بودن
و سرودن
یاسر
نوروزی
ادبیات معاصر ایران
همواره با
نوعی خلأ
تئوریک مواجه
بوده است. این
قضیه علل و عوامل
فراواني
داشته که از
میان آنها میتوان
به کمبود آثار
بزرگ اشاره کرد.
آثار بزرگ
تعاریف
چندوجهی
دارند که در
این سخن کوتاه
نمیگنجد و
تنها آنها
را در دایرهای
معرفی میکنم
که خود نیز بر
آن اذعان
داشته باشیم. اگر
قرار باشد
جامعه ادبی
ایران به
داوری بنشیند،
شاید تنها چند
اثر باشد که
بتوانیم در
مورد آنها به
اجماع برسیم.
یکی از دلایل
این بضاعت
اندک، سستی
در مبحث نظریه
ادبی بوده
است. این سستی
در عین حال که
علتی برای فقدان
تولید آثار
بزرگ بوده،
خود به نوعی
معلول نیز بهشمار
میرود. وقتی آثار بزرگی
نداشته
باشیم،
نظریات ادبی
نیز خود به
خود محروم
خواهند بود. آنگاه
که فروید در
باب آثار ادبی
سخن میگوید
که سر منشا
تولید نظریات ادبی است،
سخنی است
درخور توجه و
از دیگر سو
فقر در مبحث
تئوریک به عدم تولید آثار
موفق خواهد
انجامید. در
حوزه تئوری
ادبی این فقر
تا بدانجاست که
اگر بخواهیم
آثار شاخص آن
را بشماریم،
چیز چشمگیری
نخواهیم داشت
و هر چه هست
به ترجمه
بازميگردد و
نظریات ادبی
خارج از کشور.
این فقر بهخصوص در حوزه شعر
نمود بیشتری
دارد چراکه
مستقیما با
زبان سر و کار دارد.
یکی از
کسانی که در
این فقر به
فکر چارهگری
افتاد، بیشک
دکتر شفیعیکدکنی است. این
چارهگری به
چند لحاظ
اهمیت ویژهای
داشت و کتاب
«موسیقی شعر»
به
چندین
دلیل یکی از
مهمترین کتب
ادبیات معاصر ما
در حوزه شعر
است. برای پرداختن
به اهمیت این
کتاب، چند
محور بنا میکنم.
مقالات
ادبی: در
زمینه شعر،
نیما یوشیج
نظریهپردازی
بود عملگرا.
بسیاری از
نظریات او را
میتوان در
اشعارش
بازشناخت و
تالیفات او در
حوزه تئوریک،
کلیاتی بود در
باب شعر و
لزوم تغییر و
تحول که در
مقام خود از
اهمیت ویژهای
برخوردار است.
او به عنوان
آغازگر نوعی
نواندیشی،
چارهای نیز
جز این نداشت
که بسیاری از
عمر خود را در
شرح و تبیین
لزوم این
تغییر بزرگ
صرف کند. دیگر
شعرای این
حوزه نیز که
بعدها به او
ملحق شدند یا
به نوعی وامدار
نوگرایی او
هستند تقریبا
همگی در مقالات
گوشه کنار خود
مباحث
تئوریکی را
مطرح کردند که
در هر کدام
سعی داشتند
بار گوشهای
از این فقدان
بزرگ را بر
دوش بکشند. بهعنوان
مثال «بدعتها
و بدایع نیما
یوشیج» اخوان
ثالث یکی از
آنها بود. اما
در همین کتاب
یا کتب دیگر
شما با کلیتی
به نام شعر
مواجه نیستید
بلکه همانطور
که گفته شد،
نویسندگان
سعی دارند
پارهای از
این بنای تازه
پا را بسازند.
«موسیقی شعر» از
این جزئینگری
به دور بود و
از معدود کتبی
است که به شعر به
معنای یک کلیت
مینگرد و یکی
از چند مبحث
مهم در حوزه
شعر را بررسی
میکند. این
روند در «صور
خیال در شعر
فارسی» نیز
دیده میشود.
شاید عدهای
سخن گفتن از
مباحثی
اینچنین کلی
را با مرگ دوره
کلانگویی،
بیهوده
بدانند و بر
آن باشند که
دوره صدور
مانیفست تمام
شده است. با
آنها همعقیدهام
اما در
ادبیاتی که
هرگز چنین
چیزی نداشته است،
حتی به غلط
اگر کسی چنین
میکرد جای
تقدیر میداشت
چراکه شدیدا
فقدان آن
احساس میشد.
البته قصد این
را ندارم که
دکتر شفیعی و
«موسیقی شعر»
را یک مانیفست
بدانم اما
فرار وی از پارهپارهاندیشی،
ستودنی است.
ما هرگز
انسجامی
اینچنین در
مبحث تئوری
شعر نداشتیم
که «موسیقی
شعر» به حق در
این امر موفق
بوده است.
عملگرایی:
در جامعه ادبی
ایران همواره
نظریهپردازی
با عملگرایی
همراه بوده
است. به این معنی
که باور اهل
قلم بر آن است
که اگر کسی در
حوزه شعر یا
ادبیات
داستانی مینویسد،
باید صحت
نظریات خود را
در حوزه مورد
بحث به صورت
عملی به اثبات
رسانده باشد.
بطلان این
باور گرچه سالهاست
به اثبات
رسیده، اما
هنوز از اذهان
جامعه ادبی ما
رخت بر نبسته
چنانچه در
محافل نیز نظریهپرداز
موفق به عنوان
کسی مطرح میشود
که خود چیزی
در چنته داشته
باشد(!). این
بدان علت است
که به تئوری
ادبی بهعنوان
مقولهای
نگاه میشود
که شروع کار
یک نویسنده یا
شاعر است و به
ثمر نشستن
آنها تنها در
شعر و داستان
یک نویسنده
نمود پیدا میکند
و غیر از این
ممکن نیست.
این باور جمعی
نادرست، دست
بسیاری از
نویسندگان را
چنان میبندد
که موفقیت
نظریات خود را
در گرو
پرداختن به
شعر و داستان
میدانند تا
از گزند سخنان
مصون بمانند.
شفیعی در مقام
یک شاعر نیز
مهارت خود را
اثبات کرده
بود و به همین
علت «موسیقی
شعر» او مقبول
افتاد و از حرف
و حدیثهای
اینچنینی به
دور بود.
البته یکی از
دلایل این
مقبولیت، به
شعر شفیعی نیز
باز میگردد
که با وجود
نوگرایی، در بسیاری
از مضامین و
حتی قوالب به
شعر کلاسیک نزدیک
میشود. تعلق
او به شعر
کلاسیک، موجب
شد در قوالب سنتی
نیز طبعآزمایی
کند و آثار
اینچنین، خود
علتی بود بر قرار
نگرفتن در
مقابل
اساتیدی که با
نوگرایی به هر
شکل ممکن
مخالف بودند.
«موسیقی شعر»
بهعنوان
اثری موفق مورد
قبول واقع شد
و پرهیز شفیعی
از این حواشی
بر این موفقیت
افزود. این
امر خود موجب
میشود که بهعنوان
مثال نظریهپردازان
دیگری همچون
دکتر رضا
براهنی با وجود
برخورداری از
شخصیت یک شاعر
و نویسنده، در
ارائه نظریات
ادبی با
مشکلات
فراوانی
مواجه باشند.
تئوریسین دانشگاه:
«موسیقی شعر»
یکی از موفقیتهای
خود را مدیون
ذهن آکادمیک
شفیعی است.
شفیعی سالها
بهعنوان
استاد در
مقاطع بالا
مشغول تدریس
بوده و
انسجامی که در
کتاب «موسیقی
شعر» او میبینیم
محصول این
دوره است. ضمن
اینکه او بهعنوان
یک مرجع در
حوزه دانشگاه
همواره مورد
احترام بوده و
یکی از دلایل
توفیق «موسیقی
شعر» تایید
اهالی
دانشگاه در
کنار دیگران
بوده است.
*نام مقاله برگرفته از یکی از مجموعه اشعار کدکنی است.
تهران 15 خرداد 1387