ابوعلى حسین معروف به ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا، یکى از بزرگان جاودانه‌‌‌‌‌‌‌ی عرصه‌‌‌‌‌‌‌ی خرد و تمدن ایرانی اسلامى است، که در زمان تمدن درخشان سامانى، در عهد سلطنت نوح بن منصور، [۱] در بخارا به‌‌‌‌‌‌‌دنیا آمد. و در سال ۴٢٨ هجرى در همدان در عهد حکومت علاءالدوله از دنیا رفت. بسیارى از اطلاعات مفصلى که امروزه از زندگى او در دست است مبتنى بر مطالب مندرج در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت اوست، که از دو بخش تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌شود؛ بخش اول از زبان ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا اما به‌‌‌‌‌‌‌قلم جوزجانى، شاگرد نامدار او، و بخش دوم از زبـان جوزجانى در شرح زندگى استاد خویش. همه‌‌‌‌‌‌‌ی شرح‌‌‌‌‌‌‌حال نویسان ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در نوشتن تذکره‌‌‌‌‌‌‌ی زندگى او به این رساله مراجعه کرده‌‌‌‌‌‌‌اند. قدیمى‌‌‌‌‌‌‌ترها مانند ابن ابى اصیبعه، بیهقى، القفطى و ابن خلکان کوشیده‌‌‌‌‌‌‌اند متن رساله را با حداقل حشو و زوائد نقل کنند، که تکرارشان می‌‌‌‌‌‌‌تواند دلیلی بر مستند بودن متن رساله باشد. اینکه چه چیز ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا را وادار به نوشتن شرح‌‌‌‌‌‌‌حال خود مى‌‌‌‌‌‌‌کند بر ما معلوم نیست. غیر از آنکه پیش از او استاد اول، ارسطو، از خود رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشتى بر جا گذاشته است. بعد از آن در کلیله‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌دمنه سرگذشتى از زندگى برزویه طبیب موجود است، که در بسیارى موارد با رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مشابهت دارد.Avicenna-miniatur

جوزجانى، با استناد به رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت، همواره استادش ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا را، حتى زمانى که شدیداً سرگرم امور سیاسى بوده، به نوشتن و برجا گذاشتن آثارى از خود، وا مى‌‌‌‌‌‌‌داشته است. ظاهراً این اوست که از استادش مى‌‌‌‌‌‌‌خواهد براى راهنمایى شاگردانى که در جلسات درس او حاضر مى‌‌‌‌‌‌‌شدند یا پس از او راهش را دنبال مى‌‌‌‌‌‌‌کردند اثرى برجا بگذارد. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا هم قسمـت نخست ایـن رسالـه را کـه شـامـل مراتـب مختلـف آمـوزشـى ابن‌‌‌‌‌‌‌سیناست و عموماً در بخارا مـى‌‌‌‌‌‌‌گذرد، در سال‌‌‌‌‌‌‌هاى آخر عمر بـه جوزجانى إملاء می‌‌‌‌‌‌‌کند و جوزجانى قسمت دوم رساله را با تکیه بر مشاهدات و خاطراتش از زندگی استاد در سال‌‌‌‌‌‌‌های بعد می‌‌‌‌‌‌‌نویسد.

آنچه در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت دیده می‌‌‌‌‌‌‌شود شور بی حد ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به کسب دانش و جستجوی پایان ناپذیرش برای رسیدن به حقایق است. و برای رسیدن به این معنا همیشه حاضر است از همه‌‌‌‌‌‌‌ی اندوخته‌‌‌‌‌‌‌ها بگذرد. و به هنگام نائل شدن به خواستش با همه‌‌‌‌‌‌‌ی حق‌شناسی و فروتنی سر تعظیم فرود می‌‌‌‌‌‌‌آورد. به عبارتی می‌‌‌‌‌‌‌توان دید که یگانه خدایی که او می‌‌‌‌‌‌‌پرستد حقیقت و راه رسیدن به آن دانش با ابزار عقل سلیم است.

از آنجایی که سفر برای رشد ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا اهمیت بسیاری داشته و هر مرحله از زندگی پربار او در شهری تحقق پیدا کرده است در این مقاله که در سه بخش منتشر می‌‌‌‌‌‌‌شود، نه تنها قصد است راهکارهایی که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا برای تعالی در زندگی علمی و معنوی به خدمت گرفته و کاربردهای امروزی آنها نشان داده شود که زندگیش به لحاظ تکامل علمی و معنوی به شش قسمت تقسیم و هر بخش با شهری معرفی ‌‌‌‌‌‌‌شود.

بخارا

١.آموزش‌‌‌‌‌‌‌ ابتدایی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا شرح‌‌‌‌‌‌‌حال خود را با ذکر سفر پدرش از بلخ به بخارا آغاز مى‌‌‌‌‌‌‌کند : «پدرم مردى از اهالـى بلخ بود کـه در زمـان نوح بن منصور بـه بخارا نقل‌‌‌‌‌‌‌مکان کرد.» و سپس با بیان شرح مختصرى از زندگى پدرش مطلب را ادامه داده مى‌‌‌‌‌‌‌گوید که پدرش صاحب‌‌‌‌‌‌‌منصبى در یکى از شهرهاى بخارا به نام خُرمیثن بود که با دخترى به نام ستاره از روستایى به نام افشنه، عروسى کرد. از فحواى کلام ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا برمى‌‌‌‌‌‌‌آید که او و برادرش در آن قریه به دنیا آمده‌‌‌‌‌‌‌اند. پدر ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا وقتى فرزندانش به سن آموزش مى‌‌‌‌‌‌‌رسند خانواده را به بخارا که بزرگترین مرکز علمى و فرهنگى خراسان آن روز بوده منتقل مى‌‌‌‌‌‌‌کند. از این شرح مختصر مى‌‌‌‌‌‌‌توان دریافت که پدر ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا هم مردى دائم‌‌‌‌‌‌‌السفر، در جستجوى زندگى بهتر و کسب کمالات بوده است.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مى‌‌‌‌‌‌‌گوید در بخارا در کلاس درس ادب و قرآن حاضر مى‌‌‌‌‌‌‌شود. در سن دهسالگى هر دو را چنان تکمیل مى‌‌‌‌‌‌‌کند که به تعریف خودش موجب شگفتى دیگران ‌‌‌‌‌‌‌مى‌‌‌‌‌‌‌شود.[۲] در رابطه با محتواى درس ادب ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا توضیحى نمى‌‌‌‌‌‌‌دهد شاید براى شاگردان او در آن زمان محتواى درس معلوم بوده است. اما امروز براى ما چندان روشن نیست که به کودکان در دوره ابتدایى چه مباحثى را در رابطه با ادب تعلیم می‌‌‌‌‌‌‌داده‌‌‌‌‌‌‌اند. مى‌‌‌‌‌‌‌توان به قرینه و حدس گفت کلیله‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌دمنه یکى از مواد درسى بوده است. این کتاب همان طور که از محتوایش برمى‌‌‌‌‌‌‌آید نخست به منظور تربیت و آموزش فرزندان پادشاهان هند تألیف شده است. سپس برای تربیت شاهزادگان دربار ساسانى مورد استفاده قرار گرفته است. پس از اسلام وقتى ابن‌‌‌‌‌‌‌مقفع آن را به عربى ترجمه کرد، در دسترس همگان قرار گرفت. و به دلیل ترجمه‌‌‌‌‌‌‌ی زیبا و ادیبانه‌‌‌‌‌‌‌ی آن تراز ادب و ادبیات شد. این ترجمه بعد از سالیان از میان رفت اما ترجمه‌‌‌‌‌‌‌های دیگری از این کتاب با نگارش و ترجمه‌‌‌‌‌‌‌ی ادیبانه صورت گرفت که تا امروز در زبان فارسی، عربی و بسیاری از زبان‌‌‌‌‌‌‌ها باقی است. دانش آموزی که ادب را از طریق تماثیل کلیله‌‌‌‌‌‌‌ودمنه می‌‌‌‌‌‌‌آموخته است نه تنها با متنی زیبا و بی بدلیل، آشنا می‌‌‌‌‌‌‌شده است که این تماثیل در مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی تکوین شخصیتی او تأثیری بنیادی در آموزش اخلاق و سایر ارزش‌‌‌‌‌‌‌ها داشته است. به عبارت دیگر کودک از طریق متون برجسته درس ادب مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد و مى‌‌‌‌‌‌‌آموزد که در زندگى چگونه رفتار کند. به همین دلیل براى کودکان سنین پایین‌‌‌‌‌‌‌تر متونى را انتخاب مى‌‌‌‌‌‌‌کردند که جنبه قصه‌‌‌‌‌‌‌گویى آن غلبه داشته و در عین حال داراى پند و آموزشى بوده که موازین اخلاقى کودک را پایه‌‌‌‌‌‌‌گذارى کند. به احتمال قوی در همین رابطه است که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا با کلیله‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌‌‌‌دمنه آشنا مى‌‌‌‌‌‌‌شود. البته تدریس ادب شامـل شعـر و نثر هم مـى‌‌‌‌‌‌‌شـده اسـت، در همیـن رابطـه است کـه وقتـى دانش‌‌‌‌‌‌‌آموزان تدریجاً رشد بیشترى در درک مطالب انتزاعى مى‌‌‌‌‌‌‌یافته‌‌‌‌‌‌‌اند به منظور تربیت ادبى آنها از متونى که کمتر جنبه قصه‌‌‌‌‌‌‌پردازى داشته است استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌اند. چنین شیوه‌‌‌‌‌‌‌اى را مانویان و پس از آنها اسماعیلیه نیز در آموزش فلسفه خود و تعلیم و تربیت پیروانشان استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌کردند، یعنى براى آموزش مطالـب از مباحثى نمادین و تمثیلى بهره مى‌‌‌‌‌‌‌جستند تـا موضوعات فلسفى خود را حتى در ذهن عوام جا بیندازند.Taghi_Book

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا هرگز در هیچ کجاى رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت حرفى از اسماعیلى بودن خود نزده است اما در رابطه با باور مذهبى و فلسفى پدر و محیط تربیتى‌‌‌‌‌‌‌اش مى‌‌‌‌‌‌‌گوید «او و همچنین برادرم (از اسماعیلیان) ذکر نفس و عقل را آن گونه که آنها مى‌‌‌‌‌‌‌گویند و تعریف مى‌‌‌‌‌‌‌کنند، مى‌‌‌‌‌‌‌شنیدند»[۳]. او همچنین بیان مى‌‌‌‌‌‌‌کند که آنها (اسماعیلیان) با او و برادرش بحث مى‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌اند: «به این ترتیب آنها به ذکر آن مطالب بین خود مى‌‌‌‌‌‌‌پرداختند و من به آنها گوش مى‌‌‌‌‌‌‌دادم هرچه مى‌‌‌‌‌‌‌گفتند درک مى‌‌‌‌‌‌‌کردم اما نفسم آن را نمى‌‌‌‌‌‌‌پذیرفت.»[۴]

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به روشنى نمى‌‌‌‌‌‌‌گوید آنها چگونه با او که احتمالاً کودکى بیش نبوده در باب آن مسائل انتزاعى بحث مى‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌اند و یا براى قابل درک ساختن آن مطالب از چه شیوه‌‌‌‌‌‌‌هایى استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌اند. اگرچه مى‌‌‌‌‌‌‌توان به قرینه دریافت که به احتمال قوى همان شیوه استفاده از تماثیل و داستان‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است.

امـا در رابطـه بـا اسماعیلیان در رساله سرگذشت دو نکته بـه طور غیرمستقیم استنباط مى‌‌‌‌‌‌‌شود، یکى اینکه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا بین آنها تردد داشته است و آنها دائم در حال بحث و فحص و مجاب کردن یکدیگر بوده‌‌‌‌‌‌‌اند و دیگـر اینکـه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا نمى‌‌‌‌‌‌‌گویـد عقلـم نمـى‌‌‌‌‌‌‌پـذیرفت. مى‌‌‌‌‌‌‌گـوید نفسـم نمى‌‌‌‌‌‌‌پذیرفت. یعنى حرفشان به دلم نمى‌‌‌‌‌‌‌نشست. علاوه بر همه اینها اشاره نمى‌‌‌‌‌‌‌کند که در آن زمان با ایشان مخالفت داشته یا مخالفت خود را به ایشان ابراز کرده یا دعوت ایشان را رد کرده است. چرا که بعد مى‌‌‌‌‌‌‌گوید آنها شروع به دعوت او به اسماعیلیه کردند. و در شرح چگونگى تحصیلش تصویرى ارائه مى‌‌‌‌‌‌‌دهد که منطبق بر تعلیم و تربیت اسماعیلیان است.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در رابطه با تحصیلات ابتدائیش و ارتباط آن با اسماعیلیان مى‌‌‌‌‌‌‌گوید: «بر زبانشان ذکر فلسفه، هندسه و حساب هندى جارى بود.»[۵] ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا تحصیلاتش را با فراگیرى حساب هندى نزد یک بقال شروع مى‌‌‌‌‌‌‌کند. پس از آن براى تحصیل فقه در جلسات درس اسماعیل زاهد حاضر مى‌‌‌‌‌‌‌شود. او در این مرتبه خود را چنین معرفى مى‌‌‌‌‌‌‌کند: «من ماهرترین سؤال‌‌‌‌‌‌‌کنندگان بودم و شیوه‌‌‌‌‌‌‌هاى اعتراض به جواب‌‌‌‌‌‌‌دهنده را به آن گونه که در میان آن جمع شایع است (در علوم فقهى) مى‌‌‌‌‌‌‌دانستم.»[۶] از متن رساله بر مى‌‌‌‌‌‌‌آید در ایامى که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا تحصیل فقه را شروع کرده و در نزد اسماعیل زاهد تلمذ مى‌‌‌‌‌‌‌کرده است ابوعبدالله ناتلى نیز به بخارا آمده است. پدر ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مطابق رسم بزرگان آن روز فیلسوف معـروف اسماعیلى را در منزل خود جـا مى‌‌‌‌‌‌‌دهد. و از او مى‌‌‌‌‌‌‌خواهد که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا را آموزش بدهد.[۷] از شرح ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا برمى‌‌‌‌‌‌‌آید که او ظاهراً این عبدالله ناتلى را قبول نداشته است چرا که تأکید مى‌‌‌‌‌‌‌کند ناتلی درکى از فلسفه نداشته بلکه دعوى آن را مى‌‌‌‌‌‌‌کرده است.

٢.آموزش متوسطه این‌‌‌‌‌‌‌سینا

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا تحصیلات متوسطه را با عبداللٌه ناتلى آغاز مى‌‌‌‌‌‌‌کند. شروع این مرتبه با خواندن (تحصیل) ایساغوجى[۸] است. در این رابطه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مى‌‌‌‌‌‌‌گوید معلم او، ناتلى، وقتى به مبحث حد جنس در کتاب ایساغوجى مى‌‌‌‌‌‌‌رسد در جواب ماهو؟ جوابى از شاگرد جوانش دریافت مى‌‌‌‌‌‌‌کند که تا قبل از آن نشنیده است.[۹] ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا اشاره به محتواى جواب خود نمى‌‌‌‌‌‌‌کند فقط به بیان شگفت‌‌‌‌‌‌‌زدگى استادش مى‌‌‌‌‌‌‌پردازد و اینکه ناتلى به پدر ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا سفارش مى‌‌‌‌‌‌‌کند که او را تنها به تحصیل علم وادارد. در اینجا ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا نشان مى‌‌‌‌‌‌‌دهد که تنها درس استاد کافى نیست. دانشجو باید از قوه نقّادى، تحلیل و مکاشفه نیز برخوردار باشد و به مسائلى که حتى به وسیله‌‌‌‌‌‌‌ی استاد اول ارسطو مطرح شده نیز با نگاهى تازه روبرو شود.

