جشن تيرگان بر همگان پيروز باد، ايدون بادا

دكتر تورج پارسى


از آب تا درخت

اى اهورا مزدا مارا از سه آفت دور نگهدار:

دروغ، دشمن و خشكسالى
.

نجد يا فلات ايران سرزمين گسترده ايست كه خاور آنرا دره هاى پهن و گسترده سند و پنجاب وباختر آنرا جلگه ميانرودان _ فرات و دجله _ و شمال آنرا جلگه هاى غربى و شرقى درياى خزر و جنوب آنرا خليج پارس و درياى عمان گرفته است . وسعت فلات ايران ۶۲۰۰۰۰۰ كيلومتر مربع است و بلندى ميانگين آن۲۱۰۰ متر مى باشد . اين فلات ميان فلات هاى آناتولى و تبت قرارگرفته است وهمچون پلى اروپا رابه آسيا پيوند مى دهد. ايران كنونى ۶۴٪ مساحت فلات را در بر دارد . ايران چون در منطقه ى معتدله ى خشك شمالى قرار گرفته و از درياهاى بزرگ فاصله دارد و از جريانات هوايى برخوردار نيست در نتيجه سرزمينى خشك و كم باران به شمار مى آيد .

فلات ايران در درازاى تاريخ با شرايط ويژه خود هميشه با مشكلى به نام كم آبى روبرو بوده ، به طوريكه كم بارانى را از گاه ورود آريايى ها به فلات قابل تصور ساخته و زمينه شناخت مارا نسبت به آنچه در يشت ها به نام نبرد فرشته باران و ديو خشكسالى آمده است آسان مى سازد .

كاسه ى رودخانه هاى ايرانزمين به علت گرما و كمى باران ، نه تنها همچون نيل لبريز نبود ، بلكه خود نيز تشنه بود . به همين دليل از دوره ى هخامنشيان در جلگه ها و مناطق كويرى جز با استفاده از آبهاى زيرزمينى كشت ميسر نگرديد . بنا به گفته پژوهشگران ، ايرانيان از ديرگاه تاريخ به ابتكار خود از طريق كندن كاريز _ قنات _ آبهاى زير زمينى رابه سطح زمين آورده ، كشتزاران و باغ و بستان را آبيارى كرده و پرديس ها ساختند! كندن كاريز به نظر ساده مى رسد اما در عمل كاريست سخت و در واقع قديمى ترين وسيله هيدروتكنيك بشمار آمده است . از سوى ديگر ساختمان و تعمير اين كاريزها خود شاهكار مهندسى است . آمار كاريزها در سال هاى اخير سى تا بوده كه هشت تايش از دور خارج شده اند و معمولا اين قناتها چند فرسنگ درازا داشتند كه درازترين شان در يزد قرار گرفته كه طولش ۲۱۰ كيلو متراست .

مشكل كم بارانى و نا منظم بودن فصل باران از سويى و شروع هر جنگ نيز به دشمن مجالى مى داد كه رشته كاريزها را كور و ويران سازد كه پى آمدش تنگسالى ها بود . بى بارانى هفت ساله در دوره پادشاهى پيروز ساسانى كه به خشكسالى هفت ساله شهرت دارد همچون بختكى در تاريخ ايران زمين نمايانست. اينجاست كه صداى داريوش شاه شاهان را در سنگ نوشته ى بيستون همچنان در راستاى تاريخ طنين انداز مى بينى :

اى اهورا مزدا مارا از سه آفت دور نگهدار:

دروغ، دشمن و خشكسالى .


در ديدگاه ايرانى ساق هاى اين مثلث اهريمنى هستى برباد ده باهم برابرند . همان اندازه كه دشمن زيان آورست ، دروغ تباه كننده است و به همان نسبت خشكسالى. انسان ايرانى در چنين شرايطى سر بر بالين زمين مادر مى گذارد وباچشمى هميشه نگران به آسمان چشم مى دوزد براين اصل هميشه يك رابطه تنگاتنگ را با آسمان حس مى كند .

نياكان ما ابرى راكه باران نداشت وريتره مى ناميدند ، كه به چم پنهان كننده و دزد است . آنها چنين ابرى را دشمن خود مى دانستند . آيا امروز در نگاه كشاورزان و تشنگان كوير و جنوب نشينان ايران زمين ، ابر بى باران همين معنا را ندارد ؟ اينان نيز چشم به ابرند كه ببارد ، اگر باريد ، جوانه زدن هردانه لبخنديست كه بر لبها نقش مى گيرد و شكوه نوروز را جلوه بيشترى مى بخشد و اروسى هاى بى شمارى را سرانجام خواهد داد . اما اگر نباريد و زمين از غصه تركيد ، چهره ها غم خواهند داشت ، خسته و گرفته تر از آسمان . لچر ى _ خست _ آسمان و بذرباكره اى كه همچنان در خاك نهفته و خفته است ، روح مرد پرهيزكار را ريش ساخته و لب هاى تشنه را به بركه هاى گندبو و آب انبارهاى متروك اميدوار مى سازد . دكتر غلامحسين ساعدى در كتاب اهل هوا رويه ۲۰ مى نويسد: "بركه ها كوچكند و به ناچار ازارديبهشت ماه به بعد آب بركه ها ته مى كشد و آبادى ها براى غارت آب به جان هم مى افتند و عده اى صبح ها باالاغ به سراغ فلان آب انبار دورافتاده اى كه وسط بيابان است مى روند و عصر با پيتى آب بر مى گردند . اما هنگامى كه آب تمام بركه ها تمام شد ، آنگاه به چاه ها هجوم مى برند و چند مدت بعد آب شور هم قيمت پيدا مى كند . ساحل نشينان جنوب در هر جايى كه باشند در همه حال چه در قحطى چه در فراوانى حرمت آب را خوب نگهميدارند .اگر يك جرعه آب سيرشان كند جرعه دوم را براى تشنه دوم نگه ميدارند".

دولت آبادى در نخستين جلد كتاب «كليدر» اين معنا را با نثرى پربار و شاعرانه گسترش مى دهد "آسمان در چشم بلقيس آن هنگام خوش بود كه ببارد. ابر ترش خوش بود نه بازيهايش بر رخ ماه ، سحر آنگاه خوش بود كه آدمى چشم به سبزه بگشايد ، اميد سير شدن گله . زيبايى آب نه در زلالى اش كه در سرشارى آن بود . كاش گل آلود ، اما سرشار بود . بگذار رود ديوانه فرزندى از من بگيرد ، اما تشنگى را فرو بنشاند . اين آب و خاك ، فرزندان بسيار ستانده اما اين زبان ما هنوز تشنه اند ، تشنه كام مانده ايم!"

براى اينكه موضوع بهتر روشن شود بايد به آمارريزش باران توجه كرد . طبق آمار ميزان متوسط ساليانه باران ما ۲۵ تا ۳۰سانتيمتر است كه كمتر از يك سوم ميزان باران ساليانه ى دنيا كه ۸۶ سانتى متر يا كمتر از يك دوم باران ساليانه ى آسيا كه۳ /۶۴ است مى باشد. حال اگر با پاكستان همسايه شرقى مان مقايسه بشود مى بينيم كه از بركت اقيانوس هند و باران هاى موسمى بهر بارانش را دريافت مى كند بطورى كه ميزان باران ساليانه اش ۱۹۳ سانتيمتر ست، اما از سفره ى گسترده ى آب و باران آن منطقه، به قول شيرازى ها، پشنگش هم به ما نمى رسد. تازه ناموزونى باران داخل ايران نيز قابل تامل است براى نمونه اگر بندر پهلوى را با بندر عباس مقايسه كنيم پهلوى ميانگين ساليانه ش ۲۴۶ سانتى مترو بندر عباس۳۵ سانتى متراست يعنى درواقع عمده ريزش باران در شمال ايران است .

تقسيم آب هم خودش داستانى از دعواها و سرشكستن ها را به همراه دارد . اولين قانون مدون تقسيم آب در دوره ى ساسانى به نام ماتيكان هزار داتستان سامان مى يابد .

در سده هاى اخيرتقسيم آب ميان كشاورزان تا سال ۱۳۴۶كه آب را ملى اعلام كردند برخى مواقع به منجر به قتل طرفين دعوا مى شد كه در شعر دختراى ننه درياى شاملو هم به تصوير كشيده شده است :

آب به چشمه، حالا رعيت سر آب خون مى كنه

واسه ى چارچيكه ى آب، چل تا را بى جون مى كنه


به گفته ى جعفر شهرى، در شهر تهران پيش از لوله كشى، روى نوبت آب هميشه دعوا بوده به طوريكه برخى محله ها بست مى نشستند و شكايت و شكايت كشى داشتند .آنچه برشمرده شد زمينه اى است براى شناخت ما از گاه آمدن آريايى ها تاكنون ، تاكنونى كه زاينده رود نه تنها ديگر زاينده و زنده نيست بلكه با دريافت آب از طريق تونل كوهرنگ هم به سختى نفس مى كشد و در آنسو بختگان هم مرگ خود را اعلام مى كند.

افسانه ى باران


بنابرآنچه در بندهش آمده است، هرمزد نخست آسمان را روشن و آشكار آفريد و با يارى آسمان شادى را آفريد . سپس ازگوهر آسمان ، آب را هستى بخشيد . پس از آن به ترتيب زمين و گياه و گوسفند و در نوبت ششم گيومرتن يا مرد پرهيزكار را آفريد تا اهريمن و ديوان را از ميان بردارد و نيكى محض را گسترش دهد . بنا بر آنچه آمد ، آب دومين آفريده در نظام هستى است . در فرهنگ ايرانى اين مايع شفاف و بى بو و بى مزه كه پنج ششم كره زمين را فراگرفته از آخشيج هاى چهارگانه ايست كه از ارج بالايى برخوردارست ، آنچنانكه در يسنه هات ۶۵ كرده ۷ به نام بهترين آفريده مزدا برشمرده شده و در هات ۶۸ كرده ششم همه ى آبهاى روى زمين خواه ايستاده خواه روان ، خواه چشمه خواه رود و خواه آب برف و باران ستوده شده است

دراوستا ارويسوراناهيتا فرشته ى آب است كه پنجمين يشت به نام اوست. باران را ايزدى است به نام تيشتر (در اوستا Tishtrye و در پهلوى Tishtar) كه سرچشمه ى هميشگى آبهاست. يشت شاعرانه ى هشتم ويژه اين ايزدست. اين يشت از شانزده «كرده» سامان يافته كه درآن نام تشتر مترادف باباران است:

گرچه تشتر را عطا باران بود

مـر تـرا در و گهر باشد عطا


(دقيقى)

در اين يشت، براى تيشتر بيست و سه فروزه ى بسيارشاعرانه ى پركاربرد برشمرده شده است كه هريك به تنهايى عينيتى است ناميرا: رايومند فره مند، بخشنده آرامگاه، فروغ سپيد افشان، درخشان درمانجو، تيز پرواز، بلند از دور تابان، تواناى بزرگ، نيرومند تيزبين، بلند پايه، زبردست بزرگوار، سرچشمه ى نيك نامى، زيبا، آشتى بخش، درست چشم، روشن چشم، برزمند، بسيار نيرومند، توانا، چابك، به سان چنان مردى كه نخستين بار كشتى بر اوبربندند . چنين مردى پانزده ساله است و پانزده سالگى معيار رسايى است چنانچه در هادخت نسك، فرگرد دوم، نيز دين در پيكر دخترى پانزده ساله نمايان مى شود اوج اين برشمارى هنگامى است كه اهورامزدا او را همپايه ى خود مى داند و تشتر رادر نماز به نام ياد مى كند .

سيزدهمين روز ماه و چهارمين ماه سال به نام اين ايزدست. ستاره تشتر در شرق آسمان جلوه گرمى شود. نمايان شدن تيشتر نشانه اى ازنزديك شدن فصل بارانست. اين ستاره تابان و شكوه مند كه سرور ستارگان است و "تخمه ى آب از اوست و آورنده ى سال هاى خوب است؛" پرچمدار زندگى و مانايى و پويايى هستى است. با اين ويژگى ها هميشه در تكاپوست ، اما دراين تكاپو با اپوش ديوخشكسالى درگيرست. ديوى از تبار اهريمن، ديوى كه نشانواره ى تابستان ها و بى آبى هاى ايران زمين است. اينجا توجه تان را به مايه افسانه و استوره ها جلب مى كنيم همانگونه كه باستانشناسان زمين را مى كنند تا به شئى يا اسكلتى برسند و با كربن چهارده وامروزه با DNA قدمت تاريخى آنرا تعيين كنند ، افسانه ها نيز از بن مايه هاى واقعى برآمده اند كه با گردگيرى از آنها به واقعيت زيست و طريق زيست انسان در حاشيه طبيعت مى رسيم كه به گفته ى فردوسى :

تـو اين را دروغ و فسـانه مـدان

به يك سان روش در زمانه بدان

از او هــرچه اندر خـورد با خــرد

دگــر بـر ره رمــز مـعــنى بـــرد


دراين تكاپو و نبرد ، نخست تيشتر به پيكر مردى جوان و پانزده ساله و در ده شب دوم به پيكرگاوى زرين شاخ و ده شب سوم به شكل اسبى سپيد با يال طلايى جلوه خواهد كرد . اوكه خود سرشت آب دارد و ازنژاد آپم نبات است به درياى فراخكرت و همه درياها خواهد رفت تاجام هاى بزرگ را ازآب پركرده و به يارى باد به آسمان برد . اما اپوش ديو خشكسالى ره را بر او مى بندد . تىـــــــر سرور ستارگان ، بزرگترين ستاره ى شرق او كه بر مانايى و پويايى هستى هم پيمان هرمزداست در نبرد با اپوش شكست مى خورد .اين شكست تيررا نخست به اندوه كشانده آنچنان كه دريغاگوى روزگار آبها و گياهان و آيين هرمزد مى شود . هرمزد از دريغاگويى تيشتر اندوهگين شده اورا يارى مى دهد تا اپوش را شكست دهد . شكست اپوش بازگشت لبخند بر لبهاى سوخته زمين است .شكست اپوش ،حنابندان دست بازياران است .

از تيريشت به سال آب در شعر زيباى «شيرزاد آقايى» گذرى بكنيم. آقايى از جنوب سوخته برخاسته و زخم تازيانه ى اپوش را برخود دارد ـ جنوبى كه در آسمان كم ابرش به گفته ى ژيلا مساعد گويى دو خورشيد كار گذاشته اند . براى جنوبى و كويرنشينان، اپوش افسانه نيست، درد بى درمان ساليان است و پيروزى تيشتـــــــــر آورنده ى سال هاى خوش ، آرزو و خاطره است .

سال آب است امسال ،

و به هنگام درو

جاى خرمن را

وسعتى بايد داد.

سال ها پيش كه باز

سال پرآبى بود

حاصل گندم ده وقت درو

سينه ى اسب كرند ناطور

و كمرگاه حصارى را زد

كه بلنديش حفاظى است هنوز

باغ پر ميوه ى خان زادى را.

ياد آن سال به خير

همه شب دهكده هاى نزديك

كوس دلشاديشان گوش فلك رامى برد

تركه بازان آن سال

چوب ها بر تن هم بشكستند

و زنان، هفته اى از سال نبود

كه حنا بستن خود ترك كنند،

هر كه را مى ديدى

خنده بر لب ، پر شور

حرف ها داشت ز پربارى كشت

وه چه شب ها كه سر قلعه ى مشرف بر دشت

خواندن شهنامه

قلب هارا به تپش مى افكند...

آخر آنجا مردان

ترس شان نيست ز تاريكى و جنگ

و خدا مى داند

كه به جز ابر سترون هرگز

هيچكس نتوانست

خوارشان گرداند .


در گاه خشك سالى ها معمولا مراسمى به نام باران خواهى انجام مى شود مثلا درسيرجان عروسكى، كه سمبل اناهيتا ايزد باران است، درست مى كنند به نام گل گيشنيزو و اطرافش مى خوانند :

گل گيشنيزو خبر آورده

ابرى به سر آورده

هل هله ميشو ...



يا در نقاطى ديگر قور باغه را از درخت آويزان مى كنند تا باران ببارد كه ياد آور داروك يا قورباغه درختى در مازندران است كه نيما درشعرداروك آنرا ترسيم كرده است . جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به خاتون هفت قلعه كاركرد استاد باستانى پاريزى مراجعه شود.

نگهبانى ازمحيط زيست


بايد دانست كه اعتبار آب وپاك نگهداشتن آن از هر پلشتى نه به دليل كم و كاستى آن بل پيوندش با فلسفه ى آموزش هاى زرتشت است .يك ايرانى به جهان با چشمى پاك مى نگرد و نگهداشت آن رابه آنگونه كه اهورامزدا آنرا پاك آفريد ه است كوشش كرده و وظيفه ى خود مى داند . هردوت و استرابون كردار ايرانيان را در پاكى و پلشت زدايى محيط زيست درتاريخ ثبت كرده اند . اين ميراث نياكانى با تغييراتى در باور مردمان همچنين ماندگارست . احمد شاملو باور توده را در كتاب فرهنگ مردم چنين آورده است :

ــ آب و نمك مهريه حضرت فاطمه است ، از آلودن آن بايد پرهيز كرد .

ــ ملايكه از كسى كه در آب تف كند قهر مى كنند .

ــ ملايكه آب دنيا را غربال مى كنند و اگردرآن آشغال وزباله ببيند ، به كسى كه آنها را درآب ريخته نفرين مى كنند .

ــ روزهاى جمعه هر آبى كه روى زمين جارى است به بهشت مى رود به همين جهت جمعه ها رخت شستن و ريختن كثافت در آب جارى معصيت دارد .

ــ هركس در آب بشاشد جنى مى شود!

بازگشت از باور توده به سخنان خرداد در زراتشت نامه:

به زرتشت گفتا كه اى پاك جان

سپردم به تو آبهاى جهان

هم از آب كاريز ، هم از آب رود

كه آيد پديد از فراز و فرود

يكى از فراز سركوهسار

يكى ا ز فرود چه و جويبار

به خلق جهان بازگويى كز آب

بود در تن همگنان زور و تاب

ازو زنده باشد تن جانور

وزو تازه باشد همه بوم و بر

چنين نعمتى پاك و پاكيزه دار

به خاصه كه فرمان دهد كردگار.


زرتشتيان و «جشن تيرگان» يا «تيرو جشن» يا «روز آب پاشون»


ايران سرزمين جشن ها و شادى ها بود ، چنانچه در راستاى ۳۶۰ روز سال هفتاد و سه جشن برگزار مى شد تا " جهان زيباآفريده مزدا " را زيبا تر سازد . درشمار اين جشن ها ، يكى هم جشن تابستانى تيرگان است كه خوشبختانه هنوز زرتشتيان آنرا برگزار مى كنند .

زرتشتيان تيرگان را به دو دليل جشن مى گيرند :

ــ همزمان شدن نام ماه و روز . روز سيزدهم هر ماه به نام تيرست كه در ماه تير، تيرگان را ارمغان مى آورد

ـ به ياد حماسه ى آرش كمانگير و پيروزى ايران بر توران در زمان منوچهر شاه پيشدادى

در گذشته اين جشن به مدت ده روز يعنى از روز سيزدهم تيرماه _ تير روز _ تا بيست و دوم تيرماه _ روزباد ايزد _ برگزار مى شد . اما امروزه به علت پراكندگى اين كار ميسر نيست بلكه آنرا به شكل يك روزه يا دوروزه برگزار مى كنند چنانچه زرتشتيان باشنده در سوئد به مدت دوشبانه روز در كنار رودخانه يا درياچه ، جشن را به شادى و سرخوشى برپا مى سازند . در بامداد روز تيرگان زرتشتيان خود را شستشو داده رخت نو مى پوشند ، خوراك سنتى مى پزند و با نقل و شيرينى ازهمديگر پذيرايى مى كنند

از آيين هاى شادمانى و سمبليك جشن تيرگان اين است كه تارهاى هفت رنگى از ابريشم يا نخ با رشته هايى از سيم و زربه هم مى تابند و به دور كله قندهايى كه با كاغذ سبزرنگ پوشيده شده ، مى پيچند وبه نواروسان و نو دامادان هديه مى كنند . اين تارهاى رنگين به هم پيوسته را تيروباد مى گويند ودر گذشته در ده روز جشن همه از بزرگ و خرد به دور مچ دست خود مى بستند و درروز ايزد باد از روى پشت بام آنرا با فرياد شادى در فضا به دست باد مى سپردند . اين نشانواره ى تير آرش كمانگيربود كه بر ستيغ البرز رهاشد و در پرش ده روزه خود به به تنه ى درختى فرود آمد و آنجا مرز ايران و توران شد .

فال چكودوله (chakudola) هم از ديگر مراسم جشن تيرگان است. يك روز پيش از جشن هر كس دركوزه اى كه آنرا چكودوله مى نامند نشانه اى از خود مثلا انگشترى و... در آن مى اندازد، سپس كوزه را پرا از آب كرده روى آن پارچه اى سبز مى كشند وآينه اى را روى آن مى گذارند و در زير درخت مورد جايش مى دهند. پسين روز جشن، كوزه را با ساز و آواز و پايكوبى و شاباش گويان همچون اروس مى آورند، دخترى نا بالغ كشتى koshti نو * مى كند و از درون كوزه به ترتيب نشانه ها را بيرون مى آورد با هر چيزى كه از كوزه بيرون آورده مى شود شعرى خوانده مى شود كه در واقع تعبير نيت صاحب آرزوست . جشن تيرگان با شادى و شادمانى پايكوبى و موسيقى همراه است . زرتشتيان كرمان در اين روز آش سيرو مى پزند . آب پاشيدن به همديگر هم از يادمان هاى اين جشن است. (در اين باره جهت آگاهى بيشتر به كتاب جشن هاى آب كار پژوهشى هاشم رضى رجوع شود .)

جشن تيرگان بر همگان پيروز باد ، ايدون بادا

سرچشمه ها:

ــ ربيع بديعى ، جغرافياى مفصل ايران ، چاپ اول

ـ جليل دوستخواه ، اوستا كهن ترين سروده هاى ايرانيان. چاپ نهم

ـ مرى بويس ، تاريخ كيش زرتشت، ترجمه م. صنعتى

ـ هاشم رضى، گنجينه اوستا

ـ ژيلا مساعد ، پنجره اى رو به خواب هاى قديمى

ـ شيرزاد آقايى ، از شارسان اندوه

ـ ر. گريشمن ، ايران از آغاز تا اسلام

ـ عبدالحسين زرين كوب، روزگاران ايران

_ پيام پاك زرتشت ، موبد كامران جمشيدى ، چاپ كانون زرتشتيان

* كشتى نو كردن koshti : كشتى بندى است از پشم بره سپيد ، بلند و باريك كه از هفتاد و دو نخ كه نشانواره ى ۷۲ بخش يسنا ست درست گشته است. يك بهدين از هنگام به دين آمدن و پيمان بستن با خود و خداى خود و اجتماع خود بر كمر بسته و هر بار هنگام نيايش مى تواند با نو كردن كشتى " يعنى باز كردن و دوباره بستن آن هنگام سرايش اوستاى كشتى ياد آور پيمانش گردد كشتى را به روى سدره sedra مى بندند .

سدره : زير پوشى است سپيد رنگ ، نخى و نازك و گشاد بى يخه با آستين هاى كوتاه كه زرتشتيان زير پيراهن مى پوشند . سدره داراى دو كيسه ى بسيار كوچك است يكى در جلو نزديك قلب كه گريبان خوانده مى شود ونمايه ى كيسه ى كار نيك است ، ديگرى گرده gordeh كه نشانه ى خويشكارى و مسئوليتى است كه هر كس به عهده دارد.
كميته بين المللى نجات پاسارگاد

http://www.savepasargad.com