شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته

جلال سرفراز

 

احسان یارشاطر در یکی از گفتگوهای خود از تلاشهای استاد جلال خالقی مطلق در تهیه و تدوین شاهنامه قدردانی و بر " انتقادی" بودن آن تاکید می کند.

جلال خالقی مطلق با فروتنیِ، درک انتقادی از شاهنامه را نه در رد این یا آن شاهنامه، و یا قبول کامل آن ها، بلکه بر ضرورت همه جانبه برای دست یافتن به متنی دقیق و کامل می داند.

در این راستا بررسی سطر به سطر و نکته به نکته چهل و هفت نسخه شاهنامه منظوم و منثور، از جمله چند نسخة معتبر خطی، مدِ نظر او بوده است.

دستاورد چنین کوشش سترگی، که از آغاز دهه هفتاد میلادی آغاز شده، و پس از چهل و اندی سال به پایان رسیده است، انتشار شاهنامه ای در هشت جلد است، که به کوشش دکتر یارشاطر و دیگر دست اندرکاران دانشنامه "ایرانیکا" در آمریکا منتشر شده، و اخیرا نیز بی هیچ تغییری به ابتکار کانون فردوسی، وابسته به مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی در ایران انتشار یافته است.

همچنین آقای خالقی در حاشیه این کار، یادداشتها و مقالات متعددی نوشته، که زیر عنوان یادداشتهای شاهنامه در پنج جلد گرد آمده است. تا کنون سه جلد از این یادداشتها در نیویورک منتشر شده، و دو جلد دیگر تا سال آینده منتشر خواهد شد. در این یادداشتها دیدگاه های استاد خالقی به تفصیل گرد آمده است.

استاد خالقی ضمن برخورد انتقادی با شاهنامه چاپ مسکو، آن را آخرین شاهنامه ای قلمداد می کند، که می توان در زمینه هایی به آن استناد کرد.

او با اشاره به شاهنامه هایی که در این سالها یکی پس از دیگری در ایران منتشر شده اند، به طنز می گوید: "این شاهنامه ها به خانه های بساز بفروش می مانند. ناشر با توجه به وضعیت بازار سفارش می دهد، و "پژوهشگر" در مدت کوتاهی کار را آماده می کند."

شما در گفته هاتان شاهنامه را مشهورترین اثر ناشناخته قلمداد می کنید. این ناشناختگی حتما شامل وجوه داستانی شاهنامه نمی شود. ممکن است در این زمینه بیشتر توضیح بدهید؟

نکته در همین جاست. برای خیلی از ایرانی ها، داستان های زیبای شاهنامه مطرح است. داستان سیاوش، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار. خب! چنین داستان هایی، آن هم با آن زبان حماسی، واقعا هم زیباست، و ایرانی ها با شنیدن آن ها به هیجان می آیند. اما اینها فقط یکی دو لایه از شاهنامه است.

شاهنامه لایه های فراوان دارد، که برشمردن آنها لازم است. مثلا تاثیر شاهنامه در زبان فارسی، و ادبیات پس از آن. یا این نکته مهم، که زبان فارسی با شاهنامه ریشه می گیرد. کم نیستند کسانی، از جمله خودِ من، که چنین اعتقادی دارند.

شاهنامه فردوسی در واقع آغاز ادبیات فارسی است. پیش از آن کسانی چون رودکی بوده اند و بی گمان آثار ارزشمندی داشته اند، که در دسترس نیست. اما تاثیر عظیم فردوسی را در شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی و نظامی می بینیم. حتی در مولوی. تاثیر شاهنامه و اندیشه فردوسی در اهل تصوف را نمی توان انکارکرد.

سخن پیوسته و سخن گسسته

"لایه های ناشناخته شاهنامه به این ها محدود نمی شود. مثلا ما آگاهی به بخش بزرگی از تاریخ ساسانیان را مدیون شاهنامه هستیم، که از این دید دارای اهمیت زیادی است. بسیاری از ایرانی ها تصور می کنند، که چون فردوسی اینها را به شعر درآورده ارزش ادبی دارند، و نه ارزش تاریخی. این در حالی است که زبان درست نوشتاری از دید اندیشمندانی چون فردوسی زبان شعر بوده، یعنی سخن پیوسته را بر نثر، که سخن گسسته بوده، ترجیح می داده اند."

