هشدار
کانون
نویسندگان:
اوجگیری
خودکشی دانشجویان
تحت فشار
کانون نویسندگان
ایران با
انتشار
بیانیه ای
نسبت به آنچه
اقدامات ضد
انسانی در این
کشور خوانده
هشدار داده و
در میان موارد
مختلف نقض
حقوق بشر که
در
ایران
برشمرده،
اعلام کرده که
خودکشی دانشجویانی
که زیر
فشارهای
گوناگون بوده
اند اوج تازه
ای یافته است.
اشاره کانون
نویسندگان به
"اوج تازه"
خودکشی دانشجویان
تحت فشار، به
دست کم خودکشی
دو دانشجوی
دختر در
روزهای اخیر
در ایران است
که بنابر
گزارشها، به اتهام عدم
رعایت موازین
اخلاقی
موردنظر مراجع
دانشگاهی تحت
فشار قرار گرفته
و دست به
خودکشی زده
اند.
روزنامه
مردم سالاری
روز چهارشنبه
پنجم تیر ماه
گزارش داد که
یک دختر
دانشجو روز
دوشنبه در
دانشگاه
لاهیجان
خودکشی کرده
است.
آنچه در
این حادثه جلب
توجه می کرد
این بود که این
دانشجو خود را
از پنجره دفتر
حراست دانشکده
فنی در طبقه
چهارم پرت کرد
و جان باخت.
این روزنامه
می نویسد علت
احضار دانشجو به
دفتر حراست
معلوم نیست.
"خبرنامه
امیرکبیر"،
پایگاه خبری
دانشگاه صنعتی
امیرکبیر،
نیز گزارش داد
یکی از دانشجویان
دانشگاه
سیستان و
بلوچستان "بر
اثر فشارهای حراست
دانشگاه" با
خوردن قرص خودکشی
کرده است.
بنابه این
گزارش هر دو
دانشجو چندین
بار به دفتر
حراست این
دانشگاه ها
احضار شده
بودند.
کانون نویسندگان
ایران همچنین
به محمدصدیق
کبودوند،
فعال حقوق بشر
کرد اشاره کرده که
اخیراً به
یازده سال
زندان محکوم
شده و همچنین
شماری دیگر از فعالان حقوق
قومی کرد و
آذربایجانی
که یا به
مجازاتهای
سنگین زندان و تبعید محکوم
شده اند یا
اینکه در
انتظار چنین مجازاتهایی
به سر می برند.
در بیانیه
کانون آمده
است: "در پی
فشارهای فزاینده
حاکمیت بر
گروههای
مختلف
اجتماعی، بویژه
کوشندگان راه
آزادی و کسب
حقوق انسانی و شهروندی،
شاهد
دستگیری،
تهدید و
محکومیتهای
تازه ای
هستیم".
باداشت و احضار
فعالان
دانشجویی،
تعقیب و
"آزار" بهائیان
و دراویش
گنابادی،
صدور حکم
اعدام برای
افرادی که در
سن کمتر از
هیجده سال
مرتکب قتل شده
اند و تهدید
و فشار بر
مدافعان حقوق
زنان از جمله
مواردی است که
در بیانیه
کانون نویسندگان
ذکر شده است.
در ادامه
بیانیه کانون آمده است:
"زندانیان
عقیدتی از
جمله دگراندیشانی
که خود را
ملتزم به
عقاید تحمیلی
حاکم نمی
دانند در معرض
انواع اتهام،
تعقیب و
آزارند، با هر
گونه تشکل و
اعتراض
کارگری، حتی
برای ابتدائی ترین
خواستهای
صنفی مانند درخواست
پرداخت حقوق
عقبمانده و
ابقا در کار،
تشکیل
اتحادیه و
سندیکای آزاد
برخوردهای
خشونتبار
صورت می گیرد
... و روزنامه
ها و تشکلهای مطبوعاتی و
فرهنگی به
بهانه های
ساختگی به
تعطیل کشانده
می شوند".
کانون
نویسندگان
ایران، فضای
این کشور را
تیره و تار
توصیف و اعلام
کرده که این
فضا، تأسف و
نگرانی همه
مردم آزاده
ایران و جهان را
برانگیخته
است.
درخواست
از لاریجانی
برای کمک به
تاجیک
127 نفر
از چهره های
سیاسی و
فرهنگی ایران
که در میان
آنان شماری از
اعضای سابق
دولت و تعداد
زیادی از
نمایندگان
پیشین مجلس به
چشم می خورند،
طی
نامه ای به
علی
لاریجانی،
رئیس مجلس
شورای اسلامی
خواستده اند
که از امکانات
و ظرفیتهای
مجلس برای
جلوگیری از استرداد
نصرت الله
تاجیک، سفیر پیشین ایران
در اردن
استفاده کند
که قرار است بزودی
از انگلستان
به آمریکا تحویل
داده شود.
نصرت الله
تاجیک که در
دانشگاه
دورهام در
شمال انگلستان
تحصیل می
کرده، به
اتهام
خریداری دوربینهای
دید در شب به
منظور صدور به ایران تحت
تعقیب مراجع
قضائی آمریکا
قرار گرفت که
اقدام او را
ناقض قانون
تحریم
تسلیحاتی ایران
می دانند.
مراجع
قضائی
انگلستان
درخواست
آمریکا برای
استرداد آقای
تاجیک به
ایالات متحده
و محاکمه او
را در آن کشور
پذیرفتند و
تجدیدنظرخواهی وی از حکم
استرداد نیز
رد شد.
نصرت الله
تاجیک در
زمانی که قرار
بود به آمریکا
تحویل داده
شود در
بیمارستان
بستری شد و نزدیکانش
می گویند که
او در وضعیت
جسمی نامناسبی
به سر می برد.
وزارت امورخارجه
ایران
تلاشهایی
برای جلوگیری
از استرداد
نصرت الله
تاجیک به آمریکا
کرده و هیئتی
ایرانی در این
زمینه با وزیردادگستری
و معاونان وزارتخانه
های خارجه و
کشور
بریتانیا
دیدار کرده
اند اما هنوز
نتیجه ای از این تلاشها
گزارش نشده
است.
در نامه 127
فعال سیاسی و
فرهنگی به
رئیس مجلس ایران
آمده که وضع
جسمی آقای
تاجیک و بستری
شدن او در
بیمارستان
اگرچه زمان
استرداد او
را به تعویق
انداخته اما
نتوانسته بر
پرونده
استرداد او
أثر جدی
بگذارد.
در این
نامه آمده که
از یک سال و
نیم پیش که
نصرت الله
تاجیک
بازداشت و سپس با قرار
وثیقه آزاد
شد، وی با
پابند
الکترونیکی و
نصب
دوربینهای
مداربسته در
منزلش و معرفی
روزانه به
اداره پلیس
عملاً تحت
بازداشت
خانگی بوده و تاکنون چهار
بار منزل و
خودروی او
مورد حمله عوامل
شناخته شده
قرار گرفته است.
نویسندگان
نامه، نصرت الله تاجیک
را قربانی
دسیسه و
پرونده سازی
خوانده و روند
بررسی پرونده
او
در دستگاه
قضائی
انگلستان را
مؤید برخوردی
غیرقضائی و
صرفاً سیاسی
با وی دانسته
که به گفته
آنان، تحت
فشار مشهود و
علنی
دستگاههای
اطلاعاتی
آمریکا و
بریتانیا
صورت گرفته
است.
مسعود
سلطانی فر، استاندار
سابق زنجان و
از
امضاکنندگان
این نامه می
گوید
تجهیزاتی که خریداری
آنها باعث طرح
اتهام علیه
نصرت الله تاجیک
شده، تجهیزات
نظامی آن چنانی
نبوده و آقای
تاجیک هم
صرفاً واسطه
خرید این
دوربینها
بوده، یعنی شرکت ایرانی
اتوماسیون
صنعتی که
خریدار این دوربینها
بوده، مبلغ
آنها را به
حساب آقای
تاجیک واریز
کرده و او این
مبلغ را تحویل
شرکت
آمریکایی فروشنده
دوربینها
داده و ارسال
دوربینها را به
ایران تأیید
کرده است.
امضاکنندگان
نامه با اشاره
به اینکه نصرت
الله تاجیک در
حال حاضر مبتلا
به بیماری
قلبی است و تحت
عمل جراحی قلب
باز قرار
گرفته از علی
لاریجانی
خواسته اند که
از
امکانات و
ظرفیتهای
مجلس شورای
اسلامی برای حل
و فصل مشکل
آقای تاجیک استفاده و
اقدامات
اجرائی مؤثری
را در این خصوص
مدیریت کند.
مسعود
سلطانی فر به
بخش فارسی
بی بی سی گفت
که کمیسیون
سیاست خارجی
مجلس و همچنین
شخص علی لاریجانی
با استفاده از
ارتباطاتی که
با محافل
سیاسی لندن
دارند می
توانند به
مقامات
بریتانیایی
فشار بیاورند
تا روند رسیدگی
به پرونده
نصرت الله تاجیک
به روندی
صرفاً حقوقی
تبدیل شود.
نصرت الله
تاجیک پیش از
آنکه عهده دار
مقام سفیر
ایران در اردن
شود، عهده دار
سمتهایی
همچون
استاندار
هرمزگان،
رایزن فرهنگی
در
لندن و
سمتهای
دیپلماتیک
بوده است.
مسعود
سلطانی فر می
گوید انگیزه
برخورد با نصرت
الله تاجیک،
به مسائل
گذشته مربوط
می شود.
عده زیادی
از 127 نفری که از
رئیس مجلس
خواستار دخالت
برای حل مشکل
آقای تاجیک
شده اند را
نمایندگان
پیشین اصلاح
طلب مجلس،
بویژه طیف
منسوب به حزب
اعتمادملی
تشکیل می دهند.
در میان امضاکنندگان نامه، نامهای غلامرضا انصاری سفیر ایران در روسیه، محمدعلی ابطحی، معاون حقوقی و امورمجلس رئیس جمهور پیشین ایران، کمال خرازی وزیر پیشین امورخارجه، محمدرضا راه چمنی، رئیس پیشین سازمان بهزیستی، محمد شریعتمداری وزیر پیشین بازرگانی، احمد مسجد جامعی وزیر پیشین ارشاد، محسن مهرعلیزاده رئیس پیشین سازمان تربیت بدنی و شماری از سفرای سابق به چشم می خورد.
احمدی
مقدم: ترانزیت
مواد مخدر از
ایران نصف شد
اسماعیل
احمدی مقدم،
رئیس پلیس
ایران و
دبیرکل ستاد
مبارزه با
مواد مخدر این
کشور، از کاهش
قابل توجه
ترانزیت مواد
مخدر تولید شده در
افغانستان در
این کشور در
دو سال گذشته
خبر داد.
آقای
احمدی مقدم
روز پنج شنبه
و در مراسم
روز جهانی
مبارزه با
مواد مخدر در
تهران گفت در
سال 2005، 61 درصد
مواد مخدر
تولید شده در
افغانستان از
خاک ایران
ترانزیت می
شد، اما این
رقم در سال 2007 به
31 درصد رسید.
آقای
احمدی مقدم از
جمله فعالیت
های ستاد مبارزه
با قاچاق مواد
مخدر را
"انعکاس تلاش
های جمهوری
اسلامی ایران
در مجامع بین
المللی" و
"رفع ابهام
سازمان ملل
متحد درباره
میزان سهم ایران
در ترانزیت
مواد مخدر
تولیدی
افغانستان به
اروپا"
برشمرد.
ایران با
داشتن 950
کیلومتر مرز
مشترک با
افغانستان و
قرار گرفتن
میان این کشور
و اروپا، همواره
یکی از راه
های اصلی
ترانزیت مواد مخدر
افغانستان به
جهان خارج بوده
است.
به گفته
آقای احمدی
مقدم در سال 2007،
82 درصد زمین
های زیر کشت
خشخاش دنیا در
افغانستان
قرار داشته و 93
درصد مواد
مخدر جهان در
این کشور
تولید می شود
و منطقه هلمند
افغانستان که
در نزدیکی مرز
ایران قرار
دارد به
تنهایی 53 درصد
کشت خشخاش
افغانستان را به
خود اختصاص
داده است.
آقای احمدی مقدم همچنین از افزایش 5 درصدی انهدام باندها و شبکه های تهیه و توزیع مواد مخدر، ازایش 6 درصدی اجای عملیات و افزایش 46 دصدی درگیری مسلحانه با قاچاقچیان و اشرار در سال گذشته نسبت به سال 1385 خبر داد.
BBC
آمريکا
تحريم های
تجاری عليه
کره شمالی را
لغو کرد
جرج بوش،
رييس جمهوری
آمريکا، روز
پنجشنبه تحريم
های تجاری
عليه کره
شمالی را لغو
کرد و گفت: نام
اين کشور را
از فهرست
کشورهای حامی
تروريسم حذف
خواهد کرد.
اقدام
دولت آمريکا
پس از آن بود
که کره شمالی در
راستای اجرای توافقنامه
توقف فعاليت
های اتمی اين
کشور، گزارشی
تفصيلی را در
مورد سابقه فعاليت های
اتمی خود به
مقام های چين
ارائه کرد.
در چارچوب
مذاکرات گروه
شش در پکن
توافق شده بود
که کره شمالی
به طور شفاف
فعاليت های
هسته ای خود
را گزارش کند.
گزارش برنامه
هسته ای کره
شمالی با شش
ماه تاخير در اختيار مقام
های چين قرار
می گيرد.
جرج بوش
گزارش وضعيت
برنامه هسته
ای کره شمالی
را گام مثبتی
در جهت خلع
سلاح اتمی کره
شمالی
ارزيابی کرد.
رييس
جمهوری
آمريکا
همچنين تاکيد
کرد تا زمانی
که مقام های
کره شمالی به
تعهدات و
اظهارات
پايبند باشند
به انها
اعتماد خواهد
کرد.
