مهدی اخوان ثالث

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعر پرآوازه و موسیقی‌پژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.

اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید او آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعر به جای نهاده است. همچنین او آشنا به نوازندگی ‌تار و مقام‌های موسیقیایی بوده‌است.[۱]

 تبار

پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ایران آمد و شناسنامه ایرانی گرفت، از این رو آنان نام خانوادگیشان را اخوان ثالث به معنی برادران سه‌گانه گذاشتند.[۲]


 

 زندگی

 شاعری و سیاست

مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.

اگرچه اخوان در دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، زمستان، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت. [۳]

با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است.[۳]

 سبک شناسی

مهارت اخوان در شعر حماسی است. او درونمایه‌های حماسی را در شعرش به کار می‌گیرد و جنبه‌هایی از این درونمایه‌ها را به استعاره و نماد مزین می‌کند.

به گفته برخی از منتقدان، تصویری که از م. امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که او از نظر شعری به نوعی نبوت و پیام‌آوری روی آورده ـ(تعریف شعر از نظر اخوان: شعر محصول بیتابی انسان در لحظاتی است که در پرتو شعور نبوت قرار می‌گیرد)ـ و از نظر عقیدتی آمیزه‌ای از تاریخ ایران باستان و آراء عدالت‌خواهانه پدید آورده‌است و در این راه گاه ایران‌دوستی او جنبه نژادپرستانه پیدا کرده‌است.

اما اخوان این موضوع را قبول نداشت و در این باره گفته‌است: «من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیز داشته‌ام.»

شعرهای اخوان در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمند آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه‌ای از زندگی رسیدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تاثیری عمیق دارد.

هنر اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم‌نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت. [۳]

 اخوان از نگاه دیگران

من نه سبک شناس هستم نه ناقد.... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته‌ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم... مهدی اخوان ثالث

جمال میرصادقی، داستان‌نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته‌است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان‌بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.[۳]

نادر نادر پور، شاعر معاصر ایران که در سال‌های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م. امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت.

نادرپور گفته‌است: «شعر او یکی از سرچشمه‌های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه‌ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن بر می‌گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تاثیری از گذشته می‌توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی می‌توان مشاهده کرد.» [۳]

اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازه‌ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پیروی کرده: «من نه سبک شناس هستم نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته‌ام که می‌کوشم اعصاب و رگ و ریشه‌های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم....»

هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می‌گوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می‌توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره. [۳]

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نیمایوشیج هستند.

به گفته آقای خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته‌است و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کرده‌است. آقای خویی می‌افزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپرواز ترین خیال‌های شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی می‌رسد.

وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان می‌گوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر می‌آید و بر دل می‌نشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینه‌است. [۳]

غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن می‌گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده‌است.

شعر زمستان در دی ماه ۱۳۳۴ سروده شده‌است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته‌است. [۳]

درگذشت

اخوان ثالث چند ماه پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در تهران جان سپرد. وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

نمونه اشعار

 شعر زمستان:

..:: زمستان.. ::..
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است .

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .

وگر دست محبت سوی کسی یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .

نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...ای
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم.
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور.
منم، دشنام پس آفرینش، نغمه ی ناجور.

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست، مرگی نیست.
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده.
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین.
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است .

نقد شعر زمستان اخوان

به قلم محمد کاظم کاظمی

«زمستان‌» مهدی اخوان ثالث به راستی یک کارگاه آموزشی شعر است‌. اثری است که با درنگ در جوانب گوناگون آن‌، می‌توان نکات بلاغی بسیاری را دریافت و خود به کار بست‌. به واقع این شعر، هم به کار عموم مخاطبان می‌آید، برای حظ بردن‌; و هم به کار مخاطبان خاص می‌آید، برای یاد گرفتن ظرایف و لطایفی که در آن نهفته است‌. و ما در این نوشته می‌کوشیم که با سیری پا به پای هم در این شعر، بعضی از این ظرایف را دریابیم و تجزیه و تحلیل کنیم‌.

هنرمندی های زبانی و موسیقیایی‌ زمستان از نظر قالب‌، یک شعر نیمایی کامل است‌، همانند بسیاری از آثار اخوان‌. اصول و قواعد شعر نیمایی‌، طبق پیشنهادهای نیما ـ که اخوان نیز آن ها را در کتاب «بدعت ها و بدایع نیمایوشیج‌» تبیین و تفسیر کرده است ـ در آن به تمام و کمال رعایت شده است و این‌، خود می‌تواند برای کسانی که در شیوه مصراع‌بندی شعر نیمایی لغزش و یا اهمالی دارند، به کار آید.

شعر، از نظر وزن با زنجیرة «مفاعیلن‌» ها بنا شده است و این یکی از وزن های مطلوب و دلخواه اخوان است‌. او شعرهای «آواز کرک‌»، «چاووشی‌»، «کتیبه‌» و «قصه شهر سنگستان‌» را نیز با همین وزن سروده است‌.

چنان که می‌بینیم‌، همه مصراع ها از لحاظ زنجیره هجاها از جایی یکسان شروع شده‌اند و این‌، قانونی است در قالب نیمایی‌. مثلاً در این زنجیره خاص‌، همیشه باید اولین هجای مصراع ها کوتاه باشد و این جا چنین است‌.

ولی مصراع هایی که از اول زنجیره شروع نشده‌اند و ادامه مصراع بالایی به حساب می‌آیند، طبق قاعده به اواسط سطر می‌روند. ببینید.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌، سرها در گریبان است‌.

ملاحظه می‌کنید که مصراع «سرها در گریبان است‌» چون از نظر زنجیره وزنی در ادامه مصراع بالاست‌، از اواسط سطر شروع شده است‌. به واقع این دو مصراع از نظر وزن‌، یک مصراع کامل‌اند.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌، سرها در گریبان است‌.

از این که بگذریم‌، بقیه مصراع ها همه از اول زنجیره و هم‌ چنین اول سطر شروع شده است‌.

این شعر از لحاظ قافیه ‌آرایی نیز مقارنتی با کارهای نیمایوشیج دارد، یعنی یک ردیف و قافیة کلّی دارد (ان است‌) که در پایان بندها تکرار می‌شود و تعدادی قافیة درونی مثل «تاریک / نزدیک‌»، «آی / در بگشای‌»، «رنجور / ناجور»، «کوتاه / آه‌» و امثال این ها.

ولی وزن و قافیه گام اول است و شاعری مثل اخوان هیچ‌گاه به این ها بسنده نمی‌کند. این شعر از تناسب های لفظی و معنوی نیز در حدّ خوبی بهره دارد. مثلاً در عبارتهای «دیدار یاران‌»، «پیر پیرهن‌ چرکین‌»، «تگرگی نیست‌، مرگی نیست‌»، «سیلی سرد زمستان‌» و «بفروز، شب با روز» نوعی تکرار حروف (واج‌آرایی‌) دیده می‌شود که گاه در اول کلمات است و گاه در آخر آن ها.

و نیز باید اشاره کرد به تضاد و مراعات نظیر در کلمات «دور» و «نزدیک‌»، «مسیحا» و «ترسا»، «جوانمرد» و «ناجوانمردانه‌»، «روم‌» و «زنگ‌»، «سال‌» و «ماه‌»، «مرده‌» و «زنده‌»، «شب و روز».اما از شکل های گوناگون موسیقی و آرایه‌های ادبی که بگذریم‌، برجستگی مهم دیگر شعر «زمستان‌»، درزبان آن است‌. ما اخوان را به باستان گرایی زبانی‌اش می‌شناسیم‌، ولی کمتر دقت کرده‌ایم که زبان شعر او به واقع اجتماع نقیضین است‌. این زبان از یک سو برخوردار از ویژگی های زبان کهن نظم و نثر فارسی است و از سویی دیگر، از زبان محاوره امروز بهره دارد. مثلاً در همین شعر زمستان‌، از سویی عبارت هایی با بافت کهن‌، همچون «سر برنیارد کرد» و «دست محبت سوی کس یازی‌» و «من امشب آمدستم‌» دیده می‌شود و از سویی نیز عبارتهایی بسیار محاوره‌ای همچون «دمت گرم‌» و «تیپا خورده‌» و «میهمان سال و ماه‌». جمع میان این دو خاصیت‌ِ به ‌ظاهر متضاد، آن ‌هم به گونه‌ای که به چشم نزند، کار سهلی نیست و تسلط بسیاری بر هر دو نوع زبان می‌طلبد، همراه با قدرت در رعایت اصول بلاغی‌.

اما بدایع زبانی این شعر، به این جمع اضداد خلاصه نمی‌شود. شاعر در زبان شعر صاحب ابتکار است و کمتر شعری از او می‌توان یافت که خالی از ترکیب ‌سازی ها و واژه‌گزینی‌های بدیع باشد.

در شعر زمستان‌، هم ترکیب‌های زیبا می‌توان یافت و هم واژگانی که برساخته شاعرند یعنی «گرمگاه‌»، «پیرهن‌چرکین‌»، «لولی‌وش‌»، «مرگ‌اندود» و «بلورآجین‌». شاعر بدین گونه‌، علاوه بر وام‌گیری از ذخایر زبان‌، به این ذخایر می‌افزاید و علاوه بر آن‌، در اثرش نوعی شگفت‌انگیزی هم می‌آفریند.

جمع نماد و واقعیت‌ شعر یک ساختار نمادین دارد، یعنی شاعر، زمستان و متعلقات آن را نمادی دانسته است از یک سلسله حقایق اجتماعی و سیاسی‌. مصداق این نماد، در این جا برای ما چندان قابل بحث نیست‌. آنچه مهم است‌، این است که شعر در صورت ظاهری ـ بدون در نظرداشت معانی باطنی ـ هم کاملاً یک سیر منطقی دارد، به‌گونه‌ای که می‌توان آن را توصیفی کامل از یک زمستان واقعی دانست‌. به بیان دیگر، این شعر هم در بستره واقعی خود معنی می‌گیرد و هم در شکل نمادین‌.

حفظ توأم نماد و واقعیت‌، کاری است دشوار و البته یکی از رموز توفیق یک شعر. بسیاری از شعرهای خوب و ماندگار فارسی‌، این خاصیت را دارند، که من دوست می‌دارم در این میان به «آی آدمها»ی نیما یوشیج‌ ، «آب‌» سهراب سپهری و «حیاط خانه ما تنهاست‌» فروغ فرخ‌زاد اشاره کنم‌. در ادبیات کهن ما، شعر حافظ غالباً این خاصیت را دارد و همین از دلایل قوت آن است‌. ببینید این بیت را که هم مصداق واقعی دارد و هم مصداق نمادین‌.

هر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست‌

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست‌

در زمستان اخوان ثالث نیز با خاطرجمعی تمام‌، می‌توان مدعی شد که شاعر یک زمستان واقعی را توصیف می‌کند و نیز با جرأت می‌توان گفت که در پشت این واقعیت‌، یک حقیقت دیگر نهفته است‌. جالب است که شاعر در هیچ جای شعر، به این نکته تصریح نمی‌کند و این قضاوت را به ما می‌گذارد. شعر «کتیبه‌» از او نیز همین خاصیت را دارد و این چیزی است که مثلاً در «قصه شهر سنگستان‌» نمی‌توان یافت‌. در آن جا شاعر به معنی ضمنی اثر خویش‌، تصریح کرده است‌.

