شبکه اطرافیان فرح پهلوی چه کسانی بودند؟

فرح پهلوی مانند اشرف و علم دارای شبکه وسیع از اطرافیان خود بود که در سازمان ها و مؤسسات مختلف به کار گمارده شده اند و از طریق آنها اعمال قدرت می نمود اما اینکه شبکه های قدرت وی چه کسانی بودند را در ادامه بخوانید.
 

فرح پهلوی مانند اشرف و علم دارای شبکه وسیع از اطرافیان خود بود که در سازمانها و مؤسسات مختلف به کار گمارده شده اند و از طریق آنها اعمال قدرت می نمود. وی عده زیادی از دوستان و یاران دبیرستانی و دانشگاهی خود را به دور خود جمع نمود. فرح از این طریق می کوشید تا از طریق ورود این افراد به امور دولتی برای خود شوکت و هیمنه ای فراهم کند و یارانی بیابد.
 
اندکی بعد این عده خود به صورت باندی ویژه درآمدند که بر بسیاری از نهادهای فرهنگی کشور دست یافتند و صاحب قدرت ونفوذ فراوان گشتند. باحمایت فرح امکانات مالی ویژه ای خارج از چهارچوب دولت در دست این گروه قرار گرفت.
 
مهمترین این افراد رضا قطبی پسردائی فرح، لیلی امیر ارجمند دوست دوران دانشگاه، فرخ غفاری، بیژن صفاری، کامران دیبا، سردار افخمی، نادر اردلان و گروه بیشماری از متخصصان معماری، شهرسازی، نقاشان، مجسمه سازان، نظریه پردازان مسائل اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و ... بودند که به تدریج در بسیاری از شئون حاکمیت دست یافتند و امتیازات ویژه ای به دست آوردند. بدین ترتیب تعداد زیادی از متخصصین ایرانی خارج از کشور توسط همین گروه به ایران آمدند و در رأس سازمانهای مستقلی البته با اعتبارات ویژه قرار گرفتند.
 
این سازمانها شامل رادیو و تلویزیون، جشن هنر شیراز، جشن های فرهنگ و هنر، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، سازمان نمایشگاهها و کارگاه نمایش، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، مرکز شاهنشاهی فلسفه ایران، مرکز انتقال خون، ارکستر سمفونیک، سینمای آزاد، فستیوال سینمای کودکان، فستیوال بین المللی فیلم تهران، موزه های تهران، تئاتر شهر، موزه فرش، موزه آبگینه، دانشگاه بوعلی، موزه هنرهای معاصر و ... بود.
 
این گروه علاوه بر اینکه سعی می نمودند تا با تلفیق فرهنگ غربی و ایرانی، هویت جدیدی برای ایرانیان به وجود آورند و مواضعی را که رژیم موفق به تصرفشان نشده بود در دست بگیرند، قصد داشتند تا به جذب نیروهای آزاد اندیش و مخالفین محافظه کار دولت بپردازند. بدین ترتیب کانون نویسندگان با کوشش فرح به راه افتاد و عده زیادی از شاعران و نویسندگان کشور نیز به جرگه یاران فرح پیوستند. در این بین گرایش به تمایلات باستان گرایانه وناسیونالیستی به منظور جدایی کشور از اسلام، شاخصه اصلی فعالیت یاران فرح به حساب می آمد. امری که توسط پاره ای از روشنفکران چپ مسلک نیز حمایت می-شد.
 
باند و گروه اطرافیان فرح دیبا از زمان نخست وزیری هویدا (شاید به دلیل گرایش هویدا به فرح) قدرت گرفت. هویدا با وجود اینکه با تعیین افراد دلخواه فرح به پست های حساس سعی در جلب رضایت فرح می نمود، خود اعتقاد داشت که گروه روشنفکران تحصیلکرده فرانسه که اطراف شهبانو را احاطه کرده اند، افرادی بدون احساس مسئولیت و فوق العاده جاه طلب هستند که با پناه گرفتن زیر چتر حمایت شهبانو به سوی دیگران سنگ اندازی می کنند. پرویز راجی در کتاب خود به نقل از هویدا می گوید:
 «موقعی که از هویدا راجع به نقش تعدیل کننده شهبانو در تصمیم گیری های شاه سوال کردم جواب داد: متاسفانه اطراف شهبانو را افرادی جاه طلب و بی رحم گرفته اند که فکر و ذهن او را شدیداً تحت تاثیر خود قرار داده اند. به همین جهت شاه به من دستور داد که هر نامه ای که به امضای هوشنگ نهاوندی رئیس دفتر فرح به دستم رسید، به جز آنها که مربوط به امور هنری و وظایف سازمانهای تحت نظارت شهبانو است، بقیه را پاره کنم و دور بندازم.»
 
شایان ذکر است که افراد فوق پس از قرار گرفتن در این گروه زیر چتر حمایت فرح دیبا قرار می گرفتند و تا حد زیادی از مخاطرات رژیم استبدادی در امان بودند. از جمله این افراد ابراهیم گلستانی فیلمساز مشهور عصر پهلوی بود که در زمان نخست وزیری هویدا به دلیل ساخت فیلم های مستند تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و دستگیر شد. اما یک روز بعد از این جریان به محض اطلاع فرح از جریان دستگیری، آزاد شد. بی شک در بسیاری از اوقات این گروه غرب زده و متجدد که با کارهای عجیب و غریب و متضاد خویش همه را به تعجب می انداختند، مورد قبول رجال قرار نمی گرفتند.
 
علم وزیر دربار شاهنشاهی و دوست دیرینه شاه در این باره می گوید:
 
«وقتی دیروز با شهبانو به هنگام عزیمت به مصر خداحافظی می کردم، دیدم که طبق معمول دور و برش را همان اشخاص سبکسر لاابالی گرفته اند. می شود انتظار داشت که سر وکله آنها در کیش، نوشهر، بیرجند و حتی در عمان پیدا شود اما واقعاً قاهره داستان دیگری است. اعلیحضرت از روابط خاصی با مصر برخوردارند که این آدم ها می توانند به راحتی آن را به مخاطره بیندازند. شاه در پاسخ گفت آخر من چه کار کنم؟ شهبانو قلباً به آنها علاقه دارد. حتی مادرش هم چندین بار به او تذکر داده است اما فایده-ای نداشته است.»
 
به هرحال، در دهه 50 این گروه دوستان در سازمانهای تابعه تحت ریاست فرح دیبا به ویژه دفتر مخصوص شهبانو به نوعی قدرت رقیب برای دولت تبدیل شده بود که در عزل و نصب وزراء دخالت می کرد. این امر پس از بیماری شاه و شدت ضعف روحیه او افزایش یافت و تا سقوط رژیم ادامه داشت.
 
خاطرات علم/ تاریخ شفاهی

 

 

پاسخ کانون نویسندگان ایران به روزنامه‌ی  اعتماد

 روزنامه‌ی «اعتماد» در شماره ۲ تیر ۱۳۹۰، صفحه ۱۰، در مطلبی تحت عنوان «شبکه اطرافیان فرح پهلوی چه کسانی بودند» نوشته است‌: «این گروه [اطرافیان فرح پهلوی] علاوه بر این که سعی می‌کردند تا با تلفیق فرهنگ غربی و ایرانی، هویت جدیدی برای ایرانیان به وجود آورند و مواضعی را که رژیم موفق به تصرفشان نشده بود در دست بگیرند، قصد داشتند تا به جذب نیروهای آزاداندیش و مخالفان محافظه‌کار دولت بپردازند. بدین ترتیب کانون نویسندگان با کوشش فرح به راه افتاد و عده زیادی از شاعران و نویسندگان کشور نیز به جرگه یاران فرح پیوستند.»

روزنامه‌ی «اعتماد» نام نویسنده‌ی این مطلب را نیاورده است. ای بسا به این دلیل که راه فرار بزدلانه را برای این شخص مفتری بازگذارد، غافل از این‌که به این ترتیب مسئولیت انتشار این افترا و ادعای سراسر کذب را به گردن کل روزنامه می‌اندازد. تاریخ کانون نویسندگان ایران پاک‌تر و شفاف‌تر از آن است که نیازمند رد این‌گونه ادعاهای كودكانه و افتراآمیز باشد. با این همه، به‌ویژه برای نسل جوانی که به سبب حاکمیت فضای سانسور و اختناق بر جامعه در معرض وارونه‌نمایی و دروغ‌پراکنیِ امثال نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» قرار دارد، اشاره به چند فراز از تاریخ خونبارِ کانون نویسندگان ایران را ضروری می‌دانیم.

۱- درست برخلاف ادعای نویسنده‌ی روزنامه «اعتماد» مبنی بر «راه افتادن کانون نویسندگان با کوشش فرح»، این کانون همچون نهادِ دفاع پیگیر از آزادی بیان و مبارزه با سانسور در تقابل و مبارزه با رژیم ستم‌شاهی از جمله اعوان و انصار فرح پهلوی شکل گرفت. تاریخ گواهی می‌دهد که شأن‌ نزول و فلسفه‌ی وجودیِ کانون مقابله با تلاش رژیم شاه برای راه‌اندازی جریان دولت‌فرموده‌ی «کنگره نویسندگان و شاعران» بود. با انتشار خبر تشکیل این کنگره از سوی دولت در اسفندماه سال ۱۳۴۶، ۹ تن از نویسندگان مستقل با تهیه‌ی متنی با عنوان «بیانیه درباره‌ی کنگره نویسندگان» هرگونه کنگره‌ی دولتی را در غیاب نویسندگان مستقل تحریم کردند. با پخش خبر تهیه‌ی این بیانیه، که شمار امضاهای آن تا آغاز سال ۱۳۴۷ به ۵۲ تن رسید، برگزاری کنگره‌ی دولتی مذکور عملاً به فراموشی سپرده شد.

۲- خواه در مورد آن ۹ نفرِ نخست و خواه درباره‌ی کلِّ ۵۲ نفری که کانون نویسندگان ایران را در آغاز سال ۱۳۴۷ بنیان نهادند ادعای پیوستن به «جرگه یاران فرح» یک‌سره بی‌اساس و پاک مغرضانه و رذیلانه است. از اعضای بعدی کانون و آزادی‌خواهانی چون سعید سلطان‌پور نام نمی‌بریم که زندانی هر دو نظام بود و سرانجام نیز جان خود را بر سر آزادی گذاشت؛ از کسی نام می‌بریم که روزنامه‌ی «اعتماد» و نویسندگانش قاعدتاً در مخالفت او با رژیم شاه نباید تردید داشته باشند. یک چهره‌ی شاخصِ آن ۹ نفر، و در واقع یکی از بنیانگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران، جلال آل‌احمد بود. ما پاسخ به این پرسش و در واقع حل این تناقض آشکار را بر عهده‌ی نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» و همپالکی‌هایش می‌گذاریم که چه‌گونه می‌توانند جلال آل‌احمد را در آنِ واحد هم مخالف رژیم شاه و هم در «جرگه یاران فرح» به شمار آورند؟!

۳- در ۶ خرداد سال ۱۳۴۸، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران متنی خطاب به اعضا منتشر کرد که در آن پیشنهاد عده‌ای از اعضا دایر بر «انجام مذاکرات خصوصی و استفاده از کانال‌های غیررسمی برای قانونی‌کردن کانون» را رد کرده و به این نتیجه رسیده بود که با روش‌هایی «نظیر مذاکرات دوستانه با عوامل سانسور و فعالیت خصوصی از قبیل واسطه قراردادن مقامات و دستگاه‌های صاحب‌نفوذ» نمی‌توان با دستگاه سانسور رژیم شاه مبارزه کرد. از آن پس، مخالفت‌های رژیم با فعالیت کانون افزایش یافت به طوری که حتی تالار قندریز (تالار «ایران» آن زمان) از واگذاری محل خود برای برگزاری جلسات کانون منع شد.

۴- در سال ۱۳۴۹، چند تن از اعضای کانون از جمله داریوش آشوری، محمود اعتمادزاده (به آذین)، بهرام بیضایی، فریدون تنکابنی، ناصر رحمانی‌نژاد، غلامحسین ساعدی، محمدعلی سپانلو و سعید سلطان‌پور بازداشت و یا به ساواک احضار شدند. کانون به این بازداشت‌ها و احضارها اعتراض کرد، اما با تشدید اختناق و سانسور و سرکوب ستم‌شاهی فعالیت کانون عملاً متوقف شد و دوره‌ی نخست این فعالیت به پایان رسید.

۵- در ۲۳ خرداد ۱۳۵۶، جمعی از اعضای دوره‌ی نخستِ کانون در اعتراض به انحطاط فرهنگی و سانسور و محدودیت‌های تحمیل‌شده به اهل قلم نامه‌ای سرگشاده‌ به نخست‌وزیر وقت منتشر کردند که به «نامه‌ی چهل نفره» معروف شد. این اقدام در واقع آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران در مخالفت با آزادی‌ستیزی و سانسور رژیم شاه بود. پس از انتشار این نامه، هما ناطق عضو کانون نویسندگان را در خیابان ربودند و پس از تجاوز به او در بیابان‌های اطراف «کاروانسرا سنگی» رهایش کردند. درست در همان روزها به خانه‌ی علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، عضو دیگر کانون، نیز ریختند و به بازجویی و اذیت و آزار خانواده‌ی او پرداختند.

۶- در همان سال ۱۳۵۶، از ۱۸ تا ۲۷ مهرماه، به همت کانون نویسندگان گردهمایی بزرگ و تاریخی نویسندگان و شاعران ایران به نام «شب‌های شاعران و نویسندگان» در محل انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) برگزار شد. استقبال مردم از این اقدام کانون و حضور پرشور و انبوه آنان در برنامه‌های این «ده شب» به سهم خود سکوت گورستانیِ چندین ساله‌ی استبداد سلطنتی را درهم شکست و فضا را برای حضور و فعالیت جریان‌ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون آماده کرد - جریان‌ها و نیروهایی که از قضا بعدها مانع فعالیت کانون شدند، شماری از اعضای آن را بازداشت و زندانی و اعدام کردند، و به این هم بسنده نکردند و برخی را از خیابان ربودند و به گردنشان طناب انداختند، و اکنون نیز جمعی دیگر را به جرم غیرقانونی بودنِ کانون محاکمه می‌کنند. این هم از طنزهای تلخ تاریخ است که کانون نویسندگان ایران باید از یک سو تقاص مبارزه با رژیم شاه و به‌طورکلی دفاع از آزادی بیان را پس دهد و، از سوی دیگر، به همکاری با این رژیم و «پیوستن به جرگه فرح پهلوی» متهم شود!!

۷- در ۲۳ آبان ۱۳۵۶، در اعتراض به سرکوب و خفقان رژیم ستم‌شاهی، به فراخوان کانون نویسندگان ایران بیش از ده هزار نفر از دانشجویان و جوانان و دیگر مردم معترض به مدت ۲۴ ساعت در دانشگاه صنعتی تهران («آریامهر» آن زمان و «شریف» بعدی) تحصن کردند. در همان زمانِ تحصن، تنی چند از اعضای کانون در خیابان مورد ضرب و شتم ساواک و پلیس شاه قرار گرفتند و بازداشت شدند.

این‌ها مشتی‌ است نمونه خروار که نشان می‌دهد کانون نویسندگان ایران در زمان رژیم شاه نه تنها به ‌هیچ‌ روی جذب ساختار قدرت نشده بود بلکه همواره برای آزادی بیان مبارزه می‌کرد و طبعاً این امر او را به مخالفت با سیاست‌های اختناق‌آلود و سرکوب‌گرانه‌ی آن رژیم می‌کشاند. بر هر ناظر بی‌طرف و هر انسان بی‌غرض‌ومرضی روشن است که ادعای نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» مبنی بر پیوستن اعضای کانون به «جرگه یاران فرح» چیزی جز دروغ‌پردازی و وارونه‌نمایی تاریخ نیست. این ادعا را بر هیچ واقعیت و سند و مدرکی نمی‌توان استوار كرد و، از همین رو، مصداق بارز و آشکار نشر اکاذیب، و افترا و تهمتِ ناروا و بی‌اساس است.

بر ما روشن نیست ‌که چرا روزنامه‌ی «اعتماد»، که خود از قربانیان سانسور بوده و از همین رو مورد دفاع کانون نویسندگان ایران قرار گرفته است، در دوره‌ی جدید خود باید چنین مطلب دروغین و افتراآمیزی را چاپ کند. اما این را خوب می‌دانیم و با صدای بلند اعلام می‌کنیم که اگر این روزنامه در این پندار به سر می‌برد که با چاپ این‌گونه مطالب و سم‌پاشی بر ضد نهاد آزادی‌خواهی چون کانون نویسندگان ایران می‌تواند رضایت خاطر سانسورچیان را تأمین کند و برای خود حاشیه‌ی امنیتی بسازد، باید بداند که در خطا و توهمی محض و مهلک به سر می‌برد. قاعدتاٌ تجربه‌ی سی و اند سال زندگی در فضای سانسور و اخنتاق باید به اهل قلم به‌طورعام و اهل مطبوعات به‌طورخاص نشان داده باشد که آن‌چه آزادی بیان، از جمله انتشار آزادانه‌ی مطبوعات، را تضمین می‌کند نه تمکین و کُرنش و باج دادن به سانسورچیان بلکه مقاومت پیگیر در برابر سانسور و دفاع استوار و راسخ از آزادی بیان است.

کانون نویسندگان ایران پیش از این نیز نشان داده است كه مایل نیست صدای هیچ روزنامه‌ای، حتی روزنامه‌ای چون «اعتماد» که چنین مطلب دروغین و بی‌اساسی را بر ضد او منتشر می‌کند، خاموش شود و بر اساس منشور خود مبنی بر به رسمیت شناختن آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان، از حق انتشار آزادانه‌ی هر نشریه‌ای از جمله روزنامه‌ی «اعتماد» دفاع می‌کند. با این همه، این واقعیت را نیز نمی‌تواند ناگفته گذارد که انتشار این‌گونه مطالب دروغین و خلاف‌واقع بر ضد نهادی چون کانون، آن هم در شرایطی که اعضای این نهاد به انحای گوناگون زیر فشار قرار دارند تا از آزادی‌خواهی خود دست بردارند، حتی اگر با هدف جلب رضایت سانسورچیان هم انجام نگرفته باشد، اعتماد همان مخاطبان اندک این‌گونه روزنامه‌ها را بیش از پیش سلب می‌کند.

کانون نویسندگان ایران
۷ تیر ۱۳۹۰