وی گفت به
دقت پای بندی
کره شمالی به
تعهدات خود در
راستای پايان
دادن به
برنامه
تسليحات اتمی
اين کشور را
پی گيری می
کند.
جرج بوش
گفت:«من از
تحول خرسندم و
نسبت به آن
دچار وهم خيال
نيستم اين يک
گام اوليه
است و اين
پايان مسير
نيست، بلکه
اين آغاز اين
پروسه است».
اين در
حالی است که
نمايندگان
محافظه کار
حزب جمهوریخواه
آمریکا مخالف
تصميم جرج
بوش برای خارج
کردن نام کره
شمالی از فهرست
کشورهای حامی
تروريسم هستند.
اين
نمايندگان ۴۵
روز فرصت
دارند تا مانع
از اجرای
دستور جرج بوش
برای خارج
کردن نام کره شمالی
از فهرست
کشورهای حامی
تروريسم شوند.
ولی به
نظر می رسد با
توجه به اين
که نمايندگان
حزب دمکرات از
اقدام آقای
بوش حمايت می
کنند و اين
حزب اکثريت
کرسی های را
در کنگره در
اختيار دارد، تلاش ها
برای مخالفت
با دستور جرج
بوش به نتيجه
نرسد.
جان
بولتون، سفير
سابق آمريکا
در سازمان ملل
متحد، درباره
اقدام رييس
جمهوری
آمريکا در قبال
کره شمالی
گفت:«اين فرو
پاشی نهايی
سياست خارجی
جرج بوش است».
ايلنا
رزليهتين، يک
نماينده
جمهوريخواه،
نيز از اقدام
اخير رييس
جمهوری
امريکا ابراز
تاسف کرد.
گزینه های
پیش روی کره
شمالی
آقای بوش
همجنين گفت:«
اگر کره شمالی
به انتخاب گزينه
های درست
ادامه دهد، می تواند روابط
خود با جامعه
بين المللی
ترميم کند... و
اگر کره شمالی
گزينه اشتباه
را در پيش
بگيرد آمريکا
به همراه شرکای
خود در گروه
شش، هماهنگ اقدام
خواهند کرد».
همزمان با
ارائه گزارش
وضعيت برنامه
هسته ای کره
شمالی، اين
کشور بخشی از
نيروگاه هسته
ای خود را
ويران خواهد
کرد
.
پیونگ یانگ به
خبرنگاران
خارجی اجازه
داده است تا
از ويران کردن
برج خنک کننده تاسيسات
هسته ای يونگ
بيون، يکی از
مراکز اصلی
فعاليت های
کره شمالی، گزارش تهيه
کنند.
گزارش وضعيت
برنامه هسته
ای کره شمالی
نتيجه
مذاکرات طولانی
کشورهای
آمريکا، کره
جنوبی، ژاپن،
روسيه و چين
با کره
شمالی است.
در ۴۵ روز
آينده، زمان
تعيين شده،
براساس
مصوبات کنگره،
برای خروج نام
کره شمالی
از فهرست
کشورهای حامی
تروريسم، گروه
شش برای راستی
آزمايی گزارش کره
شمالی اقدام
خواهد کرد.
در همين
حال کره شمالی
پذيرفته است
تا زمينه دسترسی
به تاسيسات
هسته ای خود
برای
کارشناسان را
فراهم اورد.
استفان
هدلی، مشاور
امنيت ملی،
گفت:«آنها اسناد،
مدارک و
دستورالعمل
های عمليات را
فراهم خواهند
کرد».
به گفته
آقای هدلی
مقامات کره
شمالی «تاکنون
۱۹ هزار صحفه
گزارش را تهيه
کرده اند و
گروه شش به
افراد مرتبط
با برنامه
هسته ای کره
شمالی دسترسی
خواهند داشت».
احمدی
نژاد: درها را
ببندید،
سازندگی
سریعتر می شود
رييس جمهوری
ايران از
آمادگی ايران
برای تحمل تحريم
های بيشتر سخن
گفته و در همين
حال کاخ سفيد
اعلام کرده
است که درقبال
برنامه هسته
ای ايران
همچنان معتقد
به راه حل
ديپلماتيک
است.
محمود
احمدی نژاد،
رييس جمهوری ايران
پنجشنبه ششم
تير ماه، در
جريان سخنرانی
در کرمانشاه
با اشاره به برنامه هسته
ای ايران گفت:
«دشمنان در
ماجرای هسته
ای ... نتوانستند
مانع حرکت
ملت ايران
شوند و هرگز
نخواهند
توانست.»
او همچنين
در باره احتمال
اعمال تحريم
های بيشتر
عليه ايران گفت:
«به فرض محال
اگر هم موفق شوند درها
را به روی ملت
ايران
ببندند، ملت
ايران مصمم تر
خواهد شد و
سرعت سازندگی
در کشور بيشتر
می شود.»
در همين حال،
دانا پرنيو،
سخنگوی کاخ سفيد
روز چهارشنبه
پنجم تير ماه
اعلام کرد که
جرج بوش، رييس
جمهوری آمريکا
به همراه
متحدان و
آمريکا و از
جمله اسرائيل
همچنان در
قبال پرونده هسته ای
ايران به راه
حل ديپلماتيک
معتقد است.
تاکيد کاخ
سفيد به حل
مسئله هسته ای
ايران از راه
ديپلماتيک،
بيان موضع
رسمی آمريکا
به گزارش يک
هفته پيش
روزنامه
نيويورک
تايمز است.
اين
روزنامه در
گزارشی از
اجرای يک
مانور بزرگ
توسط جنگنده
های ارتش
اسرائيل بر
فراز دريای
مديترانه و در
فاصله ای دور
بود.
در اين
گزارش اين
احتمال مطرح
شده بود که
ممکن است
مانور اخير
ارتش
اسرائيل، تمرين
برای حمله به
تاسيسات اتمی
ايران باشد. ارتش
اسرائيل در
پاسخ به خبرگزاری
آسوشيتدپرس،
اين احتمال را
تاييد يا
تکذيب نکرده
بود.
ايران در
آستانه تحريم
های گسترده تر
در حالی
که ايران هنوز
به بسته مشوق
های پيشنهادی
غرب که شنبه
۲۵ خرداد ماه توسط خاوير
سولانا،
مسئول روابط
خارجی اتحاديه
اروپا به
تهران ارائه
شده، پاسخی
نداده است،
ديويد
ميليبند،
وزير امور خارجه
بريتانيا، به
ايران هشدار
داد که در
صورت
نپذيرفتن در
خواست جامعه
بين المللی
برای توقف غنی سازی، با
انزوای سياسی
و تحريم های
اقتصادی بيشتر
مواجه خواهد
شد.
آقای ميليبند
هم در
يادداشتی که
روز چهارشنبه
پنجم تير ماه
در روزنامه
هرالد تريبون
بين المللی
منتشر شد، بر
اهميت حل مناقشه
هسته ای ايران
از طريق ديپلماتيک
تاکيد کرده و
نوشته
است:«رويکرد
ديپلماتيک
بايد نتيجه
دهد،[ چرا که]
جايگزين های
آن هولناک
هستند.»
همزمان با
او، آقای
سولانا هم درباره
سياست غرب در
قبال پرونده
هسته ای ايران
در اين مرحله
گفت: «ما يک استراتژی
دو سويه در
قبال ايران
داريم؛ از يک سو
مذاکره، من
چند روز پيش در تهران
بودم، و
همزمان از سوی
ديگر اقدام از
طريق سازمان
ملل متحد». او همچنين گفته
است: «ما
خواهان راه
حلی
ديپلماتيک هستيم».
سرپيچی
ايران در
تعليق غنی
سازی
اورانيوم به تصويب
سه قطعنامه
تحريمی شورای
امنيت سازمان
ملل متحد عليه
تهران منجر
شده است.
ايران به
خواست
قطعنامه سوم
که اسفند ماه
گذشته تصويب
شد عمل نکرد و
به غنی سازی
اورانيوم
ادامه می دهد.
در نتيجه
سرپيچی
ايران، قدرت
های غرب موسوم
به ۵+۱ برای
مجاب کردن
ايران به تعليق
غنی سازی و
پاسخ به
سوالات آژانس
بين المللی
انرژی اتمی،
يک بسته حاوی
مشوق های
سياسی و
اقتصادی به
ايران ارائه
کرد که هنوز
پاسخ رسمی ايران
به اين بسته
اعلام نشده است.
در اين
بين، اتحاديه
اروپا روز
دوشنبه سوم تير
ماه، بانک ملی
ايران،
بزرگترين
بانک اين کشور
را تحريم کرد.
دارايی های اين
بانک توقيف شد
و شعبه های
بانک ملی ايران
در سه کشور
آلمان، بريتانيا
و فرانسه
تعطيل شد.
همچنين برای
۲۰ نفر از
مقامات دولتی
و افرادی که مرتبط
با پرونده
هسته ای ايران
خوانده شده
اند، ممنوعيت
صدور ويزا برقرار
شد.
لاريجانی
تهديد کرد
روز چهارشنبه
پنجم تير ماه،
دو روز پس از
اعلام تحريم
های تازه عليه
ايران، علی
لاريجانی،
رييس مجلس
شورای اسلامی
ايران، اين
اقدام
اتحاديه
اروپا را مورد
انتقاد قرار داد
و آن را
رويکردی در
جهت تقابل با
ايران توصيف
کرد.
او گفت:
«اگر بنا است
با ايران در
مورد بسته
پيشنهادی
مذاکره کنيد
چرا قبل از بررسی
راه تقابل را
در پيش
گرفتهايد. با
اين حال دم از
اعتمادسازی
ميزنيد»
رييس مجلس
ايران به
کشورهای غربی
هشدار داد: در
صورتی که «ايران
را تحريک کنيد»،
آنگاه، «در
مقابل عمل
انجام شده ای
قرار می گيريد
که راه بازگشت
به
تعامل
برايتان سد
خواهد شد.»
آقای
لاريجانی
اقدامات اخير
را سبب تشديد
فضای بی
اعتمادی بين
ايران و
کشورهای غربی
دانست و
افزود:
«احتياج به
علامت های
منطقی و
سازنده وجود
دارد.»
مهدی
صفری، معاون
وزير امور
خارجه ايران
نيز در واکنش
به تحريم های
تازه اتحاديه
اروپا اعلام کرده
است که ايران
بيش از ۱۰۰
ميليارد
دلار، سرمايه
خود را از
اروپا خارج خواهد کرد.
مخالفت
بحرین با
اقدام نظامی
علیه برنامه
اتمی ایران
یک مقام
بلندپایه
بحرینی با ابراز
نگرانی از
حمله احتمالی
قدرت های غربی
به
ایران
گفته است که
چنین اقدامی
می تواند امنیت
این کشور
حاشیه خلیج
فارس را به
خطر اندازد.
ژنرال
عبدالطیف بن
رشید، رییس امنیت داخلی
بحرین در یک
سخنرانی در
لندن گفت: «سطح
کنونی تنش در
قبال ایران
یک تهدید مهم
و فزاینده است.»
غرب و
ایران در ماه
های اخیر بر
سر پرونده
هسته ای
جمهوری اسلامی
دچار تنش های
زیادی شده اند
و آمریکا و
اسرائیل گفته
اند که در این
زمینه گزینه
نظامی را از
دستور کار خارج
نخواهند کرد.
بحرین که
کشوری با
جمعیت شیعه
نشین است ولی
توسط رهبران
سنی اداره می
شود، نگران
است که در
صورت حمله
به ایران،
شیعیان این
کشور از کنترل
خارج شوند.
«اوضاع می تواند
بدتر شود که
تاثیر زیادی
بر بحرین خواهد
گذاشت. در
اینجا بخشی از جمعیت شیعه
ما کورکورانه
و بدون هیچ
سوالی به دنبال
رهبری مذهبی
ایران به راه
می افتند.»
رییس
امنیت داخلی
بحرین
ژنرال عبدالطیف
بن رشید می
گوید: «اوضاع
می تواند بدتر
شود که تاثیر
زیادی بر بحرین
خواهد گذاشت.
در اینجا بخشی
از جمعیت شیعه
ما کورکورانه
و بدون هیچ سوالی
به دنبال
رهبری مذهبی
ایران به راه
می افتند.»
وی افزود:
«با این وضعیت
و به طور کلی،
مهم است که
گفته شود
اقدام های
متحدان ما
غالبا بر سطح تهدیدها
در بحرین اثر
خواهد گذاشت.»
رییس امنیت
داخلی بحرین
از شرکای این
کشور خواست تا
قبل از هر
گونه اقدامی
که
به تشدید
اوضاع
بیانجامد با
این کشور
مشورت شود تا
بتواند «امنیت
شهروندان خود
را حفظ کند.»
عبدالطیف
بن رشید پس از
این سخنرانی
به خبرگزاری رویترز گفت:
«قصد ما از
مشورت این است
که مطمئن شویم
جنگی در کار
نخواهد بود...
هدف ما صلح
است و ما مخالف
جنگ هستیم.»
وی افزود:
«ما مایل به
راه حل
دیپلماتیک
برای راستی
آزمایی
برنامه هسته
ای ایران
هستیم.»
این مقام
بحرینی می
گوید: «مسئله
اتمی ایرانی
ها چالشی برای
منطقه است و
جنگ چالشی
برای همه
خواهد بود. ما
خواهان تشنج
نیستیم و
امیدواریم که
این موضوع
از راه سیاسی
پایان یابد.»
بحرین که
پایگاه ناوگان
پنجم آمریکا
در خلیج فارس
به شمار می رود،
به گفته مقام
های این کشور
دارای جمعیتی
نزدیک به یک
میلیون نفر
است.
این کشور
روابط بسیار
نزدیکی با غرب
دارد و در
فروردین ماه
گذشته تفاهم
نامه هسته ای
با ایالات
متحده آمریکا
امضاء کرد.
