تردید

 

ما از انعکاس نگاه شب تا دوردستهای نا امیدی بالا رفتیم

ودر این صعود بی دلیل

به شاخه های ملول ریا چنگ میزدیم

ما از هجوم صبح وحشی

به گوشه های تاریک جنون پناه می بردیم

ودرانجا زیر لب تباهی را زمزمه می کریم

ما در شط نگاههای مشکوک یک ماهی سرخ غرق

 می شدیم

و درژرفای تردید یک صداقت محال

صدفهای توخالی امید را می شمردیم

کسی برای ما سبز را معنی نکرده بود

کسی در گوش ما دوستی را هجی نکرده بود

و بازهم این ما بودیم که از تعامل آرزوهایمان فقط

 دخیل بستن را یاد گرفته بودیم

و چه بد آن را هم خوب نمی بستیم

نمی دانم چرا کسی نبود که ما را به همهمه های

 روشن خورشید دعوت کند

ویا در یک شب آبی ما را به بازی با عکس ماه

در حوض خانه مادر بزرگ دعوت کند

و ما بازهم نفهمیدیم

حضور ما درسکوت یک سلام ساده گم شد

یا در تردید یک خداحافظی بنفش

هر چه بود گذشت

وما بی جهت به رقص ستاره امید دل خوش کرده

 بودیم

 

پیام طیب نژاد

 قبرس لیماسل 24/1/2007

 

 

بارش نفرین

 

باید نوشت کاش می شد از آغاز هم نوشت اما دریغ از قلت قلم. کاستی کاغذ و ناتوانی توان سخت است به تصویر کشیدن .دشوار است نمایش دردها و آلام جماعت بی اجماع

 همیشه همین بوده تا بوده همین بوده افسوس گذشته بی بر گشت.

حسرت تاریخ جهان شمول و هیهات ظرفیتهای اغنا نشده و در انتها اشباح شدن از بی خودیهای خود نمیدانم چرا دوست نداریم به افق نگاه کنیم آخر امروز را هم که خوب نمی فهمیم. فقط دوست داریم با یک تاریخ زیبا زندگی کنیم و به آنچه که اکنون نیست افتخار کنیم .اینها برای غرور یک ملت اندازه نیست.

باید فراموش کنیم ما چه بودیم و بر ما چه گذشت. نمیگویم درس نگیریم میگویم اینها برای ساختن دوباره کافی نیست. افسرده نباشیم اگر دژخیم دستار به سر بر این ابی دشت ترکتازی میکند و عامل قتل بهار اکنون کمر به کشتن سپیده بسته چون اگر ما بخواهیم آنها هستند که سرود نبودن میخوانند.

ثانیه ای درنگ لحظه ای تفکر آخر ای جماعت کجا ایستاده ایم و کدامین ستون تکیه زده و با کدام ریشه پایداری را فریاد زده ایم. شاید که نمیدانیم این خود ما هستیم که باید بیاغازیم اصلا ما خودمان هستیم و انکه بر ما حکم می راند از ما نیست ولی ما مثل همیشه مغرور بودیم که نفس می کشیم و ندانستیم آن ترنم بهار که آغاز خواستن را زمزمه می کرد سر از دالان هزارتوی اهرمن در آورد و ما باز هم فقط نفس کشیدیم و بی خیال عبور کردیم. باور نکردیم و شاید هم دوست نداریم باور کنیم که می شود همصدایی را هم صدا زد و برای عجز بارش نفرین زیر چتر با هم بودن را تجربه کرد و همین بس که برای رسوایی غاصبان روشنی هیچ کس در هیچ کجا با ما یار نخواهد بود جز خود ما. پس بپاخیزید ای عاشقان رقص آتش و ای راهیان شاهراه اندیشه آزادی برای دیدن فردای روشن و نابودی قلعه خفاشان خون آشام شب نشین.

آری بپا خیزید

بپا خیزید

بپا خیزیم

payam tayebnejad

2007 / 3 / 15

پیام طیب نژاد (مسئول واحد فرهنگی هنری جبهه ملی قبرس-اروپا)