برای فرزاد و یارانش

 

شیرکو بی کس

 

متن سخنرانی شیرکو بی کس

 در مراسم بزرگداشت شهیدان

 19 اردیبهشت در سلیمانی،

کردستان عراق:

 

ترجمه از:  شهاب الدین شیخی


ترور و اعدام ... دو مدال و دو نشانه ی آشکار و تعریف شده ی امروز روشنفکران و جوانان کوردستان هستند.

همان نشان و مدالی که دیکتاتورها برای آخرین بار بر سینه ی قربانی های شان می زنند... آن ها در این خیال باطل اند که شاید ما را به سکوت وادرا کنند و مارا بترسانند و ما را گامی به عقب برگردانند..

ما هم برای این که این این نشان را از آن طرف و از روی زیبایش بر گردنمان بیاویزیم با قلم نور تاریکی های آن ها را خاموش کنیم و بنویسیم:

نزد ما از این گونه مرگ ها زندگی دوباره آغاز می شود و بر بالای این دارهای اعدام که شما افراشته اید، سر ما بلندتر و درخشنده تر می شود....

 

از این سو تروریست ها «سوران مامه حمه» و « سردشت عثمان*»..... از آن سو نیز تبرهای جمهوری اسلامی....

هر دوی آن ها در دوراهی مرگ و تاریکی به یکدیگر می رسند.....

در حقیقت ما خود زندگی هستیم و جوانان مان آینده ای بی پایان اند...

خوب به من بگویید: از شرق تا به غرب.. از بالا تا پایین این سرزمین ها

از قدیم الایام تا به امروز.. طناب های دار چه چیزی را توانسته اند در ما بکشند!؟

چه کار توانسته اند با فریاد بلند مبارزه و آزادی مان بکنند...

طناب های دار توانسته اند «شاهو» را بترسانند..؟

توانستند دریاچه ی « وان» و «ارومیه» را خاموش کنند..؟

توانستند « پیر مگرون» را به زانو درآورند ؟

آن چه تا به امروز طناب دار توانسته انجام بدهد

نتایج معکوس خواسته های عاملان آن بوده است : کاروان مان طولانی تر ...و

صدایمان زلال تر و نیروها و ازدحام مان بزرگ تر شده است..!

 

طناب های دار ترسید ه اند..... از کورد ترسیده اند..

طناب های دار بازنده های همیشگی اند و ما هنوز هستیم..

 

جمهوری اعدام اسلامی ایران

پیر ِ پیر شده است و

اما نیرو و جان ما هنوز گرم و آماده است

 

جمهوری اعدام اسلامی ایران

در سراشیبی خواری است و

اما، ما تازه داریم از قله های بلند

دست به سوی آفتاب دراز می کنیم و به مهمانی زمین اش می آوریم...

 

از همین امروز صبح.... بزرگترین خیابان سنندج

به فرزاد کمانگر تغییر نام داد...

از همین امروز صبح .... بزرگترین پارک مهاباد به شیرین علم هولی تغییر نام داد

از سپیده ی امروز.... همه ی کودکانی که به دنیا آمدند

نامشان را « فرهاد وکیلی» گذاشتند...

از اولین اشعه ی دم دمای بامداد امروز مهدی اسلامیان چون دریاچه ی وان نام اش جاوید شد

از سپیده ی امروز...

علی حیدریان

تاق بستان کرمانشاه است....

 

بفرمایید سنندج را اعدام کنید؟!

سر مهاباد را ببرید...

بفرمایید نگزارید کودکان ما به دنیا بیایند؟!

بفرمایید

مگذارید باران ببارد و مگذارید گیاه بروید و

مگذارید زمین زندگی کند!

من دیگر از امروز عاشق چشم های شیرین علم هولی هستم

از امروز تمام شعرهایم را

گل ترانه و آوازی خواهم ساخت برای قامت شیرین علم هولی....

از امروز من تاری از گیسوان او هستم....

از هیمن امروز

من ناخن انگشتان او هستم...

از حالا به بعد من دیگر همان جفت کفشی هستم

که او برای آخرین بار پوشید و با آن ها از طناب دار بالا رفت و

از حالا به بعد من النگوهای به جا مانده ی دست ِ

شیرین علم هولی هستم.....

 

جمهوری اعدام اسلامی

چه چیزی را به طناب دار نسپرد و اعدام نکرد،

از رویا تا شعر و

از شعر تا زن و از زن تا نان و

تا آب و تا گل و تا چشمه

 

جمهوری اعدام اسلامی

آن چه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند

آینده و آزادی است

 

شیرکو بی کس

9/5/2010

سلیمانی

 

* این دو، نام دو روزنامه نگاری است که در این یکی دو سال توسط تروریست ها در کوردستان عراق ، متاسفانه ترور شده اند