وزارت
امور خارجه
آمريکا،
توافق با
بحرين را روشی
« در تضاد با
فعاليت های
هسته ای
ايران» خوانده
است که ضمن بهره
مند کردن
بحرين از
انرژی صلح
آميز هسته ای،
می تواند به
کاهش گازهای
گلخانه ای نيز
کمک کند.
ابراهيم
حقيقی: دبی
محکوم به مرگ
است
آشا
شهیر
(دبی)
روز پنج
شنبه، پنجم
ماه ژوئن و در
لابه لای برج
های سر به فلک
کشيده دبی ،
يک
گالری
کوچک يک طبقه
به نام « 4wall»،
برای يک هفته،
ميزبان
ابراهيم حقيقی
و شماری از خط
نگاره های اين
گرافيست معاصر
ايرانی بود.
ابراهيم حقيقی از ۲۰
سال پيش به
دبی رفت و آمد
دارد و بارها
آثارش را در
اين شهر به
معرض ديد عموم
گذاشته است؛
در شهری که
آرام آرام،
جایی جدی تر
از همیشه در
زندگی گروهی
از ایرانیان
یافته است.
او در
گفتگويی با راديو فردا به تحليل
هنر، فرهنگ
مردم و
ارتباط آنها
با معماری در
شهر
دبی پرداخت.
راديو فردا
: شما سالهاست
که به دبی می
آييد و شاهد
رشد فضای شهری
و همچنين رشد يکباره
ميزان خريد و
فروش آثار
هنری به ويژه
در دوسال اخير
در اين جا بوده
ايد. آيا اين
اتفاق به نظر
شما يک جريان
هنری و فرهنگی
جدی است؟
ابراهيم
حقيقی: راستش
من هنوز درک
صريحی از فضای
فرهنگی و هنری
دبی ندارم.
من ۲۰ سال
پيش نمی
توانستم در
اينجا کتاب
ارزشمندی
پيدا کنم و
حتی کتاب هايی که از
تهران با خودم
می آوردم در
فرودگاه ضبط
می شد و پس از
آنکه مسئولان آنها را
بازخوانی می
کردند، به من
پس داده می شد.
تمام فيلم
هايی که
در سينما
موجود بود
فيلم های هندی
بود و من برای
اينکه از فضای
هنری و سينمای
جهان دور
نباشم به زحمت
نوارهای بتاماکس
پيدا می کردم
که البته آنها
هم بيشتر
فيلمهای اکشن
هاليوودی بود
که باز آن چيزی
نبود که من می خواستم.
اگر
من می خواستم
فيلم های
کوروساوا رو
ببينم و يا فيلم
هايی که هنوز
در آن زمان
آنتونيونی می
ساخت را ببينم
و يا فيلم های وندرس را،
به هيچ عنوان
نمی توانستم
پيدا کنم. چرا
اين فيلم ها
به اين جا نمی
آمد ؟ معلوم
است چون مشتری
نداشت.
الان هم که
می گويم درکی
از
فضای هنری
دبی ندارم،
دليلش اين است
که نمی دانم
خريدار آثار
هنری در اينجا
چه کسانی
هستند؟ قطعا
خريدار
فرهنگی نيستند
به اعتقاد من.
اين نمای
ظاهر را هم که
می بينيد
موجود است
مشخص نيست که
چه آينده ای
خواهد داشت.
يعنی اين همه
برج بلندی که
ساخته می شود برای
اين است که
آدم ها در آن
زندگی کنند،
اين آدم ها چه
سنخيت فرهنگی
با هم دارند؟
اشاره شما
به ارتباط بين
آدم ها است؟
بله. برای
اينکه فرهنگ
را، يک جامعه
و يک مدنيت می سازد.
اين مدنيت فقط
بنا و ساختمان
نيست، يعنی
همه اش به سنگ
و آجر و شيشه
ختم نمی شود ،
مدنيت ارتباط
انسانهاست.
من هر سه
چهار سال يک
بار که به
اينجا می آيم، می بينم که
تغييرات
بسيار وسيع
کرده است و
اين شهر هم از
طول دارد بزرگ
می
شود و هم
از ارتفاع،
اما درونش
چيست؟ من نمی
دانم.
ببينيد
دبی خيلی
شهر مدرنی است
و تبليغات
فراوانی هم در
آن ديده می
شود ولی بعضی
وقت ها يک
چيزهايی در آن
ديده می شود
که با عقل سليم
و علم معماری
جور در نمی آيد.
چرا در يک
شهر به اين
گرمی ، بايد
ساختمانهايی
ساخته شود که
سقف شيشه ای
دارد که آقتاب
را به درون
بتاباند؟
مثلا من هر
وقت به مرکز
خريد فستيوال
سيتی می روم
خيلی گرمم می
شود، چون که
آفتاب به درون
آن می تابد.
در مرکز خريد
امارات آمده
اند پيست اسکی
درست کرده اند
که خيلی هم
خوب است و مردم
را خنک می کند
ولی من درکی
از سقف شيشه ای
اين مرکز
ندارم. از طرفی خنک می کند و
از طرف ديگر
گرم.
شما مدرک
کارشناسی
ارشد معماری
دانشکده
هنرهای زيبا
از دانشگاه
تهران را هم
داريد. فکر می
کنيد که چه
الگويی می
توانست در شهر
سازی دبی
مناسب تر باشد
و وضعيت فعلی
ساختمان های
اين شهر و به
طور کلی
شخصيت تصويری
دبی را چگونه
ارزيابی می
کنيد؟
فرهنگ کهن
معماری
خودمان در يزد
يا کرمان را
نگاه بکنيد.
در آنجا يک
سری طاق درست
کرده اند که
سايه های خنک
توليد بکند.
کوچه های
قديمی کرمان و
يزد از صبح
تا شب سايه
دارد و خنک
است.
پس نتيجه
می گيريم که
معماری دبی با اين سقف
های شيشه ای،
فقط شکل و
شمايل و بزک
است. شکل و
شمايلی که يا بايد دراز
باشد و يا
بلند و طويل.
هيچ تفکر بنيادی
پشت آن نيست و
فقط به بحث
توسعه
اقتصادی دارد.
اما من به
شخصه درکی از
توسعه
اقتصادی صرف و
مجزا ندارم.
توسعه
اقتصادی بدون
توسعه فرهنگی توسعه
ای محکوم به
مرگ است.
اين توسعه
ناپايدار است.
وقتی توسعه
ناپايدار باشد،
انسان آينده
اش معلوم نيست که چه
کسی خواهد
بود. انسان
های آينده
اينجا چگونه
می خواهند در
کنار هم با
هم زندگی
بکنند .
آيا بشر می
خواهد به جايی
برود که با
غريبگی با
هم زندگی
بکند؟ اگر اين
طور باشد من
بسيار متاسفم
برای بشری که
ارتباط انسانی
نداشته باشد .
شما
خودتان دوست
داريد که برای
زندگی به کجا
برويد ؟
قطعا من
ترجيح می دهم
بروم به شهر
شلوغی مثل
دهلی يا بمبئی
که بسيار
شلوغتر از دبی
است، ولی
انسانهايش در
رابطه بسيار
نزديک انسانی
با هم هستند،
خريد و فروش
شان را می
کنند، بده
بستان
اقتصادی با هم
می کنند ولی
يک فرهنگ قوی، غنی و
کهنسالی وجود
دارد که جزو
رگ و ريشه آن شهر
است.
من در دبی
خونی که جريان
داشته باشد که
زندگی بخش
باشد احساس
نمی کنم. شايد
حس شخصی من
باشد و غلط هم
باشد.
اتفاقا اين
حرف را خيلی
های ديگر هم
می زنند که در
دبی زندگی
واقعی در
جريان نيست و همه چيز
ساختگی و
اسباب بازی
مانند به نظر
می رسد.
ولی هر
کدام از
زاويه ديد
خودشان به
قضيه نگاه می
کنند و شايد
کمتر کسی
بداند که چرا دبی اين
گونه است؟ من
خيلی ها را می
شناسم که حتی
يک دوست در
دبی ندارند. خيلی
ها را می
شناسم که با
هم همزبانند و
همفکرند و همکارند
و هم عقيده اند
ولی دوست
نيستند و هر
روز با بی
تفاوتی به
يکديگر می
نگرند.
اين آغاز
بی فرهنگی
است. من می
گويم در شهری
که تو نتوانی
دوستی در آن
داشته باشی و
نتوانی عاشق
بشوی، بايد آن
شهر را ترک
کرد
.
اين همه
ساختمان و اين
همه سلول هايی
که در ارتفاع
در حال ساخته
شدن است برای
چه کسی است؟
مگر قرار نيست
انسان در آن
زندگی بکند؟
فکر می
کنيد مشکل کار
از کجاست؟
من به يک
چيز اعتقاد
دارم، اين که
معماری درست،
سبب ساز
ارتباطات است.
محله های
قديمی خودمان
را به خاطر بياوريد،
مثلا محله های
اصفهان که
بنيانشان بر
اساس خانه
هايی هست که
در کنار هم
واقع شده اند
و چيزی به اسم
همسايه در
اين بين شکل
می دهند.
«من اسم
الگوی دبی را «اوتوپيا»
نمی گذارم،
ممکن است که
سازندگان آن اسمش
را «اوتوپيا»
بگذارند ولی
در واقع دارند
يک تئوری را
برای آينده
تجربه می کنند
تا ببينند چه
می
شود.»
ابراهيم
حقيقی
اين لغت
همسايه، يک
لغت بسيار زيبايی
است، يعنی
زندگی کردن در
يک سايه مشترک.
و اين همسايگی
به ما ارتباط
مشترک ونزديک
می دهد. بعد از
آن ما هم محله
می شويم. محله
ای که دارای
نقاط و پاتوق
های است که
مردم در آنجا
با هم مانوس
می شوند.
در اين
محله يک جوی
آب وجود دارد،
يک حمام، يک
نانوايی، يک
سقاخانه که
همه از آن
آب می خورند،
يک بازار که
همه از آن گذر
می کردند، يک
زورخانه و
خيلی چيزهای
ديگر.
تمام اين
مثال ها، مثال
های اشتراک
زيستی انسان
ها در کنار يکديگر
است ، وقتی
شما اين را از
آدمها بگيريد
آدمها از هم
جدا می شوند.
پس
اين معماری و
شهر سازی است
که اين
اشتراکات
انسانی را به
وجود می آورد.
اين اشتراکات
را مدنيت به
انسان ها می
دهد.
مدن يعنی
شهر، مدنيت
يعنی شهر
نشينی، تمدن
از لغت مدن می
آيد ، پس اين
گونه زيستن به
سمت عدم تمدن
است.
ساختمان به تنهايی
مدنيت نمی
سازد و تمدن
نمی آورد. تمدن
ريشه های عميق
تر فرهنگی نياز
دارد که در
وحله اول
ارتباط انسان
ها آن را شکل
می دهد.
حتی شهری
مثل بم که همه
اش با خشت خام
ساخته شده
است، اما
مدنيت موجود
است. نه تيری
نه آهنی نه
بتونی نه شيشه
ای.
تير و
آهن و شيشه
های سردی که
اينجا بالا
رفته است به
خاطر جنس مواد
به کار رفته
اش سرد نيست،
به خاطرعدم
ارتباط آدم
هايی که در
آنجا زندگی می
کنند سرد
است.
راهرو ها
آدم ها را به
هم نمی رساند
در اين جا، در
صورتی که کوچه
های تنگ ما
آدم ها رو به
هم می رسانند.
معماران دبی علاقه
زيادی به
فانتزی دارند.
علاوه بر اين
يک نوع جنون و
جاه طلبی در پروژه های
ساختمانی دبی
ديده می شود.
بلندترين برج
جهان، جزاير
مصنوعی، هتل
های زير آب و
خيلی چيزهای
ديگر. نظرتان
درباره اين
تلاشی که اين معماران
برای زيبا
سازی شهر می
کنند چيست؟
فانتزی بودن هيچ
ايرادی ندارد.
زندگی را بايد
جذاب و زيبا
کرد، به هر
قيمتی. اين يک
جهان بينی و
تفکر است،
حالا با اين
تفکر و پول
های کلان دبی
و اينکه ما برويم
در داخل دريا
جزاير مصنوعی
درست کنيم و اشکال
مختلفی مثل يک
نخل را در
دريا به وجود
بياوريم و
برويم رويش
زندگی بکنيم و
قيمت ها را
روز به روز
فزاينده
بکنيم در
انتها
جذابيتی
ندارد.
مگر همه
اين ها برای زندگی نيست؟
نقشه پروژه
جزيره مصنوعی
نخل ممکن است
زيبا باشد،
ولی وقتی من در داخل آن
قدم می زنم
هيچ حس انسانی
پيدا نمی کنم،
برای اين که
آدم ها در آنجا
با هم ارتباط
ندارند. من که نقشه
هوايی نمی
خواهم، اين ها
همه توی عکس
قشنگ است.
اين جا مثل
اين که ساخته
شده است برای
گرفتن عکس های
هوايی و شبانه
برای تقويم يا
روی جلد بعضی
کتابهای
توريستی. فقط
و فقط همين و
جز اين من
اتفاقی نمی
بينم.
آقای
حقيقی بعضی از کشورهای
جهان مثل هند
يا مصر و يا
ايران خودمان
گويی تمام
نشدنی هستند و الان مثلا
من خيلی ها را
می شناسم که
آرزوی رفتن
دوباره به تاج
محل و يا چهار
باغ اصفهان را
دارند و
انگار چند
بار ديدن بعضی
مکان ها انسان
را
سيرآب نمی
کند. اما من
پس از سال ها
زندگی کردن در
دبی کسی را
نديده ام که به
عنوان مثال
بگويد: «آقا من
دلم برای برج العرب
تنگ شده است.»
فرقی هم
ندارد که آن
فرد توريست
باشد و يا
محلی دبی.
