بهرام روشن ضمير
تبريز نيوز
11 ارديبهشت 1387
 

خليج هميشه فارس، فارس خواهد ماند

 

آثار تاريخي فراواني از تمدن هاي ايراني در جزاير خليج فارس به جاي مانده است و همين چندي پيش کشف لوحي به پارسي باستان در قلب خليج فارس اين حقيقت را روشن تر کرد. کتيبه داريوش کهن ترين سند درباره درياي پارس است...

 

--------------------------------------------------------------------

 

خليج فارس نامي تاريخي و کهن است. آري. ولي بايد درست از آن دفاع کرد. بدترين آسيب را دفاع بد ميزند.

کاري از افشين سبوکي


بسيار ديده ام و شنيده ام که گروهي براي اثبات تاريخي بودن نام خليج فارس، از هرودوت گواه مي آورند. ولي من در 9 کتاب هرودوت هرگز چنين نامي نيافتم. اتفاقا هرودوت در کتاب خود از خليج عربي ياد ميکند. همچنين ديودور ديگر تاريخنگار يوناني که کمتر از پنج سده پس از هرودوت ميزيست به خليج عربي اشاره دارد. ولي اين اشارات نه تنها سودي براي پان عربها ندارد، بلکه کاملا اثبات کننده حقانيت سخن ما ايرانيهاست. چراکه خليج عربي مورد نظر تاريخنگاران يوناني آنطور که خودشان مينويسند ميان مصر و سوريه است. نه اين خليجي که دجله و فرات بدان ميريزند.
پر واضح است که خليج عربي هرودوت و ديودور همان خليج سوئز امروزين ميباشد که به درياي سرخ راه دارد. حال پرسش اينجاست که اعراب که از نداشتن هيچ خليجي به نام خود غمگينند، چرا از اين نوشته تاريخي بهره نبرده و خليج سوئز يا حتا درياي سرخ که دور تا دور آنرا عربزبانان فراگرفته اند، را خليج عربي نمينامند؟ پاسخ را بايد در سياستهاي پشت پرده و دستهاي پنهان استعمار انگليس دانست که با اين ترفند هم اعراب را به سوي خويش جذب کرد و هم آسيبي بزرگ به مالکيت بي چون و چراي ايران بر آبهاي جنوب فلات ايران زد.
جا دارد تا ايرانيان گرامي که در محيط اينترنت براي نگهداشت نام تاريخي خليج فارس تلاش ميکنند، عبارت "هرگز هيچ خليجي به نام عربي وجود نداشته است" را به کار نبرند. چراکه با اين کار هم 200 ميليون عرب جدي تر ميشوند تا اين خليج را به نام خود ثبت کنند و هم اين يک اشتباه و دروغ است و اگر پژوهشگري وارون اين ادعا را ببيند، در کليت موضوع شک ميکند. بهترين راه آنست که عبارت خليج عربي را معطوف به جايگاه تاريخي خود يعني خليج سوئز کنيم. با اينکار هم اعراب خرسند خواهند بود که دريايي به نام خود دارند و هم ديگر کسي سخن از عربي بودن خليج فارس نخواهد زد. چراکه نميشود دو خليج در دو جايگاه گوناگون، نامي يکسان داشته باشند.
حال به بررسي کهنترين اسناد تاريخي درباره درياهاي آسياي غربي ميپردازيم.
يونانيان باستان وارون ادعايي که مبني بر شناخت جغرافياي جهان داشتند، در اين دانش بسيار ناآگاه بودند. آنچه يونانيان در نوشتارهاي خود در اينباره نوشته‌اند يا افسانه است و يا برگرفته از گفتار ديگران. چراکه آنان در گوشه جهان بودند و آنچه ميشناختند کرانه‌هاي شرقي درياي مديترانه و جزاير يوناني نشين و شبه جزيره يونان تا ايتاليا و مصر شمالي و صحراي سينا _که آنرا عربستان ميخواندند_ و فينيقيه و آسياي خرد به ويژه ليديا و ايوني بود. ديگر بخشهاي جهان از نظر اينان بسيار تاريک و مبهم بود. و ذکر توصيفات آنان از ديگر بخشهاي جهان مضحک جلوه ميکند. هرودوت که با بهره گيري از امکانات دوران هخامنشي در همين بخشهاي ذکر شده در بالا و نه در بخشهاي ناشناخته، گشت و گذار کرد، در اثر خود بارها اشتباهات جغرافيايي يونانيهاي ديگر را به رخشان کشيد. براي نمونه به آنان اثبات کرد که رود نيل جدا کننده آسيا و آفريقا نيست. بلکه در درون آفريقا است و يا مصر کاملا بخشي از آفريقا به شمار مي‌آيد. هرودوت و يونانيان آفريقا را به اين بزرگي نميپنداشتند. بلکه تصور ميکردند حبشه که در جنوب مصر است جنوبي‌ترين بخش آفريقاست. و دريايي که در جنوب آفريقاي پنداري بود را درياي جنوب يا اريتره ميخواندند. و درياي سرخ را نيز همان اريتره ميناميدند. نخستين بار داريوش بزرگ با گشايش کانال سوئز مديترانه را به اقيانوس هند متصل کرد. داريوش در کتيبه خود در مصر _ يعني همان سرزميني که جمال عبدالناصرش نام جعلي خليج عربي را براي خليج فارس به کار برد و ديگر اعراب نيز از او پيروي کرده و ميکنند_ به درياي پارس (دريايي که از پارس مي‌آيد) اشاره ميکند. اشاره او کاملا درست است. چراکه در آنزمان بخشهاي شمالي خليج فارس، پارس خوانده ميشد و بسياري از ايرانيان در جزاير مسکوني اين دريا زندگي ميکردند.
 
 

يونانيان باستان وارون ادعايي که مبني بر شناخت جغرافياي جهان داشتند، در اين دانش بسيار ناآگاه بودند. آنچه يونانيان در نوشتارهاي خود در اينباره نوشته‌اند يا افسانه است و يا برگرفته از گفتار ديگران. چراکه آنان در گوشه جهان بودند و آنچه ميشناختند کرانه‌هاي شرقي درياي مديترانه و جزاير يوناني نشين و شبه جزيره يونان تا ايتاليا و مصر شمالي و صحراي سينا _که آنرا عربستان ميخواندند_ و فينيقيه و آسياي خرد به ويژه ليديا و ايوني بود. ديگر بخشهاي جهان از نظر اينان بسيار تاريک و مبهم بود. و ذکر توصيفات آنان از ديگر بخشهاي جهان مضحک جلوه ميکند.


 
آثار تاريخي فراواني از تمدن هاي ايراني در جزاير خليج فارس به جاي مانده است و همين چندي پيش کشف لوحي به پارسي باستان در قلب خليج فارس اين حقيقت را روشنتر کرد. کتيبه داريوش کهنترين سند درباره درياي پارس است يونانيان در اثر گسترش راه دريايي هخامنشيان از هند تا پارس و از دجله و فرات در ميانرودان تا درياي سرخ و در پايان مديترانه، پي بردند که اين آبها به هم ارتباط دارند. ولي هرودوت که سفري به ايران نداشت هرگز خليج پارسيان را نديد و متوجه نشد که اگرچه آب اين دريا به درياي سرخ و اقيانوس هند مربوط است ولي اين دريا، خليجي است که سه سوي آن خشکي بوده و تنگه اي کوچک آنرا به آبهاي آزاد متصل ميکند. به همين دليل او دريايي که دجله و فرات به آن ميريخت را نيز همان درياي اريتره ناميد. به همين دليل در تاريخ هرودوت ميبينيم که گاهي منظور او از درياي اريتره خليج فارس است و گاهي اقيانوس هند و گاهي هم درياي سرخ. ولي هرگز خليج عربي با درياي اريتره يکي گرفته نشده است.

 

تصور يونانيان باستان از درياي جنوب و شکل آفريقا و آسيا


با حضور اسکندر در منطقه، تاريخنگاران يوناني تا اندازه زيادي با جفرافياي آسياي جنوبي آشنا ميشوند و ديگر نويسندگان از جمله استرابو در سده دوم پيش از ميلاد پي به هويت مستقل خليج فارس از درياي اريتره برده و آنرا خليج پارس يا سينوس پرسيکوس مينامند و در 2200 سال آينده اين نام در همه جهان جاودانه بود. فلاريوس آريان ديگر تاريخنگار غربي نيز به درياي پارس اشاره دارد.
همچنانکه ميدانيم گاهي نامي به صورت اتفاقي بر خشکي يا دريا يا رودي گذارده ميشود و گاهي هم حکايت از حضور يک قوم باستاني دارد که نام خود را بر جايي گذارده و سپس خود نابود شده اند. براي نمونه با اينکه همه ما به سرزمين کارون و کرخه خوزستان ميگوييم، ولي نيک ميدانيم که خوزيها سده هاست که فراموش شده اند و دوران حاکميت آنها به چند هزار سال پيش باز ميگردد. درباره خليج فارس ماجرا به اين شکل نيست که زماني به دليل حضور ايرانيان، اين نام گذارده شده باشد. بلکه تاريخ ميگويد که در همه دوران باستان، ايرانيان به شکل گسترده و رسمي بر اين دريا چيرگي داشتند.
تا آغاز اسلام يعني سده هفتم ميلادي نه تنها کرانه شمالي اين دريا و جزاير مسکوني آن، بلکه کرانه هاي جنوبي نيز زير چيرگي پادشاهي ايران بود. کمترين سند و مدرک و اثري از حضور اعراب در خليج فارس در دوران باستان يافت نشده است. احتمالا نخستين بار شاپور دوم (بزرگ يا ذوالاکتاف) اعراب اسير شده را به منطقه آورد. ولي در هنگام سرنگوني ساسانيان اثري از اينها نيز ديده نشده است. آنچه ميدانيم چند قبيله عرب در جنوب ميانرودان در کنار دجله و فرات ميزيستند که زير فرمان ايرانيان بودند. اعراب مسلمان نخستين اعرابي بودند که به درياپيمايي در خليج فارس پرداختند و از اين راه به ايران و هند يورش بردند. ولي گزارشات حاکي از آن است که ترکيب جمعيتي ساکنان کرانه هاي اين دريا و جزاير مسکوني آن تغييري نکرد. و بهترين نشانه، تاريخ هاي اسلامي هستند که به نام خليج فارس و حضور فارسها (ايرانيان) در آن تاکيد دارند. ابن بطوطه، حمدالله مستوفي، ياقوت حموي، حمزه اصفهاني، ناصرخسرو قبادياني، ابوريحان بيروني، ابن بلخي و ديگران از نويسندگان مسلمان ايراني و عرب هستند که به زبانهاي فارسي و عربي به نام بحر الفارس يا بحر العجم يا الخليج الفارس يا نامهايي همانند اينها اشاره کرده اند. به ويژه استخري جغرافيدان ايراني در قرن ۹ ميلادي نقشه اي داده است و در آن به بحر فارسي اشاره کرده است.

 

نقشه‌اي که توسط استخري جغرافي دان ايراني در قرن ۹ ميلادي در کتاب الاقاليم رسم شده است، و در آن نام «درياي فارس» (بحر فارس) براي خليج فارس بکار رفته است.


در زبان هاي اروپايي همانند انگليسي، آلماني، فرانسوي و لاتين و ... نيز همواره خليج فارس ترجمه شده است ( Persian Gulf Persische Golf و Golfo di Persia و Persicus sinus). و البته اين توضيح لازم است که در همه اين موارد واژه پارس و پارسي معادل ايران و ايراني است. چراکه در اين زبانها به کل سرزمين ايران، پارس و به همه ايرانيان پارسي ميگفتند. و تا دوره رضا شاه نام رسمي ايران در محافل جهاني "پرشيا" بود.
 
 

نقشه‌اي فرانسوي از سال ۱۵۴۰ ميلادي که نام «خليج فارس» را نشان مي‌دهد.

 

تا سده هفتم ميلادي نه تنها کرانه شمالي اين دريا و جزاير مسکوني آن، بلکه کرانه هاي جنوبي نيز زير چيرگي پادشاهي ايران بود. کمترين سند و مدرک و اثري از حضور اعراب در خليج فارس در دوران باستان يافت نشده است. احتمالا نخستين بار شاپور بزرگ (دوم يا ذوالاکتاف) اعراب اسير شده را به منطقه آورد. ولي در هنگام سرنگوني ساسانيان اثري از اينها نيز ديده نشده است. آنچه ميدانيم چند قبيله عرب در جنوب ميانرودان در کنار دجله و فرات ميزيستند که زير فرمان ايرانيان بودند.

 

 

نقشه‌اي اروپايي از قرن ۱۶ ميلادي؛ نام «خليج فارس» به لاتين Sinus Persicus در سمت راست پايين نقشه ديده مي‌شود


قدرتيابي مجدد ايران در دوره صفوي همزمان با زاده شدن استعمار بود. در اين زمان بيننده حضور تعداد بسيار محدودي از قبايل عرب در کرانه جنوبي خليج فارس هستيم. همکاري صفويان با انگليس براي بيرون کردن پرتقاليها از خليج فارس منجر به قدرتيابي انگليس در اين آبها گشت. و با زوال قدرت صفويان انگليس به قدرت برتر اين منطقه بدل شد. تعداد فراواني از نقشه ها به زبانهاي گوناگون حتا عربي از اين دوران موجود است که يکصدا خليج فارس را فرياد ميزنند. تا اينکه براي نخستين بار اصطلاح «خليج عربي» توسط کارگزاران انگليس به کار رفت. يکي از نمايندگان سياسي انگليس مقيم در خليج فارس به نام رودريک اوون در کتابي بنام حبابهاي طلايي در خليج عربي!! در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌هاي جغرافيايي نامي غير از خليج فارس نديده بودم ولي در چند سال اقامت در سواحل خليج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر اين ادب حکم مي‌کند که اين خليج را عربي بناميم». که البته اگر او سري به جزيره هاي اين دريا و همچنين کرانه هاي شمالي آن ميزد، پي ميبرد که جمعيت ايرانيان به مراتب بيش از اعراب است. وي و فرد ديگري بنام سر چارلز بلگريو به قصد تفرقه بين ايران و کشورهاي عرب اين موضوع را مطرح کردند. سر چارلز بلگريو که بيش از ۳۰ سال نماينده سياسي و کارگزار دولت انگليس در خليج فارس بوده‌است، بعد از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۶۶ کتابي درباره سواحل جنوبي خليج فارس منتشر کرد و در آن نوشت که «عرب‌ها ترجيح مي‌دهند خليج فارس را خليج عربي بنامند». که توجيه منطقي او نيز بسيار پوچ است. چراکه بيرون از بحث تاريخي، اگر فقط نگاهمان به امروز باشد، اگرچه از 7 کشور خليج فارس، 6 کشور عرب هستند. ولي جمعيت غيرعربها (ايرانيها) چه آنزمان و چه امروز بيش از اعراب است. بنابراين اگر اقليت عربهاي خليج فارس ترجيح ميدهند تا بگويند خليج عربي، اکثريت ايرانيان ترجيح ميدهند بگويند خليج هميشه فارس. با اين منطق پرسش پيش مي آيد که درياي عربي (عمان) را چرا بايد عربي خواند؟ درحاليکه در آن منطقه 200 ميليون ايراني و پاکستاني زندگي ميکنند و هيچ عربي در آنجا حضور ندارد!.


لازم به تذکر است که از ديد جغرافيايي نيز تا آنجا که من ميدانم، اين خليج ادامه فلات ايران است و نه ادامه شبه جزيره عربستان.


 

نقشه بريتانيايي چاپ ۱۸۰۸ ميلادي که نام «خليج فارس» را نشان مي‌دهد.

 

يکي از نمايندگان سياسي انگليس مقيم در کشورهاي عربي خليج فارس به نام رودريک اوون در کتابي بنام حبابهاي طلايي در خليج عربي!! در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌هاي جغرافيايي نامي غير از خليج فارس نديده بودم ولي در چند سال اقامت در سواحل خليج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر اين ادب حکم مي‌کند که اين خليج را عربي بناميم». که البته اگر او سري به جزيره هاي اين دريا و همچنين کرانه هاي شمالي آن ميزد، پي ميبرد که جمعيت ايرانيان به مراتب بيش از اعراب است. وي و فرد ديگري بنام سر چارلز بلگريو به قصد تفرقه بين ايران و کشورهاي عرب اين موضوع را مطرح کردند.

 
با اينحال در سده 20 هم هنوز اعراب اين دريا را با نام کهن و راستينش صدا ميزدند و حتا جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر که او را پدر ناسيوناليسم عربي دانسته و همو بود که نخستين بار به شکل رسمي اين دريا را خليج عربي خواند، در آغاز کار بارها اين دريا را خليج فارس خوانده بود ولي پس از شکست از اسرائيل، براي رهايي از اين بار منفي، ذهن ها را معطوف به دشمني اعراب با ايران کرده و به جاي تصاحب فلسطين، سخن از تصاحب خليج فارس زد!!. رهبران عراق، قاسم، حسن البکر و صدام حسين که ادعاي جانشيني جمال براي رهبري اعراب را داشتند، نيز ايراني ستيزي را بر يهودي ستيزي ترجيح داده و همين راه را پيمودند. و حتا سخن از عربي بودن خوزستان را پيش کشيده و تلاش داشتند تا مرزشان را گسترش دهند که چه پيش از انقلاب و چه پس از آن ناموفق بودند.


در نيمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ خورشيدي سر ويراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض‌هاي پياپي نمايندگان ايران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگي خليج عربي در اسناد اين سازمان از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ايران را هميشه در نظر داشته باشند.
سازمان ملل متحد در چندين نوبت در بيانيه‌ها، اصلاحيه‌ها و مصوبه‌هاي گوناگون و با انتشار نقشه‌هاي رسمي، نه تنها بر رسمي بودن نام «خليج فارس» تاکيد کرده، بلکه از هيات‌هاي بين‌المللي خواسته که در مکاتبات رسمي به ويژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل «خليج فارس» استفاده نمايند.


ليست اسناد سازمان ملل درباره نام خليج فارس :
· سند شماره ۶۱ نشست بيست و سوم سازمان ملل متحد در وين (۲۸ مارس تا ۴ آوريل ۲۰۰۶) با عنوان «رسميت تاريخي، جغرافيايي و حقوقي نام خليج فارس»
· سند ST/CS/SER.A/۲۹/Add.۲ در تاريخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳)
· قطعنامه UNLA ۴۵٫۸.۲ در تاريخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳)
· قطعنامه UNAD ۳۱۱/Qen در تاريخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹)
· نقشه رسمي کميسيون اقتصادي و اجتماعي غرب آسيا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷)
· نقشه رسمي ايران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانويه ۲۰۰۴)
· نقشه رسمي غرب آسيا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸)
(منابع اسناد سازمان ملل در دانشنامه ويکيپديا موجود است)


بحث حقوقي:
نکته بسيار مهم در نام خليج فارس اين است که اين نام پيوندي محکم با چيرگي بر خشکي ها و درياها و منابع زيرزميني اين دريا دارد. همچنانکه ميدانيم، ايران با همه کشورهاي عربي حوزه خليج فارس اختلاف دارد. با عراق اختلاف بر سر اروند رود حل نشده است. با قطر و کويت بر سر مرز آبي و منابع زيرزميني اختلاف داريم. بسياري از ايرانيان هنوز بحرين را فراموش نکرده اند و از همه مهمتر امارات عربي که ماجراي جزيره هاي سه گانه ابوموسا، تنب کوچک و تنب بزرگ بزرگترين مسئله مربوط به تماميت ارضي ماست. بحث درباره حاکميت اين آبها و خشکي ها چه از نظر حقوقي و چه از نظر سياسي جستاري بيرون از بحث ماست. ولي اگر نام خليج عربي بيش از اين به رسميت شناخته شود و يا جهانيان تصميم بگيرند که براي دوري از اين مناقشه به "خليج" اکتفا کنند!! (کاري که انگليسي ها ميکنند) آنگاه اعراب براي دستيابي به اهداف خود براي سهمگيري بيشتر در خشکي و دريا اميدوارتر خواهند شد. و همچنين اگر خدايناکرده جزيره هاي سه گانه از دست روند، حوزه نفوذ اعراب در خليج فارس به اندازه اي خواهد شد که عربي خوانده شدن خليج چيزي طبيعي خواهد بود.
توجه داشته باشيم که در همسايگي خليج فارس درياي ديگري است که بسيار مظلوم مانده است. نام جهاني امروز آن درياي عربي (Arabian see) است. ولي گويا اين نام نه اعراب را خرسند ميکند و نه ايرانيان هرگز تلاشي براي زدودن آن و جايگزيني نامي ايراني پسند کرده اند. شايد يکي از دلايلش سنجش ناپذير بودن اين دريا و خليج فارس از ديد ثروتهاي طبيعي باشد. در ايران به اين دريا، درياي عمان گفته ميشود. اين درحالي است که خليج عمان فقط بخشي در سمت چپ اين دريا ميباشد که به تنگه هرمز راه دارد. ولي ما کل دريا را به عمانيها بخشيده ايم. چه خوب است که در نقشه هاي خود به زبان فارسي نامهايي ايراني به کار گيريم. نام کهن و ايراني دريايي که امروز عمان ميخوانيم، مُکران است. چراکه قوم مُکري در کرانه آن ميزيست. و به اقيانوس هند، سدويس (Sadvis) ميگفتند. همچنين است نام دريايي که امروز خزر ميخوانيم. درحاليکه نام جهاني آن نامي ايراني (کاسپين) است.
هر کشوري حق دارد که در درون کشور خود هر سرزمين و دريا و خشکي و جزيره و رودخانه اي را هرطور که ميخواهد بخواند. و هيچ نهادي در جهان حق اعتراض ندارد. اعتراضها و دعواها بر سر نامهاي جهاني است که در مکاتبات بين الملل بايد به کار رود. همچنانکه کشوري که ما آلمان ميخوانيم، خود آلمانيها دوئيچلند خوانده و نام رسمي آن در سازمان ملل جرماني است. يا کشوري که ما يونان ميخوانيم، خودشان بدان جمهوري هلنيک يا هلاس ميگويند، درحاليکه نام رسمي اش در سازمان ملل گريس است. و يا نمونه آبي آن انگليش چنل (کانال انگليسي) است که فرانسويها آنرا کانال مانش گويند. ولي نام رسمي اش همان انگليش چنل است. بدبختانه نام رسمي اروند رود هم شط العرب است و ما به جاي اينکه تلاشي در جهت اصلاح نام رسمي اروند رود يا درياي عربي انجام دهيم، در بحث خليج فارس نيز موضعي پدافندي پيش ميگيريم و درباره درياي کاسپين کاسه داغتر از آش شده و خودمان نامي بيگانه (خزر) را رسمي ميکنيم.


سخن پاياني:
جاي تاسف دارد که برخي از به ظاهر ايرانيان سخن از "خليج دوستي" و "خليج اسلامي" ميزنند! بيرون از اين بحث که اين نامها جعلي تر و ساختگي تر و بي هويت تر از نام خليج عربي اند، مسئله اينجاست که خود اعراب هرگز زير بار اين نامها نميروند. هنگامي که در يک جنگ يک طرف، به ناگاه عقب نشيني آغاز کند، نتيجه جنگ به سود ديگري خواهد بود. روشن نيست که درحاليکه هيچ دولتمرد عربي يک گام از نام خليج عربي پا پس نمي کشد، و هيچ کنفرانس و شورايي با حضور همه کشورهاي عربي تشکيل نميشود مگر اينکه در قطعنامه پاياني بر نام خليج عربي و مالکيت اعراب بر جزيره هاي سه گانه تاکيد شود، چرا گهگاه صداهايي از سوي رجال سياسي ايراني بلند ميشود که يا نامهايي چون "دوستي" و "اسلامي" را مطرح ميکنند و يا حتا گاهي از حق اعراب براي عربي خواندن خليج دفاع ميکنند؟! و اين پرسش را به جا ميگذارند که 8 سال جنگ و نيم ميليون شهيد و چند ميليون جانباز و هزار ميليارد دلار خسارت جنگ براي چه بود؟ آيا براي اين نبود که يک وجب از خاک ما و يک ليتر از آب ما به دست اعراب نيافتد؟
هيچکدام از ايراندوستان در انديشه جنگي ديگر با هيچ کشوري، چه کشورهاي عربي و چه ديگران نيستند. تاريخ گواهي ميدهد که ايرانيان به فکر زندگي مسالمت آميز با همسايگان بودند و اگر جنگيده اند، براي دفاع بوده است. ولي در هنگامي که گفتمان اعراب در اين نيم سده به ويژه در پي شکستهاي پياپي از اسرائيل، گفتماني خصمانه با ايران بوده است، چرا ما بايد مدام از آشتي و دوستي سخن برانيم؟ ادعاهاي اعراب هرگز در پي عربي شدن خليج هميشه فارس و چيرگي بر جزيره هاي سه گانه هميشه ايراني متوقف نخواهد شد. گام پسين، عربستان شدن خوزستان خواهد بود.
و سخن از وحدت مسلمانان آنهم به صورت يکسويه از سوي ما ايرانيان نيز بي نتيجه است. ايکاش نگاهي به تاريخ معاصر مي انداختيم. هنگامي که کشورهاي عربي آسيا و آفريقا با زبان و فرهنگ و دين يکسان هرگز نتوانستند گامي در جهت همبستگي بردارند، و اتحاديه عرب (عرب ليگ) سال به سال بي خاصيت تر ميشود، چطور ميتوان به وحدت اعراب با ديگر مسلمانان اميد داشت؟
يادمان نميرود زماني را که شيخ نشين هاي عربي جنوب خليج فارس ايران را پدر و رهبر خود دانسته و با ميانجيگري ايران امارات متحده عربي را بنياد گذاشتند. به ژاندارمي ايران خرسند بودند. کمتر از 40 سال بعد، رئيس جمهور ايران افتخار ميکند که او را در شوراي همکاري خليج عربي!! (کشورهاي عرب خليج فارس) راه ميدهند. حاضر است زير تابلوي خليج عربي بنشيند ولي اعراب با او دست بدهند.
پيش از سرنگوني ساسانيان نيز ايرانيان اعراب را خوار پنداشته و اعراب ايرانيان را بزرگ ميداشتند. و پس از آن دو ملت، جايگاه خويش را به دست خود معاوضه کردند.
گويي تاريخ دوبار تکرار ميشود. يکبار به صورت تراژيک و بار دوم به صورت کمدي.


بن مايه:
ناصر تکميل همايوني، خليج فارس، دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
محمد عجم، خليج فارس نامي کهن تر از تاريخ.
پيروز مجتهدزاده، خليج فارس.
محمود طلوعي، جغرافياي تاريخي خليج فارس.

 
   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .