بيانيه شماره ۱۵ ميرحسين موسوي:آرمان جنبش سبز مجبورمان مي کند اجازه ندهيم در ترسيدن ما طمع کنند

و بدانيم که بالاتر از سياهي رنگي نيست،ترساندن آخرين تير ترکش حاکمان است

 

مير حسين موسوي به مناسبت فرا رسيدن سي امين سالگرد تاسيس بسيج بيانيه اي را صادر کرد. در اين بيانيه به اهداف تاسيس نهاد بسيج مستضعفان و مقايسه اي بين عملکرد اين نهاد در سالهاي اوليه انقلاب وماههاي اخير پرداخته است.

 

به گزارش کلمه متن کامل اين بيانيه به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم

پنجم آذرماه سالروز تاسيس بسيج مستضعفان از سوي امام خميني و فرصتي است تا اين نهاد موثر در تاريخ انقلاب اسلامي در معرض نگاهي دوباره قرار گيرد. بسيج چه بود و چه هست و چه بايد باشد؟ بسيج را چه چيز ساخت و چه چيز نامدار کرد و قهرمان تمامي سليقه‌ها و گرايش‌ها در دوره‌اي از تاريخ معاصر اين سرزمين قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسيج ناميده شد با بودجه‌هاي کلان و سلاح‌هاي گران به دست نيآمد. سازماندهي برتر نبود که از بسيج اسطوره ساخت و قدرت نظامي نبود که توانايي‌هاي بسيج را شکل داد، بلکه نيت‌هايي پاک و عميق اين بناي بلند را برافراشت و اسوه‌هايي را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده مي‌شود گويندگان و شنوندگان، ياران پيامبر (ص) را به ياد مي‌آورند.

علاوه بر اين، بسيج در تاريخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ايستادگي ملت ماست. سي سال پيش از اين امام بسيج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامي ابرقدرت]ها به وجود آورد و اين موثرترين اقدام ممکن براي پيشگيري از آن خطر بود. در اين سه دهه هيچ سلاحي وجود نداشت که قدرت‌هاي بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختيار نداشته باشند و تنها چيزي که آنان را از گزند رساندن به اين خاک منصرف و يا پشيمان مي‌کرد ملاحظه شجاعت مردمي بود که از قدرت قدرتمندان نمي‌ترسيدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهي نمي‌ورزيدند. بسيج قابي بود که اين چهره از ملت ما را به نمايش مي‌گذاشت.

و بسيج جلوه‌گاهي بود براي ظهور يکپارچگي اقشار و سليقه‌هاي گوناگون مردم ما. زماني که پدر دلسوز ما اين نهال را غرس مي‌کرد گفت: «کشوري که بيست ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون بسيجي داشته باشد». چنين هدفي چگونه مي‌توانست تحقق بيابد اگر بسيج به يک سليقه يا نحله يا فرقه يا قشر تعلق پيدا مي‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بيست ميليوني ايجاد ‌آن ظرفي و رنگي بود که بتواند تمام، يا لااقل اکثريت عظيمي از رنگ‌هاي جامعه را در خود جمع کند؛ شبيه‌ترين چيز به پرچم‌هاي سالار شهيدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند مي‌شود و همه اقشار مردم ما، حتي برخي از اقليت هاي ديني را گرد خويش مي‌آورد.

اگر بسيج به يکي از بزرگترين دستاوردهاي تاريخي ملت ما تبديل شد به خاطر توجه به چنين رمزهايي بود، والا از صرف يک نام چنين هنرهايي ساخته نيست؛ هنر تبديل انسان‌هايي عادي به لشکر مخلص خدا، هنر پايدار ماندن و پيروز شدن با دستاني خالي و هنر محور و مايه وحدت و سربلندي يک ملت تاريخي و بزرگ قرار گرفتن.

اينک نيز داستان همين است. نوعي از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعي از کلمات و ظواهر، نوعي از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعي از جملات و طلسم‌ها…. نيستند که مدرسه‌هاي عشق و انسان‌هاي بزرگ مي‌سازند. تمامي بسيجيان نامدار و گمنامي که ايمان و ايران به آنان افتخار مي‌کند به صرف اداي چند حرف در ميادين سابقين قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در اين جهان کيست که در بوته‌هاي فتنه آزموده نشود؟

احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون.

آيا مردم گمان کردند همين که بگويند ايمان آورديم به حال خود رها مي‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟

و لقد فتنا الذين من قبلهم و ليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين

به تحقيق کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم و خداوند خواهد دانست کساني را که راست گفتند و خواهد دانست آناني را که دروغ‌گويانند.

اينک نوبت به وارثان باقري‌ها و باکري‌ها رسيده است. نسل جديدي که بسيجي ناميده مي‌شود امروز در بوته تاريک‌ترين شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آيا اين نسل جديد نيز شبيه به کساني هستند که جنگ جمل را در رکاب اميرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ يا اين قياس‌ها واهي است و کساني که اين‌گونه قياس مي‌کنند بسيج را ماشيني سرکوبگر مي‌‌خواهند براي زدن و گرفتن و آزار و حتي قتل انسان‌هايي که تنها جرمشان دعوت به دادگري است؟ چه کساني جواب اين سوال را مي‌دانند؟ هويت آن سازماني که اينک بسيج مستضعفان ناميده مي‌شود به راستي چيست؟ دستگاهي بي‌نيت که بفرموده چشمانش را مي‌بندد و دست ‌و پاي خواهران و برادرانش را مي‌شکند، يا نهادي مجهز به عميق‌ترين بصيرت‌ها که مي‌تواند در ظلماني‌‌ترين شب‌هاي فتنه راه‌ را از بيراهه‌ تشخيص دهد؟ شب فتنه روز کساني است که در پاسخ به اين پرسش‌ها مردد مانده‌اند.

اذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن. پاسخ پيامبر (ص) را به تمامي اين ترديدها بشنويد که وقتي فتنه همچون پاره‌هاي شب تاريک شما را فرا گرفت بايد به قرآن رو کنيد. قرآن شفيعي است که اگر به سود کسي شفاعت ‌کند از او پذيرفته خواهد شد و چون به رغم کسي شهادت ‌دهد تصديق مي‌شود؛ کتابي که هرکس آن را پيشوا و پيشارو بگذارد به بهشت مي‌رود و کساني را که به آن پشت کنند به سوي دوزخ مي‌راند؛ کتابي که به سوي بهترين راه‌ هدايت مي‌کند؛ کتابي که به روشني و صراحت ما را فرمان مي‌دهد تا با راستگويان باشيم.

يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقين

اي کساني که ايمان آورده‌ايد از خدا پروا کنيد و با راستگويان باشيد.

ولي اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پايان مي‌رسيد. در عين حال اين قدر معلوم است که راستگويان دروغ نمي‌گويند. کساني که در مبارزه سياسي اصلي‌ترين شيوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نيستند؛ تقوا در همدستي‌ با آنان و ايمان سازگار با پيروي‌شان نيست. آيا در اين چند ماهه هيچ دروغي نشنيده‌ايد؟ اي جماعت مومنان! تقوا کنيد و با راستگويان باشيد.

بسيج چه بود و چه خواهد بود و چه بايد باشد؟

بسيجي که امام مي‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمي‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسيجي که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگيرد؛ بسيجي که از دوستي مردم لذت ببرد؛ بسيجي که به دنبال رفاقت و محبت و يگانگي مردم باشد؛ بسيجي که بدون توجه به اختلافات سليقه‌اي خود با ديگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان يا برادر او در دينند و يا نظير او در آفرينش؛ بسيجي که حرمت حريم‌هاي خصوصي مردم راحفظ کند. امام بسيج را به عنوان ابزاري براي قدرت حاکمان نمي‌خواست، بلکه نهادي براي قدرت مردم مي‌ديد تا حاکميت آنان بر سرنوشتشان تضمين نمايد. قرار بود رفتار و انديشه بسيجي در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسيج بر سر مردم فرود آيد. قرار نبود بسيج جيره‌خوار دولت شود و به ازاي دستگير کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگيرد. افسوس بر بسيج اگر تا حد يک حزب سياسي تنزل کند؛ اين آن چيزي نيست که امام ما براي بسيجيان مي‌خواست. قرار نبود بسيج به دستگاهي تبديل شود که اختيار انتخاب و آزادي راي را از مردم بستاند.

برادران بسيجي من! کدام عيب و کاستي در آرزوهاي امام براي بسيج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا بايد چهره‌اي که با زحمات گذشتگان شما پديد آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردميد و از مردميد. مفاهيمي که فطرت مردم آنها را مي‌پسندد چرا بايد در نزد برخي از دوستان بسيجي ما نفرت ايجاد کند؟ کدام زشتي در نام‌هايي چون آزادي وجود دارد که وقتي بر زبان مي‌آيد قلب بعضي از آنان را مشمئز مي‌کند، گويي که نام بزرگترين گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترين ميعادگاه‌ها در اکثر شهرهاي ما به نام آزادي خوانده مي‌شوند. مگر نمي‌گوييم عنوان‌هايي چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقليت‌ها، و امثالشان محمل‌هايي است تا قدرت‌ها رياکارانه خويشتن را به آنها الصاق کنند و سيمايشان را زيبا جلوه دهند؟ چرا آنهايي که قاعدتا بايد صاحبان اصلي و اصيل چنين آرمان‌هايي باشند از آنها فاصله مي‌گيرند؟ مگر مي‌خواهند مکتب‌شان کريه جلوه کند؟ چرا اين مفاهيم را لعن مي‌کنيم و ملاک بي‌ديني قرار مي‌دهيم؟ ديني که چونان يک بوته گل دلخواه براي بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هايش ملايم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبديل به يک بوته خار کنيم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس مي‌گيرد زخمي شود؛ زخم‌هايي از نوع آنچه جوانان ما در خيابان‌ها مي‌بينند.

بسيج نيز سي سال پيش از اين همچون يک بوته گل و يک پارچه نور متولد شد. آيا اگر کسي رجعت به آن عهد نوراني و نخستين را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازي نظام زده است؟ آيا اگر کسي بازگشت به نسخه اصيل انقلاب اسلامي را طلب کند، آيا اگر کسي خواستار آن اسلام ناب محمدي که امام منادي و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستي‌ها و قشري‌گري‌هايي که با نام دين به مردم فروخته مي‌شود بيزاري بجويد، آيا اگر کسي اجراي بدون‌تنازل قانون اساسي را دنبال کند، آيا اگر کسي از وفاداري به عهدهاي ايماني و انساني بپرسد جز به دادگري فراخوانده است؟ آيا چنين کساني بايد در خيابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببينند و به حبس‌هاي طولاني‌مدت محکوم شوند؟ آيا اسلام و قرآن اجازه مي‌دهد مردمي که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر مي‌کنند کشته شوند؟

و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم

و مردمي را که به دادگري امر مي‌کنند به قتل مي‌رسانند، پس آنان را به عذابي دردناک بشارت ده.

بسيج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسيري که پيش‌رويش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نيرويي که يک زمان نماينده شجاعت ملت ما بود آيا اينک به کار گرفته شود تا ايرانيان را بترساند؟ کاملا پيداست که آخرين و تازه‌ترين راهبرد اقليت اقتدارطلب ايجاد هراس در مردم است. آيا لباس‌هاي مخوف مي‌پوشند و ‌در خيابان‌هاي شهر آرايش‌هاي نظامي به خود مي‌گيرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ يا مردم را مي‌ترسانند چون خود مي‌ترسند؟ يا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم مي‌کنند تا به خود تسلي داده باشند؟ و فکر نمي‌کنند که با اين رفتارهاي کوته‌بينانه چگونه امنيت ملي کشور را در معرض خطر قرار مي‌دهند.

کافي است مردم بترسند تا پاي قدرت‌ها به مرزهاي اين بوم باز شود. کافي است سمعه شجاعت اين ملت خدشه‌دار گردد و بيگانه در دلاوري و استواري آنان ترديد کند تا خواب هاي سي ساله تعبير شود. به دو کشور همسايه ما که اينک در اشغال خارجي قرار دارد نگاه کنيد. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسيدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادي‌بخشي به اين دو کشور قدم گذاشتند، در عين‌حال که وقتي ابوغريب‌ها را به راه مي‌انداختند طمع خويش را در چهره‌هاي وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتي که بيشتر از آن ممکن نبود به مردم اين دو کشور مي‌گفتند شما همان‌هايي هستيد که از صدام و طالبان وحشت داشتيد، پس اينک حق آن است که از سلاح‌هاي رعب انگيزتر ما بيشتر بترسيد. حتي تروريست‌هاي افراطي هنوز به آن اميد که بتوانند همچون خونخواران پيش از خود بر هراس مردم اين کشورها حکومت کنند آنان را بيرحمانه مي‌کشند. قربانيان ددمنشي‌هاي صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را مي‌پردازند، کما اين که ملت ما هنوز امنيت و آرامش خويش را مرهون شجاعت و استحکامي است که در طول سي سال گذشته به نمايش گذاشت.

حال کساني در داخل کشور مي‌خواهند اين سرمايه را از ما بگيرند. در مقابل نمايش‌هاي آنان مردم يا نمي‌ترسند، که نمي‌ترسند، و اين آخرين حربه هم از آنان سلب مي‌شود، و يا خداي ناکرده مي‌ترسند. در آن صورت آيا اسباب‌بازي‌هاي جنگي از تماميت اين کشور حفاظت خواهدکرد؟

بسيج در تاريخ معاصر ما نه فقط يک نام، بلکه يک عملکرد بود که هرگز از آن بي‌نياز نمي‌شويم؛ تا جايي که اگر معدودي از متصديان اين عملکرد ماموريت‌هاي خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگيريم. ضرورتي، حتي به مراتب مهم‌تر از آرمان‌هاي جنبش سبز ما را مجبور مي‌کند که اجازه ندهيم کسي در ترسيدن ما طمع کند.

و بدانيم که بالاتر از سياهي رنگي نيست. ترساندن آخرين تير ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ ديگري نداشته باشند. چاره راستين آنها هم خود شماييد، روزي که از مخالفان خود بپرسيد آيا پرچم‌هاي رنگارنگ شما نيز به معناي اصرار بر اجراي بدون تنازل قانون اساسي است، و اگر آري گفتند آنها را بپذيريد. آن روز وقتي است که همه با هم سبز مي‌شويم.

مير حسين موسوي

۱۳۸۸/۰۹/۰۴

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .