از تنهايي و آينده خود مي ترسند پس شما را مي ترسانند

‫بيانيه شماره ۱۱ ميرحسين موسوي خطاب به ملت ايران ‫
 

ميرحسين موسوي بيانيه اي خطاب به ملت ايران صادر کرد. به گزارش "کلمه" در اين بيانيه ضمن تاکيد برحفظ نظام در مقابل مطامع بيگانگان و دفاع از جمهوري اسلامي اتخاذ رويکردي اجتماعي براي حل مسئله ضروري دانسته شده است. در اين بيانيه آمده است : برخلاف آنچه دستگاه‌هاي تبليغاتي دولتي سعي در القاي آن دارند، اين ما هستيم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضاي جامعه را خواهانيم و اين ما هستيم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع مي‌کنيم.
در اين بيانيه همچنين بر ضرورت استفاده کامل ازظرفيت هاي قانون اساسي، سويه اجتماعي شکل گيري راه سبز اميد، تلاش براي استيفاي حقوق ملت و بازگشت به آرمان هاي مغفول و مظلوم انقلاب اسلامي تاکيد شده است. موسوي در پايان نيز راهکارهاي نه گانه براي برون رفت از بحران ارائه کرده است.
به گزارش "کلمه" متن کامل بيانيه شمار 11 ميرحسين موسوي بدين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم
مردم شريف، آزاده و آگاه ايران!
نزديک به سه ماه پيش از اين زماني که شما در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري شرکت کرديد، با اين باور به پاي صندوق‌هاي رأي رفتيد که با تأکيدهاي مکرر مسئولان و تلاش نهادهاي مدني، از آراي تان در برابر مقاصد قدرت‌طلبانه گروهي اندک پاسداري خواهد شد. اما تخلف‌ها و تقلب‌هاي سازمان‌يافته و حوادث تلخي که متعاقب آن صورت گرفت، از رويدادي که بنا بود سرمايه‌اي براي ملت ما فراهم آورد تاسفي بزرگ باقي گذاشت. مشکلي که مي‌توانست در فرآيندي منصفانه و بي‌طرفانه مهار شود با بي‌تدبيري مسئولان امر، با يورش تبليغاتي رسانه‌هاي دولتي و حمله نيروهاي امنيتي رسمي و غيررسمي به تجمعات آرام و مسالمت‌آميز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عميق و گسترده اجتماعي منجر شد، وضعيتي که پيامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشته‌هاي اعتماد ميان مردم و حکومت نيست.

جمع کثيري از دلسوزان حوزه‌هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي کشور و نيز مراجع عظام تقليد و نيروهاي آگاه حوزه‌هاي علميه نسبت به افسانه‌پردازي‌هاي رسانه‌هاي دولتي و حوادثي چون برگزاري دادگاه‌هاي نمايشي فاقد پشتوانه حقوقي و شرعي، برملا شدن فهرست بلند قربانيان، برخوردهاي غيرانساني با بازداشت‌شدگان و افشاي وجود بازداشتگاه‌هاي غيرقانوني واکنش نشان داده و خواستار رسيدگي به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوري اسلامي، اين دستاورد مبارزات يک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسي آنان براي دستيابي به آزادي، استقلال، عدالت و پيشرفت در سايه دينداري، اينک نگرانند.
حفظ تماميت ارضي و استقلال ملي و صيانت از کيان کشور در مقابل مطامع بيگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوري اسلامي در روند شتاب‌زده حوادثي که پي‌در پي رخ مي‌دهند چاره‌چويي براي خروج از شرايط موجود را بيش از پيش ضروري ساخته است، هرچند همه به خوبي آگاهيم که در درون دستگاه‌هاي حكومتي و شبه‌حكومتي افرادي وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهاب‌آفريني و بحران‌زايي‌هاي پياپي و طفره رفتن از حل مشکلات و نابساماني‌هايي مي‌دانند که خود مسبب آنها بوده‌اند. آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران هاي موجود با بحران هاي بزرگ تر و توسعه رفتارهاي نابخردانه خود به مرزهايي خطرناک‌ترند، تا جايي که پس از ايجاد اين همه پيچيدگي در فضاي کشور اينک بي‌توجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جويي‌هاي واهي زمزمه هايي خطرناک از جمله زمزمه تسويه هاي وسيع از دانشگاهيان آزاده و متعهد را سر مي‌دهند.

از اين روست که اتخاذ رويکردي اجتماعي (و نه صرفاً حکومتي) براي حل مسئله به ضرورتي اجتناب‌ناپذير تبديل شده است، ضرورتي که لازمه آن، بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي مردمي نظام جمهوري اسلامي است.

اساس چنين رويکرد متفاوتي، پذيرش واقعيت تعدد و تنوع باورها و نگرش‌هاي موجود در خانواده بزرگ، باستاني و خداجوي ايران زمين است. اين راه و رسم پيامبران الهي و جانشينان آنان بوده و نشان از سنتي الهي دارد که مقام و کارکرد هدايت نشان دادن راه است و وظيفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب براي رشد و شکوفايي توانمندي‌هاي انسان جهت تعالي و تکامل محدود مي‌شود. تاريخ به روشني نشان مي‌دهد که هر گاه حکومت‌ها خواسته‌اند به سوي محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشري دست دراز کنند، چاره‌اي جز متوسل شدن به چهره‌هاي ظاهرا گوناگون اما در جوهر يکسان استبداد نداشته‌اند، راه حل‌هايي که نتيجه آن نه يکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگي در زندگي مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنين رويه‌اي نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزه‌هاي قرآني به ما ياد مي‌دهد مطلوب است.

پس از حوادثي که در اين مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کيست که نداند وضعيتي که ايران امروز در آن قرار دارد حاصل استيلاي چنين طرز تفکر اشتباهي بر تصميم‌گيري‌هاي کلان كشور است. دستيابي به اين وجدان عمومي دستاورد بزرگي است که گاهي قرن‌هاي متمادي از عمر ملت‌ها و تمدن‌ها صرف تحصيل آن مي‌شود و چه هزينه‌هاي گزافي که در اين راه نمي‌پردازند. اما مردم ما اين موهبت بزرگ را با هزينه هايي بسيار اندک و ظرف مدتي کوتاه به دست آوردند. مردم ما اينک با پوست و گوشت و استخوان خود دريافته‌اند که تنها راه همزيستي مسالمت‌آميز سليقه ها و گرايش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و اديان گوناگوني که در اين سرزمين پهناور زندگي مي‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شيوه‌هاي زندگي و اجتماع بر کانون آن هويت ديرينه‌ اي است که آنان را به يکديگر پيوند مي‌زند، اگرچه فهم‌هاي ضعيف و باژگونه از دين هضم نکنند که اين اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دين حق و آئين خاتم و صراط مستقيم نيست، بلکه يعني اجباري در دين وجود ندارد، به درستي که راه از بيراهه بيان شده است. لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي.

از اينروست که عليرغم تمامي حوادث تاسف بار و مرارت‌خيز اين ايام، مردم ما اينک به نتايجي بسيار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب يک فرد دست يافته‌اند و اين آن چيزي است که آنها را نسبت به اقدامشان براي شرکت در رويداد انتخابات و هزينه هايي که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم مي کند.

در ماه هايي که گذشت نيرويي عظيم از ملت ما آزاد شد، نيرويي که بايد به کارآمدترين شيوه براي سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه مي‌خواهند آگاهند. آنان تصوير شکوهمند اراده خود را در آيينه آنچه که سپري شد مشاهده کرده‌اند و مي‌دانند که سرمايه و توان تحقق بخشيدن به خواست‌هاي خود را دارند و در اين ميدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ايستاده‌اند. لذاست که اينک همه ما از يکديگر مي‌پرسيم چه بايد کرد؟ اين سوالي از سر نااميدي و يا بلاتکليفي نيست، بلکه مي‌پرسيم با اين سرمايه عظيم، با اين اميد تجديد حيات يافته و با اين توانمندي‌هاي فراهم شده چه بايد کرد؟

به راستي چه بايد کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستين قدم آن است که بدانيم چه بايد بخواهيم تا بهترين و بيشترين را خواسته باشيم. اگر در يافتن پاسخ اين سوال خطا کنيم قطعا همه يا بخشي از اين سرمايه فراهم آمده را از دست داده ايم. بلکه حساسيت اين انتخاب بسيار بيشتر از اين است. نيروي عظيمي که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکويي بلند براي جهش به سوي پيشرفت‌هاي مادي و معنوي ارزشمند ارتقا دهد و يا در يک آنارشي درازمدت فرو برد. اين که نتيجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در اين مرحله بستگي دارد.

برخلاف آنچه دستگاه‌هاي تبليغاتي دولتي سعي در القاي آن دارند، اين ما هستيم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضاي جامعه را خواهانيم و اين ما هستيم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع مي‌کنيم. ما خواسته‌هايي بسيار روشن و منطقي داريم. ما حفظ جمهوري اسلامي را مي خواهيم، و تقويت وحدت ملي، و احياي هويت اخلاقي نظام و بازسازي اعتماد عمومي به عنوان اصلي‌ترين مولفه قدرت ساختار سياسي کشور جز با پذيرش حق حاکميت مردم و کسب رضايت نهايي آنان از نتايج اقدامات حکومت، و شفافيت در تمامي اقدامات از طريق اطلاع‌رساني مستمر ممکن نيست. در نهضت سبزي که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامي نمي خواهيم. آنچه ما مي‌خواهيم استيفاي حقوق از دست رفته ملت است.

استيفاي کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقي که قانون اساسي براي مردم در نظر گرفته است و مطالبه براي اجراي بي‌کم و کاست و بدون تنازل آن. آري! در قانون اساسي براي اداره برخي از شئون کشور راهکارهايي ارائه شده است که شايد زماني پاسخگوي مقتضيات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخش‌هايي ديگر از همين قانون راه روشن اصلاح آنها پيش‌بيني شده است. در ميثاق ملي ما مشروعيت همه ارکان حکومت متکي به رأي و اعتماد مردم است، تا جائي که اگر دقيق ملاحظه شود خواهيم ديد حتي نهاد نظارت‌ناپذيري چون شوراي نگهبان از هيمنه نگاه مردم به دور نيست. آري! در قانون اساسي وظايفي سنگين، از جمله وظيفه نظارت بر انتخابات بر عهده شوراي نگهبان قرار گرفته است؛ انسان‌هاي غيرمعصومي که ممکن است در دام خطا و گناه بيفتند و دچار وسوسه قدرت شوند. اما در همين قانون به صراحت اعلام مي‌شود که برگزاري اجتماعات از سوي مردم آزاد است. اگر تنها همين اصل از ميثاق ملي ما به درستي اجرا شود حتم داشته باشيد که هيچ يک از ارکان حکومت هرگز امکان سوء‌استفاده از موقعيت خود را پيدا نمي‌کند.

قانون اساسي ما پر از ظرفيت‌هايي است که هنوز به فعليت نرسيده‌اند؛ مسئولان گاهي با اين حقيقت به گونه‌اي برخورد مي‌کنند که گويي به عنوان امري مستحب مخيرند همچنان استفاده‌هاي بيشتري از ذخائر قانون اساسي ببرند. نه! هرگز چنين نيست. آنها مکلفند که اين ظرفيت‌ها، آن هم تمامي اين ظرفيت‌ها را به فعليت برسانند. قانون اساسي مجموعه‌اي يکپارچه است و نبايد بر روي بخش‌هايي از آن که منافع اشخاص و يا گروه‌هايي خاص را تامين مي‌کند به صورت اغراق‌آميز تاکيد شود و بخش‌هايي ديگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقي بماند، يا ناقص به اجرا درآيد. پس از سي سال ما هنوز با اصولي از اين ميثاق ملي روبرو هستيم که سخن گفتن از اجرايشان دست‌اندرکاران را به خشم مي‌آورد، به صورتي که گويي گوينده با جمهوري اسلامي مخالفت کرده است. تأمين آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي، رفع تبعيض، امنيت قضايي و برابري در مقابل قانون، تفکيک‌ناپذيري آزادي، استقلال و تماميت ارضي کشور از يکديگر، مصونيت حيثيت، جان و مال اشخاص، ممنوعيت تفتيش عقايد، آزادي مطبوعات، ممنوعيت بازرسي نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادي احزاب و جمعيت‌ها، آزادي برگزاري اجتماعات، تمرکز دريافت‌هاي دولتي در خزانه‌داري کل، تعريف جرم سياسي و رسيدگي به آن با حضور هيئت منصفه، آزادي بيان و نشر افکار در صدا و سيما و بي‌طرفي آن و . . . هر يک اصولي روشن از قانون اساسي ما را به خود اختصاص داده‌اند؛ اصولي که به راحتي و صراحت نقض مي‌شوند و يا به صورتي ناقص و براساس تفسيرهاي مخالف با روح اين ميثاق ملي به اجرا درمي‌آيند، تا جايي که در اجراي اصل ساده و روشني چون آزادي تدريس زبان‌هاي قومي و محلي به صرف سليقه و پسند شخصي مانع ايجاد مي‌شود.

مشابه همين برخورد گزينشي با آرمان‌هاي انقلاب اسلامي نيز صورت گرفته است. ما خواستار احياي آن بخش فراموش شده از اهدافي هستيم که اين نهضت عظيم به اميد تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهاي بزرگي از انقلاب که اينک دم زدن از آنها روي کساني را ترش مي‌کند، تا جائي که گويي اينها شعارهاي ضدانقلاب بوده‌اند. نمونه‌اي از آنها آزادي است؛ آزادي عقيده، آزادي بيان، آزادي پس از بيان، آزادي انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادي به تمامي آن معناي جليلي که مردم ما در بهمن 57 تأمين آن را يکي از مهمترين اهداف خود مي‌دانستند، به صورتي که پيروزي انقلاب را بهار آزادي ناميدند. اين آزادي به مفهوم آزادي سياسي و حق انتقاد بي‌هراس از حاکمان بوده است.

و مظلوم‌تر از انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي و قانون اساسي، خود اسلام است؛ ديني که بسيار از آن نام مي‌برند و اندک به آن عمل مي‌شود. چه بسيار که دين را سرند مي‌کنند، هر چه از آن که منافعشان ايجاب نکند به فراموشي مي‌سپارند و سليقه‌ها و مصلحت‌هاي خود را متن اسلام مي‌نامند، تا جايي که دروغ به مشخصه‌اي غيرقابل تفکيک از صدا و سيما تبديل شود و زشت‌ترين بداخلاقي‌ها نشانه تعهد به دين پيامبري تلقي گردد که براي تکميل بزرگواري‌هاي اخلاقي مبعوث شده است؛ شکنجه زندانيان و کشتن آنان، و اعمالي که قلم از ذکرشان شرم مي‌کند.

اگر براي حکمراني مبتني بر دين تنها يک رسالت وجود داشته باشد آن اين است که زمينه را براي زندگي توأم با ايمان آماده‌تر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگي ايماني روزبه‌روز بيشتر مي‌شود؟ اين فاصله ميراث انقلاب نيست. در تابستان گرم 58، چه بسيار بودند کساني که براي نخستين بار رمضان را روزه گرفتند و از اين تجربه خود لذت بردند؛ ميراث انقلاب ما اين بود. ميراث انقلاب ما معنويتي بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. ميراث انقلاب ما پرورش روح‌هاي بزرگ و اخلاص‌هاي مثال‌زدني بود. انقلاب ما نشان داد مي‌تواند نورانيتي را که جامعه تشنه آن است تأمين کند. آخر يک بار هم که شده ميراثي را که از امام خود تحويل گرفتيم با ايران امروز مقايسه کنيم؛ جامعه‌اي سودازده که در آن تحجر دولت‌سازي مي‌کند؛ جامعه‌اي تقلب‌زده، دروغ‌زده.

برخورد گزينشي با پيام دين و آن را مناسب سليقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جايگزين حکمت و موعظه حسنه کردن و بخش‌هايي از روحانيت، اين شجره هزار ساله را دولتي ساختن بيش از اين هم نبايد نتيجه بدهد. زماني که امام ما از اسلام ناب محمدي(ص) نام مي‌برد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمريکايي قرار مي‌داد چنين روزهايي را مي‌ديد. اين پوستين وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نيست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدي(ص)، اين دين غريب هستيم. و خداونده وعده داده است که ما را به راه‌هاي رسيدن به اين تحفه آسماني هدايت کند. والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا. و کساني که در راه ما کوشش کنند به تحقيق آنان را به راه هايمان هدايت مي‌کنيم.