به عنوان مثال در
کرمانشاه
خودمان رفتن
به طاق بستان برای
بسياری از
مردم تبديل به يک اعتياد
شده است و اگر
يک هفته به
آنجا نروند
انگار که چيزی
را گم کرده اند.
اين
رفتارهای
انسانی را در
خيلی جاهای
ديگر دنيا هم
می توان ديد.
چرا چنين
رفتاری از
مردمانی که در
دبی زندگی می
کنند سر نمی
زند؟
برای اين
که در آن
کشورهايی که
نام برديد
اصالت وجود
دارد واين جا
تصنع. همه چيز
را نمی توان
تصنعی درست
کرد حتی
توريست هم
نياز به
ارتباط
انسانی دارد .
آدم ها را
ببريد به جايی
که فرهنگ های
ديگر و به قول
تفکر معاصر
امروز افق های
تازه تری را
نگاه بکنند و
شريک بشوند در
اين افق ها و زندگی شان
دگرگون بشود.
برای اين
که مثالی ساده
زده باشم به
فيلم های
اسپيلبرگ
اشاره می کنم.
هر چند که
جوان ها زياد
با اين نظر من
موافق نيستند
ولی شما يک
بار که فيلم
های اين
کارگردان را
ببينيد کل
داستان را از
بر می شويد و
بار دوم ديگر
هيج هيجان و
لذتی از ديدن
اين فيلم به
شما دست
نمی دهد، چون
که انسانی
نيست، پس اين
فيلم يک تاريخ
مصرف روزمره
داشته است.
ولی حالا
شما فيلم های
برگمان را صد
بار هم که ببينيد
باز هم لذت
می بريد. صد
بار ديگر به
هيجان می آييد
و عاطفه تان
برانگيخته می شود و ممکن
است که حتی
اشک هم بريزی.
من اسم
الگوی دبی را «اوتوپيا»
نمی گذارم،
ممکن است که
سازندگان آن
اسمش را
«اوتوپيا» بگذارند ولی در واقع
دارند يک
تئوری را برای
آينده تجربه
می کنند تا
ببينند چه می شود.
تجربه بشر
نشان می دهد
که سلاطين با
فرهنگ هميشه
زندگی و کشور
بهتری ساخته
اند تا سلاطين
بی فرهنگ.
تجربه ديگری
نشان می دهد
که وقتی ارتشی
ها به حکومت
رسيده اند، در
آمريکای جنوبی و حتی در قرن
شانزدهم در
اروپا، اگر با
گونه تفکر
خودشان
حاکميت کرده
اند و بقيه
را کمرنگ کرده
اند، باعث
فروپاشی ممالک
شان شده اند.
اما تفکر
يک سويه
تاجرها که
امروز در دبی
برقرار است،
ناديده گرفته
شدن فرهنگ و
هنر و هنرمند
و يا ديکته
هنر را رقم می
زند و قطعا يک
رفتار
دولتمردی شکست
خورده ای است.
برای
اينکه تاجر
اصلا به اين
سبب تاجر شده
است که
فقط منافع
شخصی خودش را
ببيند و تا
منافع ديگران
را نگيرد، به
منفعتی نمی
رسد. چاره
چيست؟ تصور من
اين است که
فقط فرهيختگان
می توانند يک
گونه درست
زيستی بسازند
برای آدم ها.
که آن جامعه مدنی
افلاطونی هم
اصلا امکان وجود ندارد.
ما بايد
آرزو بکنيم که
اشترک تفکر
بين اين گونه
های مختلف
باشد . داريوش
شايگان
فيلسوف
معاصر در باره
اين تنوع
تمدنها و فرهنگ
ها می گويد:
«اين چهل تکه بايد
يک يکپارچگی
بسازد و بشر
جز اين چاره ای ندارد.»
متاسفانه
در دبی شاهد
آن يکپارچگی
نيستيم .
Radio Farda
يک
مسوول:اخراج
کارگران ربطي
به ما ندارد
شركت صدرا
هفته گذشته 340
كارگر خود را
به دليل آنچه
نداشتن كار
ناميد، اخراج كرد و
براساس
اظهارات
مسوولان اين
شركت و استان
بوشهر اين
شركت برنامه تغيير
ساختار خود را
دارد كه در
صورت اجرايي شدن
اين برنامه
يكهزار كارگر شاغل در اين
شركت بيكار
خواهند شد.
رييس
سازمان صنايعبوشهر:
رسيدگي بهمسايل
شركت صدرا، در
حوزه كاري اين
سازمان نيست.
رييس سازمان
صنايع و معادن
استان بوشهر
گفت: رسيدگي
به مسايل و
مشكلات شركت
صنعتي دريايي
ايران (صدرا)
شعبه بوشهر در
حوزه كاري و
وظايف اين
سازمان نيست.
اسماعيل
مرحمتي در جمع
خبرنگاران
افزود: مشكلات
اين شركت
مربوط به
سيستم
اقتصادي كلان
كشور است و به
اين سازمان
ربطي ندارد.
وي اظهار
داشت: وظيفه
اين سازمان
تعامل و
هماهنگي با
همه واحدهاي
صنعتي و معدني
و دستگاههاي
اجرايي است و
صدرا فقط يك
عضو اين
مجموعه محسوب
ميشود.
مرحمتي اضافهكرد:
صدرا يك شركت
بزرگ با
فعاليتهاي
گستردهاي
است كه با يك
واحد صنعتي
كوچك بسيار
متفاوت است
بنابراين
مشكلات اين شركت
بايد در سطحي
بالاتر بررسي
شود و اين امر
در حيطه
اختيارات اين
سازمان نيست.
وي در خصوص
امكان تعطيلي
شركت صدرا در
بوشهر گفت:
همه بخش صنعت
و معدن استان
بوشهر و كشور
شركت صدرا
نيست و ممكن
است تصميم به
تعطيلي اين شركت
بگيرند و
تعطيلي شركتهاي
بزرگ در
اقتصاد جهان
امري معمولي و
طبيعي است.
مرحمتي اضافه
كرد: با
تعطيلي صدرا
فضا و موقعيتي
كه براي
اشتغال و
توليد ايجاد
شده تعطيل نميشود
بلكه در
اختيار ديگر
بخشها و شركتها
قرار خواهد
گرفت.
وي گفت:
مديريت ضعيف و
تعامل نداشتن
صدرا از گذشته
با بخش صنعت و
مسوولان
استاني از
جمله دلايل
بوجود آمدن
مشكلات موجود
اين شركت است.
مرحمتي ادامه
داد: تعديل
نيرو توسط
شركت صدرا بنا
به اعلام اين
شركت به دليل
اصلاح ساختار
و اتمام برخي
پروژهها است
و بازگشت بكار
نيروهاي
اخراج شده از
اين شركت
مستلزم تعريف
پروژههاي
جديد در آن
است.
وي افزود:
تعديل نيرو
فقط يك شاخه
از اصل اصلاح
ساختار كه در
جهان نيز رواج
دارد، است و
توليد مستمر،
ايجاد ظرفيتهاي
جديد و تغيير
خط توليد و
فناوري از
ديگر شاخههاي
اين اصل است
كه شركت صدرا
توانايي و
ظرفيت اجراي
آن را دارد.
مرحمتي با
بيان اينكه
تعديل نيرو
توسط شركت صدرا
تعديل
نيروهاي
متخصص است،
اظهارداشت: شركت
صدرا شركتي
خصوصي است و
سياستهاي
حاكم در توسعه
و قوانين
تجارت در بخش
خصوصي شرايط
خاصي دارد ولي
اين امر بدين
معنا نيست كه
اين شركت هر
اقدامي را به
دلخواه انجام
دهد.
وي بيان كرد:
مديريت قوي و
با برنامهريزي،
كاهش قيمت
تمام شده
توليد و تعريف
پروژههاي
جديد از جمله
راهكارهايي
است كه ميتواند
در كاهش
مشكلات شركت
صدرا بسيار
تاثيرگذار
باشد.
شركت صنعتي
دريايي ايران
شعبه بوشهر كه
در زمينه ساخت
كشتي و سكوها
و سازههاي
دريايي
فعاليت ميكند،
هفته گذشته 340
كارگر خود را
به دليل آنچه
نداشتن كار
ناميد، اخراج
كرد و براساس
اظهارات
مسوولان اين
شركت و استان
بوشهر اين
شركت برنامه
تغيير ساختار
خود را دارد
كه در صورت
اجرايي شدن
اين برنامه
يكهزار كارگر
شاغل در اين
شركت بيكار
خواهند شد.
تشريح
فرقه مصباحيه
از زبان
محتشمي پور
اسلام "فرقه
مصباحيه" هيچ
تهديدي براي
آمريكا و
اسرائيل نيست.
به همين دليل
اعضا و
چهرههاي اين
فرقه براي
ترويج اسلام
با قرائت اين
فرقه سالي چند
بار به آمريكا،
اروپا و. . . ميروند
اما كسي اصلا
كاري با آنان
ندارند. و يا تعدادي از
طلاب خود را
براي تحصيل به
آمريكا ميفرستند
و گفته ميشود برخي گرينكارت
هم گرفتهاند
و به عنوان يك
شخصيت برجسته
روحاني اين فرقه به ايران
برگشتهاند.
نه در ليست
سياه آمريكا
نامشان هست و
نه هيچگاه شنيدهايد
كه مشكلي در
اين زمينهها
داشته باشند.
اعتماد
ملي
حجتالاسلام
والمسلمين
علياكبر محتشميپور
چندي پيش در
سخناني در
مراسم
بزرگداشت ارتحال
امام
خميني(ره) در
اصفهان به طرح
موضوع به قول
خودشان فرقه
مصباحيه
پرداخت. اين
سخنان بازتابهاي
متفاوتي را به
دنبال داشت.
اما او در گفتوگو
با اعتماد ملي
به تشريح علت
طرح اين مساله
در شرايط فعلي
پرداخته است.
وي معتقد است:
اين "فرقه
مصباحيه" به
مراتب خطرش
براي انقلاب
و نظام جمهوري
اسلامي
بيشتر از خيلي
از فرقهها و
گروههاي
ديگر است. متن
اين گفتوگو
را با هم ميخوانيم.
در آغاز
اين مصاحبه،
ميخواستم
بدانم علت طرح
موضوع فرقه
مصباحيه در اين
زمان و شرايط
چه بود؟ و چه
ضرورتي براي
طرح آن وجود
داشته است؟
در آستانه
ميلاد مبارك
حضرت صديقه
طاهره(س) و
فرزند
گرانقدرش
حضرت امام
خميني(ره) بار
ديگر مجبور
شدم به اين
موضوع حياتي
انقلاب و
نظام اسلامي بپردازم.
علت اينكه در
نوزدهمين
سالگرد رحلت
امام خميني(ره)
بر آن شدم تا
درباره
انديشه امام و
انقلاب و
خطرهايي كه
متوجه نظام
جمهوري اسلامي
است، سخن
بگويم، اين
بود كه زمزمههايي
دال بر وجود
طرحي براي
برچيدن بساط
جماران از
منابع موثق
شنيدم. طبيعي
است اين طرح
تنها با تحريف
انديشه و
خشكاندن ريشهها
و اصول و
مباني تفكر و
ارزشهاي
انقلاب
امكانپذير
است و كساني
كه به دنبال
چنين طرحي
هستند، وجود
ياران نزديك و
فرزندان و
شاگردان امام
را كه عمري با
ايشان حشر و
نشر داشتهاند،
مانع تحقق طرح
خود ميدانند
و لذا همزمان
با تحريف تفكر
و اصول امام،
طرح جمارانزدايي
و حذف منظومه
ياران مورد
اعتماد امام و
فرزندان وي در
دستور كارشان
قرار گرفته
است. افشا شدن
زودهنگام اين
طرح هم موجب شد
تا هر روز با
بمباران
تبليغاتي
مسموم و فحش و
ناسزا از سوي
فرقه مصباحيه
مواجه شوم.
آنها در اين
مرحله ميخواهند
به ياران و
همراهان امام
بگويند همانطور
كه محتشمي را
ساكت كرديم و
در افكار
عمومي با
انواع هتاكي و
تهمت و افترا
و ارعاب و
تهديد از صحنه
خارج كرديم،
سرنوشت هر كسي
كه بخواهد
برابر ما
بايستد، همين
خواهد بود.
چرا كه اگر
غير از اين
بود، سخنان
بنده را با بحثهاي
مستند نقد ميكردند
ولي همانطور
كه مشاهده ميشود
هيچكسي از
جريان فرقه
مصباحيه
پاسخي مستند
به مسائل
محتوايي كه
مطرح شد، نداده
است. اين قوم
بدانند كه
بنده در راه
پايداري اسلام
ناب و نهضت
اسلامي و
انديشه
تابناك امام
خميني(ره) و
مبارزه با ظلم
و ستم و
برپايي
جمهوري اسلامي
بيش از 40 سال
است كه چوبه
دار خود را به
دوش ميكشم و
در انتظار
شهادت هستم.
در اينجا ذكر
اين نكته را
راهگشا ميدانم
كه در نظام
جمهوري اسلامي
هركسي آزاد
است در چارچوب
قانون اساسي
عقايد و آراي
خود را بيان
كند. جناب
آقاي مصباح
نيز از چنين
حقي
برخوردارند
ولي حق ندارند
انديشه و نظر
خود را به نام
امام مطرح
كنند. همچنين
پيشنهاد ميكنم
جناب آقاي
مصباحيزدي
لااقل اين
شجاعت را
داشته باشند و
موسسه امام خميني(ره)
را به موسسه
مصباحيزدي
تغيير نام
بدهند و با
تابلوي خود
اينگونه
مباحث را مطرح
كنند.
آيا موضوع
فرقه مصباحيه
كه شما مطلع
كردهايد،
منشاء تاريخي دارد
يا موضوع
جديدي است؟
بله، ريشههاي
آن به شروع و
شكلگيري
نهضت امام و
رخدادهاي پس
از سال 42 بازميگردد.