درس دیگرى که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا با ناتلى مى‌‌‌‌‌‌‌خواند ظواهر منطق یا مقدمات آن است. و در همانجا او تأکید مى‌‌‌‌‌‌‌کند که ناتلى از دقایق منطق یعنى مباحث عمیقتر و مراتب پیشرفته منطق چیزى نمى‌‌‌‌‌‌‌دانسته است. در نتیجه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا بقیه‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب یا دقایق آن را پیش خود مى‌‌‌‌‌‌‌خواند.[۱۰] درس سوم از مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی دوم تحصیل دبیرستانى او با کتاب اقلیدس شروع مى‌‌‌‌‌‌‌شود. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا تأکید مى‌‌‌‌‌‌‌کند که ناتلى پنج شش شکل را به او مى‌‌‌‌‌‌‌آموزد و او بقیه‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب را خودش مى‌‌‌‌‌‌‌خواند. کتاب المجسطى[۱۱] چهارمین درسى است که مى‌‌‌‌‌‌‌بایست نزد ناتلى فرابگیرد. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مى‌‌‌‌‌‌‌گوید وقتى مقدمات را تمام کرده و به اشکال هندسى رسیده ناتلى به او گفته است که: «خودت آن را بخوان و حل کن پس آن را به من نشان بده تا غلط را از درست جدا کنم.»[۱۲] ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا باز هم در ردّ ناتلى مى‌‌‌‌‌‌‌گوید اما او کسى نبود که از پس آن کار برآید، و تاکید مى‌‌‌‌‌‌‌کند که خودش آن را حل مى‌‌‌‌‌‌‌کند. در ادامه مى‌‌‌‌‌‌‌آورد که ناتلى اصلا شکل‌‌‌‌‌‌‌ها را نمى‌‌‌‌‌‌‌شناخت و وقتى ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا شکل‌‌‌‌‌‌‌ها را به او نشان مى‌‌‌‌‌‌‌داد او براى اولین بار با آنها روبرو مى‌‌‌‌‌‌‌شد و مى‌‌‌‌‌‌‌فهمید. در اینجا چنین به نظر می‌‌‌‌‌‌‌رسد ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا نقش معلم را زندگی علمی خود ضعیف اما نقش مکاشفه و مطالعه را بسیار قوی می‌‌‌‌‌‌‌داند.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا پس از آنکه که در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت اشاره مختصرى به جدا شدن از ناتلى و بازگشت او به گرگانج مى‌‌‌‌‌‌‌کند، مى‌‌‌‌‌‌‌گوید که مشغول مطالعه‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب‌‌‌‌‌‌‌های فراوانى در طبیعیات و الهیات مى‌‌‌‌‌‌‌شود. و این مطالعات درهاى دانش را به روى او مى‌‌‌‌‌‌‌گشاید. در رساله روشن نیست این دوره چه قدر طول مى‌‌‌‌‌‌‌کشد، اینکه در چه سنى ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا ناتلى را ملاقات مى‌‌‌‌‌‌‌کند و در چه سنى از او خداحافظى مى‌‌‌‌‌‌‌کند نیز روشن نیست.

در این مرتبه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا شاگردانش را با عامل تازه‌‌‌‌‌‌‌اى که در رشد و موفقیت او تاثیر فراوان داشته است آشنا مى‌‌‌‌‌‌‌کند و آن اهمیت تجربه است. او نخست در باب فراگیرى علم طب مى‌‌‌‌‌‌‌گوید: «همه کتاب‌‌‌‌‌‌‌هایى را که در زمینه‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکى نوشته شده بود خواندم، علم طب از علوم دشوار نیست. پس من در مدت کوتاهى چنان در آن مبرز شدم که پزشکان فاضل براى فراگیرى به نزد من مى‌‌‌‌‌‌‌آمدند». پس از آن به نقش پراهمیت تجربه مى‌‌‌‌‌‌‌پردازد: «به پرستارى بیماران همت گماشتم و درهاى معالجات بر اثر تجربه به روى من چنان باز شد که به وصف درنمى‌‌‌‌‌‌‌آید.»[۱۳] نتیجه‌‌‌‌‌‌‌ اىنکه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا با بیمارانش و بیماری‌‌‌‌‌‌‌هایشان برخورد انفرادى داشته و از هر بیمار طریق درمان آن بیمارى را مى‌‌‌‌‌‌‌آموخته است. این شیوه را خود تجربه مى‌‌‌‌‌‌‌نامد که بسیار مشابه شیوه‌‌‌‌‌‌‌ی برخوردش با سایر مسائل فلسفى، منطقى، فقهى و هندسى است که پیشاپیش ذکرش رفت. یعنى او در برخورد با مسائل نگاهش بسته نیست و خـودش را مقیـد به تـعالیم استاد و یـا حتـى یادداشت‌‌‌‌‌‌‌هاى یک کتاب نمى‌‌‌‌‌‌‌کند. با هشیاری ذهن همواره از عقل فعال مدد مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد. او عقل فعال را معلم اصلى مى‌‌‌‌‌‌‌داند که مى‌‌‌‌‌‌‌توان گاه به واسطه‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب و گاه بى‌‌‌‌‌‌‌واسطه با آن سرچشمه‌‌‌‌‌‌‌ی دانش ارتباط برقرار، و مشکل را حل کرد. در اینجا ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا می‌‌‌‌‌‌‌گوید در شانزده سالگى فقه را تکمیل و پزشکی را به اتمام رسانده است.

٣.آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی نخست

و فنون کاربردی در تحصیل فلسفه

به روایت رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت، آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در سه مرحله صورت می‌‌‌‌‌‌‌گیرد. مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی اول یک دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک سال و نیمه است. در این دوره او منطق و همه‌‌‌‌‌‌‌ی اجزاء فلسفه را مطالعه مى‌‌‌‌‌‌‌کند. و به منظور درک مستقیم مطالبى که در جستجوى فهم آنهاست شیوه‌‌‌‌‌‌‌هاى تازه‌‌‌‌‌‌‌اى را به کار مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

نخست، ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا بسیارى از شب‌‌‌‌‌‌‌ها تا صبح بیدار است. و اگر بخوابد مدت آن بسیار کوتاه است. دوم در طول روز به هیچ کارى مگر خـواندن و مطالعه نمى‌‌‌‌‌‌‌پردازد. سـوم، پرونده‌‌‌‌‌‌‌اى از حجت‌‌‌‌‌‌‌ها فراهم مى‌‌‌‌‌‌‌کند. پس از امتحانِ هر حجتى، به آنها نگاه کرده، مقدمات قیاسیه، ترتیب و نتایج آنها را ثبت مى‌‌‌‌‌‌‌کند. سپس از آن شرایط مقدمات مسئله را با تعمق بررسى مى‌‌‌‌‌‌‌کند. تا جایى که حقیقت مطلب براى او روشن شود. چهارم، وقتى قدرت درک مطلبى را ندارد به مسجد مى‌‌‌‌‌‌‌رود و خاضعانه به درگاه خدا روى مى‌‌‌‌‌‌‌آورد، تا به درک مسئله فوق نائل ‌‌‌‌‌‌‌شود. پنجم، در شب چراغى در پیش روى مى‌‌‌‌‌‌‌گذارد و به خواندن ادامه مى‌‌‌‌‌‌‌دهد. وقتى خستگى بر او چیره شده، حس مى‌‌‌‌‌‌‌کند نیرویش به آخر رسیده پیاله‌‌‌‌‌‌‌اى شراب مى‌‌‌‌‌‌‌نوشد و مابقى شبِ خود را در کار خواندن مى‌‌‌‌‌‌‌گذارد. ششم، از خواب براى پاسخ گرفتن سؤالاتش بهره مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد. بدین ترتیب که با سؤالى مى‌‌‌‌‌‌‌خوابد و در خواب پاسخ را گرفته هشیار بیدار مى‌‌‌‌‌‌‌شود. هفتم، در مطالعه و فراگیرى مطالب مصّر است. و به یک بار خواندن و نفهمیدن دست از تلاش باز نمى‌‌‌‌‌‌‌دارد، اگرچه از هوشمندى و نبوغ خود مطمئن است. به همین دلیل اگر با یک بار خواندن مطلب را نفهمد، آنقدر به خواندن ادامه مى‌‌‌‌‌‌‌دهد تا بفهمد.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در تأیید مطلب بالا در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت مى‌‌‌‌‌‌‌گوید وقتى علم منطق و طبیعى و ریاضى ملکه‌‌‌‌‌‌‌ی ذهنش شد به علوم الهى روى می‌‌‌‌‌‌‌آورد. از آنجایی‌‌‌‌‌‌‌که هر دانشجوى الهیات مى‌‌‌‌‌‌‌بایست کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را مطالعه مى‌‌‌‌‌‌‌کرده، او نیز به خواندن کتاب مورد نظر که ترجمه‌‌‌‌‌‌‌اى عربى از یک متن سُریانى بوده مى‌‌‌‌‌‌‌پردازد. ظاهراً ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به دلیل نارسایى ترجمه یا هر دلیل دیگرى چهل بار متن مورد نظر را چنان مرور مى‌‌‌‌‌‌‌کند که همه کلمات کتاب را حفظ مى‌‌‌‌‌‌‌شود. اما محتواى مطلب را نمى‌‌‌‌‌‌‌فهمد. تا یک روز که در بازار کتابفروش‌‌‌‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌گردد، دلّالى به اصرار از او مى‌‌‌‌‌‌‌خواهد کتابى را که به ثمن بخس مى‌‌‌‌‌‌‌فروخته بخرد. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا نخست او را پس می‌‌‌‌‌‌‌زند، اما وقتى مرد مى‌‌‌‌‌‌‌گوید صاحبش به پول آن احتیاج دارد او قانع می‌‌‌‌‌‌‌شود. غافل از آنکه کتاب مورد نظر در اغراض مابعدالطبیعه به قلم فارابى است. به خانه برمى‌‌‌‌‌‌‌گردد و کتاب را مى‌‌‌‌‌‌‌خواند و جواب سؤالات خود را مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد و به شکرانه‌‌‌‌‌‌‌ی آن پاسخ گرفتن، فقراى بسیارى را اطعام مى‌‌‌‌‌‌‌کند.[۱۴] فنى که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در اینجا به شاگردانش مى‌‌‌‌‌‌‌آموزد از کوشش دست نکشدن در راه فهم مطلب است. چون جایى که مشتاق گرفتن جواب است و صداقت و پشتکار خود را نیز براى درک حقیقت نشان داده است جواب مى‌‌‌‌‌‌‌رسد. اما نه الزاماً از جایى که فرد انتظارش را دارد.

با استناد به رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت، ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در ادامه به شاگردانش مى‌‌‌‌‌‌‌آموزد چگونه هدیه‌‌‌‌‌‌‌ی آسمانى را با إطعام فقراء و تقسیم شادى پاسخ گوید. او گویا بدین وسیله سپاسش را تقدیم هستی مى‌‌‌‌‌‌‌کند که جواب را با وسیله‌‌‌‌‌‌‌اى جدید به او رسانده است. پس از این تلاش فراوان در دانشجویى و پایان بردن درس إلهیات با جشن و شادى است، که درِ مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی نوینى را به روى ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا می‌‌‌‌‌‌‌گشاید. این هفت فنى که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در فراگیرى مطالب در مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی عالی آموزش خود بکار گرفته است در واقع بیان باور ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا از فراگیرى است. او با زندگى خود نشان مى‌‌‌‌‌‌‌دهد که تلاش فراوان و خلوص و عشق در راه کسب دانش همیشه راهگشاست. اما وقتى کوشش فراوان راه به جایى نمى‌‌‌‌‌‌‌برد فرد مى‌‌‌‌‌‌‌بایست شعورش را به شعور عالمِ غیب یا همان عقل فعّال وصل کند و جواب را از معلمِ حقیقى جهان که پایگاهش در خرد انسان است بگیرد.

در دانشنامه‌‌‌‌‌‌‌ی علایى، در رابطه با اثرپذیرى از عقل فعّال، ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مى‌‌‌‌‌‌‌گوید مجهولات را به وسیله‌‌‌‌‌‌‌ی «حد اوسط» که به دو وسیله در اختیار فرد قرار مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد مى‌‌‌‌‌‌‌توان درک کرد. یک وسیله تیزفهمى است. و آن عبارت از حدسى است که از عقل فعّال سرچشمه گرفته و در نفسِ انسانى نقش مى‌‌‌‌‌‌‌پذیرد. در توضیح اقسام آن مى‌‌‌‌‌‌‌گوید که پاره‌‌‌‌‌‌‌اى از حدس‌‌‌‌‌‌‌ها به تدریج و درنگ و پاره‌‌‌‌‌‌‌اى با سرعت تحقق مى‌‌‌‌‌‌‌یابند. وسیله‌‌‌‌‌‌‌ی دوم یک معلم است.[۱۵]

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در عین حال می‌‌‌‌‌‌‌گوید اگر کسی همه‌‌‌‌‌‌‌ی مطالب را از معلم آموخته باشد و به حدس هیچ مطلبى را خود درک نکرده باشد باید باور داشت که از معلم هیچ چیز نفهمیده است. او در توضیح کسانى که به حدس مى‌‌‌‌‌‌‌آموزند و معلمشان عقل فعّال است مى‌‌‌‌‌‌‌گوید: «شاید که یکى بود، که بیشتر چیزها را به حدس به جاى آورد و اندکى حاجت بود ورا به معلم، و شاید که کسى بود نادر، که چون بخواهد، بى‌‌‌‌‌‌‌معلم اندر یک ساعت از اوائل علوم به ترتیب حدسى تا آخر برسد از نیک پیوندى وى به عقل فعّال.»[۱۶]

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا یادآورى مى‌‌‌‌‌‌‌کند که در پایان دوره‌‌‌‌‌‌‌ی یک سال‌‌‌‌‌‌‌ و نیمه از سومین مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی آموزش دبیرستانیش به مرتبه‌‌‌‌‌‌‌اى رسیده که همه‌‌‌‌‌‌‌ی آن علوم را به کمال فرا گرفته است. در این باره مى‌‌‌‌‌‌‌گوید: «تا اینکه تمام علوم در من به کمال عمق و ریشه پیدا کردند و من بر آنها به اندازه‌‌‌‌‌‌‌ی نهایت ظرفیت انسانى وقوف یافتم. هر آنچه من آن روز مى‌‌‌‌‌‌‌دانستم همانند آنست که امروز مى‌‌‌‌‌‌‌دانم و من تا امروز هیچ بر آن نیفزوده‌‌‌‌‌‌‌ام.»[۱۷]

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در اینجا بر مطلبى تاکید دارد که حکایت کمال دانش در او و یادآور مطلبى است در دانشنامه علایى: «ما کس دیدیم که ورا این منزلت نبود و چیزها به اندیشه و به رنج آموختى، ولیکن به قوت حدس از رنج بسیار مستغنى بود و حدس وى در بیشتر چیزها موافق آن بودى که اندر کتاب‌‌‌‌‌‌‌هاست. پس ورا به بسیار خواندن کتاب‌‌‌‌‌‌‌ها رنج نبایستى بردن. و این کسى را به هژده سالگى یا نوزده سالگى علوم حکمت از منطق و طبیعیات و هندسه و حساب و هیأت و موسیقى و علم طبّ و بسیار علم‌‌‌‌‌‌‌هاء غامض معقول شد. چنانکه دیگرى چون خویشتن ندید پس از آن سال‌‌‌‌‌‌‌ها بماند و چیزى بیشتر نیفزود بر آن حال اول، و دانند که هر یکى از این علم‌‌‌‌‌‌‌ها سال‌‌‌‌‌‌‌ها خواهد به آموختن.»[۱۸]

۴.آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی دوم

کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌ی نوح‌‌‌‌‌‌‌ بن‌‌‌‌‌‌‌ منصور