آيا در اين چند ماهه نديديد که او چگونه به اين وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ايمان‌هايمان را ضايع نکرد و نخواهد کرد، زيرا او به خلاف مدعيان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله ليضيع ايمانکم ان الله بالناس لرئوف رحيم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کيست که دستاوردهاي حاصل شده در عين اين تلخكامي‌ها را ناچيز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در اين ايام کوتاه حاصل شده است را درک مي‌کنيم. ما چه کرديم که به اين دستاوردها رسيديم. حقيقت آن است که جز ايمان به وعده الهي عملي متناسب با اين همه پيشرفت نداشته‌ايم. به حوادث اين ايام بنگريد و در هر كدامشان راه هاي خدا را که يکي پس از ديگري پيش پاي ما گشوده شدند ملاحظه کنيد. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعده‌اي که داده است عاجز نمي‌شود و راه‌هايي ديگر پيش پاي کساني که براي او مي‌کوشند مي‌گشايد؛ راه‌هايي امن، راه‌هايي هموار، راه‌هايي مستقيم که بدون ترديد ما را به مقصد مي رسانند. چرا به خداوند توکل نکنيم حال آن که راه‌هايمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علي الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسي به چنين راه‌هايي ما نياز به تخطي از قانون، پشيماني از مسالمت، توسل به تخريب يا وارد شدن به هر کوره راه ديگري نداريم.

و در آن سو نگاه كنيم كه مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بي‌راهه ‌ها چگونه رو به نشيب مي‌روند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا كنند. آنها چه نتيجه‌اي براي اين كار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قرباني ترور را به بند كشيدند و ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند. آنها انتظار داشتند از اين كار جز ريختن آبروي خود چه سودي ببرند؟ در سراشيبي كوره‌راهي كه درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراط‌گراني قرار گرفت كه نيمه‌هاي شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله مي‌كنند و رايج‌ترين كلمات در فرهنگ لغاتشان دشنام‌هاي ركيك است.
رهروان راه‌هاي خدا به اميدي كه از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بيراهه نيز به آن چيزي كه بايد انتظارش را مي‌كشيدند نرسيده‌اند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوي حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداري از حمايت خطيبي كه از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشويق و به اعتراف‌گيري مباهات مي‌كند؛ ترس، ترس از تنهايي، ترس از آينده،‌ ترس از عاقبت، ترسي كه با ترساندن ديگران پنهانش مي‌كنند.

مردم فداکار ايران! پيماني است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامي که در بازگرداندن آن به اصل نخستين‌اش از بذل هيچ کوششي کوتاهي نکنند، و عهدي است بر عهده همراهان و ياران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگويان به سرمايه اجتماعي و اعتمادي که ايجاد شده است، خيانت ننمايند. در عين حال تکليفي است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امري ديديم از ملامت نترسيم و از شجاعت دريغ نورزيم. بنا بر چنين تعهداتي اينجانب براي رسيدن به آرمان‌هايي که پيش روي خويش داريم به جز ادامه راه سبزي که در اين چند ماهه دنبال کرده‌ايد پيشنهاد نمي‌کنم؛ راه سبز اميد. راهي که از پيش از انتخابات آغاز کرديد و همچنان با عزم هاي استوار در آن گام مي زنيد. راهي که با دعا و ندا و تکبير، با گردهمايي هاي بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهاي خود همچنان در آن قرار داريد.

ما براي اشاره به جنبشي که آغاز کرده ايم از عنوان «راه» استفاده مي کنيم تا توفيق‌‎هايي که در هر مرحله به دست مي‌آوريم پايان کار ندانيم و همواره نگاه به کمالي برتر بدوزيم. علاوه بر آن ما در اين مسير چشم به جاده‌هايي داريم که هدايت الهي پيش‌پايمان قرار مي‌دهد. ما مي‌انديشيم و تدبير مي‌کنيم، اما ايمان داريم که در عمل، تنها راه‌هايي که او برايمان مي‌گشايد از خود کارسازي نشان مي‌دهند.

ما در راهي که خداوند پيش رويمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کرده‌ايم تا پرچم دلبستگي نسبت به اسلامي باشد که اهل بيت پيامبر(ع) آموزگاران آن بوده‌اند؛ اهل بيت خرد، اهل بيت محبت، اهل بيت نورانيت.
و ما «اميد» را سرمايه خود قرار داده‌ايم تا حاکي از هويت ايراني‌مان باشد؛ اميدي که اين ملت را از گردنه‌هاي سخت تاريخ عبور داده و حيات او را در تلخ‌ترين روزهاي اين سرزمين تداوم بخشيده است؛ راه سبز اميد.

چندي پيش، زماني که از اين نام براي بيان ويژگي‌هاي حرکت شما استفاده کردم تصور برخي بر آن قرار گرفت که حزب يا جبهه‌اي جديد در حال تشکيل است، حال آن که اين راه به هيچ وجه مشابهي و يا جايگزيني براي سامان‌هاي سياسي رسمي نيست و نياز به آنها را منتفي نمي کند، بلکه حرکتي اجتماعي و دامنه دار براي ترميم و ايجاد برخي از بنيادين ترين زيرساخت‌هاي سياسي است که همه شئونات کشور را تحت تاثير قرار خواهد داد و از جمله تشکل‌ها و احزاب براي فعاليت ثمربخش بدانها احتياج مبرم دارند. قطعا جامعه ما براي محقق کردن فضاي باثبات سياسي به احزاب صالح و قدرتمند نيازمند است و چه بسا زماني که زمينه براي فعاليت موثر و مفيد سامان هاي سياسي فراهم شود اينجانب و برخي از همفکران شما نيز کوشش هاي خود را در چارچوب تشکلي متعارف از اين نوع قرار دهيم. اما راه سبز اميد تشکلي از اين نوع نيست. تحزب اساسا به معناي آن است که گروهي از همفکران در سازماني مشخص و داراي سلسله‌مراتب شناخته شده گردهم بيايند. همچنين در يک حزب تأکيد بر بيشترين همفکري و وحدت حداکثري در عقايد است، حال آن که راه ما به عنوان مسيري که تجديد و تقويت هويت ملي را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکيه مي‌کند؛ مجموعه‌اي پيام‌محور و متشکل از تمامي سازوکارهاي مدني کوچک و بزرگ که در مسير خود هدفي مشترک را انتخاب کرده‌اند.

صورت ظاهري اقداماتي که براي تداوم و تقويت حرکت کنوني مردم انتخاب مي‌شود در حکم لباسي است که بر قامت آن مي‌دوزيم، و فاخرترين لباس‌ها تنها در صورتي برازنده خواهد بود که به فراخور واقعيت برده شود. واقعيت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغييرات شگرفي کرده است. آنچه اينک در جامعه ما نقش‌آفريني مي‌کند شبکه اجتماعي خودجوش و توانمندي است که در ميان بخش وسيعي از مردم شکل گرفته و نسبت به پايمال شدن حقوق خود معترض است. اين شبکه داراي ويژگي‌هاي منحصر به فردي است که به هنگام تصميم‌گيري در مورد راه‌حل‌ها و اقدامات آتي، بايد به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد كرد پيشنهاد مي‌كنم تقويت و تحكيم اين شبكه اجتماعي است.

تجربه چندين دهه از تاريخ ايران که ما از نزديک شاهد آن بوده‌ايم نشان مي‌دهد حرکات جمعي مردم ما تنها در دوران باروري، حيات و سرزندگي اين هسته‌ها به نتيجه مي‌رسند. آن چيزي که از آن به عنوان جامعه‌اي زنده و فعال نام مي‌بريم، جامعه‌اي که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان مي‌دهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست‌ خود را از ميان مي‌برد ترکيبي تشکيل يافته از چنين شبكه‌ قدرتمندي است.

وظيفه‌اي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتي فطري از جمع‌هاي كوچك و بزرگ و حتي احزاب و تشكل‌هاي سياسي ما سر مي‌زند آن است كه به صورت هسته‌هاي معين براي چنين شبكه‌اي عمل كنيم.

از مهمترين نقاط قوت اين شبکه، شکل طبيعي اجزاي آن است. اين واحدها عبارت از گروه‌هايي کوچک اما بسيار متکثر از همفکراني است که در قالب روابط سابقه‌دار دوستي يا خويشاوندي يا همکاري نسبت به هم آشنايي و اعتماد پيدا کرده‌اند، به صورتي که انحلال آنها امکانپذير نيست، زيرا به معناي انحلال جامعه است. اين واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعي موثري را شکل نمي‌دهند. با اين همه اولين قدم در راه‌حل پيشنهادي اينجانب آن است که ما ايرانيان، در هر کجاي جهان که هستيم، بايد اين هسته‎هاي اجتماعي را در ميان خود تقويت کنيم. بايد خانه‌هايمان را رو در روي يکديگر بسازيم؛ به تعبير قرآن خانه‌هاي خود را قبله قرار دهيم، يعني به اين هسته‌هاي اجتماعي که واحدهاي بنيادين جامعه ما هستند بپردازيم، اهميت آنها را بشناسيم و بيش از پيش به آنها رو کنيم تا قدرت‌هاي نهفته اي که دارند براي ما ظاهر شود. خانه هاي خود را قبله قرار دهيم؛ يعني اگر تا پيش از اين هر دو ماه يک بار همديگر را ملاقات مي‌کرديم اينک هفته اي دوبار گرد هم جمع شويم. قدرت شبکه هاي اجتماعي ما در اين امر است.

گرد هم جمع شويم تا چه كنيم؟ اين نخستين سوالي است كه معمولا در چنين شرايطي از يكديگر مي‌پرسيم. ما معمولا تصور مي‌كنيم آنچه در اين گردهم‌آيي‌ها اهميت دارد كاري است كه در قالب آنها با كمك يكديگر به انجام مي‌رسانيم. البته اين تصور درستي نيست، اما تصوري طبيعي است. از اين روست که واحدهاي اجتماعي اگر محوري براي فعاليت‌هاي ثمربخش قرار نگيرند به‌مانند درختاني که ميوه‌هايشان چيده نشود بازدهي خود را از دست مي‌دهند، لذا بايد آنها را موضوع تلاش‌هاي اثرگذار اعتقادي، اجتماعي، سياسي، علمي، فرهنگي، هنري، ورزشي، عام‌المنفعه و ديگر فعاليت‌هاي مدني مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ايفاي نقش تاريخ‌سازي که از آنها انتظار داريم بپردازند.

جمع‌هاي خويشاندوندي، همسايگي، دوستي، جلسات قرآن، هيئات مذهبي، کانون‌هاي فرهنگي و ادبي، انجمن‌ها، احزاب، جمعيت‌ها، تشکل‌هاي صنفي، نهادهاي حرفه‌اي، گروه‌هايي که با هم ورزش مي‌کنند يا در رويدادهاي هنري حاضر مي‌شوند، حلقه همکلاسي‌ها، گروه فارغ‌التحصيلاني که هنوز دور هم جمع مي شوند، همکاراني که با يکديگر صميميت يافته‌اند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندين نمونه از اين زيرمجموعه‎هاي کوچک عضويت داريم و اين دست‌مايه اصلي گفتگو و ارتباط ميان هسته‌هاي جامعه ماست. بلكه تجربيات اخير نشان داد خرده‌رسانه‌هايي که از اين روابط زاده مي‌شوند مي‌توانند سريعتر و موثرتر از هر رسانه عمومي ديگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفيت‌هاي اين شبکه از طريق توافق بر روي يک آرمان بزرگ به فعليت برسد.

ما زماني موفق به برقراري ارتباط موثر با يکديگر خواهيم شد که در شعاري مشترک همصدا شويم؛ شعاري دقيق و عميق که قادر به تأمين خواسته‌هاي ما باشد. بخش مهمي از توانمندي‌هايي که اينک در شبکه‌هاي اجتماعي ما ايجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرماني مشترک پيدا کرده ايم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. اين بزرگترين سرمايه ماست که بايد در پالايش و پاسداري از آن بيشترين دقت و همت را به کار بگيريم.

ما اگر صرفاً در يک انتخابات شرکت کرده بوديم برخورداري از حمايت اکثريت مردم برايمان کافي بود. اما در يک حرکت عظيم اجتماعي، اکثريت تنها زماني به پيروزي مي‌رسد که به اجماع نزديک شود و آن گاه از مشروعيت غيرقابل‌مقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغه‌ها و حقوق کساني که امروز يا فردا ممکن است متفاوت با او بينديشند و در اقليت قرار گيرند به اثبات برساند.