بعد از تجربههاي
ناموفق رژيم
شاه در انتقال
مرجعيت شيعه پساز
فوت آيتالله
العظمي
بروجردي از قم
به نجف و نيز
ايجاد تفرقه و
چنددستگي
ميان مراجع و
علماي قم در ماجراي
انجمنهاي
ايالتي و ولايتي،
رژيم لبه حملات
خود را تيزتر
و شدت
برخوردها و
سركوبهاي
خود را تندتر
كرد و كشتار
طلاب در
فيضيه مدرسه
فيضيه و مردم
در 15 خرداد
نشان داد كه
هيچ ترحم و
نرمشي در قلع
و قمع مخالفان
ندارد. از اين
پس كه پاي جان
و مال و آبرو و. . .
در مبارزه با
رژيم شاه در
ميان آمد،
برخيها از
ادامه كار دستشستند
و به بهانههاي
مختلف نه تنها
مبارزه را
ادامه ندادند
بلكه به تدريج
در برابر آن
ايستادند. از
اين پس و پس از
تبعيد امام به
نجف، دو، سه
جريان عمده در
حوزههاي
ايران شكل
گرفت. برخي
همراه و همفكر
امام بودند و
برخي مخالف
امام و جرياني
هم ساكت در
برابر جنايات
رژيم شاه بود.
اعلاميههايي
كه در اين
زمان تا
پيروزي انقلاب
امضا شده
گوياي اين
واقعيت است
چرا كه به مرور
زمان و بعد از
حوادث سال 43،
عدهاي ديگر
امضايي پاي
اعلاميهها
ندارند. به
خصوص موقعي كه
نهضت اوج گرفت
و تبديل به
حركتي انقلابي
و عمومي در
سراسر كشور شد
و كشتارهاي
وسيعي كه در
سال 56 و 57 رژيم
شاه در استانها
و شهرهاي
مختلف مثل قم،
يزد، تبريز،
مشهد، تهران و
جاهاي ديگر به
عملآورد،
مدرسين حوزه
علميه قم به
مناسبتهاي
مختلف در
رابطه با هريك
از اين حوادث
بيانيه صادر
ميكردند،
اما برخي از
آقايان از
جمله جناب
آقاي مصباحيزدي
نامشان نيست
و به هيچوجه
در پاي اعلاميهاي
كه اشارهاي و
انتقادي به
رژيم شاه
داشته، ديده
نميشود.
برخورد
رژيم شاه با
اين موافقان و
مخالفان اعلاميهها
چه بود؟
رژيم شاه دو
گونه برخورد
ميكرد؛ نخست
مقابله با هركسي
كه با امام
همراهي ميكرد
و در نهضت
همفكر امام
بود. لذا شمار
كثيري از
علما،
سياسيون،
دانشگاهيها
و دانشجويان،
مبلغان،
بازاريها و. . .
كه در اين
مبارزه
بودند،
دستگير ميشدند
و به زندان ميافتادند
و شكنجه ميشدند.
حتي كساني كه
سخنراني نميكردند،
اعلاميه هم
امضا نميكردند
اما به نحوي
در نهضت
تاثيرگذار
بودند، اينها
هم دستگير و
به جاهاي بد
آب و هوا و دور
از دسترس
تبعيد ميشدند.
از آيتالله
منتظري و مقام
معظم رهبري
گرفته تا آقاي
هاشميرفسنجاني،
آقاي كروبي،
آقاي انواري،
حجتي كرماني،
شهيد آيتالله
سعيدي، شهيد
آيتالله
غفاري و
ديگران و دهها
و صدها نفر
مثل آيات
بزرگوار
صانعي، آقاي ربانياملشي،
قدوسي و غيره.
همه اينها
كساني هستند كه
مورد قهر و
غضب شاه و
رژيم بودند.
در حيطه سياسيون
هم اسامي بسيار
است. البته
اينهايي را كه
من ميگويم، كساني
هستند كه در
چارچوب و خط
فكري امام عمل
ميكردند.
والا
مبارزان
ديگري هم
بودند كه تفكر
و انديشه ديگري
در ضديت با
شاه داشتند و
مورد قهر و
غضب رژيم
بودند كه حسابشان
جدا است چون
حوزه صحبت ما
در رابطه با
انقلاب اسلامي
و امام و
كساني است كه
همفكر امام و
همراه امام
بودند. در
ميان اين
قافله، امثال
آقاي مصباحيزدي
غايب بودند.
ايشان هرگز
طعم تلخ زندان
و تبعيد و
آوارگي و
شكنجه و
گرسنگي و
تشنگي در راه
مبارزه با
رژيم ضداسلامي
و ضدانساني
شاه را نچشيده
است. استدلالي
هم كه ايشان و
همفكرانشان
داشتهاند
اين است كه
براي حفظ حوزه
و تقويت آن و
تربيت طلاب و
روشن ماندن
چراغ دين بايد
سكوت كرد و به
تحصيل و تعليم
و تربيت و درس
و تدريس
پرداخت يا استدلال
ديگري كه بعدا
خواهم گفت.
نكته اين
است كه همين
شيوه استدلال
هم درباره
شهيد مطهري و
مفتح مطرح ميشود
و مقايسه ميكنند
ميان آقاي
مصباح و مفتح
و مطهري و ميگويند
آنها هم با
همين احساس
وظيفه كار
فرهنگي و علمي
و تدريس ميكردند.
فرق آقاي
مصباح با شهيد
مطهري و شهيد
مفتح و امثالهم
در اين است كه
در سالهاي 56 و 57
كه اوج حركت
مردمي و
انقلاب بود،
آنها همراه
انقلاب
بودند و در
رابطه با نهضت
امام و همراهي
با امام حضور
فعال داشتند.
شهيد مفتح آن
همايش بزرگ
انقلابي و
نماز عيد فطر
مشهور را در
قيطريه كه
تاثير مهمي در
جامعه ما
داشت، برگزار
كرد. شهيد مطهري
كسي بود كه
محور نهضت و
انقلاب در
داخل ايران و
عضو شوراي
انقلاب بود.
شهيد مطهري
وقتي به پاريس
آمد و در نوفللوشاتو
خدمت امام
رسيد، سنگبناي
شوراي انقلاب
را با مشورت
امام گذاشت و
تمام كساني كه
عضو شوراي
انقلاب قبل
از پيروزي
انقلاب شدند
كساني بودند
كه شهيد مطهري
آنها را به امام
معرفي و تاييد
ميكرد. بر
اين اساس شهيد
مطهري و مفتح
و امثالهم كساني
بودند كه در
آن دو سالي كه
فعاليتشان
جنبه علني به
خود گرفت،
همراهي جدي با
امام داشتند.
قبل هم
ارتباطات
مستمري با
امام داشتند؟
بله، قبل از
انقلاب
ارتباطي
مستقيم
داشتند و شهيد
مطهري به نجف اشرف
ميآمد و
همواره از طرق
مختلف طرف
مشورت با امام
بود و اجراي
تفكر و انديشه
امام را در
داخل ايران
پيگيري ميكرد.
بحث ايشان
قابل قياس با
هيچكس بهويژه
آقاي مصباح
نيست. لازم
است در اينجا
نكتهاي را
اشاره كنم؛ در
جلسهاي با
آقاي كروبي،
ايشان نقل ميكرد
كه سال 1352 در
ديداري كه دو
نفر از بزرگان
امروز نظام
جمهوري اسلامي
و مبارزان
زمان شاه در
قم و در منزل
آقاي مصباحيزدي
با ايشان
داشتند و
ايشان را به
همراهي با
انقلاب دعوت
كردند، آقاي
مصباح در مقام
مخالفت با نهضت
و مبارزه در
زمان غيبت
امام زمان(عج)
به پارهاي از
روايات
استدلال ميكرد
كه هر قيامي از
سوي مسلمانان
قبل از ظهور
امام زمان(عج)
باطل و محكوم
به شكست است.
اين تفكر همان
تفكر انجمن
حجتيه است كه
مبارزه را
تحريم كرده
بود و استدلالشان
اين بود كه
قبل از ظهور
هر علم و
پرچميكه
برداشته شود،
اين علم باطل
است و معتقد
بودند بايد
فساد همه جا
را بگيرد تا
امام زمان(ع) ظهور
كند. در اينجا
مناسب ميدانم
يك سوال
درباره جشنهاي
شعبانيه سال 1357
از جناب آقاي
مصباحيزدي
بپرسم. در
شرايطي كه
امام
فرمودند:. . . ما
كه هنوز شاهد
صدمات جانكاه
شاه به اسلام
بزرگ و كشور
اسلامي هستيم،
جشني نداريم. . .
الخ سربسته
سوال ميكنم
جنابعالي در
قم براي تحقق
آن آيا كاري
كرديد؟!!!
ارتباط
تشكيلاتي و
سازماني هم
بين انجمن
باآقاي مصباح
و موسسه در
راه حق كه
ايشان عضوش
بود، وجود
داشتهاست؟
يك بخش برخورد
رژيم شاه
دستگيري و
زندان و تبعيد
و اعدام و
تهديد و ارعاب
و خشونت بود.
بخش دومي كه
صورت ميگرفت
از موضع تطميع
بود. رژيم شاه
چون جوانها
فوجفوج به
انديشه و تفكر
امام و مبارزه
با رژيم روي
ميآوردند،
براي اينكه
اينها را به
روشهايي
سرگرم و مشغول
سازد تا آنان
به مسائل اساسي
و سرنوشتساز
كشور و خودشان
نپردازند و
درك و فهم
نكنند كه چه
رخدادهايي در
كشور ميگذرد،
فرقههايي را
بهوجود آورد
يا فرقههايي
را تقويت ميكرد.
از جمله اين
فرقهها،
فرقه بهائيت
بود كه در
مقابلش هم
فرقه انجمن
حجتيه صفبندي
كرده بود. هر
دوي اينها در
ارتباط و مورد
حمايت ساواك و
رژيم بودند.
برنامه و
سياست رژيم
شاه اين بود
كه اين دو
جريان هريك
بخشي از جامعه
بهخصوص نسل
جوان را جذب و
در برابر هم
جبههبندي و
مشغول كردند،
تا در چالش و
نزاع دروني،
مسائل اصلي
فراموش شود.
در اين زمينه
انجمن جلسات
آموزشي فعال و
منظمي داشت و
نيروهاي فعال
و باهوش و
استعداد
مسلمان كشور
را شناسايي و
در اين راه
تربيت ميكرد و
بهكار ميگرفت.
به طوري كه
مرحوم آقاي
حلبي بعد از
پيروزي انقلاب
به امام پيغام
داده بود كه
من 16 هزار
مهندس و دكتر،
آدمهاي با
علم، باسواد و
باتجربه
دارم كه اگر
اداره كشور به
آنها سپرده شود،
ميتوانند
مملكت را
اداره كنند.
امام فرموده
بود ما نيازي
به اين دكتر و
مهندسهاي شما
نداريم. همين
جوانهايي كه
انقلاب
كردند، به
خوبي ميتوانند
مملكت را
اداره كنند.
اين انديشه و
تفكر امام بود
كه جوانهايي
كه انگيزه و
تعصب اسلامي دارند
و در نهضت و
مبارزه
بودند،
خودشان بايد كشور
را اداره كنند.
افرادي هم
بودند كه نه
جذب منحرفين
بهائي ميشدند
و نه ميتوانستند
با انجمن
حجتيه كه علنا
با نهضت و امام
مخالفت داشت،
همكاري كنند.
اين افراد
موسساتي
مانند <موسسه
در راه حق> راه
انداخته و خود
و بخشي از
نيروهاي موثر
جامعه را
سرگرم كرده
بودند. از سال
42، 43 يادم ميآيد
كه نشريه <در
راه حق> هفتهاي
يا هر دو هفته
يك بار منتشر
و در كشور
توزيع ميشد.
به خصوص براي
مشتركان مكتب
اسلام كه خود
اين جريان هم
ماجراها دارد.
در اين نشريات
چه بحثهايي،
وجود داشت؟
درباره
موضوعاتي بود
مانند تثليث،
مسيحيت،
بودا، توحيد،
معاد، امامت و.
. . مباحثي
مختصر و با
زباني ساده در
زمينه
مقايسه اديان
و مكاتب به
شيوههاي
جدلي و نقضي و
رد كردن كه
براي رژيم شاه
هيچ تهديدي
دربر نداشت.
امام ميفرمود
كه انگليسيها
داشتند از يكي
از محلههاي
بغداد رد ميشدند
كه از مأذنهاي
صداي اذان
برخاست.
پرسيدند كه آن
بالا چه ميگويند.
گفتند اذان
نماز ميگويند.
گفت اين اذان
براي ما خطري
دربردارد؟ گفتند
خير. افسر
انگليسي گفت:
حالا كه خطري
ندارد
بگذاريد هر
چقدر ميخواهند
اذان بگويد.
داستان موسسه
در راه حق، انجمن
حجتيه و
دارالتبليغي
كه آيتالله
شريعتمداري
درست كرد،
مانند همان
اذان گفتن است
كه ضرري براي
سياستهاي
رژيم شاه
دربرنداشت.
موضع حضرت
امام(ره) راجع
به اين جريانها
مخصوصا موسسه
در راه حق چه
بود؟ شواهدي
هست كه امام
در مورد اينها
اظهارنظري
سلبي يا ايجابي
كرده باشند؟
آن چيزي كه
درباره
دارالتبليغ
ميدانم
اينكه امام با
آن مخالف
بودند و مرحوم
علامه طباطبايي
در اين زمينه
بين امام و
آقاي
شريعتمداري
رايزني ميكرد.
حتي امام
درباره اثرات
منفي احتمالي
آن اعلام خطر
كرده بودند.
تا اينكه امام
را تبعيد كردند.
امام تا روزي
كه بودند با
اينگونه
موسساتي كه
ذهن جامعه و
بهخصوص
جوانان را از
امور سرنوشتساز
منصرف و غافل
ميكرد مخالف
بودند.
براين اساس
نتيجه ميگيريم
كه رژيم سه
گونه سياست و
برخورد داشت:
نخست، فرقهسازي
يا تقويت فرقهها
به منظور جذب
جوانان و
ايجاد اختلافات
داخلي و
<مذهب عليه
مذهب> و <جنگهاي
حيدري- نعمتي>
كه آنان را
سرگرم سازد و
ديگر به فكر
مسائل اساسي و
سرنوشتساز
كشور نباشند و
ندانند و
نفهمند كه پشت
پرده سياست
ظاهري چه ميگذرد
و رژيم در
آشكار و پنهان
چه ميكند.
يكي از شرايط
ورود و فعاليت
در اين موسسهها
و فرقهها عدم
دخالت اعضا در
سياست بود. هم
موسسه در راه
حق و هم انجمن
حجتيه و هم
دارالتبليغ.
اگر كسي در
اين موسسات ميخواست
با شاه مبارزه
كند و اعلاميهاي
پخش كند و در
تظاهرات
مردميشركت
كند، اخراجش
ميكردند. و
لذا آن سياستي
كه بر اين
جريانها و
فرقهها حاكم
بود، سياست
دوري از
فعاليت سياسي
و مبارزه و
مبارزان بود.
و لذا بعضي از
كساني كه در آن
موسسات كار ميكردند،
سعي داشتند
مرز خود را با
كساني كه مبارز
بودند و از
ياران امام
محسوب ميشدند،
حفظ كنند و
بعضي رسما
مخالف بودند و
حتي درگيريهايي
با نيروهاي
مبارز داشتند.
مثلا بنده در
حوزه علميه قم
درس ميخواندم،
بعد از تبعيد
امام(ره)،
برنامه دعاي توسل
در مسجد بالا
سر با يكي دو
نفر از فضلاي
جوان اجرا ميكرديم
و اين، تنها
امكاني بود كه
مبارزان ميتوانستند
شبها در قالب
دعاي توسل
اعتراضشان
را به رژيم
شاه اعلام و
ياد امام را
زنده نموده و
مردم را آگاه
كنند. برخي از
اين آقايان
گريزان از
جهاد و مبارزه
يا در برخي از
اين فرقهها و
موسسات بودند
ميگفتند كه
ما اصلا نسبت
به شماها
مشكوك هستيم،
شماها
كمونيست هستيد
يا شماها
وهابي هستيد
يا چي شده كه
فلان آقا
مبارزه ميكند
و دستگير نشده
است. يعني سمپاشي
ميكردند كه
بنده و امثال
من از ترس
اينكه متهم نشويم،
فعاليت و
مبارزه را كنار
بگذاريم و به
من ميگفتند
كه تو با اين
استعداد خوبي
كه داري به جاي
اين كارها،
برو درس بخوان
و خودت خميني
بشو، بالاخره
آن حوادث تلخي
كه در ليلهالضرب
اتفاق افتاد و
مبارزان و
ياران امام از
سويي توسط
همين فرقهها
در مسجد اعظم
قم مورد ضرب و
شتم قرار ميگرفتند
و از سوي ديگر
توسط ساواك
دستگير ميشدند
و...
نكته
ديگري كه در
اينجا وجود
دارد اين است
كه اين اختلاف
مذهبي كه توسط
اينها دامن
زده ميشد،
ناشي از طبيعت
اختلافات
مذهبي و
اعتقادي بود،
يا حسابشده و
برنامهريزي
شده بود و
سياست و
انديشهاي
پشت اين جنگ
مذهب عليه
مذهب وجود
داشت و اين
سرگرم كردن
افراد مذهبي و
مسلمان و
متدين به
همديگر و عدهاي
با اين عناوين
در برابر
جريانهاي
مخالف و منتقد
رژيم مانند
جريان شريعتي
و حسينيه
ارشاد، ناشي
از يك پروژه
بود؟
آنچه مسلم و
ترديدناپذير
است، اين است
كه ساواك از
اين اختلافات
بيشترين بهره
را ميبرد و
تفكرها و
اقدامات اين
جريانات فرقهاي
با سياستها و
خطمشي رژيم
و ساواك همسويي
و تناسب داشت
و برابر برخي
اسناد اينها را
در مقابله با
مبارزان
تشويق و تحريص
ميكردند.
حضرت امام در
پيام تاريخي
سوم اسفند سال
67 (منشور
روحانيت) ميفرمايند:
<گمان نكنيد
كه تهمت
وابستگي و
افتراي بيديني
را تنها اغيار
به روحانيت
زدهاند،
هرگز، ضربات
روحانيت
ناآگاه و آگاه
وابسته، به
مراتب كاريتر
از اغيار بوده
و هست.> يعني
هركسي بالاخره
در ديدگاههايش،
اجتهادش،
استنباطش
موافق دارد،
مخالف دارد.
فرض كنيد آقاي
صالحي نجفآبادي
كتاب شهيد
جاويد را
نوشته بود.
نقاط ضعفي هم
در شهيد جاويد
وجود داشت.
شهيد جاويد
اثري بود كه
علمايي همچون
آيتالله
منتظري و آيتالله
مشكيني كه تا
آخر عمرش رئيس
خبرگان بود، بر
شهيد جاويد
مقدمه نوشته و
آن را تاييد
كرده بودند
اما ميبينيم
كه فضا و
جنجالي توسط
انجمن حجتيه و
به اصطلاح
<ولايتيها>
و همان كساني
كه در ارتباط
با اينها
بودند عليه
شهيد جاويد به
راه افتادند
و يا در برابر
شريعتي جبههگيري
كردند،
شريعتي كسي
بود كه طيف
وسيعي از جوانان
دانشجويان و
دانشگاهيان
را به طرف افكار
و انديشههاي
اسلامي و
مبارزه جذب
كرده بود و با
منطقي قوي نسل
جوان را از
اردوگاه
جريان چپ و
كمونيست و
سوسياليست و
حزب توده، به
اردوگاه نهضت
اسلامي سوق
ميداد. رژيم
شاه از اين
فعاليتها
نگران و
عصباني بود.
بالاخره
بايد به گونهاي
فعاليت
شريعتي را
خنثي ميكردند.
اقدام مستقيم
خودش نتيجهاي
دربرنداشت
لذا همين
جرياني كه
خطري براي رژيم
نداشتند وارد
كشمكش شدند،
يعني از آقاي
مصباحيزدي و
انجمن حجتيه
استفاده ميشد.
از وجود اين
فرقهها عليه
شريعتي كه در
آن زمان، در
سالهاي 55 و 56،
در نوك پيكان
مقابله با
اهداف رژيم شاه
بود و در داخل
بيشترين
ميزان
نيروهايي كه
مبارز و همراه
امام بودند،
او جلوداري و
پيشاهنگي ميكرده
است، با او
مقابله ميكردند.
نميخواهم
بگويم شريعتي
صددرصد
افكارش درست
بود. نه
اشتباه زياد
داشته و آخر
عمرش هم
افرادي را
انتخاب كرد كه
در مورد آثارش
بررسي كنند و
در خصوص آن
نظر بدهند.
اينقدر آدم
منصفي بوده كه
بگويد اگر
اشتباهي كردهام
اينها نظر
دهند، من ميپذيرم.
بههرحال
مقابله و
رويارويي با
چنين فردي به
وسيله چه كسي
انجام ميشد؟
رژيم كه به
وسيله عوامل
شناخته شده و
ماركدار خود
عمل نميكرد.
كساني وارد
اين معركه
شدند كه با
امام و مبارزه
همراه نبودند.
هيچيك از كساني
كه همراه
انقلاب
بودند، اين
غوغاسالاري
و جنجال و
هياهوسازيهايي
را كه آقاي
مصباح و انجمن
حجتيه و موسسه
در راه حق
انجام ميداد،
انجام ندادهاند.
لذا اين
آقايان انقلابي
امروز <فرقه
مصباحيه> و
<انجمن حجتيه>
بگويند از 15
خرداد و بعد
از جريان
كاپيتولاسيون
تا پيروزي
انقلاب كي و
كجا حركتي را
در راستاي
اهداف و افكار
اين مردم و
اين نهضت و
اين انقلاب
داشتهاند كه
حالا چنين
دوآتيشه
دلسوز انقلاب
و امام و نظام
شدهاند. در
سالهاي 56 و 57
كجا بودند؟
جريان توطئه گروهكها
در كردستان،
گنبد، تهران
و. . . كجا بودند؟
در دوران جنگ
تحميلي كجا
بودند؟ در
دوران رهبري امام
كجا بودند؟
قبل از پيروزي
انقلاب چه
سهميدر نهضت
و مبارزه و
پيروزي انقلاب
داشتهاند.
غير از اين
آقايان همه
كساني كه در
اين نهضت بودهاند
از شهيد بهشتي
تا آقاي مطهري
تا آقاي خامنهاي
تا آقاي
هاشمي، علماي
مبارز قم،
اصفهان، تهران،
مشهد و. . . آيا
آقاي مصباحيزدي
همچون تمام
علما و
سياسيون و. . .
براي مشورت و
يا. . . به پاريس
آمد؟ چه كسي
آقاي مصباح را
در تحصن علما
و مبارزين در
مسجد دانشگاه
ديده و يا
سخني از او شنيده
است. آقايان
ميگويند ما
آن زمان بنيه
علمي حوزه را
بالا ميبرديم،
درس ميداديم،
تحصيل ميكرديم
و...، امام
معتقد بودند
اين آقايان به
بهانه حفظ
حوزه و با
سكوتشان روي
جنايات رژيم
شاه و روي
اسلامزدايي
رژيم شاه صحه
ميگذارند.
كار به جايي
رسيد كه تاريخ
اسلامي و
هجري شمسي را
حذف كردند و
بهجاي آن
تاريخ
شاهنشاهي
گذاشتند. آن
همه شرابفروشيها،
آن همه كابارهها،
آن همه لامذهبيها
و فساد اخلاقي
و اجتماعي و
فرهنگسوزي
ديني و فرهنگسازي
غربي كه صورت
ميگرفت و كار
به جايي رسيد
كه شاه علماي
اسلام در
حوزههاي علميه
را به حيوانات
نجاستخوار
تشبيه كرد،
چنين توهيني
را به همه
حوزويان كرده
بود و تنها
كسي كه از
كيان اسلام و
حوزه دفاع ميكرد،
امام، علماي
مبارز و همفكر
ايشان بودند. امام
ميفرمودند
حوزه براي حفظ
اسلام هست.
الان اسلام
را اينها
دارند نابود
ميكنند، اما
شما چسبيديد
به حوزه. بايد
اسلام را
نگهداريد. اگر
اسلام نباشد
اين حوزهها
به چه دردي ميخورد.
اين تفاوت فكر
امام و فكر
اين جريانهاي
عافيتطلب و
پرمدعا بود.
در اين
صورت بعد از
انقلاب چه شد
كه آقاي مصباح
همراه شهيد
بهشتي يكباره
به عنوان
ايدئولوگ
انقلاب و
نظام در
تلويزيون
حاضر شد و به
عنوان نماينده
جريان حاكم و
نظام با گروهها
بحث و مناظره
ميكرد؟
در مقطعي قرار
شد با اين
گروههاي
كمونيستي بحثهاي
ايدئولوژيكي
و به اصطلاح
مباحث كلامي،
فلسفي و
تاريخي كنند.
اين تصميم
درست و اصولي
در جزئيات و
اين كه چه كساني
بحث كنند،
تصميم
مديريتي در
صداوسيما بود،
نه تصميم نظام
و انقلاب.
همه افراد
حضور داشتند،
بنيصدر،
دكتر سروش،
مرحوم شهيد
بهشتي و برخي
از افراد ديگر
از جمله آقاي
مصباح در مورد
مباحث فلسفي و
تاريخي و
ايدئولوژيك
درباره حزب
كمونيست،
انديشههاي
ماركس و
ماركسيسم،
حزب توده با
اينها بياييد
بحث كنند.
ربطي به انقلاب
اسلامي و
نظام جمهوري
اسلامي نداشت
بلكه از بركات
و نتايج انقلاب
و نظام اين
بود كه افراد
تا جايي كه
قصد توطئه و
فتنه ندارند،
آزادانه بحث
علمي
دانشگاهي و
حوزوي كنند.
حضور در اين
مناظرات به
معناي حضور در
انقلاب و
مبارزه و
حمايت از
انقلاب و
جمهوري اسلامي
نبود. وقتي
هم پس از دوره
چندماههاي
اين مباحث
فروكش كرد و
تمام شد ديگر
اثري از آقاي
مصباحيزدي
هم وجود
ندارد.
اما مهم اين
است كه در
كوران حوادث
سخت و مهم پس
از پيروزي
انقلاب و
تاسيس نظام در
دوران حيات
امام جريان
فرقه مصباحيه
غايب است. بعد
از پيروزي
انقلاب
حوادث بسيار
زيادي عليه
نظام و انقلاب
پيش آمد.
داستانهاي
كردستان،
گنبد، حوادث
گروهكها در
تهران، قم،
شهرستانها و
غيره مدام و
بيوقفه وجود
داشت. در اين
مقطع هم
روحانيون و سياستمداران،
شخصيتهاي اين
كشور 3 دسته
شدند. كساني
كه طرفدار
انديشه و تفكر
امام و انقلاب
و نظام جمهوري
اسلامي بودند.
اينها سفت و
محكم در برابر
تمام اين توطئهها
و حوادث
ايستادند و با
چنگ و دندان
انقلاب و
نظام را حفظ
كردند. يك
دسته هم كساني
بودند كه
همراه با
ضدانقلاب چه
در كودتاي
نوژه، كودتاي
قطبزاده،
داستانهاي
گروهكها و
غيره با آنها
همراهي ميكردند
كه عدهاي از
آنان فرار
كردند، بعضي
هم دستگير
شدند و عدهاي
هم از آخوندها
بودند كه باز
خنثي مثل قبل
از پيروزي
انقلاب و
سكوت اختيار
كرده بودند.
جريان آقاي
مصباح و
همفكرانشان
در اين فضا
بودند؛ فضاي
سكوت، فضاي
خنثي. امام به
هر آنكسي كه
ذرهاي
آمادگي داشت
به اين نظام و
انقلاب كمك
كند، روي ميآورد
و به او
مسووليتي را
ميسپرد. حتي
كار به جايي
رسيد كه در
پيام منشور روحانيت
ميفرمايند:
<نكته آخري كه
توجه به آن لازم
است اين است
كه روحانيون،
علما و طلاب
بايد كارهاي
قضايي و
اجرايي را
براي خود يك امر
مقدس و يك
ارزش الهي
بدانند و براي
خود شخصيت و
امتيازي قائل
بشوند كه در
حوزه ننشستهاند
بلكه براي
اجراي حكم خدا
راحتي حوزه را
رها كرده و
مشغول به
كارهاي حكومت
اسلامي شدهاند.
اگر طلبهاي
منصب امامت
جمعه و ارشاد
مردم يا قضاوت
در امور مسلمين
را خالي ببيند
و قدرت اداره
هم در او باشد
و فقط به
بهانه درس و
بحث، مسووليت
نپذيرد و يا
دلش را فقط به
هواي اجتهاد و
درس خوش كند، در
پيشگاه
خداوند بزرگ
يقينا مواخذه
ميشود. بايد
بيايند براي
حفظ اين انقلاب
و حفظ اين
نظام كمك
كنند. <يادم
نميرود كه
آقاي شيخعلي
تهراني از طرف
امام قاضي
مشهد شده بود،
يكي دوبار آمد
استعفا بدهد.
امام با اصرار
مانع استعفاي
حتي شيخعلي
تهراني شد.
تعبير امام
اين بود كه من
غير از شماها
كسي را ندارم.
اگر آقاي
مصباحيزدي
كمي دلش به
حال اين انقلاب
ميسوخت، اين
صداي <هل من
ناصر ينصرني>
امام را ميشنيد
و كاري را و
باري را از
روي دوش انقلاب
و امام برميداشت،
كجا بود آقاي
مصباح. در جنگ 8
ساله رژيم بعثي
عراق عليه اين
نظام مقدس
هركسي را كه
تصور كنيد در
كنار
رزمندگان بود
و براي تقويت
روحيه آنها به
جبهه ميرفت.
عالم 80 ساله،
مرحوم آشيخ
ابوالحسن
شيرازي امام
جمعه مشهد
لباس نظامي ميپوشيد
و ميرفت
جبهه. شهداي
محراب آيات
اشرفي
اصفهاني، صدوقي،
مدني و حتي
آقاي مشكيني
از قم بلند ميشد
و به جبهه ميرفت.
آقاي آشيخ
جواد تهراني،
آن عارف
وارسته و
فيلسوف، يكي
از اولياي خدا
در مشهد بود.
لباس بسيجي ميپوشيد
و ميرفت
جبهه. آقاي
مصباح و جريان
فرقه مصباحيه
در دوران جنگ
كجا بودند كه
بسيجيهاي را
ياري كنند و
لااقل به
آنها روحيه
بدهند.
روزنامه
كيهان در مورخ22/3/87
در يادداشتي
از آقاي مصباح
نقل كرده كه
يك بار از حضرت
امام پرسيدند
كه آيا لازم
است در جبهه
شركت كنم؟!
امام در پاسخ
فرمودند:
<هرموقع بر من
واجب شد، بر
شما هم واجب
ميشود. > اولا
اين مطلب جناب
آقاي مصباحيزدي
به اصطلاح
<عذر بدتر از
گناه> است و
ثانيا در خصوص
سوالاتي از
اين دست كه
مربوط به
مبارزه و نهضت
و شركت در
جبهه است و
پاي جان افراد
در ميان است امام
هيچگاه نظر
صريح نميدادند
و براي امام
اين نوع سوالها
شبههانگيز
بوده است و
ايشان به اين
سوالها پاسخ
روشن نميدادند،
چرا كه اگر
كسي اهل
مبارزه و دفاع
از كيان اسلام
و كشور باشد،
نيازي به سوال
ندارد و در ثاني
حضرت امام
رفتن به جبهه
را رسما براي
هيچكس واجب
نكرده بودند.
آن قضيه
نمايندگي يكي
از منسوبان
نزديك آقاي مصباح
به عنوان
نماينده امام
در سپاه و
مخالفت امام
به دليل ترويج
افكار مصباح
در سپاه چه بود؟
آيا اين موضوع
صحت دارد؟
من هم اين خبر
را از مرحوم
آقاي توسلي
شنيدهام اما
خودم در آن
زمان در ايران
نبودم. نكته ديگر
اينكه،
دشمنان و
مخالفان كينهتوز
حضرت امام و
انقلاب اسلامي،
با دين اسلامي
كه موجب جلب
و جذب جوانان
و اقشار
اجتماعي به اسلام
نشود، بلكه
آنان را نسبت
به دين و تفكر
ديني و اسلامي
بدبين و
بدگمان كند،
مخالفتي
ندارد. آمريكا
و صهيونيسم از
اسلامي هراس
دارند كه
استقلال و
هويت اسلامي را
تضمين ميكند.
آنها از آن
اسلام
سيدحسن
نصرالله بيم
دارند كه هويت
اسلامي جوانان
را در دفاع از
موجوديت ملي و
استقلال
لبنان تعريف و
تفسير ميكند
و به اين
جوانان كرامت
توام با آزادي
و استقلال ميدهد
و به ايستادگي
در برابر دشمن
ملي و سياسي تشويق
و تحريص ميكند.
اسلامي كه
آزادي مردم را
به آنان باز
ميگرداند و
لذا با تمام
توان نظامي،
سياسي و تبليغاتي
براي نابودي
آن تلاش ميكنند،
اين اسلام
آمريكا را
نگران و منابع
آن را تهديد
ميكند.
اسلام "فرقه
مصباحيه" هيچ
تهديدي براي
آمريكا و اسرائيل
نيست. به همين
دليل اعضا و
چهرههاي اين
فرقه براي
ترويج اسلام
با قرائت اين
فرقه سالي چند
بار به
آمريكا، اروپا
و. . . ميروند
اما كسي اصلا
كاري با آنان
ندارند. و يا
تعدادي از طلاب
خود را براي
تحصيل به
آمريكا ميفرستند
و گفته ميشود
برخي گرينكارت
هم گرفتهاند
و به عنوان يك
شخصيت برجسته
روحاني اين فرقه
به ايران
برگشتهاند.
نه در ليست
سياه آمريكا
نامشان هست و
نه هيچگاه
شنيدهايد كه
مشكلي در اين
زمينهها
داشته باشند.
اما امام كه
تفكرش اسلام
ناب است، از
سرمنشاء وحي
پيامبر
اكرم(ص)؛ <اشداء
علي الكفار و
رحماء بينهم>
الهام گرفته است.
برخلاف فرقه
مصباحيه كه
اشداء بينهم
است. فرقه
مصباحيه
سختگير و غضبكننده
به جوانان،
زنان،
دانشجويان و
روزنامهنگاران
و
سياستمداران
داخلي و درون
بيت نظام اسلامي
است. در سيره
امام در طول
تاريخ حيات
ايشان يكجا
نداريم كه
امام جوانهاي
ايراني را بيدين
معرفي كرده
باشد.
دانشجويان را
لاابالي و
اباحيگر و
سكولار و لائيك
معرفي كرده
باشد. سرتاسر
سخنراني امام
كه من جمعآوري
كردهام و فيشهاي
آن موجود است،
در آن امام ميگويند
اين جوانها و
ملت ما بهترين
ملتها و امتها
در طول تاريخ
هستند، ممكن
است در صدر
اسلام
تعدادي مانند
اينها وجود
داشته باشد،
اما اينگونه
جوانهايي كه
ما داريم،
مانند و نظير
ندارند و بهترين
جوانان و امت
هستند. امام
آنها را به
اباحيگري و
لائيك و سكولار
متهم نميكردند.
فرقهمصباحيه
ميگويد
كساني كه
شعار آزادي ميدهند،
شبها فيلمهاي
آنچناني ميبينند
و بعد فردا
صبح شعار
آزادي ميدهند.
اگر هم مشكلاتي
در دانشگاهها
هست، بايد
ريشهيابي
شود و حل بشود
نه اينكه همه
را متهم به
فساد و بيديني
و بياخلاقي كرد.
آمريكا و
دشمنان واقعي
اسلام از
حاكميت اين
نوع نگرش چه
هراس و بيمي ميتوانند
داشته باشند؟
هر آنچه
آمريكا ميكوشد
تصوير اسلام
را نزد جوانان
و زنان و
دانشجويان
خشن، كريه و
زشت نشان دهد،
اين فرقه به
خوبي انجام ميدهند،
نه با پول و
بودجه آمريكا
بلكه با بودجه
و امكانات اين
كشور.
آقاي
محتشمي! سوال
مهمي كه در
اينجا پيش ميآيد
اين است كه
چرا شما اين
جريان و اين
نيروها و
تشكيلات را
فرقه ميناميد؟
بههرحال هر
دستهاي ممكن
است براي
خودشان
اعتقاداتي و
باورهايي
داشته باشند،
به چه دليلي
به عنوان فرقه
از آنها ياد
ميكنيد؟
از صدر اسلام
تاكنون، گروه
و دستهاي از
امت اسلام با
برداشتها و
فهم جاهلانه
و متحجرانه از
اسلام خود را
در هالهاي
از تقدس خاص،
دروغين و كاذب
تصور ميكردند
يا ميكوشيدند
كه ديگران
چنين تصور
كنند و بر اين
اساس مدعي ميشدند
هر آنچه آنها
ميگويند و
نظر ميدهند
عين اسلام
است و فقط
برداشت آنها
از اسلام
درست و مشروع
است و ديگران
غاصب و كافر و
منافق و مرتد
و بيدين
هستند. از صدر
اسلام و بعد
از رحلت
پيامبر
اكرم(ص) فرقههايي
با اين مبنا و
اساس شكلگرفتند
كه ويژگي
مشترك آنها بيريشه
بودن آنها در
اسلام است.
آنان نظرات
خودشان را عين
دين و عين حق و اسلام
ميدانستند و
بقيه امت و
مردم را غاصب،
كافر و مرتد
ميدانستند.
از جمله
اينها، فرقه
خوارج است كه
در زمان امام
علي(ع) تاسيس
شد. اينها
بسيار خشك سر،
فرصتطلب و
نسبت به
مسلمانان
بسيار خشن
بودند و در جامعه
پمپاژ خشونت
ميكردند و
بعد هم دست به
اسلحه ميبردند
و افراد بيگناه
را تحت عناوين
مختلف ترور ميكردند
و ميكشتند.
هم ترور
شخصيتي و هم
ترور شخصي ميكردند.
اما ويژگي
منحصر به فرد
حكومت علي(ع) و
شخصيت اسلامي
آن حضرت در
اين بود، با
اينكه اين نوع
مخالفان علي(ع)
را قبول
نداشتند و حكم
قتل آن حضرت
را صادر كرده
بودند تا
زماني كه
اينها دست به
اسلحه نبردند،
مثل بقيه
مسلمانها ميتوانستند
در جامعه اسلامي
حضور داشته
باشند و از
تمام حقوق و
مزايا برخوردار
باشند.
و
عقايدشان را
مطرح كنند.
بله و
عقايدشان را
مطرح ميكردند
و در مسجد
كوفه عليه
حضرت علي(ع)
حرف ميزدند و
بر ضد حكومت
علي(ع) سخن ميگفتند
و حتي گاهي با
هياهو مانع از
سخنراني و خطبه
خواندن
اميرالمومنين(ع)
ميشدند و
بارها كلام
حاكم
مسلمانان را
قطع ميكردند.
بعد از جنگ
نهروان كه عدهاي
از اينها زنده
مانده بودند
حضرت باز هم
كاري با آنها
نداشتند و
توصيه ميكردند
كه به اينها
كاري نداشته
باشيد، اينها برداشت
اشتباه از
اسلام دارند.
اين سيره امام
علي(ع) بود، و
آن هم برخورد
فرقه خوارج
بود و آخرش هم
حضرت امير(ع)
به دست همينها
به شهادت
رسيد. فرقه
ديگر <مرجئه>
بود كه زمينهساز
جنايات
امويان شدند و
فرقه بنياميه
هم كساني
بودند كه به
آنها
مسلمانان <بعدالفتح>
ميگفتند،
يعني وقتي كه
مسلمانها،
مكه را فتح
كردند، اينها
از روي اجبار
شهادتين
گفتند. اما از
همان ابتدا
روش خاصي
داشتند. وقتي
كه حكومت را
در دست
گرفتند،
معاويه دستش
به خون دهها
و صدها نفر از
مسلمانهاي
اسلام ناب
محمدي آغشته و
آلوده شد.
صحابه بزرگ
پيامبر
اكرم(ص) را به
شهادت رساند
اينها را خارج
از دين اعلام
كردند و محكوم
به اعدام ميدانستند.
بعد از او هم
يزيد است.
يزيد از ابزار
دين براي
شهادت امام
حسين(ع)
استفاده كرد،
نه اينكه
بگويد امام
حسين(ع) مخالف
من است. شريح
قاضي كه يكي
از علماي زمان
و قاضيالقضات
كوفه و از
زمان عمربن
خطاب منصوب
شده بود را
واداشت تا حكم
ارتداد امام
حسين(ع) را صادر
كند. چرا كه
تفكر امام
حسين(ع) با
تفكر اين مجموعه
و اين فرقه
مغايرت داشت.
با همين شيوه
آمريكاييها
از فرقه
طالباناستفاده
كردند. زيرا
طالبان همين
ويژگي خشونتگرايي
و تعصبنگري
را دارد كه
غير از تفكر
سلفي و وهابي
را كافر ميداند.
لذا آنها در
جهان اسلام
اعم از شيعه
يا سني و غيره
هركس كه تفكري
غير از خودشان
داشته باشد،
را محكوم به
كفر و ارتداد
و سپس محكوم
به اعدام ميدانند.
فرقهها چنين
ماهيتي دارند.
معتقد هستم هر
جريان و گروهي
كه برخلاف
سيره و انديشه
امام كه سيره
رافت و عطوفت
اسلامي وسيره
پيامبر(ص)
نسبت به اقشار
مختلف اعم از
زن، مرد، پير
و جوان است،
داراي روش
خشونت و دگمانديشي
باشد و فقط
خود را معيار
دين بداند و
قرائت غير خود
از دين را متهم
به كفر و بيديني
بكند، اين
ويژگي فرقه
بودن است.
فرقه از بدنه
امت اسلام
جدا ميشود و
رفتهرفته در
مقابل امت
اسلام قرار
ميگيرد. الان
ممكن است كه
"فرقه
مصباحيه"
روياروي نظام
جمهوري اسلامي،
امت و انقلاب
و رهبري
نايستد، ولي
هيچ بعيد نميدانم
كه ديري نميپايد
خشونت اين
فرقه به آنجا
كشيده ميشود
كه در مقابل
رهبري هم
بايستد. يكبار
كه بعد از
رحلت حضرت
امام(ره)،
خدمت مقام معظم
رهبري رسيدم،
مطرح كردم كه
من نميتوانم
باور كنم
كساني كه در
زمان حضرت
امام، ايشان
را قبول
نداشتند يا
اگر قبول
داشتند، در
محدوده خاصي
بود و اوامر
امام را
ارشادي و
مولوي ميكردند
و حاضر نبودند
نظرات امام را
در رابطه با
انقلاب و
نظام
بپذيرند،
امروز اينقدر
اعتقاد به ولايت
فقيه پيدا
كرده باشند كه
ياران امام را
ضدولايت
فقيه قلمداد
بكنند و من خوف
آن را دارم كه
روزي همينها
در مقابل شما
هم بايستند و
مخالفت كنند.
و نام برخي از
جمله يكي از
علماي بزرگي
كه در آنوقت
به اصطلاح
ليدر جناح
راست بود، ذكر
كردم و ديري
نپاييد كه
همان شخصيت
مواضع بسيار
تندي عليه
رهبري گرفت.
الان هم
معتقد هستم
اين <فرقه
مصباحيه> به
مراتب خطرش
براي انقلاب
و نظام جمهوري
اسلامي بيشتر
از خيلي از
فرقهها و
گروههاي
ديگري است و
خداي نكرده و
روزي رسما با
نظام جمهوري
اسلامي و
انقلاب و شخص
رهبري مقابله
خواهند كرد.
يعني شاخصهاي
فرقهگرايي
را خشونتگرايي
و تعصب و حكم
كفر و بيديني
دادن ميدانيد؟
تعصب مطلق
درباره
انديشه خود و
رد هر انديشه
اسلامي غير
خود و متهم
كردن ديگران
به بيديني و
بسط كينه و
عداوت بين
اقشار مختلف
مردم و دامن
زدن به اختلافات
و بزرگنمايي
نقاط ضعف
ديگران (به
خيال خودشان.)
اين موارد در
صحبتها و
انديشه اينها
موج ميزند.
امام هنگاميكه
يكي از اين
آقايان نسبت
كمونيستي به
يك جوان
مسلمان و
نماينده مجلس
داد، آنچنان
برآشفته شدند
كه طي نامهاي
فرمودند: به
چه مجوز شرعي
به كسي كه
نماز ميخواند
نسبت
كمونيستي ميدهيد؟!!
همين
ويژگي را هم
شباهتهاي
مشترك ميان
اين فرقه با
طالبانيسم ميدانيد؟
بله، اين
ويژگي مشترك
اين فرقه در
شيعه است و فرقه
القاعده و
طالبان در اهل
سنت و فرقه
خوارج در صدر
اسلام.
در واقع به
گونهاي
اينها
طالبانيسم
شيعهاند؟
بله.
برخي
معتقدند كه
تنها گروهي كه
الان از
نظريه "عدم
جدايي دين از
سياست" و
"ديانت عين سياست"
در ايران دفاع
و حمايت ميكند،
خيلي قوي و
نيرومند و
ايدئولوژيك،
همان گروه
آقاي مصباح
است و از همين
منظر هم
ديگران به
ويژه مبارزان
و انقلابيون
يا اصلاحطلبان
را متهم ميكنند
كه سياست را
از دين منفك
ميدانند و
خود را تنها
جريان ديني ميدانند
كه دارند از
همان نظريه
امام در حال
حاضر حمايت ميكنند.
اين از طرفي
يك افتراي
نابخشودني
نسبت به مبارزين
و بسياري از
اصلاحطلبان
است و از طرف
ديگر ادعاي
غير مستند
نسبت به خود و
اين موضوع هم
مثل همان
داستان قبلي است.
من نميتوانم
باوركنم
كساني كه در
كوران نهضت و
مبارزه همراه
امام نبودند و
فعاليتي عليه
رژيم و سقوط
آن نداشتند و
بعد از پيروزي
براي تثبيت نظام
جمهوري اسلامي
و مقابله با
دشمنان
اقدامي نكردند
و عملا
انديشه امام
را
نپذيرفتند،
چطور حالا
بعد از امام
يكباره مفسر و
مبين و حامي
انديشهها و
افكار امام از
جمله <عدم
جدايي دين از
سياست> شدهاند؟
اين چيزي نيست
جز اينكه با
پوشش نام امام
ميخواهند
افكار خود را
به نام امام
به خورد جامعه
بدهند. چون در
اين جامعه
جوانان ما
شيفته و طرفدار
امام و مخالف
قشريگري و
تحجر و اسلام
طالباني
هستند. با اين
روش هم در
حاكميت
جايگاهي كسب
ميكنند و هم
تفكر و اصول
امام را منكوب
و تضعيف ميكنند
و در نزد
جوانان و به
نام امام
خشونت ديني را
جداي از سياست
ندانسته و
اسلام ناب و
انديشه امام
را مورد چالش
قرار ميدهند
زيرا دين را
مقابل با هويت
مستقل و مردمسالاري
و آزادي قرار
دادن به حذف و
انزواي دين
منجر ميشود.
اسلام مخالف
مردمسالاري
و ضد آزادي و
كرامت انساني
و حريت كه از
ويژگيهاي
انديشه خوارج
است را به
امام منسوب
كردن و تحت
لواي آن اسلام
طالبانيسم را
ترويج كردن به
حذف نام و راه
امام منجر ميشود.
يكي از
خصوصيات
انديشه بزرگ
امام كه موفقيت
اين انقلاب
را هم به
دنبال آورد،
خدامحوري و
مردمگرايي و
جمهوري اسلامي
و اينكه هرچه
مردم گفتند
بايد همان عمل
شود بود كه از
همان اول مطرح
كردند. در
بهشت زهرا امام
فرمودند كه به
اتكاي رأي
مردم دولت
تشكيل ميدهم،
چون مردم من
را قبول دارند
و در راهپيماييها
من را رهبر
انتخاب
كردند، من
دولت موقت تشكيل
ميدهم، من تو
دهن اين دولت
ميزنم. وقتي
هم نماينده
واتيكان براي
آزادي گروگانهاي
لانه جاسوسي
به ايران آمد
و واسطه شد،
حضرت امام به
پاپ پيغام
دادند كه ما
قيم مردم
نيستيم، هرچه
مردم بخواهند
همان را
مجبوريم عمل كنيم،
ما خلاف نظر
مردم حق
نداريم كاري
را انجام
دهيم. بحث حل
مساله گروگانها
توسط امام را
هم وقتي مطرح
كردند، امام
فرمودند من
چكاره هستم كه
اين موضوع را
حل كنم، مجلس
شوراي اسلامي
نماينده ملت
هستند، ببريد
در آنجا هرچه
تصويب كردند،
همان عمل شود.
حضرت امام در
مورد انتخاب
رهبر در نامهاي
كه در صحيفه
نور هست، به
آقاي مشكيني
نوشتهاند كه
نمايندگان
خبرگان چون
مردم آنها را
براي انتخاب
وليفقيه و
رهبر انتخاب
كردهاند،
هركسي را كه
انتخاب كنند
منتخب مردم
است. اينگونه
روي رأي و نظر
مردم تاكيد
داشتند. هيچ
وقت امام نگفتند
كه رهبري
عندالله
تعيين شده است
و خبرگان كاشف
هستند، امام
ميگويند چون
مردم به او
رأي دادهاند،
او ميشود
رهبر منتخب
مردم البته
ويژگيهايي
را هم بايد
رهبر داشته
باشد همان
مواردي كه در
آن نامه وجود
دارد. در
پاريس وقتي
سوال كردند
اين حكومتي كه
شما در ايران
بعد از انقلاب
ميخواهيد
تشكيل بدهيد،
چه هست؟ امام
فرمودند جمهوري،
گفتند چه نوع
جمهوري؟
فرمودند همين
جمهوري كه در
اينجا هست، در
همين فرانسه
هست و مردم
نمايندگانشان
را انتخاب ميكنند
و بعد هم دولت
تشكيل ميشود
يا رئيسجمهور
انتخاب ميشود،
مردم انتخاب
ميكنند. در
جايي ديگر
حضرت امام ميفرمايند
كه ميگويند
مردم اشتباه
ميكنند. خوب
اشتباه كنند،
به من و شما چه
ربطي دارد،
بعد خودشان ميفهمند،
اشتباهشان را
تصحيح ميكنند.
يعني تا اين
حد روي نظر
مردم و راي
مردم حضرت
امام تكيه ميكنند.
كساني كه به
عنوان مفسر و
مبين نظر امام
ميگويند
امام كه بحث
جمهوري را
مطرح كردند به
مقتضاي شرايط
اوايل انقلاب
بود والا ما
در اسلام
جمهوري
نداريم، امامشناسيشان
قلابي است و
اين سخنان
براي منكوب و
محذوف كردن انديشه
و سيره امام
است والا در
مباني و اصول
امام كجا
ايشان به ملاحظهكسي
يا مقامي يا
مردم، راي و
نظر مصلحتانديشانه
و محافظهكارانه
دادهاند و به
مقتضاي شرايط
قبل يا بعد از
انقلاب
مباني تفكر و
اصول خود از
اسلام را
تغيير ميدادند.
امام كه مردم
را فريب نميدهند،
اين تفكر
متحجرين و
مقدسنماها و
جريانهاي
سياسي قدرتطلب
و فرقهها است
كه ميخواهند
از راه دغل و
فريب به حكومت
برسند. امام
اينگونه
نبودند كه
معتقد باشند
هدف وسيله را
توجيه ميكند.
اين نظريه كه گفته
ميشود امام
به مقتضاي
شرايط گفت
جمهوري ميخواهد
و به جامعه
القا كند كه
امام بر خلاف
اصول اسلام
جمهوري را
مطرح كرد، معتقد
است كه در
اسلام هدف
وسيله را
توجيه ميكند
و براي رسيدن
به هدفت، دست
به هركاري ميتواني
بزني، اما همه
بايد بدانند
كه در انديشه
و سيره حضرت
امام و در
مكتب اسلام
به هيچوجه
فريب و دغلكاري
راهي ندارد.
الان پرسش
اين است كه
ايناني كه قبل
از پيروزي انقلاب
عملا دين را
از سياست جدا
ميدانستند و
در مبارزه
نبودند و صرفا
وظيفه خودشان
ميدانستند
كه بروند و
تحصيل علم
كنند، چطور شد
كه حالا
يكمرتبه
طرفدارعدم
جدايي دين از
سياست شدهاند؟
جز اين است كه
اين يك حركت
فريبكارانه
است براي
اينكه به
اهداف خود
برسند؟ به خاطر
اينكه انحراف
و تحريف در
افكار امام
ايجاد كنند و
جامعه به سمتي
سوق داده بشود
كه نظام از هم
بپاشد؟
يعني رفتهرفته
اقشار مختلف
احساس ميكنند
ديگر انقلاب
اسلامي كارآمدي
خودش را در
اداره
صادقانه كشور
از دست داده
است.
بحث كارآمدي
يكي از مهمترين
مباحث در انديشه
و سيره امام
بود، امام
وقتي ميگويند
جمهوري اسلامي،
نظامي را
معرفي ميكنند
كه در شرايط
امروزي و
پيشرفتهاي
بشري پاسخگوي
همه نيازهاي
سياسي، اقتصادي،
فرهنگي،
امنيتي و
رفاهي وسوالات
جامعه باشد،
نظام كارآمد،
پاسخگوي نسل
جوان و
تحصيلكرده
وساير اقشار
مردم است. در
تفكر اين فرقه
زماني كه با
ناديده گرفتن
راي مردم، بخش
وسيعي از مردم
عملا از دور
خارج ميشوند
و مردم راي
خود را بي اثر
ميپندارند
البته كه يأس
و نااميدي جاي
نشاط و حضور
را ميگيرد.
كساني كه در
گذشته ميگفتند
هر پرچمي قبل
از ظهور امام
زمان برافراشته
شود پرچم
باطلي است،
امروز با حذف
جمهوريت از
نظام جمهوري
اسلامي ميخواهند
ثابت كنند كه
آن تئوري كه
امام مطرح كردند
<جمهوري اسلامي>
كارآمدي
ندارد و مفهوم
جمهوريت را
درحد حضور بياثر
مردم كاهش ميدهند
و در صدد
هستند رفتهرفته
پشتوانه
مردمي نظام
جمهوري اسلامي
را از آن بگيرند.