گردآوری مصالح و ابزار بیانی‌ اما این توصیف عینی و واقعی‌، میسر نشده است‌، مگر با تلاش شاعر برای گردآوری هر آنچه در توصیفی از زمستان به کارش می‌آمده است‌. تاریک و غبارآلود بودن راه‌، نفسی که ابر می‌شود، به‌ هم خوردن دندان ها، بلورهای یخ آویزان از درخت ها، لغزنده بودن مسیر، در جیب بودن دست ها، سرخ شدن گوش ها، همه جلوه‌های زمستان است‌. شاعر کوشیده است هرآنچه را در زمستان قابل مشاهده است‌، در این شعر گردآورد. این یک موضوع مهم است که شاعر به تناسب فضایی که ایجاد می‌کند، همه مصالح و ابزار کارش را فراهم کند، در زوایا و جلوه‌های گوناگون موضوع کارش خیره و دقیق شود و بکوشد که از هر یک از این جلوه‌ها بهره‌ای هنری بگیرد.

تخیّل ابتکاری و شفّاف‌ شعر «زمستان‌» فضایی تازه دارد. شاعر از چیزی سخن می‌گوید که در گنجینه شعر کهن ما کمتر نمونه دارد. جالب این است که اخوان‌، دو شعر نیمایی جدّی دربارة فصل ها دارد. یکی درباره پاییز است (باغ من‌) و دیگری درباره زمستان (شعر حاضر). چرا شاعر توصیفی از بهار ارائه نمی‌کند؟ شاید چون دیگر شیره این موضوع کشیده شده است و کمتر می‌توان در این موضوع حرف تازه‌ای گفت‌. (1) ولی زمستان‌، موضوعی است نسبتاً دست‌نخورده و این خود به قدرت شاعر در تصویرگری‌، می‌افزاید.

ملاحظه می‌ کنید که سراینده در این شعر، می‌کوشد یک فضای اختصاصی ایجاد کند و این‌، خود امکان کشف های تصویری را فراهم می‌آورد. می‌پذیرم که اخوان شاعری بسیار تصویرساز نیست‌، ولی با این هم چون به فضاهای خاص می‌گراید، از آن ها تصویرهایی تازه استخراج می‌کند. تصویرهای شعر اخوان اندک‌اند، ولی غالباً شفّاف و عینی و حاصل کشف شاعر.

در این شعر نیز در هیچ جایی شاعر تصویرهایی ذهنی‌، کلّی و متزاحم نیاورده است‌. کوشیده ‌است در جلوه‌های ملموس فصل زمستان خیره شود و با بیان هنری آن ها، شعر را عینیت تمام ببخشد. بر هم خوردن دندان را صحبت سرما و دندان دانستن‌، یک مجاز زیباست و در عین حال‌، بسیار عینی و ملموس‌. همین‌گونه است تشبیه درختان زمستان به اسکلت های بلورآجین و تشبیه سرخی شفق به گوش سرما برده‌.

یک نکته جالب و قابل یاد کرد در اینجا، تشبیه «شخص لرزان‌» به «موج‌» است‌. چرا شاعر نگفته است «میهمان سال و ماهت پشت در چون بید می‌لرزد»؟ شاید از آن روی که لرزیدن بید به سبب تکرار بسیارش در زبان محاوره‌، دیگر نقش تصویری‌اش را از دست داده و به واقع به یک هنجار بدل شده است‌. این قضیه بسیار اتفاق می‌افتد که یک تشبیه قوی‌، بر اثر تکرار بسیار، خاصیت القایی خود را می‌بازد و چه بسا یک تشبیه نه‌چندان قوی ولی تازه‌، تأثیر بیشتری از آن دارد. وقتی بگویند «او مثل بید می‌لرزد» ما شاید دیگر یک بید لرزان را در ذهن مجسّم نکنیم‌، ولی اگر بگویند «او مثل موج می‌لرزد» این تجسّم زودتر رخ می‌دهد.

رعایت ظرایف بلاغی شعر زمستان‌، جدا از بدایعی که در اجزایش می‌توان یافت‌، در کلیّت نیز ساختاری جذاب و گیرا دارد. شروعش بسیار غافلگیرکننده است‌. «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌.» و این‌، بلافاصله ذهن مخاطب را درگیر می‌کند که «به‌راستی چرا سلام را پاسخ نمی‌گویند؟» در این جا فضا کاملاً مه‌آلوده است‌. هنوز نمی‌دانیم حکایت چیست‌. با «سرها در گریبان است‌.» و عبارت های بعدی‌، فضا به تدریج روشن می‌شود و این روشنی‌، در آخرین مصراع شعر، به نهایت می‌رسد. به واقع شاعر کلمه «زمستان‌» را به عنوان آخرین تیر تیرکش‌، در آخرین مصراع شعر نهاده است و تا آنجا، خواننده را به دنبال خویش می‌کشد.

از این که بگذریم‌، موقعیت کلمات و ارتباط آن ها با هم‌، در بسیاری از جملات‌، سنجیده و حساب‌شده است‌. شعر با کلمه «سلام‌» شروع می‌شود و این خود خالی از ظرافتی نیست‌. شاعر نمی‌گوید «سلامت را پاسخ نمی‌گویند»، بلکه فعل «نمی‌خواهند پاسخ گفت‌» را به کار می‌برد که علاوه بر باستانگرایی‌، از تعمّد اشخاص در پاسخ‌نگفتن حکایت می‌کند. همین گونه است کاربرد «دید نتواند» به جای «نمی‌بیند» که در اولی نوعی اجبار نهفته است و در دومی نوعی اختیار.

تعبیر «دمت گرم‌» بعد از یاد کرد سردی هوا، یک انتخاب آگاهانه است‌. شاعر قصد تحسین و تحبیب دارد، ولی از میان عبارت های گوناگونی که این معنی را می‌رسانند، همان را برمی‌گزیند که در آن‌، یک «گرم‌» نهفته است و به نوعی می‌تواند با آن سرما مقابله کند.

شعر با جملاتی طولانی و تفصیلی شروع می‌شود و شاعر در آن ها می ‌کوشد همه چیز را با جزئیات تمام توصیف کند. ولی جملات در آخرین سطرهای شعر، به طرزی شتاب‌آلود کوتاه می‌شوند و این خود می‌تواند استیصال آدمی را تصویر کند که به خاطر هوای سرد و بیرون در ماندن‌، دیگر حوصله اطناب ندارد و سخت به اجمال می‌گراید.

با آن چه گفته شد، شعر «زمستان‌» را می‌توان گنجینه‌ای از هنرمندی ها و هنرنمایی های شاعرانه دانست‌. در این شعر سه‌صفحه‌ای‌، آن ‌قدر ظرافت جمع شده است که در بسیار کتابهای شعر از دیگر شاعران جمع نمی‌شود; و این ها برای یک شاعر جوان امروز، آموزنده و راه گشاست‌. فراموش نکنیم که اخوان ثالث این شعر را در 28 سالگی سروده است و این می‌تواند برای ما معنایی خاص داشته باشد. به راستی شاعران زیر سی سال امروز، تا چه مایه بر این ظرافت ها و هنرمندی ها وقوف دارند و آن ها را در شعرشان به کار می‌بندند؟

--------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت:

1. البته اخوان درباره بهار هم سروده‌ای دارد، ولی نه چندان جدی و آن هم در قالب کهن است و از کارهای دوران جوانی او، با این مطلع‌:

منشور فرودین چو زمان رد کند همی‌ اردیبهشت تکیه به مسند کند همی‌

(ارغنون‌، صفحه 132)


 

 کتاب شناسی

اشعار


سایر آثار

 پانویس

  1. ستایشگر، مهدی. نام نامهٔ موسیقی ایران زمین جلد سوّم. چاپ اوّل، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۶، ISBN ۹۶۴-۴۲۳-۳۷۷-۸(جلد ۳)، صفحهٔ ۵۲.

  2. مدیریت مجموعه فرهنگی تاریخی توس. تابلوی زندگینامه مهدی اخوان ثالث در کنار مزارش

  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ اخوان، شاعر حماسه و شکست

  4. 2010تمام حقوق این وب‌سایت بر اساس قانون کپی‌رایت برای رادیو فردا محفوظ است

 منابع