عشق نامه

 عشق یعنی: دیدن نادیده ها

عشق یعنی: چیدن ناچیده ها

 

عشق یعنی: دفدف و آواز و شور

عشق یعنی: هم نسیم و آب و نور

 

عشق یعنی: گرده ی هستی شدن

تاک و خم در رقص از مستی شدن

 

عشق یعنی که: رهایم کن! برو!

عشق یعنی:رو! ولی بی من مرو!

 

عشق باشد پهنه ی پرواز جان

عشق یعنی : هستی آواز خوان

 

عشق می گوید که: زیبایی جهان

نیست جز زیباشدن هرگز در آن

 

عشق دیدار گل و بلبل بود

هستی در شور و در غلغل بود

 

عشق یعنی: لیلی مجنون شده

سوی صحرا نزد آن بی چون شده

 

بیستون خواند که: نسرین آمده

کوهکن برخیز! شیرین آمده

 

عشق آن خنیای بی تن پوش جان

های و هوی آن دم گلپوش جان

 

عشق یعنی آن دم بی چند و چون

لحظه ی دیدار پنهان و برون

 

عشق باشد شادی شادانه ها

بازی خورشید و گل، پروانه ها

 

عشق یعنی: بال پرواز توام

آن رباب مست آواز توام

 

عشق یعنی: جان جان جان دوست

هرچه هستم، هستی ام، قربان اوست

 

عشق یعنی: کوچه ای یاس و انار

یک دریچه، انتظار یک سوار

 

عشق رنگ عطر دستنبوی اوست

عشق عطر رنگ حال روی اوست

 

گاه بازی می کند با دکمه ی پیراهنش

گاه گل چیند ز دشت دامنش

 

گه گریزد، ایستد، دلواپسی

طعم آن بوسه، چشیده هر کسی

 

گاه رنگ روی او، ناز کبوتر می شود

نامه هات، از ترس، پرپر می شود

 

عشق اما پهلوانت می کند

پهلوانی مهربانت می کند

 

گاه رنگ بال پروانه ست عشق

گاه عطر ناز عیدانه ست عشق

 

گاه رنگ چشم آهو دارد او

گاه عطر مست جادو دارد او

 

عشق، گاه، رنگ جامه ی آبی یار

عشق، عطر دفتر کاهی یار

 

گاه در چشمان کودک دیدنی ست

عشق، گاهی کفش نو یا بستنی ست

 

عشق گاهی اسب چوبی می شود

گه کمانی، رنگ خوبی می شود

 

عشق دستش رانگر! در دست توست

بازی زیبای جان مست توست

  

عشق بازی باشدو بازی جان

جان فدای بازی جانان و جان

 

عشق گاهی گل شدن،گندم شدن

شبچراغ خانه ی مردم شدن

 

عشق یعنی: نان شدن، خرما شدن

سفره ای خالی، بر آن حلوا شدن

 

عشق یعنی: نم نم باران یار

عشق یعنی: ولوله ی گل در بهار

 

عشق یعنی: گندم باغ بهشت

آدمی را عشق و زیبایی سرشت

 

عشق یعنی: هستی زیبا نهاد

هست زیبا، هر که اینجا پا نهاد

 

عشق یعنی: خافظ و باغ غزل

عشق یعنی: بلخی و عطر عسل

 

عشق می گوید: خراب! اینجا خراب!

کو ربابت! کو فغانت! کو شراب!

 

من تو بشکن! شاخه ی ماهت دهم

هان! فرود آ! رخش آن شاهت دهم

 

جان رها کن عاشق و شیدا شده

تا بجوشد آن من زیبا شده

 

من من دریای جان آید به جوش

می ز من بستان و با من باش و نوش

 

عشق یعنی: شد بهاران این جهان

عطر آزادی ببارد آسمان

 

عشق یعنی دولت زیبای داد

زنده باد و زنده باد و زنده باد.

 

عاشق کشان

 

ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،

همین زمستان بی بابونه و عطر خورشید

سینه ی سعید را دریدند.

ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،

همین بهار بی فروردین

گلوی محمد را بریدند.

ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد و دو ثانیه،

همین تابستان بی نجابت

پروانه را آتش زدند.

حالا کمی ماه و کوچه ای انار و چند قطره یاس زرد بیاور!

عاشق کشان است!

شادیانه

 

لاله لاله لاله شد

لاله ها پیاله شد

بید و باد و باده شد.

خانقاه آسمان،

رقص چلچله

سماع لکلکان

شور و سور و نور

تر شد و ترانه شد.

جان، جوان شد و جهان،

 پر از جوانه شد.

زمانه و زمین ز ناز،

باز نرگسانه شد.

برخیز و بنفشه ای،

در دست من بکار!

وانگه بزن هوار:

بهار جاودانه شد!

آبی آبی آبیانه شد

شاد شاد شادیانه شد.

 

 

براین باورم که هر پژوهشی نه زندان اندیشه های کهنه، که باید زهدان اندیشه های نو باشد.

 محمود کویر هستم.  پنجاه و هفت سال پیش درمیبد، بردامان مهربان کویر لوت، چشم بر ستاره وگندم گشودم.

 دویدم. و دویدم. در کوچه های انار و پسته دویدم . جانم از دفدف های شیدای مادر و اسب دوانی های محمد گل گلاب و شب های پر از ستاره ی خانقاه، آبی شد.

حیران و شگفت زده، ازروستا به شهر و به پایتحت و دوباره، سرگردان و آواره در پهنای این سیاره. دلبسه و شیدایی که نمی توانست پابست شود. مسافر این دشت های خواب و بیداری. و سفر. سفر. سفر.

بر آستان استادانی چون پرویز خانلری،مهرداد بهار،سعیدی سیرجانی، پرویز ورجاوند، درس ها آموختم. و آموزگاران و عاشقانی که چراغ برگرفتند. راه ها نمودند و همراهی ها کردند.

آنچه را که گرد آورده بودم، چونان بارانی بر شاگردانی که در دبیرستان های بوشهر و بلوچستان و دانشکده های دانشگاه های گوناگون داشتم، باریدم.

 

ازدستاوردهای این سال هاآن چه نشر یافته است:

کتاب شعر:(نه جلد)

پاییزان. گل بیزان. بر بوم تاریکی. ببار ای دف. توکا خانوم. باغ تماشا. بارانک خانوم. آزالیا.آوازهای هزار و یک پاییز.

کتاب های پژوهشی:(یازده جلد)

بلوک میبد. نینوا. تاریخ طنز در ایران. جنبش های درویشان در ایران. زن در شاهنامه. ملانصرالدین. تاریخ تحولات اجتماعی در ایران در پنج جلد.

نمایشنامه:(پنج جلد)

 شیلی بادبادک ها جوانه ها. خورشید زیتون دریا. خیابانی. دولت عشق. چهار نمایشنامه.

 

مقاله و رساله:

صد ها مقاله در شناخت:

 شاهنامه فردوسی

ادبیات و عرفان ایران باستان

 عرفان ایرانی

 کودکان

زنان

تاریخ و فرهنگ ایران

که در نشریات زیر به چاپ رسیده است:

چیستا. هنر و مردم. ایران. آرش. عصر نو. کاوه. ادبیات و فرهنگ و.......

 از آن زمان که در بیرون از مرزهای ایران بوده ام نیز دمی از آموختن باز نمانده ام. تلاش کردم تا صدها کودک و نوجوان ایرانی و افغانی و تاجیک را  با فرهنگ و تاریخ و زبان فارسی و ایران آشنا سازم. ده ها جزوه و کتابچه  در باره ی فرهنگ و تاریخ ایران به فارسی و انگلیسی برای آنان فراهم آورده ام . مرکزی برای آموزش زبان، موسیقی، خط و ادبیات و فرهنگ ایران، ویژه ی نوجوانان با یاری دیگر دوستانم ایجاد کرده ایم.

زندگی چونان رودخانه ای در جریان است.

بر آن شدم تا گزیده ای از آن چه کرده ام را یکجا گرد آورم تا دوستدارانش به آن آسان تر دسترسی داشته باشند.

 این تارنما، دریچه ای است به سوی زندگانی من.

دریچه ای است به سوی مهتابی ادب و فرهنگ ایران.

شما را به میهمانی این باغ تماشا می خوانم.