‫ حذف نقد يعني حذف انديشيدن و گفتگو


‫‫گفتگو با محمدرضا گودرزي
‫(حميد بابايي)


‫مانع اصلي در گسترش فرهنگ نقد ، مانع فرهنگي است . فرهنگي که از دير باز روابط انسان ها را بر مبناي تعارف و احساسات تعريف کرده است . از طرفي نقد به معيار و ميزان نياز دارد آن هم در حوزه ي انديشه و تعقل است ، هرچه که مانع بر سر راه انديشيدن به وجود بياورد ، در واقع مانع از گسترش فرهنگ نقد شده است .
‫از طرفي نقد ناپذيري در تک تک ما وجود دارد و در بنيان روابط فردي ما نيز رسوخ کرده است و تحمل سخن مخالف شنيدن را نداريم ، لذا موانع نقد هم در مغز ماست ، هم در فرهنگ و گفتمان قدرت .


‫۱- کدام فعاليت را بيشتر مي پسنديد داستان يا نقد ؟

‫هر کدام حال و هواي خود را دارند ، اما نوشتن داستان خوشايند تراست چون نيازهاي دروني انسان را هم پاسخ مي دهد ، اما نقد در حوزه استدلال است ، لذا فعاليتي عقلاني به شمار مي رود و گاه انسان ناگزير مي شود .

‫۲- مشكلات فضاي ادبي کشور در حوزه داستان کوتاه و نقد را چه چيزي مي بينيد ؟

‫سئوال خيلي کلي است ، اما مشكل خاصي به نظرم نمي رسد ، جز اينکه نياز به قوام يافتگي و بازتاب دارد . به عبارت ديگر ، در نوع داستان کوتاه ما دستاوردهاي انکار ناپذيري داريم ، فقط داستان نويسان جوان ، شتاب دارند و از طرفي مي خواهند متفاوت باشند ، اين دو خصلت نياز به تامل و گذر زمان دارد تا قوام لازم را بيابد . اما در حوزه نقد ، کلن مي بايست نقد در جامعه نهادينه شود ، چرا که فرهنگ نقد ، کليت جامعه را در بر مي گيرد و تنها محدود به ادبيات نمي شود ، اما در ادبيات ، نقد نياز به مطالعه گسترده دارد تا به شكلي روشمند و منسجم بر پايه هاي ديدگاه هايي علمي صورت بگيرد ، که هنوز تا اين مراحل فاصله داريم .

‫۳- چطور بين داستان نويسي و نقد توانسته ايد تعادل برقرار کنيد ؟

‫در هنگام نوشتن داستان ، نويسنده مي بايست ذهن خود را از بايد و نبايد ها آزاد بگذارد ، سپس در مراحل بعدي و در بازنويسي به نقد توجه کند . اگر از همان ابتدا ، نويسنده بخواهد نقادانه بنويسد ، داستانش تصنعي مي شود .

‫۴- به نظر شما علت بي توجهي داستان نويسان جوان به آثار کلاسيک چيست ؟

‫شتاب زندگي روزمره ، ريشه اي عمل نکردن و وقت کافي به مطالعه اختصاص ندادن باعث مي شود که داستان نويسان جوان ، فرصت خواندن آثار ديگران را کمتر به دست بياورند و در اين ميان ، خواندن آثار کلاسيک را عملن کنار بگذارند ، در صورتي که يكي از نيازهاي مبرم هر نسل جواني ، خواندن آثار کلاسيک خود و جهان است و اين بي توجهي هيچ توجيهي ندارد .

‫۵- موج جديدي که چندين سال است در ادبيات کشور با عنوان پسامدرن رخ داده است را چطور مي بينيد ؟

‫درباره علت پيدايش اين گرايش ها ، لازم است تحقيقاتي جامعه شناختي انجام بگيرد . هر موج يا مکتب يا گرايش تازه اي نياز به پس زمينه هايي فلسفي- سياسي يا اجتماعي دارد . به عبارت ديگر، همين گرايش هم دلايلي خاص دارد ، هر چند به هر رو در ادبيات و هنر تقليد همواره محکوم به شكست بوده است . هر گرايشي مي بايست به نيازهاي دروني پاسخ دهد و نويسنده اگر چيزهايي را از جوامع و فرهنگ هاي ديگر مي گيرد مي بايست با فرهنگ خود هماهنگ کند .

‫۶- در يكي از مصاحبه هاي خود گفته بوديد : با حذف داستان از فضاي کشور اتفاق خاصي رخ نمي دهد ، آيا با حذف نقد نيز همين مسئله رخ مي دهد ؟

‫حذف نقد يعني حذف انديشيدن و گفتگو کردن و اظهار نظر . نقد در حوزه ي عقلانيت است و نفي آن يعني پذيرش احساسات گرايي و پيوندهاي فکري ِ قبيله اي .
‫گفتگو
‫۷- چه موانعي در گسترش نقد و فرهنگ نقد وجود دارد ؟

‫موانع اصلي فرهنگي است . فرهنگي که از دير باز روابط انسان ها را بر مبناي تعارف و احساسات تعريف کرده است . از طرفي نقد به معيار و ميزان نياز دارد آن هم در حوزه ي انديشه و تعقل است ، هرچه که مانع بر سر راه انديشيدن به وجود بياورد ، در واقع مانع از گسترش فرهنگ نقد شده است . از طرفي نقد ناپذيري در تک تک ما وجود دارد و در بنيان روابط فردي ما نيز رسوخ کرده است و تحمل سخن مخالف شنيدن را نداريم ، لذا موانع نقد هم در مغز ماست ، هم در فرهنگ و گفتمان قدرت .

‫۸- نظر شما درباره جوايز ادبي چيست ؟

‫وجود جوايز ادبي به خاطر رونق بخشيدن به ادبيات ضروري است ، اما اگر تصور کنيم که اين جوايز ميزاني قطعي و دقيق براي سنجش آثار هستند به خطا رفته ايم . جوايز ادبي در واقع پيشنهاد براي مطرح شدن بعضي داستانهاست . نحوه داوري و کيستي داوران هم قطعن بر کيفيت جايزه تاثير مي گذارد ، با اين همه باز معتقدم که بودن جوايز ادبي بهتر از نبودن شان است .

‫۹- به نظر شما با توجه به فضاي ادبي کشور بيشتر نيازمند منتقديم يا نويسنده ؟

‫هر دو . ما بايد ياد بگيريم (( يا اين )) (( يا آن )) نگوييم ، اين دو لازم و ملزوم يکديگرند و اغلب انسان ها هم در يكي از دو حوزه راحت ترند . لذا جامعه ي ادبي ما به هر دو نيازمند است .

‫۱۰-با توجه به کسب جايزه نوبل از طرف برخي از نويسندگان آمريكاي لاتين و آسيايي ، احتمال کسب اين جايزه از طرف نويسندگان کشور ما مي رود ؟

‫بعضي از سوال ها خيلي کلي و يا پيشگويانه اند . شواهد براي اين امر خيلي در دست نيست ، اما احتمال را هيچ کس نفي نمي کند .

‫۱۱- تعطيلي کلاس هاي داستان در فرهنگسراها را چگونه مي بينيد ؟
‫چيز خاصي نمي بينم ، تغيير در سياست ها و سرمايه گذاري هاست . عده اي لزوم وجود اين کلاس ها را مي پذيرند و عده اي به شرط هايي مي پذيرند و آنها را خود کفا مي خواهند و عده اي هم در کل قبول ندارند . البته در حالت فعلي به شكل جسته گريخته کلاس هاي داستان برخي از فرهنگسراها هنوز داير است .

‫۱۲- در مجموعه آخر خود (( اگه تو بميري)) فضاي سياه کارهاي قبل جاي خود را به يك طنز سياه گزنده داده است ، چطور شد فضاي طنز را انتخاب کرديد ؟
‫فضاي سياه با طنز سياه فکر کنم نزديكي هايي دارد ( البته اگر اين تعبير شما را بپذيرم چون به نظر من فضا ها سياه نبوده ) از طرفي طنز هميشه مورد علاقه من بوده است و فکر مي کنم آثار طنز بخصوص طنز سياه و تلخ يکي از بهترين نوع هاي نوشتن داستان است . اگر در مجموعه جديد موفق شده باشم که حال و هواي طنز آلود در بعضي از داستان ها ايجاد کنم ، خوشحالم .

‫گفتگو
‫محمد رضا گودرزي – متولد ۱۳۳۶ شهر کرمانشاه – چاپ ۳۷ داستان در مطبوعات ادبي – ۲۲ گفتگو و چاپ ۱۷۰ مقاله در مطبوعات – چاپ ۶ مجموعه داستان : ۱- پشت حصير۱۳۷۸ نشر رسانش ( به مرحله نهايي بنياد گلشيري و منتقدان مطبوعات در همان سال راه يافت )
‫۲- در چشم تاريكي ۱۳۸۱ نشر افق ( به مرحله نهايي بهترين مجموعه داستان همان سال از سوي بنياد گلشيري رسيد )
‫۳- شهامت درد ۱۳۸۲ نشر امتداد
‫۴- آنجا زير باران ۱۳۸۳ نشر علم
‫۵- به زانو در نيا ۱۳۸۴ نشر ثالث
‫۶- اگه تو بميري ۱۳۸۷ نشر افق و کتاب بازتاب سياست در ادبيات داستاني ايران از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳
‫اداره ۴ کارگاه داستان نويسي و دبير گروه داستان کانون ادبيات ايران .