به روایت رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی دوم آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در دربار نوح بن‌‌‌‌‌‌‌ منصور، در کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌ی بى‌‌‌‌‌‌‌نظیر پادشاه آغاز مى‌‌‌‌‌‌‌شود. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در چگونگى راه یافتنش به کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌ی شاهى می‌‌‌‌‌‌‌گوید: اطرافیان نوح ‌‌‌‌‌‌‌بن ‌‌‌‌‌‌‌منصور ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا را به عنوان کسى که بسیار باسواد و بامطالعه بوده به امیر معرفى می‌‌‌‌‌‌‌کنند. پادشاه با نام ابن‌‌‌‌‌‌‌سیناى جوان پیش از دیدار با او آشنا بوده است. به همین دلیل وقتى بیمار مى‌‌‌‌‌‌‌شود براى معالجه‌‌‌‌‌‌‌اش از ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا هم کمک گرفته مى‌‌‌‌‌‌‌شود. وقتى امیر بهبودى مى‌‌‌‌‌‌‌یابد ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به‌‌‌‌‌‌‌عنوان پاداش به تقاضاى خودش اجازه‌‌‌‌‌‌‌ی ورود به کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌ی شاهى را پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌کند.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در آن کتابخانه کتاب‌‌‌‌‌‌‌هایى را مى‌‌‌‌‌‌‌یابد که نه هرگز آنها را جایى دیگر دیده و نه هرگز وصفشان را جایى شنیده و نه پس از آنکه طعمه‌‌‌‌‌‌‌ی حریق مى‌‌‌‌‌‌‌شوند نظیرشان را جایى دیگر یافته است. دوره‌‌‌‌‌‌‌ی دوم آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا یا به تعریف امروزی گذراندن مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی دکترا، در این کتابخانه که خود دانشگاهى عظیم است آغاز مى‌‌‌‌‌‌‌شود. او مى‌‌‌‌‌‌‌گوید در آنجا در طبّ، فقه و شعر کتب فراوانى به عربى و در زمینه‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون دیده است. او اول فهرست این کتاب‌‌‌‌‌‌‌ها را که در صندوق‌‌‌‌‌‌‌های بی شمار نگهداری می‌‌‌‌‌‌‌شده، مى‌‌‌‌‌‌‌خوانده و سپس آنها را سفارش مى‌‌‌‌‌‌‌داده است. وقتی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا توقیف کامل در خواندن کلیه‌‌‌‌‌‌‌ی این کتب می‌‌‌‌‌‌‌یابد، متأسفانه این مجموعه‌‌‌‌‌‌‌ی عظیم که یکی از بزرگترین گنجینه‌‌‌‌‌‌‌ها و ذخایر علمی بشری تا آن روز بوده به تمامی طعمه‌‌‌‌‌‌‌ی حریق می‌‌‌‌‌‌‌شود و جز خاکستر چیزی از آن نمی‌‌‌‌‌‌‌ماند.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در شرح همه‌‌‌‌‌‌‌ی مقاطع تحصیلى زندگیش به دو نکته همواره اشاره دارد یکى بى‌‌‌‌‌‌‌واسطه‌‌‌‌‌‌‌ی معلم آموختن، و دوم شوق بسیار در خواندن و کشف حقایق به طور مستقیم. در توضیح این مطلب مى‌‌‌‌‌‌‌توان گفت که اگر فرد به واسطه‌‌‌‌‌‌‌ی معلمى دانشى را تعلیم بگیرد در واقع تعبیرها و تعریف‌‌‌‌‌‌‌هاى معلم را نیز فرا مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد. به عبارت دیگر چون مطالب را از دریچه‌‌‌‌‌‌‌ی فهم معلم درک مى‌‌‌‌‌‌‌کند هرگز به درک مستقیم حقیقت نائل نمى‌‌‌‌‌‌‌شود، چرا که تعریفى که معلم از آن مطلب ارائه داده است حجاب درک او مى‌‌‌‌‌‌‌شود. حال آنکه بى‌‌‌‌‌‌‌واسطه خواندن، به شرط داشتن شرایطى که ذکرش رفت، فرد را به سرچشمه دانشى وصل مى‌‌‌‌‌‌‌کند که در کشف و شهود را به روى او مى‌‌‌‌‌‌‌گشاید.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در پایان نخستین مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی آموزش دانشگاهى خود به سنش براى بار سوم اشاره دارد. او مى‌‌‌‌‌‌‌گوید در این ایام هیجده ساله بوده است. اگر این حرف واقعاً درست باشد به آن معنا است که او در ظرف شش ماه موفق به خواندن همه‌‌‌‌‌‌‌ی آن کتاب‌‌‌‌‌‌‌ها شده است. و در تعریف توانایى فکرى خود آنچنان که عادت او در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت است و در پایان هر دوره‌‌‌‌‌‌‌اى خاطرنشان مى‌‌‌‌‌‌‌سازد مى‌‌‌‌‌‌‌گوید که: «پس من از همه‌‌‌‌‌‌‌ی این علوم فارغ شدم و در آن وقت من حافظه‌‌‌‌‌‌‌ی بهترى براى فراگیرى دانش داشتم. اما امروز دانشٍ من پخته‌‌‌‌‌‌‌تر است، وگرنه همه همانست، هیچ مطلب تازه‌‌‌‌‌‌‌اى پس از آن بر من وارد نشده است.»[۱۹] این مطلب بعینه تکرار مطلبى است که ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در پایان دوره‌‌‌‌‌‌‌ی متوسطه تحصیلات خود نیز یادآور مى‌‌‌‌‌‌‌شود: «من به آن ادامه دادم تا همه‌‌‌‌‌‌‌ی علوم در من عمیقاً ریشه کردند و من آنها را آن اندازه‌‌‌‌‌‌‌اى که ظرفیت بشرى اجازه مى‌‌‌‌‌‌‌دهد فهمیدم. هرچه من آن روز مى‌‌‌‌‌‌‌دانستم همانست که امروز مى‌‌‌‌‌‌‌دانم و تا امروز چیزى بر آن نیفزوده‌‌‌‌‌‌‌ام.»[۲۰]

اگرچه ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در پایان دوره متوسطه و عالی آموزش خود اشاره دارد که به کمال علوم رسیده تا جایى که تا آخرین روزهاى زندگیش هیچ چیز بر آن افزوده نشده است، اما زندگی او نشان می‌‌‌‌‌‌‌دهد که همواره در حال یادگیری و گشودن درهای تازه‌‌‌‌‌‌‌ی علوم و مکاشفات به روی خود بوده است. و هرگز دمی از یاد گرفتن و یاد دادن فارغ نشده است.

اگر چنین باورى از مطالب ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت نداشته باشیم در ادامه‌‌‌‌‌‌‌ی خواندن این رساله وقتى نوبت نقل وقایع به جوزجانى مى‌‌‌‌‌‌‌رسد هنوز به تناقض بزرگترى برمى‌‌‌‌‌‌‌خوریم چرا که مى‌‌‌‌‌‌‌بینیم به شهادت جوزجانى او در دهه‌‌‌‌‌‌‌ی پنجم زندگـى خودش به فـراگیرى علم لغت مى‌‌‌‌‌‌‌پردازد و سـه سال در تحصیل آن مى‌‌‌‌‌‌‌کوشد و در آن باره کتابى به نام لسان العرب مى‌‌‌‌‌‌‌نویسد که گویا در زمان ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا پاک‌‌‌‌‌‌‌نویس نمى‌‌‌‌‌‌‌شود و پس از مرگش از بین مى‌‌‌‌‌‌‌رود.[۲۱]

۵.آموزش عالی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی نهایی

زندگى ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به روایت رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت پس از مقطع کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌ی شاهی که در هیجده سالگى پایان مى‌‌‌‌‌‌‌گیرد وارد مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی عالی مى‌‌‌‌‌‌‌شود. آن عبارت از ثبت و نگارش علومى است که تا آن روز اندوخته است. به عبارت امروزی او تز دکترایش را در بیست ویک سالگی می‌‌‌‌‌‌‌نویسد و پس از آن به سفارش کسانى که خود از دانش آن روز بهره‌‌‌‌‌‌‌ی فراوانى داشتند، به نگارش کتاب‌‌‌‌‌‌‌های بسیاری در زمینه‌‌‌‌‌‌‌ی علومى که تحصیل کرده دست مى‌‌‌‌‌‌‌زند. یکى از آنها کتابى است به نام المجموع. این کتاب به گفته‌‌‌‌‌‌‌ی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به غیر از ریاضیات حاوى همه‌‌‌‌‌‌‌ی علومى است که تا آن روز کسب کرده است. او این کتاب را به نام حسین العروضى کرده است. کتابى دیگر به نام الحاصل والمحصول به سفارش فقیهى به نام ابوبکر البرقى خوارزمى، در بیست جلد در تفسیر کتب مى‌‌‌‌‌‌‌نویسد. بعد از آن دست به تألیف دو کتاب در اخلاق به نام کتاب البّر والإثم مى‌‌‌‌‌‌‌زند که گویا نزد سفارش‌‌‌‌‌‌‌دهنده (البرقى) براى همیشه مى‌‌‌‌‌‌‌ماند و ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا از آن نسخه‌‌‌‌‌‌‌اى هم براى خود تهیه نمى‌‌‌‌‌‌‌کند.

به این ترتیب ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا مرحله‌‌‌‌‌‌‌ی نهایى زندگى تحصیلى خود را در بخارا با ثبت علومى که فرا گرفته به پایان مى‌‌‌‌‌‌‌برد و در علوم آن زمان به کمال می‌‌‌‌‌‌‌رسد. پس از آن به دنبال مرگ پدر و از هم پاشیدن سلسله سامانیان به گفته‌‌‌‌‌‌‌ی خودش ضرورت ایجاب مى‌‌‌‌‌‌‌کند که بخارا را ترک گوید.

ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا بعد از این چیزى از زندگى تحصیلى خود نمى‌‌‌‌‌‌‌گوید در واقع آنچه را که مى‌‌‌‌‌‌‌خواهد در این مورد بگوید و مى‌‌‌‌‌‌‌بایست جنبه‌‌‌‌‌‌‌ی آموزنده براى شاگردانش داشته باشد در همان مقطع بخارا مطرح مى‌‌‌‌‌‌‌کند. پس از آن در رساله‌‌‌‌‌‌‌ی سرگذشت دیگر حرفى از تحصیلات ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به زبان خودش نیست. مابقى از زبان جوزجانى است که بر آن شرح مطالب و خاطراتی خود که از استادش داشته، افزوده است.

در مطالب جوزجانی می‌‌‌‌‌‌‌توان دریافت بخارا شهری است که در آن نخستین مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی آموزشی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا به کمال رسیده است. او به دنبال حمله‌‌‌‌‌‌‌ی محمود غزنوی و فروپاشی حکومت سامانیان این شهر را می‌‌‌‌‌‌‌گذارد و راهی خوارزم می‌‌‌‌‌‌‌شود تا در آنجا مرتبه‌‌‌‌‌‌‌ی نوینی از تحصیل کمال را آغاز کند.

ادامه دارد

پانویس‌ها

[۱] . نوح بن منصور نهمین پادشاه سامانى بوده، که پس از مرگ پدرش منصور بن نوح که در ١١ شوال ٣۶۵ درگذشته است در سنین نوجوانى به پادشاهى رسیده است. او بیست ویک سال پادشاهى کرد. و در سال ٣٨٧ هجری از دنیا رفت.

[۲] . ر ک. ابن ابى اصیبعه، عیون الانباء فى طبقات الاطباء، جزء دوم، ص. ٢؛ القفطى، تاریخ‌‌‌‌‌‌‌الحکماء ص. ۴١٣.

[۳] . ر ک. ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٢.

[۴] . ر ک. ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٢.

[۵] . ر ک. ابن ابى اصیبعه. عیون، همانجا، ص. ٢؛ القفطى، تاریخ‌‌‌‌‌‌‌الحکماء، ص. ۴١٣.

[۶] . ر ک. گلمان، زندگی ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا. ص. ٢.

[۷] . ر ک. ابن ابى اصیبعه. عیون، همانجا، ص. ٣.

[۸] . ایساغوجی‌‌‌‌‌‌‌ (شکل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عربی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده واژه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یونانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اَیساگُگه‌‌‌‌‌‌‌ به ‌‌‌‌‌‌‌معنای‌‌‌‌‌‌‌ مدخل‌‌‌‌‌‌‌ یا مقدمه‌‌‌‌‌‌‌)، نوشته‌‌‌‌‌‌‌ی فرفریوس ۲۳۴-۳۰۴ میلادی فیلسوف  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نوافلاطونی‌‌‌‌‌‌‌، شاگرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افلوطین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و گردآورنده‌‌‌‌‌‌‌ و ویراستار آثار او است.

[۹] . ر ک. ابن ابى اصیبعه. عیون، همانجا، ص. ٣.

[۱۰] . ر ک. ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٣.

[۱۱] . المجسطی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مهمترین اثر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بطلمیوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ است. این کتاب شامل سیزده مقاله ریاضی و نجومی و حاوی نظریه‌‌‌‌‌‌‌ی معروف بطلمیوس در باره حرکت ستاره‌‌‌‌‌‌‌ها و سیارات است. این کتاب در حدود سال ۱۵۰ میلادی تألیف شده است.

[۱۲] . ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٣.

[۱۳] . ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص.٣.

[۱۴] . ر ک. ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ۴.

[۱۵] . ر ک. ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا، دانشنامه‌‌‌‌‌‌‌ی علایى، طبیعیات، صص. ١۴١، ١۴٢.

[۱۶] . ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا، دانشنامه علایى، طبیعیات، ص. ١۴٣.

[۱۷] . ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٣.

[۱۸] . ابن‌‌‌‌‌‌‌سینا، دانشنامه علایى، طبیعیات، صص. ١۴۴، ١۴۵.

[۱۹] . ابن ابى اصیبَعَه، عیون، همانجا، ص. ۴.

[۲۰] . ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٣.

[۲۱] . ابن ابى اصیبعه، عیون، همانجا، ص. ٧.