نمي‌توان از جامعه‌اي که بخش قابل توجهي از آن دچار جبر نان و از تأمين نيازها اوليه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآيند توسعه سياسي را داشت. البته عکس اين رابطه نيز صادق است و جامعه‌اي که از آزادي‌ها و آگاهي‌هاي اساسي محروم شود در تأمين معيشتي که لياقت آن را دارد نيز درمي‌ماند و حتي در عهد درآمدهاي افسانه‌اي، به پيشرفتي بيشتر از صدقه‌پروري و واگذار کردن اختيار بازار و اقتصاد ملي خود به بيگانگان نائل نمي‌شود. ما بر اين باوريم که آزادي زماني دوام دارد که با عدالت توأم باشد. به همان اندازه که محدوديت‌هاي جاري براي آزادي بيان و امکان برگزاري اجتماعات نگران‌کننده است، وجود فقر، فساد و تبعيض در سطحي گسترده چشم‌انداز دسترسي به جامعه‌اي آرماني مبتني بر قانون اساسي را تيره مي‌کند، به ويژه آن که در سياست‌ سال‌هاي اخير دورنماي روشني براي خروج از ا ين وضعيت ملاحظه نمي‌شود، به صورتي که وارد آمدن صدمات اساسي به توليد ملي، تداوم فعاليت سودآور اقتصادي را به يک آرزو و يافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلي جوانان و خانواده‌هاي آنان مبدل ساخته است.

راه‌هاي خدا متکثر است و براي دفع ظلم و استبداد و تحقق ايراني پيشرفته، ما نبايد به قدم گذاشتن در يکي از آنها يا همراهي با يکي از همفکران خود اکتفا کنيم. ما در پيوندهاي خود به نظمي نياز داريم تا اگر دست تطاول و ظلم فردي يا افرادي از همراهانمان را ربود و واحد يا واحدهايي از اين شبکه اجتماعي گسترده را ويران کرد، لطمه‌اي به حيات و پويايي آن وارد نشود و با تکيه بر خرد جمعي، در هر مرحله‌اي از اين مسير بتوانيم اهداف پيشاروي خويش را شناسايي و با بلندترين گام‌ها به سوي آن حرکت کنيم.

همچنين اگر در جناحي که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته هاي به حق آنان توهم کرده است خواستي براي برون رفت از بحران وجود داشته باشد حداقل آنچه که در اين مرحله مي تواند به اين هدف کمک کند اقدامات زير است:
1. تشکيل گروه حقيقت‌ياب و حکميت مورد قبول همه ذينفعان در مورد انتخابات دهم رياست جمهوري و رسيدگي به تخلفات و تقلب هاي انجام گرفته و اعمال مجازات براي خاطيان
2. اصلاح قانون انتخابات به صورتي که شرايط براي برگزاري عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمينان مردم از اين امر فراهم شود.
3. شناسايي و مجازات عاملان و آمران فجايعي که در حوادث پس از انتخابات بر عليه مردم صورت گرفته است در تمامي نهادهاي نظامي، انتظامي و رسانه‌اي
4. رسيدگي به آسيب‌ديدگان حوادث پس از انتخابات و خانواده‌هاي جان‌باختگان، آزادي همه دست‌اندرکاران، فعالان سياسي و نيروهاي مردمي دستگير شده، مختومه کردن پرونده‌ها، اعاده حيثيت از آنان و خاتمه يافتن تهديدها و آزارهايي که همچنان براي واداشتن آنان به عدم تظلم و پيگيري حقوق شان صورت مي گيرد.
5. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانه‌ها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملي به صورتي که رسانه ملي نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گيرد.
7. به فعليت درآمدن ظرفيت هاي ايجاد شده در قالب تفسير اصل 44 قانون اساسي براي ايجاد رسانه هاي شنيداري و ديداري خصوصي
8. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9. تصويب منع مداخله نظاميان در امور سياسي و جلوگيري از دخالت نيروهاي مسلح در فعاليت‌هاي اقتصادي

ما در راهي پر از نورانيت وارد شده‌ايم که از هم اينک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. براي خود و شما در اين مسير از خداوند ياري مي‌طلبم و اميدوارم با همکاري و همراهي همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از اين مسير روشن و محقق شود.
ميرحسين موسوي

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .