفش اين باشد كه ‏مي خواهد به قدرت برسم تا براساس اختياراتي كه دراين قانون وجود دارد از طريق تعامل با قواي ديگر يك ‏سلسله كارهاي ديگر انجام بدهم وقصد انبساط بخشيدن به تفاسير قانوني را ندارم، به نظر من اين خواست كمي ‏است وشايد اگر كسي ديگر به مسند رياست جمهوري برسد بتواند كارهاي بيشتري براي مردم انجام بدهد. لذا ‏اين موضع ديگر موضع اصلاح طلبي نيست. چون بخشي از اصلاحات به معناي بسط تفسيرها از قانون ‏ومتناسب با آن ايجاد فضاي اجتماعي براي گشودن بن بست ها و محدود كردن بخشي از قدرت هاي فائقه ‏است. درغير اين صورت اصلاح طلبي معنا دارد. درمرحله اول ديگر فرقي نمي كند كه كانديدايي از اين ‏طرف يا از طرف مقابل به قدرت برسد. اما من انتظارم از انتخابات اين است كه يك رييس جمهور با اتكا به ‏قدرت بسيج شده عمومي دركاخ رياست جمهوري، با به دست آوردن موقعيت قانوني خاص از ابزار افكار ‏عمومي براي تاثيرگذاري درتوازن قوا استفاده كند. يعني رييس جمهوري با ديد گاه هاي مشخص، وروشن ‏وبا اتكا به راي مردم وارد ديالوگ با قدرت شود. اين حرف به معناي ايجاد دعوا نيست واگر هم هست ‏درهرجا اين طرف مقابل است كه به دعوا دامن مي زند. بالاخره بايد تكليف را روشن كنيم. چون او به اين ‏راحتي دست از سرشما برنمي دارد وهركاري كنيد نام دعوا برروي آن مي گذارد. از اين رو رييس ‏جمهوربايد بتواند با اتكا به مردم وارد مذاكره با قدرت شود وقدرت مقابل نيز او را طرف مذاكره بشناسد. در ‏اين جاست كه دركشوري مانند ايران سياست شروع مي شود. دراين جا فكر مي كنم مي توانيم به ‏دستاوردهاي خيلي بهتري نسبت به چارچوب هايي كه برخي فكر مي كنند نمي شود به آن دست زد برسيم. ‏اين سياست به نظر من مي تواند همه چيز را بسط بدهد و اين انتظاري است كه از حركت اصلاح طلبان نيز ‏مي رود. ‏


‎‎فكر مي كنيد اگر يك اصلاح طلب با اين مواضع وارد قدرت رياست جمهوري شود، مي تواند ‏برنامه هايي اين دست را اعلام كند؟ حال اگرنيروي مقابل نيز اعلام كند كه تحقق اين برنامه ها امكان پذير ‏نيست و رييس جمهور آينده نيز مانند مرحوم مصدق اعلام كند هرجا مردم باشند پارلمان وقدرت وحكومت ‏نيز همان جا است، فكر مي كنيد وضعيت به گونه اي است كه اين دست از مواضع بتواند راه خود را باز ‏كند؟ايا با تسلط فرهنگ كالايي موجود با يك حركت خشن از سوي دولت، مردم به خانه هايشان نخواهند رفت؟ ‏آيا پي آمد اين حركت اين نخواهد بود كه نيروهاي افراطي درون نظام دست بالا را درسياست آينده به دست ‏بياورند؟‎‎
اگر شما يك پروژه انتخاباتي داشته باشيد كه از ابتدا با يك بسيج عمومي به پيش رود واين بسيج عمومي يك ‏كانديدا را به شوراي نگهبان تحميل كند، به اين معنا است كه افكار عمومي به اندازه كافي آماده اين حركت ‏است. براي همين هم ما گفتيم كه آقاي نوري كانديدايي است كه علي الظاهر آقايان نسبت به او خيلي مسئله ‏دارند، از اين رو دريك شرايط عادي اورا تاييد نمي كنند، مگر اينكه پشتوانه اي درافكار عمومي وجود داشته ‏باشد. حرف ما اين بود كه اگر اين افكار عمومي شكل بگيرد، حال هركسي كه او را تاييد كنند به معناي شكل ‏گيري يك قدرت است. ولي كانديداهاي فعلي دارند با يك مسايل ديگري وارد رقابت انتخاباتي مي شوند از اين ‏رو مانيز از آنان انتظار اين مسايل را نداريم ضمن آنكه نوع تعامل ما با آن ها نيز متفاوت است. ما از آنان ‏تحول آن چناني را انتظار نداريم بلكه بيشتر خواست هايمان برروي مسايل ريز وعيني واستوار است. براين ‏اساس ميزان حمايت ما از آنان بسيار محدودترخواهد بود. چون رويكرد كانديداهاي موجود بيشتر رويكرد ‏ورود به دفتر رياست جمهوري است. از اين رو خيلي فرق نمي كند كه چه كسي به اين دفتروارد شود. براي ‏همين نيز من معتقدم كه ديگر تا اين اندازه نبايد به آن حساسيت داشت. در اين شرايط اگر كانديداهاي اصلاح ‏طلب حوزه مانورخود را تا اين اندازه محدود مثلا تا 5درصد تعريف مي كنند در اين صورت هر كانديدايي ‏غير از احمدي نژاد ازآن طرف هم مي تواند اين حداقل ها را انجام دهد لذا چه بسا صلاح كشور دراين باشد ‏كه يكي از جناح اصولگرايان به غير از احمدي نژاد رييس جمهور شود. مگر اينكه بگوييم اگر يك كانديداي ‏اصلاح طلب قدرت را بگيرد برخي از اين افرادي كه بيكارند داراي شغل مي شوند؛ هرچند موضوع بسيار ‏تقليل مي يابد اما خوب اين خود يك هدف است. ولي ما كه ديد خاصي به مسايل كشور داريم ودلمان مي ‏خواهد آن ها را دراولويت قرار بدهيم فكر مي كنيم كه اين مسايل ديگر تا اين اندازه اهميت ندارد كه بخواهيم ‏برسرآن ها دعوا كنيم. ما درحوزه مدني كه با سختي روزگار مي گذرانيم بدون آنكه پستي را اشغال كرده ‏باشيم اگربتوانيم يك زندگي را براي خودمان سامان بدهيم به نظر من خود يك پيشرفت است تا اينكه بخواهيم به ‏صورت انگلي به دستگاه هاي دولتي بچسبيم و از آنان ارتزاق كنيم. با اين رويكرد است كه به نظرمن افق ‏هاي ديگري نيز مقابل ذهن آدم گشوده مي شود كه يك مورد مثلا آن است كه رييس جمهورآينده اگر بخواهد ‏كاري بكند انبوهي از مشكلات پيش رويش قرار دارد. اين بحث براي من بسيار جدي است كه آيا با اين شرايط ‏و اينكه حلقه فشار برروي ايران تشديد خواهد شد يك رييس جمهوراصلاح طلب مي تواند اين فشارها را به ‏نفع منافع ملي خنثي كند؟ ‏
آن طرف ماجرا اين است كه احتمالا نظام به يك شمايي از رفتار دمكراتيك تن خواهد داد و كانديداهاي اصلاح ‏طلب به قدرت خواهند رسيد ولي درنهايت به نظرمي رسد كه حكومت مايل است از اين حركت مانند دوم ‏خرداد 76 براي خود لباسي كه او را رويين تن سازد براي پيش برد برنامه هاي هسته اي خود بدوزد.‏
من اين موضوع را به آقاي كروبي گفتم. ايشان تصورشان براين بود كه اگربه رياست جمهوري انتخاب شوند ‏ماجراي هسته اي ايران به صورت اتوماتيك برروي روال مثبت مي افتد و فشارها به طور كلي كاهش خواهد ‏يافت. من به ايشان توضيح دادم كه اين نگاه واقع بينانه نيست. چون دراين دوره نگاه غرب به كانديدايي كه به ‏قدرت مي رسد نيست. ايران موقعيتي درمنطقه پيدا كرده وسياست هايي را درحوزه هسته اي اتخاذ كرده كه ‏غرب اين سياست ها را تهديد تلقي مي كند و هركسي كه به قدرت برسد اگربه طور عيني نتواند اين نگراني ‏آن ها را حل كند نه تنها هيچ اتفاقي رخ نخواهد داد بلكه فشارها برروي آن ها نيز تشديد خواهد شد. حال ‏رييس جمهور بايد از اين قدرت برخوردارباشد كه وارد يك تعامل مثبت با آنان شود ضمن آنكه بايد بتواند ‏درباره پرونده هسته اي نيز تصميم بگيرد يا اينكه رهبري را متقاعد بكند، ولي من چنين چيزي را مشاهده نمي ‏كنم. اگر درآن بالا نه يك حاكميت دوگانه پررنگ، كه يك حاكميت دوگانه كمرنگ حاصل شود، جناح اقتدار ‏گرا از يك جهاتي دريك موقعيت بهتري قرار مي گيرد، چون مي تواند تمام فشارها را به سمت رييس جمهور ‏اصلاح طلب سوق بدهد وخودش نيز در موضع اپوزيسيون دائما به انتقاد بپردازد. ما در دو دوره رياست ‏جمهوري آقاي خاتمي شاهد بوديم كه جناح محافظه كار بيشترين منابع را دراختيار داشتند وبيشترين انتقاد را ‏نيز از دولت به عمل مي آوردند. اين مي تواند تكرار شود وخيلي هم فاجعه آميز خواهد بود. درحال حاضر ‏درايران محيطي وجود دارد كه اجازه نمي دهند راجع به اين مسايل صحبت شود به دليل آنكه بسياري تجربه ‏احمدي نژاد را ناگوار مي دانند و فكر مي كنند درحال حاضر مسئله اصلي اين است كه اگر او نباشد قطعا ‏اوضاع بهتر مي شود. اين درحالي است كه اگر آن برنامه هاي واقع بينانه وجود نداشته باشد، هيچ دليلي وجود ‏ندارد كه اوضاع بهتر شود كه بدترهم مي شود. ضمن آنكه برخي دوستان با منطقي وارد انتخابات مي شوند ‏كه براي من عجيب است. آنان مي گويند كه شرايط بحراني است بايد كشور را نجات بدهيم. من هم قبول دارم ‏كه شرايط بحراني است ولي شما نيز بايد با ارزيابي واقع بينانه از نيرويتان ببينيد مي توانيد ناجي كشور از ‏اين بحران ها باشيد؟ اين نگاه بدون آنكه به لوازم آن بينديشد فوق العاده مي تواند شرايط را سخت كند. ‏


‎‎با اين همه شما فكر مي كنيد هريك از كانديداها باهرشعاري كه مي خواهند وارد صحنه انتخابات ‏شوند ـ حتي آقاي نوري ـ آيا سيستم اجازه مي دهد كه سرنوشت موضوع هسته اي دراختيارايشان قراربگيرد؟ ‏يا اينكه رييس جمهور آينده مي تواند از اختيارات لازم براي فرمان راندن برسپاه، ارتش يا نيروي انتظامي ‏برخوردار باشد؟آيا چنين مواضعي كانديداي مذكور را درهمان مرحله نخست به وادي رد صلاحيت نمي ‏كشاند؟به عبارت ديگر مي خواهم بگويم كه امكان واگذاري چنين بحث هايي به انتخابات رياست جمهوري ‏وجود دارد؟چون غربي ها هم ظاهرا مطرح كرده اند كه اصلا كاري به اين نداريم كه درانتخابات ايران چه ‏نيرويي برسركار مي آيد بلكه طرف مذاكره ما رهبري ايران، سپاه پاسداران وسپاه قدس است.‏‎‎
ببينيد بحث آقاي نوري پروژه اي متفاوت بود كه اگر يك بسيچ جدي وعمومي حداقل درسطح نخبگان و بعد ‏درسطح افكار عمومي شكل مي گرفت، به طوري كه با همان چيزي كه ما عبدالله نوري را مي شناسيم شوراي ‏نگهبان تاييدش مي كرد، او قطعا مي توانست اين مسايل را دنبال كند. شما اگر بتوانيد كانديدايي با اين ديدگاه ‏ها رابه شوراي نگهبان تحميل كنيد، به طور خود به خودي توازن به هم خورده و اين فرآيند تا به آخر ادامه ‏خواهد داشت. اما اصلاح طلبان اين تحليل را قبول نداشتند لذا مطرح كردند ما به دنبال جاهايي مي رويم كه ‏درشرايط حاضر مي توانيم برروي آن ها اثرگذار باشيم. اگر اين گونه است اين حرف ديگر اين همه سروصدا ‏ندارد. اين انتخابات نيز مانند آن انتخاباتي كه از اول انقلاب تا سال 1376 اتفاق افتاد خواهد شد. لذا كسي كه ‏درشرايط كنوني پا دراين ميدان مي گذارد بايد به مسايل بسيار جدي تري توجه كند. سال جاري ميلادي مي ‏تواند سال بسيار سختي باشد. البته يك دوره دو يا سه ماهه كه مذاكرات انجام خواهد شد، شرايط كمي بهتر ‏خواهد شد اما پس ازآن اوضاع به شدت سخت خواهد شد. بنابراين خود اين آقايان اگر بخواهند درمسند رياست ‏جمهوري نماينده داشته باشند بايد بتوانند هزينه هاي فشار را كه اصل آن به دوش ملت است، تحمل كنند. ‏دراين شرايط اگر بخواهند يك سازش بزرگ هم صورت بدهند، ولي اگر اصلاح طلبان درراس قدرت باشند ‏اين امكان وجود دارد كه جلوي سازش گرفته شود. چون خودشان ديگر درمعرض فشار نيستند بلكه اصلاح ‏طلبان درمعرض اين فشار قرار خواهند داشت. از اين نظر محافظه كاران غيرمسئولانه برخورد مي كنند.

منبع:روز

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .