مروری بر جنبش قلندران و ملامتیان، با نگاهی به كتاب «قلندریه در تاریخ» دكتر شفیعی‌كدكنی

 

این طنزاندیشان یك‌لاقبا - علی شروقی

 

كلماتی چون «قلندر» و «رند» و «خراباتی»، كلماتی هستند كه طنین حاصل از تكرارشان در شعر شاعرانی چون «سنایی»، «عطار»، «مولوی» و «حافظ» طنینی است برانگیزاننده؛ طنینی كه هنوز هم حسی هر چند گنگ را در اعماق ناخودآگاه جمعی مخاطب این اشعار بیدار می‌كند. این شاید به دلیل رفتار طنزآمیز، طعنه‌زن و خارج از عرف و خارق عادتی باشد كه آنها كه در ادبیات كهن به این صفات متصف شده‌اند، همواره تداعی‌گر آن بوده‌اند.

 

شاید بیشتر به همین دلیل است كه تاریخ جنبش‌هایی مانند «جنبش قلندریه» تاریخی است مجهول و پرابهام. چنان كه ارائه تصویری چندوجهی و ملموس از این جنبش و شناسایی و معرفی چهره‌های شاخص آن كاری است بس دشوار و دشواری بیشتر از آنجاست كه جنبش‌هایی از این دست همواره از سوی تاریخ‌نگاران رسمی كهن كه نماینده نظم مسلط بوده‌اند، مورد تحریف، تخریب، تحقیر و حذف قرار گرفته و آنچه از آنها به جا مانده، اسنادی پراكنده و مبهم و تصاویری از شكل افتاده است كه توانسته از تاراج و چپاول‌های پیاپی و انواع دشمنی‌ها و غرض‌ورزی‌ها جان به در برد.

 

 پس بی‌دلیل نیست كه «دكتر شفیعی‌كدكنی» در مقدمه‌ای كه بر تازه‌ترین كتاب خود یعنی «قلندریه در تاریخ» نوشته است، می‌گوید: «ما نمی‌دانیم كه مفهوم قلندر و قلندری در تاریخ چند هزار مصداق داشته و هر كدام از این مصادیق در درونشان چه می‌گذشته و در پهنه بیكران جغرافیای ایران بزرگ و از قرن هفتم به بعد در جهان اسلام، اینان به چه آرمانی دعوت می‌‌كرده‌‌اند. ما تنها از سخنانی كه دشمنان ایشان درباره ایشان گفته‌اند آگاهی داریم كه مجموعه‌ای از دشنام‌ها و تهمت‌هاست.»(1)

 

 با پذیرفتن این واقعیت است كه به دشواری آنچه «دكتر شفیعی‌كدكنی» پس از حدود 41 سال تحقیق و تامل در «جنبش قلندریه» و اسناد به جا مانده از آن، به سرانجام‌اش رسانده، پی می‌بریم. دكتر شفیعی در «قلندریه در تاریخ» كوشیده با گردآوری اقوال پراكنده در مورد «قلندریه» و چهره‌های شاخص آن و همچنین آوردن شاهد مثال‌های آن در شعر كهن و شرح پیوندها و تفاوت‌های این جنبش با دیگر جنبش‌های پیش از خود و از هم مهم‌تر با آوردن فرهنگ واژگان و اصطلاحات مرسوم در میان قلندران، به درون جریانی راه یابد كه مورخان رسمی قرن‌های پیش راه ورود به آن را بسته بودند.

 

شفیعی خاستگاه‌های اصلی «قلندریه» را از یك‌سو در فرهنگ ایران باستان و از سوی دیگر در چهار «جریان فكری» كه در نیمه قرن سوم در خراسان اتفاق افتادند جست‌وجو می‌كند. این چهار جریان به گفته شفیعی عبارتند از: 1- مذهب كرامیه (به پیشوایی محمدبن كرام) 2- مذهب ملامتیه (به پیشوایی حمدون قصار) 3- مذهب صوفیه (به نمایندگی تمام‌عیار بایزید بسطامی) 4- مذهب اصحاب فتوت (به سركردگی نوح عیار نیشابوری.»(2)

 

شفیعی با استناد به منابع به جا مانده، جنبش «قلندریه» را منشعب از «ملامتیه» و همچنین تاثیر پذیرفته از آیین‌های ایرانی «مزدكی»، «مانوی»، «خرم‌دینی» و ... می‌داند.

 

كتاب، با ذكر نسبتا دقیق تمایزها و شباهت‌های «ملامتیه» و «قلندریه» و شرح ماهیت این دو جنبش، ما را با چند نكته مهم و قابل تامل در مورد ساختارهای كهن حاكم بر جامعه ایرانی روبه‌رو می‌كند و همچنین با این پرسش كه آیا جنبش‌هایی چون «قلندریه» و «ملامتیه» را واقعا می‌‌توان جنبش‌‌هایی اجتماعی – سیاسی در معنای امروزی آن به شمار آورد؟ البته بدون شك، رفتارهایی چون رفتارهای «ملامتیان» و «قلندران» خواه‌ناخواه واكنشی بوده نسبت به جامعه‌ای ترس‌خورده و ریاكار. اما این واكنش، بیشتر واكنشی درونی و فردی بوده است، نه حركتی اجتماعی كه به دگرگونی ساختارهای حاكم بر جامعه كهن منجر شود و آنجا هم كه چنین جریان‌هایی به كشمكش سیاسی می‌انجامیده كشمكش بیشتر بر سر كسب قدرت بوده است تا بر سر فكر. هر چند شاید بتوان «قلندران» را جدی‌ترین افرادی دانست كه در درون خود كوشیدند با رفتارهای خارق عادت خود، نظم موجود و عادت‌های برخاسته از ساختارهای استبدادی دیرین را برهم زنند و همین، آنها را یك گام پیش‌تر از «ملامتیان» قرار می‌دهد. «ملامتیان» همان‌گونه كه دكتر شفیعی هم اشاره كرده، تظاهر كرده‌اند به بدی.

 

آنها در درون عارف بوده‌اند و در بیرون خود را فاسد نشان می‌داده‌اند و همین فاصله آشكار و قاطع درون و برون و دقت وسواس‌آمیزشان در رعایت این فاصله است كه «قلندران» را از آنها جدا می‌كند. در واقع شاید بتوان گفت كه در رفتار «ملامتیه» به استناد آنچه از احوال آنان به جا مانده نوعی سنت نگاه انتقادی به خود هست كه البته به سمت نوعی تعذب و وسواس میل می‌كند. چنانكه «سلمی» هنگام برشمردن «اصول مذهب ملامتیه» می‌گوید: «باید آدمی همواره خصم خویش باشد و در هیچ حالی از احوال از خود خرسند نباشد.»(3)

اما این ناخرسندی و رویكرد انتقاد وسواس‌آمیز نسبت به خود، هرگز به یك جریان اجتماعی و بیرونی بدل نمی‌شود و در حد رابطه فرد با درون خود و پشت كردن به اجتماع باقی می‌ماند. این ویژگی البته در «قلندران» هم هست و همچنین در بسیاری از حركت‌های به ظاهر اعتراض‌آمیز قرن‌های پیش. اما آنچه «قلندران» را از «ملامتیان» متمایز می‌‌كند، این است كه رفتار «ملامتیان» در عین نامتعارف بودن، ساختارمند است و تاب ساختاری از پیش اندیشیده كه پیروان آن با وسواس و دقت از آن پیروی می‌كنند، اما در مقابل «قلندران» آن‌قدرها به ساختاری از پیش اندیشیده پایبند نبوده‌‌اند. چنانكه شفیعی در همین كتاب به نقل از «سهروردی» در مورد «قلندران» آورده است: «...قلندری مقید به هیچ هیاتی نیست و پروای آن را ندارد كه چه چیزی از احوال او دانسته مردمان است و چه چیزی نیست. توجه او به سرمایه اوست كه عبارت است از خوشدلی او...»(4)

 

همین ویژگی است كه به رفتار «قلندران» بعدی طنزآمیز و در عین حال ویرانگر داده است. تاثیر طنز رفتاری آنها را در زبان شعری «سنایی» و «عطار» و «حافظ» می‌بینیم و بیهوده نیست كه دكتر شفیعی بخشی از كتاب خود را به «چهره قلندر» در شعر این شاعران اختصاص داده است. طنز قلندران، طنزی است كه گاه ساختارهای تثبیت شده را نشانه می‌رود و رندانه از آن تعذب حاكم بر رفتار «ملامتیان» می‌گریزد. به همین دلیل، شاید بتوان گفت كه رفتار «قلندران» گاه رنگی از یك نوع اعتراض صریح و در عین حال رندانه به خود می‌گیرد و با زبانی گزنده، نظم موجود دوران خود را دست می‌اندازند كه اوج آن را می‌توان در طنز صریح و در عین حال هوشمندانه «عبید زاكانی» مشاهده كرد. دكتر شفیعی‌كدكنی در كتاب خود، در فصلی با عنوادن «معنای واژه قلندر» معنای اولیه این واژه و ریشه‌های لغوی احتمالی آن را شرح داده است. او معتقد است كه: «قلندر تا قرن هفتم اسم مكان بوده است و افراد منسوب به آن مكان را قلندری می‌گفته‌اند...»(5)

 

دكتر شفیعی در شرح ریشه‌های لغوی این واژه، چند احتمال را مطرح كرده است. او «قلندر» را تغییر یافته «كالندر» و پس از آن «قالندر» دانسته و بعد آن را به «كالنجر» كه واژه‌ای با ریشه هندی در معنای «حصاری برای تباهی» است ربط می‌دهد و می‌گوید: «اتفاقا نخستین كاربردهای این كلمه در زبان فارسی مصادف است با سال‌های آوازه فتح كالنجر به دست محمود غزنوی و شهرت فتوحات او.»(6)

دكتر شفیعی آنگاه به مدیحه‌هایی كه شاعران برای محمود غزنوی سروده‌اند و در آن از فتح كالنجر یاد كرده‌اند، اشاره می‌كند و پس از آن این حدس را مطرح می‌كند كه: «اینكه بر اثر شهرت فتح كالنجر و افسانه تسخیرناپذیری آنجا رنود و اوباش خراسان، به طنز، محل... تجمع خود را كالنجر/ كالنگر/ قالندر/قلندر خوانده باشند چندان بعید نمی‌‌نماید.»(7)

 

این حدس، اگر درست باشد اثباتی است بر اینكه در خود واژه «قلندر» و ریشه لغوی آن، طنزی زبانی نهفته است. طنزی كه در یك آن فتوحات «محمود» را به ویرانه‌ای بدل می‌كند و بدین سان بنیان قدرت را هدف قرار می‌دهد. هر چند این جنبش به مرور رنگ می‌بازد و سمت و سویی دیگر می‌گیرد و سرانجام در یك دوره تاریخی به نفع قدرت و دستگاه پادشاهی مصادره و از درون تهی می‌شود.

 

پی‌نوشت:

1- «قلندریه در تاریخ»، دكتر محمدرضا شفیعی‌كدكنی، انتشارات سخن، ص17

2- همان، ص22

3- همان، ص122

4- همان، ص139

5- همان، ص38

6- همان، ص 46

7- همان، ص 47