یک سخن نیمه تلخ

 

م. سحر

 

از آنجا که « م.سحر» رعایت « ادب و احتیاط»  نمی کند ،  و از آنجا که دم در ِهیچ مغازه ای مکث نمی کند و به هیچ کالای بنجلی بَه بَه و چَه چَه نمی گوید ، و از آنجا که سی سال است  در مسیر کوشش های ادبی و فرهنگی و اجتماعی خود جریده می رود  و هرگز  توشه  و زادراهِ عافیت اندیشی و منفعت طلبی شخصی را  در میان کوله بار مختصر خود ننهاده است ، و هرگز به انتظار گشوده شدن هیچ روزنه ای به گـِردِ هیچ  شبکه ای و باندی  و محفلی نگشته  و سر در برابر هیچ صومعه و معبدی خم نکرده است و گـِردِ هیچ سفارتخانه و  وزارت خارجه ای طواف نکرده و به هیچ پرچمی جز پرچم ایران سوگند نخورده و بدینگونه نشان داده است که به هیچ صراطی مستقیم نیست ،

به همهء این دلائل و نیز

از آنجا که  انسانهای با فرهنگ وآزادیخواه و ایراندوست هنوز از آنچنان توانایی مادی و معنوی  برخوردار نشده اند  که نشر آثار نویسندگان مستقل و شاعران آزاده و هنرمندان  تسلیم ناپذیر تبعیدی ایران از همت آنان برخوردارشود،

و از آنجا  که هنوز  ناشران بافرهنگ  و آزاده ای ای که از  سفارشات و مشاورت های انواع پدرخواندگان « محافل و باند های» فرهنگی و ادبی و سیاسی و مشربی آزاد باشند ، پا به  میدان اجتماعی ایرانیان تبعیدی ننهاده اند یا دست کم سر راه  ما  سبز نشده اند ،

خلاصه به این دلائل و به دلائل دیگری که فعلاَ از ذکر آن ها معذورم ،

اینجانب م.سحر ، به  چاپ و نشر آثار خود  چه در داخل  (در میان اهل وطن ) و چه  در خارج از کشور (در میان «ملیون وعاشقان دلباختهء وطن» ) ، هیچ  امیدی ندارد.

 از این رو با درود فراوان به خداوندگار عصرمدرن ، یعنی به دانش و تکنولوژی معاصر و ضمن  تشکر بی پایان ازدانشمندان  و تکنسین ها و همچنین از«سرمایه داران وابسته به امپریالیسم جهانی»  که این امکان عظیم و معجزه آسای ارتباطات اینترنتی را بی مُزد و منّت ، برای دوست و دشمن ، دانا و نادان و اهل و نااهل فراهم آورده اند  ،

اعلام می دارم که  بر آنم تا ازین پس  به مرور ، کتاب هایی را  که از سال ها پیش تا امروز در کشو میز کارم  پخش و پلا کرده ام، به کف با کفایت «اینترنت عزیز» بسپارم  و از این طریق به رؤیت ِ هموطنانم برسانم.

باشد تا روزی ناشران آزاده ای از مادر متولد شوند  که تنها به  تصویر مُردگان  وبه  پخش صدای آنان برای  زینت بنگاهها و دفاتر انتشاراتی خود، قانع نخواهند بود و با فخرفروشی ها و قدرشناسی های کاسبکارانه نسبت به اهل قبور احساس رضایت و خوشبختی نخواهند کرد؛

وخوشا به حال  نویسندگان و شاعران و هنرمندانی که در راهند و همچون «کودکان دورهء طلایی » از  همت و  وجود ذیقیمیت چنین معاصران میهندوست و دانش پروری به تمام و کمال برخوردار خواهند بود!

همچنین باد ، همچنین تر باد!

 

پیش تر از این «جناب مستطاب ِاینترنت» افتخار نشر کتاب دیگری از من  به نام « زبان فارسی و هویت ایرانیان» را از چنگ انواع «ناشران بافرهنگ و ملی گرا و  سوسیالو ملی گرا و ایران دوست و قوم پرور» ربوده بود ،

 این بار نیز  با کمال خرسندی  و تشکر، منظومهء بلند « قصهء  ما راسته !»  را که به صورت کتابی در 95 صفحه تنظیم شده  و از تازه ترین سروده های من است  ــ و  در آن ، باج به احدی از پرورش یافتگان انواع نظریه پردازی ها و ایدئولوژی های  منسوخ و مندرس  داده نشده ــ  به ناشر گرامی «جناب آقا یا سرکار خانم اینترنت عزیز» تقدیم می کنم تا مُفت و مجّانی به دست اهلش برساند.

 

من و ملازمت آستان ِ پیر مغان

که جام می به کفِ کافر و مسلمان داد

 

پاریس،  2.23. 2009

http://msahar.blogspot.com/