آقای خالقی مطلق می گوید: "از این گذشته دقت نظر فردوسی به نقل قوانین دوره ساسانی، و آداب ورسوم آن دوره، چه در خانواده، چه در جامعه، و چه در دربار کمتر مورد توجه واقع شده. مثلا در این زمینه به کمک های اجتماعی در دورة ساسانیان برمی خوریم. آیا جای حیرت نیست، که در دوره ساسانیان، مثل همین دولت آلمان تا همین سالهای اخیر، سازمان دولتی مشخصی برای کمک به مردم وجود داشته است؟ شواهد زیادی در شاهنامه هست، که در زمان ساسانیان چنین موسسه hی وجود خارجی داشته است."

" چنین سازمان یا موسسه ای زاییده ذهن فردوسی نبوده، بلکه از منابع معتبر برداشت شده است. برخی متون عربی بجا مانده از آن روزگار هم بر این امر تاکید می کنند. در آن زمان از طریق چنین سازمانی به تاجران ورشکسته، یا دهقانانی که محصولشان را سرما می زد، یا اشخاص تنگدست کمک می شد. حتی هزینه آموزش فرزندان کسانی، که به دلیل ورشکستگی و غیره نمی توانستند از عهدة کار برآیند، تامین می شد. یا این که بیکاران و تنگدستان به این موسسات مراجعه می کردند، و روزانه سه لیتر سهمیه شراب می گرفتند. اشتباه نشود. شراب در آن دوران مصرف غذایی داشته، و نه غیر از آن... چنین نکاتی در شاهنامه فردوسی از دید همین مردمی که ادعا می کنند با شاهنامه زندگی کرده اند پنهان مانده است."

چرا بخش افسانه ای و اسطوره ای شاهنامه، و نه بخش تاریخی آن، بیشتر مورد توجه مردم قرار می گرفته و می گیرد؟ فکر نمی کنید که چنین توجهی در ابتدا از یک ضرورت تاریخی سرچشمه می گرفته؟

ضرورت تاریخی بجای خود. اما برای مردم عموما، و مثلا برای مردم همین آلمان, قصه و نمایش و این جور چیزها همیشه جذابیت بیشتری دارد. در آن دوران هم، صرفنظر از آن ضرورت تاریخی، مردمی که کار می کردند و خسته می شدند و می خواستند تفریحی کنند پای این قصه ها می نشستند. آنها سواد خواندن و نوشتن نداشتند، که بتوانند شاهنامه را از آغاز تا انجام بخوانند و با لایه های گوناگون آن آشنا شوند. بلکه بیشتر به حرف نقالها گوش می سپردند.

بنابراین می توان چنین استنباط کرد که بخش بزرگی از شاهنامه از حوزه ادبیات خارج است، و در حوزه تاریخ و سنتهای فرهنگی و اجتماعی و غیره قرار می گیرد.

اقلا دو سوم شاهنامه خارج از حوزة ادبیات است. در این دو سوم بسیار چیزها در مورد سنتها در خانواده ، آداب لشگری و کشوری هست، که برای شیفتگان افسانه جالب نیست.

نقالی هم که از رستم و سهراب صحبت می کند نمی تواند به همه جزییاتی که در شاهنامه هست توجه کند. بیشتر صحبت بر سر این است که چگونه رستم به شکار رفت، رخش گم شد، تهمینه و رستم چطور با هم روبرو شدند و غیره و غیره. در حالی که اگر شما به همین داستانها هم که مراجعه کنید و در جزییاتشان دقیق شوید به آیین های مختلف خانوادگی و قومی و ملی پی می برید.

کافی است از این دید به شاهنامه مراجعه کنید و ببینید که مثلا بجز پرچم کشور هر قوم و خانواده ای برای خودش پرچم و علامتی داشته، و یا موسیقی مرسوم چه بوده، و یا چه مثل هایی مرسوم بوده، و یا اعتقادات مردم چگونه بوده. بیان چنین چیزهایی نه در حوصله نقال بوده، و نه در حوصله نقل شنو.

شما در پژوهش هاتان تا چه اندازه به درگیری های آیینی میان قهرمان های شاهنامه پرداخته اید؟

من در این زمینه در یادداشت های شاهنامه خیلی مفصل نوشته ام. در واقع بیت به بیت آنها را دنبال کرده ام.

اغلب شاهنامه های معتبر دنیا در خارج از ایران منتشر شده اند. پس از شاهنامه چاپ مسکو، چشم علاقمندان فرهنگ ایرانی به شاهنامه شما روشن! خود شما چی فکر می کنید؟

من در این باره نظری ندارم.

برگرفته از بی بی سی

 

   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .